◙ چشمۀ آبی سرد که در تموز سوزان کویر، گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون میآید. از دامنۀ کوههای شمالی ایران به سینۀ کویر سرازیر میشود و از دل ارگ مزینان سر بر میدارد. از این جا درختان کهنی که سالیانی دراز سر بر شانه هم داده اند، آب را تا باغستان و مزرعه مشایعت میکنند.
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2019/12/shariati.png)
علی شریعتی
قلمرو زبانی: تموز: ماه دهم از ماه رومیان تقریبا مطابق با تیرماه؛ ماه گرما / ارگ: قلعه / مزینان: نام یک روستا در استان خراسان / باغستان: منطقه پر از باغ / مشایعت: همراهی کردن، بدرقه کردن / قلمرو ادبی: دل یخچال: اضافه استعاری / سینۀ کویر: اضافه استعاری / دل ارگ: اضافه استعاری / سر بر میدارد: استعاره، کنایه از بیرون میآید؛ جانبخشی / … سر بر شانه هم داده اند: کنایه از نزدیک به هم بوده اند، جانبخشی/ … مزرعه را مشایعت میکنند: جانبخشی
◙ درست گویی عشق آباد کوچکی است و چنان که میگویند، هم بر انگارۀ عشق آبادش ساخته اند. مزینان از هزار و صد سال پیش هنوز بر همان مهر و نشان است که بود… .
قلمرو زبانی: انگاره: طرح، نقشه / قلمرو ادبی: درست گویی عشق آباد کوچکی است: تشبیه / … مهر و نشان است که بود: تلمیح به شعر حافظ «گوهر مخزن اسرار همان است که بود – حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود، کنایه از تغییر نکردن
◙ تاریخ بیهق از شاعران و دانشمندان و مردان فقه و حکمت و شعر و ادب و عرفان و تقوایش یاد میکند. در آن روزگاری که باب علم بر روی فقیر و غنی، روستایی و شهری باز بود و استادان بزرگ حکمت و فقه و ادب، نه در«ادارات» که در غرفههای مساجد یا مَدرسهای مدارس مینشستند و شاگرد بود که همچون جویندۀ تشنهای میگشت و میسنجید و بالاخره مییافت و سر میسپرد؛ نه به زور حاضر و غایب بل به نیروی ارادت و کشش ایمان.
قلمرو زبانی: فقه: علم احکام شرعی / حکمت: فلسفه، به ویژه فلسفه اسلامی / باب: در / غرفه: بالاخانه / مَدرس: کلاس، آموزگاه / سنجیدن: اندازه گیری کردن (بن ماضی: سنجید یا سخت؛ بن مضارع: سنج)/ بل: بلکه / ارادت: میل و خواست، اخلاص، علاقه و محبت همراه با احترام / قلمرو ادبی: تاریخ بیهق: مجاز از نویسنده تاریخ بیهق / باب علم: استعاره پنهان / فقیر و غنی، روستایی و شهری: تضاد / فقیر و غنی، روستایی و شهری: مجاز از همه / شاگرد بود که همچون جویندۀ تشنه ای: تشبیه / سر میسپرد: کنایه از فرمان بردن، تسلیم شدن / حاضر، غایب: تضاد /
◙ صحبت مزینان بود. سالها پیش، مردی فیلسوف و فقیه که در حوزۀ درس مرحوم حاجی ملّا هادی اسرار- آخرین فیلسوف از سلسلۀ حکمای بزرگ اسلام- مقامی بلند و شخصیّتی نمایان داشت، به این ده آمد تا عمر را به تنهایی بگذارد. بعد از حکیم اسرار، همۀ چشمها به او بود که حوزۀ حکمت را او گرم و چراغ علم و فلسفه و کلام را او که جانشین شایستۀ وی بود، روشن نگاه دارد؛ امّا در آستانۀ میوه دادن درختی که جوانی را به پایش ریخته بود و در آن هنگام که بهار حیات علمی و اجتماعی اش فرا رسیده بود، ناگهان منقلب شد. شهر را و گیرودار شهر را رها کرد و چشمها را منتظر گذاشت و به دهی آمد که هرگز در انتظار آمدن چون او کسی نبود.
