۱- بشنو این نی چون شکایت میکند / از جداییها حکایت میکند
قلمرو زبانی: مقصود از جدایی: جدایی روح جزئی (انسان) از روح کل (خدا) است./ چون: چگونه، هنگامی که / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، سبک عراقی، نوع ادبی: تعلیمی (رشته انسانی) / «نی» استعاره از مولانا یا نماد هر انسان آگاه و دور مانده از اصل خویش / جانبخشی: حکایت کردن نی / جناس ناهمسان: حکایت، شکایت
بازگردانی: هنگامی که نی بانگ بر میآورد و از درد دوری و جدایی خود گله میکند به آن گوش فرادار.
پیام: ناله آدمی به خاطر دوری از حق، هجران
گوشزد: هجده بیت نخست مثنوی معنوی به «نی نامه» نام برآورده است.
۲- کز نیستان تا مرا ببریدهاند / در نفیرم مرد و زن نالیده اند
قلمرو زبانی: کز: که از / نیستان: نیزار/ ببریده اند: جدا کردهاند / نفیر: فریاد و زاری به صدای بلند / قلمرو ادبی: نیستان: استعاره از عالم معنا / «مرد و زن» مجاز از همه هستی و همه موجودات، تضاد / واجآرایی: «ن» / جانبخشی
بازگردانی: از زمانی که مرا از نیستان (عالم معنا) و خاستگاهم جدا کرده اند، همۀ هستی از سوز جانگداز من به ناله و زاری درآمده اند.
پیام: اندوه هستی به دلیل جدایی از عالم معنا.
۳- سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق
قلمرو زبانی: شرحه: پاره گوشتی که از درازا بریده باشند / شرحه شرحه: پاره پاره / فراق: جدایی (شبه همآوا← فراغ: رفاه و آسایش) / اشتیاق: میل قلب به دیدار محبوب؛ در متن درس کشش روح کمال طلب و خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی/ قلمرو ادبی: سینه: مجاز از شنونده دردمند و دردآشنا / شرحه شرحه شدن دل: کنایه از درد و رنج کشیدن و عاشق شدن / جناس: شرحه، شرح / واجآرایی: «ش» / واژهآرایی: «شرحه»
بازگردانی: دلی میخواهم که از درد جدایی پاره پاره شده باشد تا درد عشقم را برایش بازگو کنم.
پیام: حال عاشق و عارف را کسی درمییابد که درد عشق را کشیده باشد. / جستجوی همدرد
۴- هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش
قلمرو زبانی: کاو: که او / اصل: ریشه و خاستگاه، سرچشمه / بازجوید: جستجو میکند / وصل: پیوند و پیوستگی / قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: اصل، وصل / تلمیح به «إنّا لله و إنّا الیه راجِعون» [همانا ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم] و «کلُّ شیءٍ یَرجعُ الی أصلِه» [هر چیزی سرانجام به اصل و ریشه خودش بازمیگردد.]
بازگردانی: هر کسی از جایگاه و میهن اصلی خویش دور مانده باشد، پیوسته در آرزوی رسیدن به جایگاه اصلی خود است.
پیام: بازگشت به جایگاه اصل.
۵- من به هر جمعیّتی نالان شدم / جفت بدحالان و خوش حالان شدم
قلمرو زبانی: جمعیّت: گروه مردم / بدحالان: کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق کند است / خوش حالان: رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمان اند./ قلمرو ادبی: جناسواره: نالان، حالان / تضاد: بدحالان، خوش حالان / جفت شدن: کنایه از همراهی و همنشینی / بدحالان و خوش حالان: مجاز از همگان
بازگردانی: من ناله عاشقانه ام را برای همۀ انسانها سر داده ام و با رهروان کندرو و تندرو همراه گشته ام.
پیام: همراه شدن نی با همگان، انعطاف پذیری نی.
۶- هر کسی از ظنّ خود شد یار من / از درون من نجُست اسرار من
قلمرو زبانی: ظنّ: گمان و پندار (همآوا؛ زن) / جُستن: پیدا کردن، جستجو کردن (بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جو) / اسرار: ج سرّ (شبه همآوا؛ اصرار: پافشاری) / قلمرو ادبی: جناس: ظن، من / واژهآرایی: من / واجآرایی «ن»
بازگردانی: هر کسی از دیدگاه و گمان خودش با عارف همراه شود، حال درون او را درک نمیکند.
پیام: نهفتن راز از ظاهربینان، نقش ظرفیت وجودی مردم در پی بردن به اسرار.
