آموزه دوم: مست و هشیار، در مکتب حقایق

پروین اعتصامی
پروین اعتصامی

قلمرو زبانی: درون‌مایه: گزارش فساد و دورویی اجتماع / محتسب: ماموری که کار وی نظارت بر اجرای احکام دین بود / گریبان: یخه / افسار: عنان / قلمرو ادبی: قالب شعر: قطعه؛ سخنور از شیوه مناظره بهره برده است. / وزن: فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن (رشته انسانی)/ محتسب: نماد انسان دورو و فاسد / مست: نماد انسان یکرو، پاکدل / گریبان، پیراهن: تناسب / است، نیست: تضاد / مست، است: جناس ناهمسان / این پیراهن است افسار نیست: کنایه از اینکه یقه ام را رها کن/ مست: واژه‌آرایی / ادبیات مناظره یا گفتاگفت / واج‌آرایی: «س» و «ت»

بازگردانی: محتسب (مامور) در راه مستی را دید و یخه او را گرفت. مست گفت ای دوست، چیزی را که گرفته‌ای پیراهن است افسار نیست. (کنایه از اینکه یقه ام را رها کن.)

پیام: اشاره به برخورد تحقیرآمیز مأموران حکومتی با متهم.

قلمرو زبانی: زان: از آن، به این خاطر / افتان و خیزان: تلوتلو خوران / جرم: گناه، بزه / تعداد جمله‌های بیت: ۶ جمله / قلمرو ادبی: افتان، خیزان: تضاد / گفت، نیست: واژه‌آرایی / هموار نبودن راه: کنایه از گستردگی فساد در جامعه / واج‌آرایی: «ت» و «ن»

بازگردانی: محتسب گفت تو مست هستی به همین دلیل تلوتلو خوران راه می‌روی. مست گفت گناه راه رفتن من نیست، راه صاف و هموار نیست.

پیام: بیان نابه سامانی های جامعه

 قلمرو زبانی: قاضی: دادرس / رو: برو / آی: بیا / تعداد جمله‌های بیت: ۶ جمله / قلمرو ادبی: بیدار: می‌تواند ایهام داشته باشد ۱ـ مقابل خواب، ۲ـ ناهشیار و مست / صبح، شب: تضاد / رو، آی:  فعل امر، برو و بیا، تضاد / واژه‌آرایی: گفت /

بازگردانی: (محتسب) گفت باید تو را به خانه قاضی ببرم. مست پاسخ داد برو و بامداد بیا؛ زیرا قاضی نیمه شب بیدار نیست. (خود قاضی الان مست و ناهشیار است)

پیام: مسئولان به فکر آسایش و خوشی مردم نیستند. / فساد و غفلت حاکمان

◙ بیت زیر چند جمله است؟ «خارج خرداد ۹۸»

گفت می‌باید تو را تا خانه قاضی برم  /  گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست

پاسخ: شش جمله ( گفت، می‌باید برم،  گفت، رو، آی، نیست)

قلمرو زبانی: والی: حاکم، فرمانروا، استاندار / سرا: خانه، منزل / را: اضافه گسسته (سرای والی) / شویم: رویم / والی از کجا در خانه خمار نیست: از کجا معلوم است که والی خود در میخانه نباشد (حذف به قرینه معنایی) / خمّار: می‌فروش (خانه خمار: میخانه) / قلمرو ادبی: جا، کجا: جناس ناهمسان / است، نیست: تضاد / کنایه: از کجا … نیست، او هم در حال خوشگذرانی است. / واژه‌آرایی: گفت، والی / پرسش انکاری

بازگردانی: (محتسب) گفت: خانه استاندار نزدیک است به آن جا می‌رویم. مست پاسخ داد: از کجا معلوم که خود استاندار اکنون در میخانه نباشد؟

پیام: فاسد بودن مسئولان جامعه

ارتباط معنایی دارد با: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند  / چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

قلمرو زبانی: داروغه: پاسبان و نگهبان، شب‌گرد / را: به معنای به / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: گفت، مسجد / بخواب، خوابگاه: هم‌ریشگی (رشته انسانی) / واج‌آرایی: «ر»

بازگردانی: (محتسب) گفت تا سرنگهبان را با خبر کنم برو و در مسجد بخواب. مست گفت: مسجد جای افراد بدکار نیست.