قلمرو زبانی: نمایان: آشکار / بگذارد: بگذراند / اسرار: رازها، (شبه همآوا: اصرار: پافشاری) / حکما: ج حکیم / حیات: زندگی (همآوا: حیاط: محوطه باز خانه) / آستانه: آغاز، آستان / میوه دادن: کنایه از به بار نشستن / منقلب شد: دگرگون شد / گیرودار: بحبوحه / قلمرو ادبی: چشمها به او بود: کنایه از توجه / چراغ علم: اضافه تشبیهی / حوزۀ گرم و چراغ .. روشن نگاه دارد: کنایه از رونق دادن / درختی که جوانی را به پایش ریخته بود: استعاره پنهان، جوانی همچون آب و کودی است که … / بهار حیات: استعاره پنهان، حیات مانند سال است که فصل دارد / چشمها … گذاشت: مجاز از مردم
◙ وی جدّ پدر من بود. من هشتاد سال پیش، نیم قرن پیش از آمدنم به این جهان، خود را در او احساس میکنم؛ در نگاه او نشانی از من بوده است… و امّا جدّ من، او نیز بر شیوۀ پدر رفت. به همین روستای فراموش بازآمد و از زندگی و مردمش کناره گرفت و به پاکی و علم و تنهایی و بی نیازی و اندیشیدن با خویش وفادار ماند که این فلسفۀ انسان ماندن در روزگاری است که زندگی سخت آلوده است و انسان ماندن سخت دشوار. پس از او عموی بزرگم که برجسته ترین شاگرد حوزۀ ادیب بزرگ بود، پس از پایان تحصیل فقه و فلسفه و به ویژه ادبیات، باز راه اجداد خویش را به سوی کویر پیش گرفت و به مزینان بازگشت.
قلمرو زبانی: رفت: رفتار کرد / بازآمد: برگشت/ ادیب: ادب دان / اجداد: ج جد؛ نیاکان / قلمرو ادبی: آمدنم به این جهان: کنایه از زایش / کناره گرفت: کنایه از اینکه گوشه نشین شد
◙ آن اوایل سالهای کودکی، هنوز پیوند ما با زادگاه روستایی مان برقرار بود و بر خلاف حال، پامان به ده باز بود و در شهر، دست و پاگیر نشده بودیم و هر سال تابستانها را به اصل خود، مزینان برمیگشتیم و به تعبیر امروزمان «میرفتیم».
قلمرو زبانی: اوایل: جمع اوّل / قلمرو ادبی: پامان به ده باز بود: کنایه از رفت و آمد داشتیم / دست و پاگیر نشده بودیم: کنایه از گرفتار نشده بودیم.
◙ آغاز تابستان، پایان مدارس! چه آغاز خوبی و چه پایان خوب تری! لحظۀ عزیز و شورانگیزی بود؛ لحظهای که هر سال از نخستین دم بهار، بی صبرانه چشم به راهش بودیم و آن سالها، هر سال انتظار پایان میگرفت و تابستان وصال، درست به هنگام، همچون همه ساله، امیدبخش و گرم و مهربان و نوازشگر میآمد و ما را از غربت زندان شهر به میهن آزاد و دامن گسترمان، کویر میبُرد؛ نه، بازمیگرداند.
قلمرو زبانی: مدارس: ج مدرسه / دم بهار: دمیدن، طلوع بهار / وصال: رسیدن / به هنگام: سر وقت / غربت: غریب بودن، (همآوا؛ قربت: نزدیکی) / قلمرو ادبی: آغاز، پایان: تضاد / چشم به راهش بودیم: کنایه از منتظر بودن / تابستان امیدبخش و گرم و مهربان و نوازشگر: جانبخشی / گرم: ایهام، ۱- داغ ۲- صمیمی / زندان شهر: اضافه تشبیهی / دامن گستر بودن کویر: استعاره
◙ … در کویر، گویی به مرز عالم دیگر نزدکیم و از آن است که ماوراء الطّبیعه را – که همواره فلسفه از آن سخن میگوید و مذهب بدان میخواند – در کویر به چشم میتوان دید، میتوان احساس کرد و از آن است که پیامبران همه از اینجا برخاسته اند و به سوی شهرها و آبادیها آمده اند. «در کویر خدا حضور دارد» این شهادت را یک نویسندۀ اهل رومانی داده است که برای شناختن محمّد و دیدن صحرایی که آواز پرِ جبرییل همواره در زیر غرفۀ بلند آسمانش به گوش میرسد و حتّی درختش، غارش، کوهش، هر صخرۀ سنگش و سنگریزه اش آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویای خدا میشود، به صحرای عربستان آمده است و عطر الهام را در فضای اسرارآمیز آن استشمام کرده است.