۷- سِرّ من از ناله من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست
قلمرو زبانی: سرّ: راز / لیک: ولی / را: نشانه دارندگی و مالکیت (یا به معنای «برای»)/ قلمرو ادبی:«چشم و گوش» مجاز از حواس ظاهری/ «نور» نماد شناخت ایزدی و استعاره از بینشمندی و دانایی/ جناس: دور، نور / واژهآرایی: من / چشم و گوش: تناسب/ ناله نی: منظور نغمه نی است، جانبخشی
بازگردانی: راز من را از ناله های عارفانه من میتوان دریافت؛ اما چشم و گوش ظاهری توان درک آن را ندارد.
پیام: لازمه پی بردن به رازهای ایزدی حواس باطنی است./ ظاهر نشانگر باطن است.
۸- تن ز جان و جان ز تن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست
قلمرو زبانی: مستور: پوشیده، پنهان (همآوا؛ مسطور: نوشته شده) / دید: دیدن، مصدر کوتاه / را: به معنای دارندگی / دستور: اجازه، وزیر / قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: مستور، دستور / قلب و عکس: تن ز جان و جان ز تن (رشته انسانی) / تن، جان: تضاد/ واژهآرایی: جان، تن/ واجآرایی: «ن»
بازگردانی: جسم از روح و روح از جسم پوشیده نیست؛ امّا هر چشمی توانایی دیدن جان و روح را ندارد.
پیام: نادیدنی بودن روح، لازمه دیدن جان داشتن حواس باطنی است.
۹- آتش است این بانگ نای و نیست باد / هر که این آتش ندارد، نیست باد
قلمرو زبانی: بانگ: صدای / نای: نی، گلو / «باد» دوم: فعل دعایی، (بود← بواد← باد)/ قلمرو ادبی: تشبیه فشرده: بانگ نای، آتش است / نای: نی، گلو (ایهام) / جناس همسان: «نیست باد» در مصراع نخست و دوم، « نیست» در مصراع نخست فعل و در مصراع دوم صفت است به معنای «نابود»؛ باد در مصراع نخست اسم است و در مصراع دوم فعل دعایی، «ذوقافیتین» (رشته انسانی)/ بانگ نای باد نیست: تشبیه؛ وجه شبه: مادی و بی ارزش بودن / آتش دوم: استعاره از عشق یا بانگ عاشقانه نی است./ واژهآرایی: آتش / باد، آتش: تناسب / تضاد: است، نیست / ایهام تناسب: باد در مصراع دوم با آتش
بازگردانی: آوازی که از این نی(مولانا) برمیخیزد، آتش عشق است و باد بی ارزش نیست. در وجود هر کس، آتش عشق راه نیافته باشد، نابود گردد.
پیام: ارزشمندی عشق، نابود شدن بی بهرگان از عشق
۱۰- آتش عشق است کاندر نی فتاد / جوشش عشق است کاندر می فتاد
قلمرو زبانی: کاندر: که در / فتاد: افتاد (بن ماضی: فتاد، بن مضارع: افت) / قلمرو ادبی: آتش عشق: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده یا رسا) / نی، می: جناس / واجآرایی«ش» / واژهآرایی: عشق، کاندر، است، فتاد / «جوشش عشق»: اضافه استعاری، عشق مانند شرابی است که میجوشد / ترصیع (رشته انسانی) / حسن تعلیل: جوشش می به دلیل عشق است.
بازگردانی: سوز و گداز آتش عشق است که ناله نی را اثر گذار کرده است. جوشش و شور خم باده نیز از اثر عشق است.
پیام: عشق در همه هستی جاری است
۱۱- نی، حریف هر که از یاری برید / پردههایش پردههای ما درید
قلمرو زبانی: حریف: همدم، دوست، همراه (امروزه به معنای رقیب) / یار: دلبر، معشوقه / دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)/ قلمرو ادبی: بریدن: کنایه از جدا شدن و دور ماندن / جناس: «پرده» نخست: نت، در اصطلاح موسیقی یعنی آهنگ و نغمههای مرتّب، پرده دوم پوشش، حجاب / «پرده دریدن» کنایه از رسوا و فاش کردن راز یا حجابهای راه را برداشتن/ جناسواره: برید، درید / ایهام: پرده دریدن (آشکار کردن راز، دیدن دلبر آسمانی)
بازگردانی: نی همدم کسی است که از دلبر خود جدا مانده است. آواز نی، راز عاشقان را آشکار میسازد و حجابها را از مقابل چشم عاشقان برمیدارد تا معشوق راستین را ببینند.
پیام: حال عاشق و عارف را کسی درمییابد که درد عشق را کشیده باشد.
۱۲- همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ / همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
قلمرو زبانی: تریاق: پادزهر / دمساز: همراز، همدم، مونس، دردآشنا / مشتاق: دارای اشتیاق، آرزومند / هر دو مصراع پرسش انکاری دارد / قلمرو ادبی: همچو نی: تشبیه / متناقضنما: نی زهر و تریاق است / موازنه / واژهآرایی: نی، همچو / جانبخشی
بازگردانی: نی هم زهر است و هم پادزهر. هم دردآفرین است هم درمان بخش. نی، هم همدم نی نواز است و هم مشتاق وصال.
پیام: ویژگی دوگانه نی، نقش ظرفیت وجودی افراد در تأثیرپذیری از عشق
۱۳- نی، حدیث راه پرخون میکند / قصّههای عشق مجنون میکند
قلمرو زبانی: حدیث: سخن / قصّه: (هم آواواره: غصّه: اندوه)/ قلمرو ادبی: راه پرخون: کنایه از راه دشوار و پرخطر عشق / تلمیح به داستان لیلی و مجنون / مجنون: نماد انسانی با عشق راستین / جانبخشی: داستان گفتن نی / تناسب: حدیث، قصه / واجآرایی: «ﹻ»
بازگردانی: نی (انسان کامل / مولانا) داستان راه پرخطر و دشوار عشق را بازگو میکند. نی داستان عشق عاشقان راستین را میگوید.
پیام: دشوار و پر خطر بودن راه عشق
۱۴- محرم این هوش جز بی هوش نیست / مر زبان را مشتری جز گوش نیست
قلمرو زبانی: محرم: رازدار / هوش: آگاهی / را: اضافه گسسته / قلمرو ادبی: هوش: استعاره از عشق / بی هوش: استعاره از عاشق / متناقضنما: محرم هوش بودن بی هوش / زبان: مجاز از سخن / اسلوب معادله / واجآرایی صامت « ش» / تناسب: زبان، گوش / جناس: هوش، گوش / واژهآرایی: هوش، جز / جانبخشی، تشبیه: گوش مشتری زبان است
بازگردانی: حقیقت عشق را هر کسی درنمییابد، تنها عاشق (بی هوش) محرم راز عشق است، همان گونه که گوش برای درک سخنانِ« زبان»، ابزار مناسبی است.
پیام: شایستگی عاشق برای آگاهی از رازها
۱۵- در غم ما روزها بیگاه شد / روزها با سوزها همراه شد
قلمرو زبانی: غم: منظور غم عشق است / بیگاه: غروب، نابهنگام / سوز: سوز و گداز/ قلمرو ادبی: بیگاه شد: کنایه از اینکه سپری شد / روزها: مجاز از عمر / جناس: روزها، سوزها / واجآرایی: «ر»، «ا» / واژهآرایی: روزها / قافیه دوگانه (رشته انسانی)
بازگردانی: روزهای عمر عاشقان با سوز و گداز و هجران سپری شد.
پیام: عاشق همیشه اندوهگین است.
۱۶- روزها گر رفت، گو رو، باک نیست / تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست
قلمرو زبانی: باک: ترس/ رو: برو/ باک نیست: اشکالی ندارد، مهم نیست / مرجع «تو»: عشق / تعداد جملههای بیت: ۷ جمله / قلمرو ادبی: روزها: مجاز از عمر / جانبخشی: گو روزها برو / تو، ای عشق بمان: جانبخشی / جناس: باک، پاک / واژهآرایی: تو / تضاد: رو، بمان
بازگردانی: اگر روزهای عاشق با اندوه سپری شود مهم نیست، ای عشق! تو پایدار و جاودان بمان، زیرا غیر از تو موجود پاکی وجود ندارد.
پیام: ارزشمندی عشق
۱۷- هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد / هر که بی روزی است، روزش دیر شد
قلمرو زبانی: هر که: هر کس / آبش: جهش ضمیر (او از آب سیر شد) / روزی: رزق / قلمرو ادبی: ماهی: استعاره از عاشق واقعی، عارف راستین / سیر شد: کنایه از دلزده شد، بیزار شد / آب: استعاره از عشق / اسلوب معادله / تناسب: ماهی، آب / روزش دیر شد: کنایه از عمرش تباه شد / روزی: استعاره از عشق / جناس: سیر، دیر / واژهآرایی: هر که / جناس ناهمسان: روز، روزی
بازگردانی: تنها ماهی دریای حق (عاشق) است که از غوطه خوردن در آب عشق و معرفت سیر نمیشود. هر کس از عشق بی بهره باشد، روزگارش تباه میشود.
پیام: اشتیاق پایانناپذیر عاشق
۱۸- درنیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید، والسّلام
قلمرو زبانی: دریافتن: فهمیدن، درک کردن / والسلام: تمام شد؛ دیگر هیچ / قلمرو ادبی: پخته: کنایه از عارف راستین و باتجربه / خام: کنایه از انسان بی بهره از عشق / تضاد: پخته، خام
بازگردانی: کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمیکند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.
پیام: کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمیکند.
مثنوی معنوی، مولانا