۱- مُحتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت / مست گفت: ای دوست این پیراهن است افسار نیست
قلمرو زبانی: درونمایه: گزارش فساد و دورویی اجتماع / محتسب: ماموری که کار وی نظارت بر اجرای احکام دین بود / گریبان: یخه / افسار: عنان / قلمرو ادبی: قالب شعر: قطعه؛ سخنور از شیوه مناظره بهره برده است. / وزن: فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن (رشته انسانی)/ محتسب: نماد انسان دورو و فاسد / مست: نماد انسان یکرو، پاکدل / گریبان، پیراهن: تناسب / است، نیست: تضاد / مست، است: جناس ناهمسان / این پیراهن است افسار نیست: کنایه از اینکه یقه ام را رها کن/ مست: واژهآرایی / ادبیات مناظره یا گفتاگفت / واجآرایی: «س» و «ت»
بازگردانی: محتسب (مامور) در راه مستی را دید و یخه او را گرفت. مست گفت ای دوست، چیزی را که گرفتهای پیراهن است افسار نیست. (کنایه از اینکه یقه ام را رها کن.)
پیام: اشاره به برخورد تحقیرآمیز مأموران حکومتی با متهم.
۲- گفت: مستی زان سبب افتان و خیزان میروی / گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
قلمرو زبانی: زان: از آن، به این خاطر / افتان و خیزان: تلوتلو خوران / جرم: گناه، بزه / تعداد جملههای بیت: ۶ جمله / قلمرو ادبی: افتان، خیزان: تضاد / گفت، نیست: واژهآرایی / هموار نبودن راه: کنایه از گستردگی فساد در جامعه / واجآرایی: «ت» و «ن»
بازگردانی: محتسب گفت تو مست هستی به همین دلیل تلوتلو خوران راه میروی. مست گفت گناه راه رفتن من نیست، راه صاف و هموار نیست.
پیام: بیان نابه سامانی های جامعه
۳- گفت میباید تو را تا خانه قاضی برم / گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
قلمرو زبانی: قاضی: دادرس / رو: برو / آی: بیا / تعداد جملههای بیت: ۶ جمله / قلمرو ادبی: بیدار: میتواند ایهام داشته باشد ۱ـ مقابل خواب، ۲ـ ناهشیار و مست / صبح، شب: تضاد / رو، آی: فعل امر، برو و بیا، تضاد / واژهآرایی: گفت /
بازگردانی: (محتسب) گفت باید تو را به خانه قاضی ببرم. مست پاسخ داد برو و بامداد بیا؛ زیرا قاضی نیمه شب بیدار نیست. (خود قاضی الان مست و ناهشیار است)
پیام: مسئولان به فکر آسایش و خوشی مردم نیستند. / فساد و غفلت حاکمان
◙ بیت زیر چند جمله است؟ «خارج خرداد ۹۸»
گفت میباید تو را تا خانه قاضی برم / گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
پاسخ: شش جمله ( گفت، میباید برم، گفت، رو، آی، نیست)
۴- گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم / گفت: والی از کجا در خانه خمّار نیست؟
قلمرو زبانی: والی: حاکم، فرمانروا، استاندار / سرا: خانه، منزل / را: اضافه گسسته (سرای والی) / شویم: رویم / والی از کجا در خانه خمار نیست: از کجا معلوم است که والی خود در میخانه نباشد (حذف به قرینه معنایی) / خمّار: میفروش (خانه خمار: میخانه) / قلمرو ادبی: جا، کجا: جناس ناهمسان / است، نیست: تضاد / کنایه: از کجا … نیست، او هم در حال خوشگذرانی است. / واژهآرایی: گفت، والی / پرسش انکاری
بازگردانی: (محتسب) گفت: خانه استاندار نزدیک است به آن جا میرویم. مست پاسخ داد: از کجا معلوم که خود استاندار اکنون در میخانه نباشد؟
پیام: فاسد بودن مسئولان جامعه
ارتباط معنایی دارد با: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
۵- گفت: تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب / گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
قلمرو زبانی: داروغه: پاسبان و نگهبان، شبگرد / را: به معنای به / قلمرو ادبی: واژهآرایی: گفت، مسجد / بخواب، خوابگاه: همریشگی (رشته انسانی) / واجآرایی: «ر»
بازگردانی: (محتسب) گفت تا سرنگهبان را با خبر کنم برو و در مسجد بخواب. مست گفت: مسجد جای افراد بدکار نیست.
