در این فصل، متنهایی را می خوانیم که در آنها شاعر یا نویسنده، خواسته است موضوع و مفهومی رفتاری، اخلاقی یا مسئله ای اجتماعی و پندآموز را به شیوۀ اندرز بازگو کند؛ برای این کار از داستان یا حکایت در قالب شعر و نثر بهره گرفته است؛ به این گونه آثار ادبی، «ادبیات تعلیمی » می گویند.
اثر تعلیمی، اثری است که با هدف آموزش و تعلیم، موضوعهایی از حکمت، اخلاق، مذهب یا دانشی از معارف بشری را بیان می کند. آثار تعلیمی می توانند تخیّلی ادبی باشند تا مسئله ای را به صورت روایی یا نمایشی با جذّابیت بیشتر ارائه دهند. از این گونه آثار ادبی، به ویژه در کتابهای درسی و ادبیات کودک و نوجوان بهره می گیرند. بسیاری از شاهکارهای ادبی (قابوس نامه، کلیله و دمنه، گلستان، بوستان، مثنوی معنوی) و برخی آثار طنز، جنبهٔ تعلیمی دارند.
۱- گشت یکی چشـــــمه ز سنگی جـدا / غلغله زن، چهـــره نما، تیز پا
قلمرو زبانی: گشت: شد / غلغله زن: شور و غوغاکنان / تیزپا: تندرو، تیزرو / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی) / درون مایه: پرهیز از خودستایی / جانبخشی در همه بیت های این داستان / چهره نما: کنایه از خودنما / چشمه: نمایندهٔ فردی ضعیف و ناتوان، امّا پرهیاهو و مغرور و خودشیفته
بازگردانی: چشمه ای از سنگی جدا شد درحالی که شور و غوغا و خودنمایی میکرد و به سرعت روان می شد.
پیام: توصیف چشمه
۲- گه به دهان برزده کف چون صدف / گــاه چو تیری که رود بر هدف
قلمرو زبانی: گه، گاه: زمانی / چون، چو: مانند / قلمرو ادبی: چون صدف: تشبیه / چو تیری: تشبیه / هدف، صدف: جناس ناهمسان
بازگردانی: چشمه گاهی مانند گوشماهی کف به دهان داشت و گاهی مانند تیر به سوی هدف میرفت.
پیام: پویش سریع چشمه
۳- گفــــــت: درین معرکـــــه یکتا منم / تاج سر گــــلبُن و صحـــرا منـم
قلمرو زبانی: معرکه: میدان جنگ، جای نبرد / یکتا: بی همتا / گلبن: بوته یا درخت گل، به ویژه بوته گل سرخ / قلمرو ادبی: منم تاج سر: تشبیه فشرده، وجه شبه: گرامی و ارجمند بودن
بازگردانی: چشمه گفت در این میدان جنگ من بی همتا هستم و به تاج سر گل و صحرا میمانم و ارزشمندم.
پیام: خودبینی چشمه
۴- چـــون بدوم، ســبزه در آغوش من / بوسه زند بر سر و بر دوش من
قلمرو زبانی: آغوش: بغل / دوش: شانه / قلمرو ادبی: سبزه در آغوش من: جانبخشی / بوسه زدن: کنایه از احترام و بزرگداشت / آغوش، سر، دوش: تناسب
بازگردانی: هنگامی که جاری میشوم، سبزه مرا در آغوش میگیرد و بر سر و دوش من بوسه میزند.
پیام: سبزه مرا بزرگ می دارد
۵- چون بِگُشایم ز ســـــــر مو، شکن / ماه ببیند رخ خـــــــود را به من
قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / بگشایم: باز کنم (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا)/ شکن: پیچ و خم زلف / قلمرو ادبی: چشمه: جانبخشی / رخ ماه: جانبخشی / سر، مو، رخ: تناسب / شکن از سر موی گشادن: کنایه از گشودن پیچ و شکنج زلف و نمایان کردن رخسار، صاف و آرام شدن / تشبیه پنهان: آب چشمه مانند آینه است
بازگردانی: هنگامی که پیچ و تاب سر و موی خودم را باز میکنم(آب ساکن و بی موج میشود)، ماه چهره خودش را در من میبیند.