قلمرو زبانی: ماوراء الطّبیعه: آنچه فراتر از عالم طبیعت و ماده باشد؛ مانند خداوند، روح و مانند آنها / خواندن: فراخواندن، دعوت کردن / برخاسته اند: برانگیخته شده اند، بلند شده اند(بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز) / قلمرو ادبی: فلسفه از آن ..: مجاز از فلسفه دانان / مذهب بدان …: مجاز از مذهبیان /«در کویر خدا حضور دارد»: کنایه از اینکه در کویر معنویت هست / آواز پر جبریل: اشاره به کتابی از آن سهروردی به همین نام / غرفۀ بلند آسمان: اضافه تشبیهی / درختش، غارش،…بر لب دارد: جانبخشی / بر لب داشتن: کنایه از به زبان آوردن / زبان گویای …: مجاز از انسان / عطر الهام: اضافه تشبیهی / استشمام: بوییدن
◙ … آسمان کویر، این نخلستان خاموش و پرمهتابی که هر گاه مشت خونین و بی تاب قلبم را در زیر بارانهای غیبی سکوتش میگیرم نالههای گریه آلود آن روح دردمند و تنها را میشنوم. نالههای گریه آلود آن امام راستین و بزرگم را که همچون این شیعۀ گمنام و غریبش، در کنار آن مدینۀ پلید و در قلب آن کویر بی فریاد، سر در حلقوم چاه میبرد و میگریست. چه فاجعهای است در آن لحظه که یک مرد میگرید! … چه فاجعه ای!…
قلمرو زبانی: مهتاب: نور ماه / تاب: تحمل، نور، تابش / نالههای گریه آلود آن روح دردمند و تنها: منظور حضرت علی / شیعۀ گمنام و غریب: منظور شریعتی / قلمرو ادبی: آسمان کویر، این نخلستان خاموش و پرمهتابی: تشبیه، متناقض نما / خاموش: ایهام، ۱- ساکت ۲- بی نور / مشت خونین و بی تاب قلبم: اضافه تشبیهی / بی تاب: ایهام، نا آرام، بی نور / بارانهای غیبی سکوتش: اضافه تشبیهی / همچون این شیعۀ گمنام: تشبیه / مدینۀ پلید: کوفه، مجاز از مردم مدینه / قلب آن کویر بی فریاد: جانبخشی / حلقوم چاه: اضافه استعاری یا اضافه تشبیهی / تلمیح به داستان حضرت علی که در کنار چاه میگریست.
◙ نیمه شب آرام تابستان بود و من هنوز کودکی هفت هشت ساله. آن شب نیز مثل هر شب در سایه روشن غروب، دهقانان با چهارپایانشان از صحرا بازمیگشتند و هیاهوی گلّه خوابید و مردم شامشان را که خوردند، به پشت بامها رفتند؛ نه که بخوابند، که تماشا کنند و از ستارهها حرف بزنند، که آسمان، تفرجّگاه مردم کویر است و تنها گردشگاه آزاد و آباد کویر.
قلمرو زبانی: من هنوز … ساله: حذف به قرینه لفظی / هیاهوی گلّه خوابید: … فروکش کرد / تفرجّگاه: گردشگاه، جای تفرج، تماشاگاه / قلمرو ادبی: آن شب نیز مثل هر شب در سایه روشن غروب: تشبیه / آسمان، تفرجّگاه مردم کویر است: تشبیه
◙ آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظارۀ آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلّقی که بر آن مرغان الماس پَر، ستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر میزنند. آن شب نیز ماه با تلألؤ پرشکوهش از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین سر زد و آن جادّۀ روشن و خیال انگیزی که گویی یک راست به ابدیّت میپیوندد:
قلمرو زبانی: نظاره: نگاه، تماشا کردن، نگریستن / معلقّ: آویزان / تلألؤ: درخشش / قندیل: چراغ یا چهلچراغی که میآویزند / شکفتن: باز شدن (بن ماضی: شکفت، بن مضارع: شکف)/ پروین: چند ستاره درخشان / ابدیتّ: جاودانگی، پایندگی، بی کرانگی / قلمرو ادبی: گرم … بودن: کنایه از مشغول بودن / دریای سبز معلقّی: استعاره از آسمان، تلمیح به شعر حافظ «آسمان کشتی ارباب هنر میشکند – تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم» / غرق چیزی شدن: کنایه از مسحور شدن؛ استعاره پنهان / مرغان الماس پرَ: استعاره از ستارگان / گلهای الماس: استعاره از ستارگان/ گلهای الماس شکفتند: کنایه از درخشیدن ستارگان؛ استعاره / قندیل زیبای پروین: اضافه تشبیهی / جادّۀ روشن و خیال انگیز: استعاره از کهکشان راه شیری /
◙ شاهراه علی، راه مکّه! شگفتا که نگاههای لوکس مردم آسفالت نشین شهر، آن را کهکشان میبیند و دهاتیهای کاه کش کویر، شاهراه علی، راه کعبه، راهی که علی از آن به کعبه میرود. کلمات را کنار زنید و در زیر آن، روحی را که در این تلقّی و تعبیر پنهان است، تماشا کنید.