پیام: بی توجهی و بی احترامی محتسب به اماکن مقدس (بی توجهی به مقدس بودن مسجد)
۶- گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان / گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست
قلمرو زبانی: دینار: سکه طلا، واحد پول، در متن درس، مطلق پول است / وارهان: آزاد کن، نجات بده / شرع: راه دین، شریعت / درهم: مسکوک نقره، درم، در متن درس، مطلق پول است / قلمرو ادبی: درهم، دینار: تناسب / واژهآرایی: گفت، کار، دینار / واجآرایی: «ر» و «ن»
بازگردانی: (محتسب) گفت: پنهانی به من رشوه بده و خودت را آزاد کن. مست گفت: رشوه دادن در دین جایگاهی ندارد.
پیام: رواج رشوه خواری
◙ در بیت زیر، شاعر به کدام پدیده اجتماعی عصر شاعر اشاره دارد؟ « دی ۱۴۰۰» « شهریور ۹۸»
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان / گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
پاسخ: رواج رشوه خواری
۷- گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم / گفت: پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
قلمرو زبانی: از بهرِ: برای (همآوا؛ بحر: دریا) / غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن / جامه: تنپوش / قلمرو ادبی: جامه ات را بیرون کنم: کنایه، آن را از تو میگیرم / جامه، پود، تار: تناسب / پود، تار؛ است، نیست: تضاد / (جامه) جز نقشی ز پود و تار نیست: کنایه از «نخ نما بودن، فرسودگی و بی ارزشی» / واژهآرایی: گفت / واجآرایی: «ت»
بازگردانی: (محتسب) گفت: برای تاوان، لباست را از تنت بیرون میآورم. مست پاسخ داد: لباس من پوسیده و نخنما شده است و دیگر ارزشی ندارد.
پیام: ۱- باج گیری ۲- نشانه تهیدستی مردم
۸- گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه / گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
قلمرو زبانی: آگه: مخفف آگاه / (افتادت): جابه جایی ضمیر؛ کلاه از سرت افتاد، در قدیم بدون کلاه و دستار بودن ننگ و بی ادبی به شمار میرفت / درافتاد: افتاد / عار: ننگ، رسوایی، بدنامی / قلمرو ادبی: سر، کلاه: تناسب / مصراع دوم: مثل / واژهآرایی: گفت، سر / جناس: در، سر / واجآرایی: «ت» و «ر»
بازگردانی: (محتسب) گفت: آیا آگاه نیستی که کلاه از سرت افتاده است (تعادل نداری). مست پاسخ داد: در سر عقل باید باشد. کلاه نداشتن عیب و ننگی به شمار نمیرود.
پیام: برتری خرد بر آراستگی ظاهری
ارتباط معنایی دارد با بیت: « تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت»
۹- گفت: می بسیار خوردی زان، چنین بی خود شدی / گفت: ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
قلمرو زبانی: می: باده، شراب / زان: از آن، به این خاطر / بی خود شدن: سرگشته شدن، گیج شدن / بیهوده: یاوه، بی فایده، پوچ / بیهوده گو: صفت فاعلی مرکب کوتاه (بیهوده گوینده) / قلمرو ادبی: کم، بسیار: تضاد / واژهآرایی: گفت
بازگردانی: (محتسب) گفت: شراب زیاد نوشیدهای به همین دلیل مست و از خود بی خود گشته ای. مست گفت: ای انسان بیهوده گو بحث کم و زیاد نوشیدن نیست. کار حرام، حرام است چه کم باشد چه زیاد.
پیام: کار حرام، ناشایست است کم و زیاد آن مهم نیست.
۱۰- گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را / گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
قلمرو زبانی: حدّ: مجازات شرعی، تازیانه / هشیار مردم: ترکیب وصفی وارون (مردم هشیار) / را: به معنای حرف اضافه «به» / قلمرو ادبی: مست، هشیار: تضاد / واژهآرایی: گفت، هشیار / واجآرایی: «ر»
بازگردانی: (محتسب) گفت: باید مردم هوشیار، افراد مست را مجازات کنند. مست پاسخ داد: در این شهر یک هشیار به من نشان بده. کسی در این شهر هشیار نیست.