پیام: برتری چشمه از ماه
۶- قطره باران، که در افتد به خاک / زو بدمــــد بس گــــهر تابناک
قلمرو زبانی: درافتد: بیفتد / زو: از او / دمیدن: جوانه زدن، روییدن، بالیدن / بس: بسیار / گهر: گوهر، جواهر / تابناک: تابنده، درخشان / قلمرو ادبی: خاک: مجاز از زمین / گوهر: استعاره از گیاهان و گلها
بازگردانی: قطره باران هنگامی که بر روی خاک میافتد، گل و گیاهان درخشان از زمین میرویند.
پیام: باران سبب ساز رویش گیاهان است
۷- در بر مــن ره چــــو به پایان بــرد / از خجـــــلی سر به گریبان برد
قلمرو زبانی: بر: آغوش / چو: هنگامی که / خجل: شرمنده / گریبان: یقه / قلمرو ادبی: جانبخشی برای باران / بر، سر؛ در، سر: جناس ناهمسان / سر به گریبان بردن: کنایه از شرمندگی و گوشه گیری / بر، سر، گریبان: تناسب / بر، برد؛ در، بر: جناس ناهمسان / واج آرایی
بازگردانی: هنگامی که باران به من میرسد از شرمندگی خود را کنار میکشد.
پیام: برتری چشمه از باران
۸- ابر، ز من حـامل سرمــــــایه شــد / باغ، ز من صاحب پیـرایه شـــد
قلمرو زبانی: حامل: دارنده / صاحب پیرایه: دارای زیور/ قلمرو ادبی: سرمایه: استعاره از آب / ابر، باغ: جانبخشی / پیرایه: استعاره از گیاهان /
بازگردانی: ابر به خاطر من سرمایه دارد و آب از آن من است و باغ به خاطر من صاحب گل و گیاه شده است.
پیام: برتری چشمه از ابر و باغ
۹- گــــل، به هـمه رنگ و برازندگی / میکــند از پرتو مــن زندگـــی
قلمرو زبانی: به: با / برازندگی: شایستگی، لیاقت / پرتو: اشعه / قلمرو ادبی: پرتو: استعاره از وجود / واج آرایی«ن»،«گ»
بازگردانی: گل با همه زیبایی و رنگارنگیش به خاطر وجود من میزید.
پیام: برتری چشمه از گل
۱۰- در بن این پرده نیلوفـــری / کیست کند با چو منی همسری؟
قلمرو زبانی: بن: ته، درون / نیلوفری: صفت نسبی، منسوب به نیلوفر، به رنگ نیلوفر، لاجوردی؛ در متن درس، مقصود از
«پرده نیلوفری»، آسمان لاجوردی است. / همسری: همترازی / قلمرو ادبی: پرده نیلوفری: استعاره از آسمان آبی/ پرسش انکاری
بازگردانی: در درون این آسمان آبی هیچ کس همتراز و همپایه من نیست.
پیام: خودخواهی چشمه
۱۱- زین نمط آن مست شده از غرور / رفت و ز مبدأ چو کمی گشت دور
قلمرو زبانی: نمط: روش،طریقه / زین نمط: بدین ترتیب / مبدأ: آغازگاه / موقوف المعانی / غرور: خودبینی / قلمرو ادبی: مست شده از غرور: استعاره، غرور مانند می او را مست کرده بود.
بازگردانی: هنگامی که با همین روش آن چشمه خودبین رفت و از سرچشمه خود کمی دور شد،
پیام: حرکت چشمه به سوی پایین
۱۲- دید یکـــی بحــر خـــروشــندهای / سهمگـــنی، نادره جوشـــندهای
قلمرو زبانی: بحر: دریا (بهر: بهره، نصیب، برای) / خروشنده: فریادزننده / سهمگن: سهمگین، ترسناک / نادره: بی همتا، شگفت آور / جوشنده: پرموج / قلمرو ادبی: جانبخشی
بازگردانی: دریای خروشان و پر سرو صدایی را دید. دریایی که ترسناک و کمیاب و پرموج بود.