پیام: بی توجهی و بی احترامی محتسب به اماکن مقدس (بی توجهی به مقدس بودن مسجد)

قلمرو زبانی: دینار: سکه طلا، واحد پول، در متن درس، مطلق پول است / وارهان: آزاد کن، نجات بده / شرع: راه دین، شریعت / درهم: مسکوک نقره، درم، در متن درس، مطلق پول است / قلمرو ادبی: درهم، دینار: تناسب / واژه‌آرایی: گفت، کار، دینار / واج‌آرایی: «ر» و «ن»

بازگردانی: (محتسب) گفت: پنهانی به من رشوه بده و خودت را آزاد کن. مست گفت: رشوه دادن در دین جایگاهی ندارد.

پیام: رواج رشوه خواری

در بیت زیر، شاعر به کدام پدیده اجتماعی عصر شاعر اشاره دارد؟ « دی ۱۴۰۰» « شهریور ۹۸»

گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان / گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست

پاسخ: رواج رشوه خواری

قلمرو زبانی: از بهرِ: برای (هم‌آوا؛ بحر: دریا) / غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن / جامه: تن‌پوش / قلمرو ادبی: جامه ات را بیرون کنم: کنایه، آن را از تو می‌گیرم / جامه، پود، تار: تناسب / پود، تار؛ است، نیست: تضاد / (جامه) جز نقشی ز پود و تار نیست: کنایه از «نخ نما بودن، فرسودگی و بی ارزشی» / واژه‌آرایی: گفت / واج‌آرایی: «ت»

بازگردانی: (محتسب) گفت: برای تاوان، لباست را از تنت بیرون می‌آورم. مست پاسخ داد: لباس من پوسیده و نخ‌نما شده است و دیگر ارزشی ندارد.

پیام: ۱- باج گیری ۲- نشانه تهیدستی مردم

قلمرو زبانی: آگه: مخفف آگاه / (افتادت): جابه جایی ضمیر؛ کلاه از سرت افتاد، در قدیم بدون کلاه و دستار بودن ننگ و بی ادبی به شمار می‌رفت / درافتاد: افتاد / عار: ننگ، رسوایی، بدنامی / قلمرو ادبی: سر، کلاه: تناسب  / مصراع دوم: مثل / واژه‌آرایی: گفت، سر / جناس: در، سر / واج‌آرایی: «ت» و «ر»    

بازگردانی: (محتسب) گفت: آیا آگاه نیستی که کلاه از سرت افتاده است (تعادل نداری). مست پاسخ داد: در سر عقل باید باشد. کلاه نداشتن عیب و ننگی به شمار نمی‌رود.

پیام: برتری خرد بر آراستگی ظاهری

ارتباط معنایی دارد با بیت: « تن آدمی شریف است به جان آدمیت  / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت»

قلمرو زبانی: می: باده، شراب / زان: از آن، به این خاطر / بی خود شدن: سرگشته شدن، گیج شدن / بیهوده: یاوه، بی فایده، پوچ / بیهوده گو: صفت فاعلی مرکب کوتاه (بیهوده گوینده) / قلمرو ادبی: کم، بسیار: تضاد / واژه‌آرایی: گفت

بازگردانی: (محتسب) گفت: شراب زیاد نوشیده‌ای به همین دلیل مست و از خود بی خود گشته ای. مست گفت: ای انسان بیهوده گو بحث کم و زیاد نوشیدن نیست. کار حرام، حرام است چه کم باشد چه زیاد.

پیام: کار حرام، ناشایست است کم و زیاد آن مهم نیست.           