پیام: فراگیر بودن فساد
ارتباط معنایی دارد با بیت: گر حکم شود که مست گیرند / در شهر هر آنچه (هرآنکه) هست گیرند
پروین اعتصامی
تمثیل در لغت به معنای «تشبیه کردن» و «مَثَل آوردن»، و نیز به معنای «نگاشتن پیکر و نمودن صورت چیزی» است و در اصطلاح آن است که سخنور یا نویسنده به تناسب سخن خویش، حکایت، داستان یا نمونه و مثالی را یاد کند تا از این راه، پیام خود را به خواننده یا شنونده برساند. آنچه در این میان مهم است نتیجه تمثیل است که میتواند سرمشقی برای موارد متفاوت باشد.
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱- معنای واژههای مشخّص شده را بنویسید.
اگر بدین حال تو را محتسب بیند، بگیرد و حد زند. (خواجه نظام الملک توسی) / محتسب: مأموری که کار وی نظارت بر اجرای احکام دین بود / حدّ: مجازات شرعی، تازیانه
از بهر تو صد بار ملامت بکشم / گر بشکنم این عهد غرامت بکشم (مولوی) / غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن
۲- فعلهای مشخّص شده را از نظر کاربرد معنایی بررسی کنید.
◙ گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم / گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟
شویم: رویم (فعل تام)/ نیست: وجود ندارد (فعل تام)
◙ زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست / در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست.
نیست(نخست): نمیباشد (فعل اسنادی) / نیست (دوم): وجود ندارد (فعل تام)
گوشزد: «نیست» در بیت بالا دارای دو معنای نایکسان است؛ ولی به این دلیل که فعل است و نایکسانی معنایی آشکار نیست، ردیف به شمار میرود. فراموش نکنیم که ردیف واژه یا واژگانی است که پس از قافیه، عینا (از نظر لفظ و معنا) بازمیآید.
◙ ریشههای ما به آب/ شاخههای ما به آفتاب میرسد/ ما دوباره سبز میشویم (قیصر امین پور)
میشویم: میگردیم (فعل اسنادی)
معانی «شد»
قلمرو ادبی
۱- سروده زیر را از نظر شیوه گفت و گو با متن درس مقایسه کنید؛ سپس بنویسید این نوع گفت و گو در اصطلاح ادبی چه نام دارد؟
۱- نخستین بار گفتش کز کجایی / بگفت از دار ملک آشنائی
قلمرو زبانی: ملک: سرزمین، کشور، مملکت / دار ملک: پایتخت / آشنایی: عشق / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن [ت تن تن تن ت تن تن تن ت تن تن] (رشته انسانی)/ دار ملک آشنائی: اضافه تشبیهی (عشق پایتخت است.) / جناس: بار، دار
بازگردانی: (خسرو) برای نخستین بار به فرهاد گفت: کجایی هستی؟ فرهاد گفت از پایتخت عشق هستم.
پیام: عشق فرهاد
۲- بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند / بگفت اندُه خرند و جان فروشند
قلمرو زبانی: صنعت: پیشه، کار، حرفه / اندُه: اندوه، غم / قلمرو ادبی: جناس: آن، جان؛ جا، جان / خرند، فروشند: تضاد / واژهآرایی: بگفت / واجآرایی «ن» / انده خرند، جان فروشند: استعاره پنهان (اندوه مانند کالایی است که آن را میخرند) / انده خریدن: کنایه از تحمّل کردن غم واندوه/ جان فروختن: کنایه از جان فشانی کردن
بازگردانی: (خسرو) گفت: مردم در آن شهر کاری دارند؟ فرهاد گفت: غم عشق را میخرند و جانشان را بر آن عشق میدهند.
پیام: جانفشانی دلشده
۳- بگفتا جان فروشی در ادب نیست / بگفت از عشقبازان این عجب نیست
قلمرو زبانی: عشقباز: عاشق / نیست (نخست): وجود ندارد [فعل تام] / نیست (دوم): نمیباشد [فعل اسنادی] / قلمرو ادبی: واژهآرایی: بگفت / واجآرایی «ن» / جان فروشی: کنایه از جان دادن، جان فشانی کردن
بازگردانی: (خسرو) گفت: جان فروشی کار درست و باادبانهای نیست. فرهاد گفت: این کار (جان دادن) از عاشقان شگفت نیست.