قلمرو زبانی: تلقّی: دریافت، نگرش، تعبیر / تعبیر: بیان کردن، شرح دادن، بازگویی/ قلمرو ادبی: آسفالت نشین: کنایه از شهری /
پیام: باطن و حقیقت هر چیز و پرهیز از ظاهربینی
◙ چنین بود که هر سال که یک کلاس بالاتر میرفتم و به کویر برمیگشتم، از آن همه زیباییها و لذّتها و نشئههای سرشار از شعر و خیال و عظمت و شکوه و ابدیت پر از قدس و چهرههای پر از «ماورا» محروم تر میشدم تا امسال که رفتم، دیگر سر به آسمان برنکردم و همه چشم در زمین که اینجا … میتوان چند حلقه چاه عمیق زد و… آنجا میشود چغندر کاری کرد … ! و دیدارها همه بر خاک و سخنها همه از خاک! که آن عالم پُرشگفتی و راز، سرایی سرد و بی روح شد، ساختۀ چند عنصر! و آن باغ پر از گلهای رنگین و معطّر شعر و خیال و الهام و احساس در سموم سرد این عقل بی درد و بی دل پژمرد و صفای اهورایی آن همه زیباییها که درونم را پر از خدا میکرد، به این علم عددبین مصلحت اندیش آلود و من آن شب، پس از گشت و گذار در گردشگاه آسمان، تماشاخانۀ زیبا و شگفت مردم کویر، فرود آمدم و بر روی بام خانه، خسته از نشئۀ خوب و پاک آن «اسرا» در بستر خویش به خواب رفتم.
قلمرو زبانی: نشئه: حالت سرخوشی، کیفوری، سرمستی / قدس: پاکی، صفا، قداست / ماورا: فراسو، غیرمادی / برکردن: بلند کردن / سرد و بی روح: بدون معنویت / سموم: باد بسیار گرم و زیان رساننده / پژمردن: پلاسیدن (بن ماضی: پژمرد، بن مضارع: پژمر)/ عقل بی درد و بی دل پژمرد: استعاره / اهورایی: خدایی، ایزدی، منسوب به اهورا / آلود: آلوده شد (بن ماضی: آلود، بن مضارع: آلای) / اسرا: در شب سیر کردن؛ هفتمین سوره قرآن / قلمرو ادبی: همه چشم در زمین: کنایه از توجهها به مادیات است / زمین: استعاره از مادیات / دیدارها: مجاز از نگاه / خاک: نماد مادیت و دنیا / …عالم پُرشگفتی و راز، سرایی سرد و بی روح شد: تشبیه / آن باغ: استعاره از آسمان / سموم سرد این عقل بی درد و بی دل: اضافه تشبیهی / عددبین: کنایه از حسابگر / گردشگاه آسمان، تماشاخانۀ: تشبیه / اسرا: تلمیح به هفدهمین سوره قرآن
کویر؛ دکتر علی شریعتی
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2019/01/read.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/05/گیفت-سعید-جعفری-آبی.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2019/01/aaboyreading.gif)
کارگاه متن پژوهی
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2023/10/بنر-معرفی-محصول-1024x724.jpg)
قلمرو زبانی
۱- از متن درس، برای هر یک از معانی زیر، واژههای معادل بیابید.
– باد گرم مهلک (سَموم) – تماشا (نظاره) – آویزان (معلّق) – نگرش (تلقی)
۲- چهار گروه اسمی که اهمیّت املایی داشته باشند، از متن درس بیابید و بنویسید.
تلألؤ ماه – غم غربت – ماوراءالطبیعه – نشئه و خوشی – سَموم سرد – دریای سبز معلّق – علم مصلحت اندیش – گشت و گذار
۳- به انواع دیگر از «وابستههای وابسته» توجّه کنید:
الف) صفتِ صفت: اسم + ــِـ + صفت + ـِـ + صفت
برخی از صفتها، صفتهای همراه خود را بیشتر معرّفی میکنند و درباره ویژگیهای آنها توضیح میدهند؛ این صفت با صفت همراه خود، یک جا وابسته هسته میشود. مانند:
– پیراهنِ (هسته) آبیِ (صفت) روشن (صفت)
رنگِ <== سبزِ <== چمنی
در نمونههای بالا، واژههای «روشن» «چمنی» وابسته وابسته از نوع «صفتِ صفت» هستند.