پیام: برخورد چشمه و دریا
۱۳- نعره بر آورده، فلــک کرده کر / دیده سیه کــــرده، شده زهره در
قلمرو زبانی: نعره برآوردن: فریاد زدن / فلک: آسمان، چرخ / دیده: چشم / زهره در: زهره درنده، ترساننده / دریدن: شکافتن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در) / قلمرو ادبی: دیده سیه کردن: کنایه از خشمگین شدن، حالت عصبانیت به خود گرفتن / کر، در: جناس / فلک را کر کرده: جانبخشی / زَهره در شدن: کنایه از ایجاد وحشت کردن، سبب ترس شدن، هراس انگیز.
بازگردانی: دریا در حال فریاد زدن بود و گوش آسمان را کر کرده بود. نگاهی خشم آلود داشت و همه را ترسانده بود.
پیام: سهمگینی دریا
۱۴- راست به مـــانند یکــــی زلزله / داده تنش بر تن ســاحل یلـــه
قلمرو زبانی: راست: دقیق / یله: رها، آزاد / یله دادن تن: لَمیدن، تکیه دادن به چیزی به نحوی که بدن در حال استراحت کامل قرار گیرد./ قلمرو ادبی: مانند: ادات تشبیه / تن: واژه آرایی / تن ساحل: جانبخشی
بازگردانی: دریا دقیقا مانند زلزله تنش را به تن ساحل چسبانده و خودش را رها کرده بود.
پیام: شکوه دریا
۱۵- چشمه کوچک چو به آنجا رسید / وان هـــمه هنگـــامه دریا بدید،
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / وان: و آن / هنگامه: غوغا، داد و فریاد، شلوغی /موقوف المعانی / قلمرو ادبی: هنگامه دریا: جانبخشی / دریا: نماد افراد دریا دل، که طبع و منشی بلند دارند؛ شکوه مند و آرام اند.
بازگردانی: چشمه کوچک هنگامی که به آنجا رسید و داد و فریاد دریا را دید،
پیام: برخورد چشمه با شکوه دریا
۱۶- خواست کزان ورطه قدم درکشد / خویشتن از حـــادثه برتر کـــشد
قلمرو زبانی: کزان: که از آن / ورطه: گرداب، گودال، مهلکه، گرفتاری / قدم: گام / درکشیدن: عقب کشیدن / حادثه: پیشامد / برتر کشد: کنار بکشد / قلمرو ادبی: جانبخشی
بازگردانی: خواست که از آن جای نابودی عقب نشینی کند و خودش را از آن رویداد بد برهاند.
پیام: هراس چشمه از دریا
۱۷- لیک چنان خیره و خاموش ماند / کز همه شیرین سخنی گوش ماند
قلمرو زبانی: لیک: ولی / خاموش: ساکت / خیره: سرگشته، حیران، فرومانده / کز: که از / گوش ماند: گوش شد / قلمرو ادبی: شیرین سخنی: حس آمیزی، کنایه از خوش سخنی / گوش ماند: تشبیه (مانند گوش فقط شنید و خاموش ماند.)
بازگردانی: اما آنچنان حیران شکوه دریا شد که از خوش زبانی افتاد و فقط گوش به دریا داد.
پیام: بندآمدن زبان چشمه
نیمایوشیج (علی اسفندیاری)
واژگان دارای ارزش املایی
غلغله زن، صدف، معرکه، صحرا، آغوش ، قطره، حامل، باغ، صاحب، نمط، غرور، مبدأ، بحر ، سهمگنی، نعره، ساحل، خواست، ورطه، خویشتن، زهره،
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱- معنای واژه های مشخّص شده را با معادل امروزی آنها مقایسه کنید.