پیام: جانفشانی دلشده
گوشزد: اگر «الف»اضافی باشد، درآن صورت میتواند یکی از معانی زیر را داشته باشد:
۱) الف دعا: منشیندا ۲) الف ندا: خدایا ۳) الف میانوند : کشاکش ۴) الف مناظره:گفتا ۵) الف بزرگداشت: بزرگا مردا ۶) الف مبالغه: خوشا
۴- بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟ / بگفت از دل تو میگویی من از جان
قلمرو زبانی: از دل: از ته دل / سان: گونه / حذف فعل به قرینه لفظی: میگویم / قلمرو ادبی: واژهآرایی: دل / بگفت، میگویی: همریشگی (رشته انسانی) / جناس: سان، جان
بازگردانی: (خسرو) گفت: آیا از صمیم دل عاشق شده ای؟ فرهاد گفت: تو میگویی که من از صمیم دل عاشق شده ام، ولی من سراسر وجودم عاشق اوست.
پیام: شدت عشق فرهاد
۵- بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک / بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
قلمرو زبانی: مهر: عشق / خفته: خوابیده / حذف جمله به قرینه لفظی: دل از مهرش پاک میکنم./ قلمرو ادبی: واژهآرایی: بگفتا، بگفت / جناس: پاک، خاک / دل از مهر کسی پاک کردن: کنایه از فراموش کردن عشق کسی / خاک: مجاز از گور/ خفته در خاک: کنایه از مرده
بازگردانی: (خسرو) گفت: کی از عشق شیرین صرف نظر میکنی؟ (فراموشش میکنی؟). فرهاد گفت: آن زمان که بمیرم.
پیام: شدت عشق فرهاد
◙ در بیت زیر، معنای مجازی واژه «خاک» چیست؟ – خاک: مجاز از گور «دی ۱۴۰۱»
«بگفتا: دل ز مهرش کی کنی پاک؟ / بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک»
۶- بگفت او آن من شد زو مکن یاد / بگفت این کی کند بیچاره فرهاد
قلمرو زبانی: آنِ: مال / زو: از او / مرجع «این»: یاد نکردن / قلمرو ادبی: جناس: او، زو / واژهآرایی: بگفت / واجآرایی «ن»/ پرسش انکاری در مصراع دوم
بازگردانی: (خسرو) گفت: شیرین مال من است. دیگر به فکر او نباش. فرهاد بدبخت گفت: منِ بیچاره این کار را هرگز نمیتوانم نکنم. (هرگز نمیتوانم او را فراموش کنم. )
پیام: خاموشی فرهاد
۷- چو عاجز گشت خسرو در جوابش / نیامد بیش پرسیدن صوابش
قلمرو زبانی: عاجز: ناتوان، درمانده / نیامد: نبود / صواب: درست، پسندیده، مصلحت (همآوا؛ ثواب: پاداش) / آمد: به معنای «بود» / جهش ضمیر در مصراع دوم (بیش پرسیدن از فرهاد درست نبود.) [مرجع ضمیر، خسرو است.]/ قلمرو ادبی: جناس: جواب، صواب / تضاد: جواب، پرسیدن
بازگردانی: هنگامی که خسرو از حاضرجوابی فرهاد درمانده شد، درست ندید که از او بیشتر پرسش کند.
پیام: درماندگی خسرو در مقابل فرهاد
۸- به یاران گفت کز خاکی و آبی / ندیدم کس بدین حاضر جوابی
قلمرو زبانی: خاکی و آبی: هر هستومند ساخته شده از خاک و آب [ی: نسبت] / «ی» در «حاضرجوابی»: حاصل مصدر/ قلمرو ادبی: آبی و خاکی: مجاز از انسان یا هر جانداری، تناسب
بازگردانی: (خسرو) به دوستانش گفت: در میان جانداران، هیچ موجودی را به این حاضرجوابی ندیده ام.
پیام: حاضرجوابی فرهاد
◙ هر دو متن پرسش و پاسخ یا گفتاگفت است. در ادبیات به این گونه شعر «مناظره» یا «ادب چالشی» گفته میشود. البته متن درس اجتماعی است و شعر نظامی عاشقانه.
۲- متن درس از نظر شیوۀ بیان جدّ یا طنز با این سرودۀ حافظ چه وجه اشتراکی دارد؟
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز / پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است // مدام: همیشه، پیوسته، می
هر دو نوشته به طنز (شیوه بیان) دستیاران حکومتی را به ریشخند میگیرند و ایشان را به فساد و رشوه خواری متهم میکنند.
بازگردانی: عیب من را به مأمور نگویید؛ زیرا او نیز مانند ما، پیوسته در پی خوشگذرانی است.