به نام خداوند جان وخرد
سن زلفینی آچ توک اوزونه ، شانه سـی مندن زنجیری نشان وئر منـه ، دیـــــوانه سی منـدن
سن عاشقی یاندیرماقـا ، من یانماقـــا مایــیل سن شمعینی گوستر منه ، پروانه سی مندن
زلفـون قـدری عاشــق اولان وار سنــه ای گـول سن سویله او مجنونلاری افسـانه سی مندن
سرمست گوزون فتنه، لبیــن نشئـــه لـی باده ایچدیــر منــه اول بـادنــی پیــــمانه سی منـدن
سن ناز ایلـه گول کی صدفین قــیمتی آرتسین گوزیاشی کیمی، اینجیسی دردانه سی مندن
هردم گـؤتـور اوزدن گوزه لیــم، افعـی لی زلفین چک ظاهـره گنجینــه نی، ویـــرانه ســی منـدن
بازگردانی:
تو زلف هایت را بازکن شانه اش با من، زنجیر را نشانم بده دیوانه شدنش با من، تو می خواهی عاشقت را بسوزانی؛ اما من خودم مایل به سوختنم، تو شمع را نشانم بده پروانه شدنش با من، به اندازه زلف های تو مردمانی عاشق تواند، تو نیم نگاهی کن نوشتن افسانه عشقت با من، چشمان مستت فتنه در همه جا زده و لب هایت مانند شراب است، اول شراب را بنوشانم پیمانه اش با من، تو فقط ناز کن تا مثل گل قیمتت بالا رود؛ اشک چشم و ناز خریدنش بامن. علی آقا واحد