قلمرو زبانی: حدّ: مجازات شرعی، تازیانه / هشیار مردم: ترکیب وصفی وارون (مردم هشیار) / را: به معنای حرف اضافه «به» / قلمرو ادبی: مست، هشیار: تضاد / واژه‌آرایی: گفت، هشیار / واج‌آرایی: «ر»

بازگردانی: (محتسب) گفت: باید مردم هوشیار، افراد مست را مجازات کنند. مست پاسخ داد: در این شهر یک هشیار به من نشان بده. کسی در این شهر هشیار نیست.

پیام: فراگیر بودن فساد

ارتباط معنایی دارد با بیت: گر حکم شود که مست گیرند / در شهر هر آنچه (هرآنکه) هست گیرند

سعیدجعفری
جعفری سعید
گیفت

اگر بدین حال تو را محتسب بیند، بگیرد و حد زند. (خواجه نظام الملک توسی) / محتسب: مأموری که کار وی نظارت بر اجرای احکام دین بود / حدّ: مجازات شرعی، تازیانه

از بهر تو صد بار ملامت بکشم / گر بشکنم این عهد غرامت بکشم (مولوی) / غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن

 گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم / گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟

شویم: رویم (فعل تام)/ نیست: وجود ندارد (فعل تام)

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست / در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست.

نیست(نخست): نمی‌باشد (فعل اسنادی) / نیست (دوم): وجود ندارد (فعل تام)

گوشزد: «نیست» در بیت بالا دارای دو معنای نایکسان است؛ ولی به این دلیل که فعل است و نایکسانی معنایی آشکار نیست، ردیف به شمار می‌رود. فراموش نکنیم که ردیف واژه یا واژگانی است که پس از قافیه، عینا (از نظر لفظ و معنا) بازمی‌آید.

ریشه‌های ما به آب/ شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد/ ما دوباره سبز می‌شویم (قیصر امین پور)

می‌شویم: می‌گردیم (فعل اسنادی)

معانی «شد»
گونه های «شد»
تفاوت هست و است

قلمرو زبانی: ملک: سرزمین، کشور، مملکت / دار ملک: پایتخت / آشنایی: عشق / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن [ت تن تن تن ت تن تن تن ت تن تن] (رشته انسانی)/ دار ملک آشنائی: اضافه تشبیهی (عشق پایتخت است.) / جناس: بار، دار

بازگردانی: (خسرو) برای نخستین بار به فرهاد گفت: کجایی هستی؟ فرهاد گفت از پایتخت عشق هستم.

پیام: عشق فرهاد

قلمرو زبانی: صنعت: پیشه، کار، حرفه / اندُه: اندوه، غم / قلمرو ادبی: جناس: آن، جان؛ جا، جان / خرند، فروشند: تضاد / واژه‌آرایی: بگفت / واج‌آرایی «ن» / انده خرند، جان فروشند: استعاره پنهان (اندوه مانند کالایی است که آن را می‌خرند) / انده خریدن: کنایه از تحمّل کردن غم واندوه/ جان فروختن: کنایه از جان فشانی کردن

بازگردانی: (خسرو) گفت: مردم در آن شهر کاری دارند؟ فرهاد گفت: غم عشق را می‌خرند و جانشان را بر آن عشق می‌دهند.

پیام: جانفشانی دلشده

قلمرو زبانی: عشقباز: عاشق / نیست (نخست): وجود ندارد [فعل تام] / نیست (دوم): نمی‌باشد [فعل اسنادی] / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بگفت / واج‌آرایی «ن» / جان فروشی: کنایه از جان دادن، جان فشانی کردن

بازگردانی: (خسرو) گفت: جان فروشی کار درست و باادبانه‌ای نیست. فرهاد گفت: این کار (جان دادن) از عاشقان شگفت نیست.