در بن این پردخ نیلوفری / کیست کند با چو منی همسری؟ / «همسری» در متن: همترازی، برابری / «همسری» امروزه: همسر بودن
راست به مانند یکی زلزله / داده تنش بر تن ساحل، یله / «راست» در متن: دقیق / «راست» امروزه: مستقیم، مقابل دروغ
۲- بیت زیر را بر اساس ترتیب اجزای جمله در زبان فارسی، مرتّب کنید.
«گشت یکی چشمه ز سنگی جدا / غلغله زن، چهره نما، تیزپا» = یکی چشمه غلغله زن، چهره نما، تیزپا از سنگی جدا گشت.
قلمرو ادبی
۱- هر یک از بیت های زیر را از نظر آرایه های ادبی بررسی کنید.
چون بگشایم ز سر مو، شکن / ماه ببیند رخ خود را به من
قلمرو ادبی: چشمه: جانبخشی / رخ ماه: جانبخشی / سر، مو، رخ: تناسب / شکن از مو گشودن: کنایه از صاف و آرام شدن / تشبیه پنهان: آب چشمه مانند آینه است
گه به دهان، بر زده کف، چون صدف / گاه چو تیری که رود بر هدف
قلمرو ادبی: چون صدف: تشبیه / چو تیری: تشبیه / هدف، صدف: جناس ناهمسان
۲- با توجّه به شعر نیما، «چشمه» نماد چه کسانی است؟
– چشمه نماد انسان های خودبین و خودشیفته است.
۳- آمیختن دو یا چند حس و یا یک حس با پدیده ای ذهنی (انتزاعی)، در کلام را «حس آمیزی» می گویند.
نمونه: «حرف هایم مثل یک تکّه چمن روشن بود.»
در این نمونه، سپهری از «روشن بودن حرف» سخن گفته است. «روشن بودن» امری دیدنی و «حرف »، شنیدنی است. شاعر در این مصراع، دو حسّ بینایی و شنوایی را با هم آمیخته است.
حس: بساوایی(لامسه) ، شنوایی، بویایی، چشایی، بینایی
■ نمونه ای از کاربرد این آرایه ادبی را در سروده نیما بیابید. – کز همه شیرین سخنی گوش ماند.
۴- هر واژه امکان دارد در معنای حقیقی و یا معنای غیر حقیقی به کار رود. به معنای حقیقی واژه، «حقیقت» و به معنای غیر حقیقی آن، «مجاز» می گویند. «حقیقت»، اوّلین و رایج ترین معنایی است که از یک واژه به ذهن می رسد. «مجاز»، به کار رفتن واژه ای است در معنی غیر حقیقی؛ به شرط آنکه میان معنای حقیقی و معنای غیر حقیقی واژه، ارتباط و پیوندی برقرار باشد؛ مثال:
پشت دیوار آنچه گویی، هوش دار / تا نباشد در پسِ دیوار، گوش (سعدی)
همان طور که می دانید، «گوش» اندام شنوایی است و در این معنا، «حقیقت» است و نمی تواند در پسِ دیوار بیاید؛ شاعر در این بیت به مفهوم مجازی «گوش»، یعنی «انسانِ سخن چین» تأکید دارد.
اکنون به دو بیت زیر توجّه نمایید:
ما را سرِ باغ و بوستان نیست / هرجا که تویی تفرّج آن جاست (سعدی)
عالَم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت / فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود (حافظ)
در بیت اوّل، واژه «سر» در مفهوم مجازی «قصد و اندیشه» به کار رفته است. «سر» محل و جایگاه « اندیشه » است.
در بیت دوم، مقصود شاعر از واژ. «نرگس »، معنایی غیر حقیقی، یعنی «چشم » است. آنچه که «گل نرگس» و «چشم» را به هم می پیوندد و اجازه می دهد تا یکی به جای دیگری به کار رود، «شباهت » میان آن دو است.
در شعر این درس، دو نمونه «مَجاز» بیابید و مفهوم هر یک را بنویسید.
فروغ رویت اندازی سوی خاک؛ خاک: مجاز از زمین / قطره باران، که در افتد به خاک؛ خاک: مجاز از زمین /