ب) قید صفت: کلمهای است که درباره اندازه و درجه صفت پس از خود توضیح میدهد؛ مانند:
– دوستِ (هسته) بسیار (قید) مهربان (صفت)
– شرایطِ <== تقریباً ==> پایدار
واژههای «بسیار» و «تقریباً» وابسته وابسته، از نوع «قیدِ صفت» هستند.
– در کدام گروههای اسمی زیر، «وابسته وابسته» به کار رفته است؟ نوع هریک را مشخّص کنید.
– تموز سوزان کویر ==> وابسته وابسته ندارد.
– سه دست (ممیّز) لباس ایرانی
– قلب آن (صفت مضافالیه) کویر
– این معمار خوش ذوق ==> وابسته وابسته ندارد.
– هوای نسبتاً (قید صفت) پاک
– شاگرد حوزه ادبی (صفت مضافالیه)
۴- عبارت زیر را با توجّه به نمودار «الف» و «ب» بررسی کنید.
– آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم.
الف) نوع جمله ها: دو جمله ساده
آن (صفت اشاره) شب (هسته) روی (هسته) بام (مضافالیه) خانه (مضافالیه مضافالیه)
![جمله مرکب](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/07/fr1drs10harf-e-peivand-1024x664.jpg)
ب) نقش دستوری واژههای مشخّص شده
آن شب: گروه نهادی نظاره آسمان: گروه متمّمی
قلمرو ادبی
۱- آرایهای ادبی را در بند «نهم» درس مشخّص کنید.
تلمیح (نالههای گریه آلود حضرت علی بر سر چاه) – تشبیه (آسمان کویر به نخلستان خاموش) – اضافه تشبیهی (مشت خونین و بیتاب قلب / باران سکوت) – مجاز (مدینه پلید مجاز از مردم کوفه) – تشخیص (قلب کویر بی فریاد)
۲- دو نمونه «تلمیح» در متن درس بیابید و توضیح دهید.
الف) نالهای گریه آلود آن امام راستین که سر در چاه میکرد و میگریست ==> تلمیح به داستان گریستن حضرت علی (ع) بر سر چاه
ب) برای شناختن محمّد و دیدن صحرایی که آواز پر جبرئیل همواره در زیر غرفه بلند آسمانش به گوش میرسد ==> تلمیح به کتاب و «آواز پر جبرئیل» اثر شهابالدّین سهروردی
۳- متن درس، بخشی از «سفرنامه» محسوب میشود یا «حسب حال»؟ دلیل خود را بنویسید.
حسب حال است؛ زیرا نویسنده به شرح و احوال زندگی خود میپردازد و گزارشی از خاطرات دوران کودکی خود را بیان میکند.
قلمرو فکری
۱- در متن درس، چه کسی به «جویندهای تشنه» مانند شده است؟ چرا؟
شاگردان مدرسه؛ زیرا نه به زور «حاضر و غائب» بلکه به خاطر نیروی ارادت و ایمان سر کلاس درس حاضر میشدند و کاملاً شیفته علم بودند.
۲- نویسنده با مقایسه زندگی روستایی و زندگی شهری، به چه تفاوتهایی اشاره دارد؟
اینکه دیدگاه مردم شهر یک دید مادیگرایانه به دنیاست؛ اما مردم روستا نگرشی کاملاً معنوی و عاطفی دارند.
۳- مضمون کلّی هر سروده زیر، از سهراب سپهری، با کدام بخش از متن درس ارتباط دارد؟
الف) در کفها کاسه زیبایی، / بر لبها تلخیِ دانایی / شهرِ تو در جای دگر / ره میبَر با پای دگر.
پیام: دانایی سبب هجرت است.
ارتباط با: امّا در آستانه میوه دادن درختی که جوانی را به پایش ریخته بود و در آن هنگام که بهار حیات علمی و اجتماعیاش فرا رسیده بود. ناگهان منقلب شد. شهر را و گیر و دار شهر را رها کرد و چشمها را منتظر گزاشت و به دهی آمد که هرگز در انتظار آمدن چون او کسی نبود.
ب) من نمازم را وقتی میخوانم / که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو / من نمازم را پی تکبیره الحرام علف میخوانم / پی قد قامت موج
پیام: ستایش همه پدیده های طبیعی خداوند.
ارتباط با: و حتّی درختش، غارش، کوهش، هر صخره سنگش و سنگریزهاش آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویای خدا میشود.
۴-
![سعیدجعفری](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2020/02/saeedjafari.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/05/گیفت-سعید-جعفری-آبی.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/05/گیفت-سعید-جعفری.gif)
![سعیدجعفری](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2020/02/saeedjafari.gif)