پیام: جانفشانی دلشده

گوشزد: اگر «الف»اضافی باشد، درآن صورت می‌تواند یکی از معانی زیر را داشته باشد: 

۱) الف دعا: منشیندا ۲) الف ندا: خدایا ۳) الف میانوند : کشاکش ۴) الف مناظره:گفتا ۵) الف بزرگداشت: بزرگا مردا ۶) الف مبالغه: خوشا   

قلمرو زبانی: از دل: از ته دل / سان: گونه / حذف فعل به قرینه لفظی: می‌گویم / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: دل / بگفت، می‌گویی: همریشگی (رشته انسانی) / جناس: سان، جان

بازگردانی: (خسرو) گفت: آیا از صمیم دل عاشق شده ای؟ فرهاد گفت: تو می‌گویی که من از صمیم دل عاشق شده ام، ولی من سراسر وجودم عاشق اوست.

پیام: شدت عشق فرهاد

قلمرو زبانی: مهر: عشق / خفته: خوابیده / حذف جمله به قرینه لفظی: دل از مهرش پاک می‌کنم./ قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بگفتا، بگفت / جناس: پاک، خاک / دل از مهر کسی پاک کردن: کنایه از فراموش کردن عشق کسی / خاک: مجاز از گور/ خفته در خاک: کنایه از مرده

بازگردانی: (خسرو) گفت: کی از عشق شیرین صرف نظر می‌کنی؟ (فراموشش می‌کنی؟). فرهاد گفت: آن زمان که بمیرم.

پیام: شدت عشق فرهاد

در بیت زیر، معنای مجازی واژه «خاک» چیست؟      خاک: مجاز از گور                                                               «دی ۱۴۰۱»   

«بگفتا: دل ز مهرش کی کنی پاک؟ / بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک»

قلمرو زبانی: آنِ: مال / زو: از او / مرجع «این»: یاد نکردن / قلمرو ادبی: جناس: او، زو / واژه‌آرایی: بگفت / واج‌آرایی «ن»/ پرسش انکاری در مصراع دوم

بازگردانی: (خسرو) گفت: شیرین مال من است. دیگر به فکر او نباش. فرهاد بدبخت گفت: منِ بیچاره این کار را هرگز نمی‌توانم نکنم. (هرگز نمی‌توانم او را فراموش کنم. )

پیام: خاموشی فرهاد

قلمرو زبانی: عاجز: ناتوان، درمانده / نیامد: نبود / صواب: درست، پسندیده، مصلحت (هم‌آوا؛ ثواب: پاداش) / آمد: به معنای «بود» / جهش ضمیر در مصراع دوم (بیش پرسیدن از فرهاد درست نبود.) [مرجع ضمیر، خسرو است.]/ قلمرو ادبی: جناس: جواب، صواب / تضاد: جواب، پرسیدن

بازگردانی: هنگامی که خسرو از حاضرجوابی فرهاد درمانده شد، درست ندید که از او بیشتر پرسش کند.

پیام: درماندگی خسرو در مقابل فرهاد

قلمرو زبانی: خاکی و آبی: هر هستومند ساخته شده از خاک و آب [ی: نسبت] / «ی» در «حاضرجوابی»: حاصل مصدر/ قلمرو ادبی: آبی و خاکی: مجاز از انسان یا هر جانداری، تناسب

بازگردانی: (خسرو) به دوستانش گفت: در میان جانداران، هیچ موجودی را به این حاضرجوابی ندیده ام.

پیام: حاضرجوابی فرهاد

هر دو متن پرسش و پاسخ یا گفتاگفت است. در ادبیات به این گونه شعر «مناظره» یا «ادب چالشی» گفته می‌شود. البته متن درس اجتماعی است و شعر نظامی عاشقانه.

با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز / پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است // مدام: همیشه، پیوسته، می

هر دو نوشته به طنز (شیوه بیان) دستیاران حکومتی را به ریشخند می‌گیرند و ایشان را به فساد و رشوه خواری متهم می‌کنند.

بازگردانی: عیب من را  به مأمور نگویید؛ زیرا او نیز مانند ما، پیوسته در پی خوش‌گذرانی است.

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا