آموزه سیزدهم: گردآفرید

گردآفرید
درس سیزدهم فارسی دهم

قلمرو زبانی: گُردآفرید: گرد آفریده، پهلوان زاده / گیرا: جذاب / رهسپاری: سفر / رویداد: رخداد / سراسیمه: آشفته، پریشان / قلمرو ادبی: شیرزن: تشبیه

بازیگران داستان: گَژدَهَم: فرمانروای دژ، گردآفرید: دختر گژدهم، سهراب: پور رستم، هجیر: فرمانده دژ

قلمرو زبانی: گژدهم: فرمانروای دژ / سالار: سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، فرمانده دژ، منظور هجیر / قلمرو ادبی: کم گشتن: کنایه از «در بند افتادن» / قالب: مثنوی / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی)

بازگردانی: هنگامی که دختر گژدهم آگاه شد که سالار آن گروه (هجیر) در بند افتاد.

قلمرو زبانی: برسان: به مانند (ادات تشبیه) / گُرد: پهلوان، دلیر / سوار: سوارکار / اندرون: در / به جنگ اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم / نامدار: سرشناس / قلمرو ادبی: زنی بود برسان گردی سوار: تشبیه / وا‌ج‌آرایی: «ر»

بازگردانی: زنی همچون پهلوانی سوارکار بود و همیشه در جنگ‌آوری سرشناس.

پیام: دلاوری

قلمرو زبانی: کجا: که / مرجع «او»: زن / گردآفرید: دخت گژدهم / زمانه: روزگار / ناورید: نیاورد / قلمرو ادبی: زمانه … ناورید: جانبخشی / ناورید: کنایه از «نزاد»

بازگردانی: که نام او گردآفرید بود و روزگار از مادر چنین دختری به وجود نیاورده بود.

پیام: دلاوری

قلمرو زبانی: ننگش آمد: بدش آمد، به او برخورد / هجیر: پهلوان ایرانی / قلمرو ادبی: لاله رنگ: تشبیه / به کردار: مانند [ادات تشبیه] / اغراق (چهره اش مانند قیر سیاه شد)

بازگردانی: چنان از کار هجیر بدش آمد، که چهرۀ سرخش مانند قیر سیاه شد.

پیام: به غیرتش برخوردن

قلمرو زبانی: درع: زره، جامه جنگی که از حلقه‌های آهنی سازند / اندر: در / قلمرو ادبی: جای درنگ نبود: کنایه از اینکه «وقفه جایز نبود» / وا‌ج‌آرایی: «ر»، «د»

بازگردانی: گردآفرید زره سواران جنگجو را پوشید و در آن کار هیچ توقف را جایز نشمرد.

پیام: آمادگی برای کارزار

قلمرو زبانی: فرودآمد: پایین آمد / دژ: قلعه / به کردار: به مانند، ادات تشبیه / کمر: کمربند / میان: کمر / بادپا: اسب تند رونده / قلمرو ادبی: تشبیه / کمر بر میان: کنایه از «آماده بودن» / بادپایی به زیر بود: کنایه از این که «سواره بود» / شیر، زیر: جناس ناهمسان / وا‌ج‌آرایی: «ر»

بازگردانی: گردآفرید مانند شیر از دژ پایین آمد، در حالی که کمربندش را بر کمر بسته و اسبی تیزرو را سوار شده بود.

پیام: آمادگی برای جنگ

قلمرو زبانی: پیش: نزد، جلو / اندرآمد: درآمد / چو: مانند، ادات تشبیه (حرف اضافه) / گرد: غبار / رعد: تندر / ویله: صدا، آواز، ناله / وَیله کردن: فریاد زدن، نعره زدن، ناله کردن / یکی ویله: ویله‌ای/ قلمرو ادبی: تشبیه / خروشان: فریاد زنان، جانبخشی / واژه آرایی: چو / گرد، کرد: جناس ناهمسان اختلافی

بازگردانی: او همچون غبار به تندی به سپاه سهراب رسید و مانند رعد خروشان فریاد زد.

پیام: هماوردطلبی

قلمرو زبانی: رجزخوانی / گردان: پهلوانان / جنگ‌آور: جنگجو / سران: رؤسا / قلمرو ادبی: کارآزموده: کنایه از «باتجربه» / وا‌ج‌آرایی «ن»، «ا»

بازگردانی: که پهلوانان و جنگ‌آوران و دلیران و فرماندهان کارآزموده کدامند؟

قلمرو زبانی: چو: چون، هنگامی که (حرف پیوند) / سهراب: پور رستم / شیراوژن: شیرکش، شیرافکن / مرجع «او»: گرد آفرید / گزیدن: نیش زدن، گاز گرفتن (بن ماضی: گزید، بن مضارع: گز) / قلمرو ادبی: شیراوژن: کنایه از «بسیار دلاور و نیرومند» / لب به دندان گزید: کنایه از «شگفت زده شدن» / لب، دندان: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «د»

بازگردانی: زمانی که سهراب شیرکش و دلاور گردآفرید را دید، بخندید و لبش را با دندان گزید و شگفت زده شد.

پیام: شگفت زدگی

قلمرو زبانی: دمان: غرّنده، مهیب، هولناک، خروشنده / چو: هنگامی که (حرف پیوند)  / دخت: فرزند دختر / کمند افکن: کمند انداز / مرجع او: سهراب / قلمرو ادبی: کمندافکن: کنایه از «جنگجو» / موقوف المعانی / وا‌ج‌آرایی: «د»

بازگردانی: غرنده و خشمگین پیش گرد آفرید آمد. هنگامی که دختر جنگجو او را دید،

قلمرو زبانی: زه: چله، ریسمان کمان / بر: پهلو، سینه / گشودن: باز کردن / نبد: نبود (بن ماضی: بُد، بود؛ بن مضارع: بُوْ) / مرغ: پرنده / را: رای نخست مفعولی و رای دوم اضافه گسسته / قلمرو ادبی: به زه کردن کمان: کنایه از آماده کردن کمان / زه، کمان، تیر: تناسب / بگشاد بر: کنایه از «آماده تیراندازی شدن» / مرغ را پیش تیرش گذر نبود: کنایه از اینکه«بسیار ورزیده و ماهر بود در تیراندازی».

بازگردانی: تیر را در چله کمان نهاد و آماده تیراندازی شد. هیچ پرنده‌ای نمی‌توانست از پیش تیرش گذر کند. (او تیرانداز ورزیده‌ای بود)

قلمرو زبانی: به سهراب بر: دو حرف اضافه برای یک متمم / گرفت: آغاز کرد / قلمرو ادبی: چپ، راست: تضاد، مجاز از «از هر طرف» / گرفت: واژه آرایی، ردیف

بازگردانی: (گردآفرید) آغاز به تیر باران سهراب کرد. از چپ و راست با سوارکاران آغاز به جنگ کرد.

پیام: ستیز

قلمرو زبانی: آمدش ننگ: بدش آمد، به او برخورد / برآشفت: خشمگین شد / تیز: تند / قلمرو ادبی: ننگ، جنگ: جناس ناهمسان

بازگردانی: سهراب نگاه کرد و بدش آمد. خشمگین شد و به تندی به جنگ درآمد.

قلمرو زبانی: چو: زمانی که / برسان: به مانند، ادات تشبیه / همی‌بردمید: می‌دمید، می‌غرید، می‌خروشید، برمی‌خاست / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: برسان … بردمید: تشبیه / وا‌ج‌آرایی «د»

بازگردانی: زمانی که گردآفرید سهراب را دید، که مانند آتـش می‌خروشید،

قلمرو زبانی: عنان: افسار، دهانه / سنان: سرنیزه، تیزی هر چیز/ پر از تاب کرد: پیچ و تاب داد / قلمرو ادبی: عنان، سنان: جناس ناهمسان / سرنیزه، سنان: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «س»، «ن» / تاب: چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف می‌باشد، پیچ و شکن، در این بیت به معنی شور و هیجان است

بازگردانی: سر نیزه را سوی سهراب گرفت و افسار و سرنیزه را پیچ و تاب داد(نشان داد که شور و هیجان جنگ دارد).

قلمرو زبانی: برآشفت: خشمگین شد / چون: مانند / بُد: بود(بن ماضی: بُد، بود؛ بن مضارع: بو) / چو: هنگامی که / بدخواه: دشمن، بداندیش / چاره گر: کسی که با حیله و تدبیر کارها را بسامان کند؛ مدبّر/ قلمرو ادبی: چون پلنگ: تشبیه / چون، چو: جناس

بازگردانی: سهراب خشمگین شد و مانند  پلنگ شد. زیرا دشمن او[گردآفرید] در جنگ حیله گر و مدبّر بود.

قلمرو زبانی: زره: جامه‌ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه‌های ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر روی لباس‌های دیگر می‌پوشند / «بر» نخست و دوم: حرف اضافه / «بر» سوم: پهلو / «بر» چهارم: پیشوند فعلی / یک به یک: تک تک / بردریدن: پاره کردن / قلمرو ادبی: بر، بر: جناس همسان / وا‌ج‌آرایی «ب» / واژه آرایی: یک، بر

بازگردانی: سهراب بر کمربند گردآفرید نیزه زد و زره را از تن گردآفرید یک به یک جدا کرد.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / تیغ: شمشیر / یکی تیغ: تیغی/ میان: کمر / برکشید: بیرون آورد / قلمرو ادبی: تیغ، تیز: جناس ناهمسان

بازگردانی: زمانی که گردآفرید بر زین پیچید، شمشیری تیز از کمربندش بیرون کشید.

قلمرو زبانی: مرجع او: گردآفرید / قلمرو ادبی: گرد برخاست: کنایه از این که «اسب را تازاند» / کرد، گرد: جناس ناهمسان

بازگردانی: گردآفرید زد و نیزهٔ سهراب را به دو نیم کرد. بر اسب نشست و گرد و خاک برخاست.

قلمرو زبانی: آورد: جنگ، نبرد، کارزار/ مرجع او: سهراب /  بسنده: سزاوار، شایسته، کافی، کامل / بسنده بودن با چیزی: توانایی مقابله داشتن/ بسنده نبود: حریفش نمی‌شد / برگاشت: برگرداند / قلمرو ادبی: روی برگاشت: کنایه از «عقب نشینی و فرارکرد»

بازگردانی: گردآفرید در جنگ حریف سهراب نمی‌شد، برای همین پیچید و زود از او روی برگرداند و گریخت.

پیام: ناتوانی در رزم

قلمرو زبانی: سپهبد: فرمانده سپاه، منظور سهراب / عنان: افسار، دهانه / اژدها: مار بزرگ / قلمرو ادبی: عنان سپردن: کنایه از اختیار را به اسب دادن / اژدها: استعاره از اسب / از جهان روشنایی بردن: اغراق، کنایه از تیره کردن

بازگردانی: سپهبد افسار را به اسبش سپرد و با خشم روشنایی جهان را ببرد.

پیام: خشم

قلمرو زبانی: خروشان: فریادزنان / به تنگ اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / به تنگ اندر آمد: نزدیک شد / بجنبید: تکان خورد / خود: کلاهخود، ترگ / اندرش: جابجایی ضمیر / مرجع «اندرش» و «سرش»: گردآفرید /  قلمرو ادبی: وا‌ج‌آرایی «ش»

بازگردانی: هنگامی‌که سهراب فریادزنان به نزدیک گردأفرید آمد، تکانی خورد و کلاهخود را از سر گردآفرید برداشت.

قلمرو زبانی: زره: جامه جنگی / بند: ریسمان / درفشان: درخشان / چو: مانند، ادات تشبیه / مرجع ضمیر «او»: گردآفرید / قلمرو ادبی: موی، روی، اوی: جناس ناهمسان / شد: تکرار / چو خورشید… اوی: تشبیه / وا‌ج‌آرایی «ش»،«ر»

بازگردانی: موی گردآفرید از بند زره رها شد و روی او که همانند خورشید بود درخشید.

پیام: آشکارگی دختر بودنش

قلمرو زبانی: بدانست: فهمید / کاو: که او / ازدر: مناسب / افسر: تاج، دیهیم، کلاه پادشاهی / قلمرو ادبی: ازدر افسر: کنایه از «مناسب برای جنگ نیست» / سر، موی، افسر: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «ر»

بازگردانی: سهراب فهمید که او دخترست. سر و موی او مناسب برای تاج زنانه است نه میدان رزم.

قلمرو زبانی: شگفت آمد: تعجب کرد / ایران سپاه: ترکیب اضافی وارون / آوردگاه: میدان نبرد / قلمرو ادبی:

بازگردانی: سهراب شگفت زده شد و گفت از سپـاه ایران چنین دختر دلاوری به میدان جنگ می‌آید.

قلمرو زبانی: فتراک: ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می‌آویزند و با آن چیزی را به ترک می‌بندند / پیچان کمند: کمند پیچان، ترکیب وصفی وارون / میان: کمر / بند: ریسمان/ قلمرو ادبی: وا‌ج‌آرایی: «د»، «ن»

بازگردانی: او از ترک بند خود کمند پیچانش را باز کرد و آن را انداخت و کمر گردآفرید را در بند آورد.

قلمرو زبانی: بدو: به او / رهایی: آزادی / مجوی: مخواه (بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جو)  / قلمرو ادبی: ماه روی: تشبیه، منظور گردآفرید / مجوی، جویی: همریشگی (رشته انسانی) / وا‌ج‌آرایی: «ی»

بازگردانی: سهراب به گردآفرید گفت که از من رهایی نخواه.‌ای زیباروی چرا تو به دنبال جنگی.

قلمرو زبانی: گور: گورخر / مشور: تقلا نکن / به سان: مانند، ادات تشبیه / قلمرو ادبی: به دام آمدن: کنایه از «در بند افتادن، اسیر شدن» / به سان تو گور: تشبیه

بازگردانی: همانند تو گوری به دام من نیفتاده است. از چنگم رهایی نمی‌یابی. تقلا نکن.

پیام: ناتوانی در گریز

قلمرو زبانی: بدانست: فهمید / آویخت: در بند افتاد، گرفتار شد (بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز)/ چاره: تدبیر، فریب و نیرنگ/ درمان: راه کار

بازگردانی: گردآفرید فهمید که در بند افتاده است و چاره کار را فقط در نیرنگ دید.

پیام: نیرنگ

قلمرو زبانی: بدو: به او مرجع آن «سهراب» / دلیر: دلاور/ به کردار: همانند، ادات تشبیه / موقوف المعانیقلمرو ادبی: میان … شیر: تشبیه

بازگردانی: گردآفرین به سهراب رویش را گردانید و گفت‌ای دلیری که میان دلیران همچون شیری،

قلمرو زبانی: دو لشکر: منظور لشکر ایران و توران / نظاره: تماشاگر، بیننده / گرز: چماق / آهنگ: همت و قصد / قلمرو ادبی: لشکر، جنگ، گرز، شمشیر: تناسب / واژه آرایی: برین / وا‌ج‌آرایی: «ر».

بازگردانی: دو لشکر به این جنگ و گرز و شمشیر و قصد و همت ما نگاه می‌کنند.

قلمرو ادبی: گشودن: باز کردن (بن ماضی: گشود؛ بن مضارع: گشا)   / روی، موی: تناسب، جناس ناهمسان / پر از گفتگو گردیدن: کنایه از غیبت کردن، حرف درآوردن / وا‌ج‌آرایی: «گ» و «و»

بازگردانی: اکنون من روی و مویم را می‌گشایم، تا همه بفهمند که من دخترم و این کار سبب می‌شود سپاهیان تو درباره تو بد بگویند.

قلمرو زبانی: بدین سان: به این گونه / قلمرو ادبی: گرد به ابر اندرآوردن: اغراق، کنایه از «گرم نبرد شدن»

بازگردانی: سپاهیان می‌گویند سهراب با دختری در میدان نبرد جنگید و به سختی با او گرم پیکار شده است.(این کار آبروی تو را می‌برد)

قلمرو زبانی: کنون: اکنون / دژ: قلعه / توست: تو است / جستن: طلب کردن، جستجو کردن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جو) / قلمرو ادبی: آشتی، جنگ: تضاد / توست، جست: جناس ناهمسان (از نظر آوایی)/ دژ: مجاز از دژنشینان

بازگردانی: اکنون لشکر و دژ به فرمان تو اند؛ برای همین نباید زمانی که ما سازش می‌کنیم تو در پی جنگ باشی.

پیام: پیغام آشتی

قلمرو زبانی: عنان: افسار، دهانه / سمند: اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده (در متن درس مطلق اسب مورد نظر است) / سرافراز: مایۀ افتخار / قلمرو ادبی: عنان را پیچیدن: کنایه از برگشتن / عنان، سمند: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «د»

بازگردانی: گردآفرید افسار اسب را پیچاند و اسب سرافرازش را به سوی دژ راند.

قلمرو زبانی: همی‌رفت: رفت / به هم: با همدیگر / درگاه: جلوی در، آستانه / گژدهم: پدر گردآفرید.

بازگردانی: سهراب و گردآفرید با همدیگر رفتند. گــژدهم نیز جلوی دروازه دژ آمد.

قلمرو زبانی: باره: بارو، دیوار قلعه، حصار / خسته: زخمی، افگار / بسته: در بند افتاده / قلمرو ادبی: خسته، بسته: جناس ناهمسان. / باره: مجاز از «دژ»

بازگردانی: گرد آفـرید در دژ را بازکرد و تن زخمی و بسته اش را به درون دژ کشانید.

قلمرو زبانی: در: دروازه / دیده: چشم / قلمرو ادبی: دیده خونین: کنایه از «اندوهگین» / دل، دیده: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «د»

بازگردانی: در دژ  را بستند و ناراحت شدند. دلشان پر از غم بود و از غم چشمشان خونین.

قلمرو زبانی: آزار: آزرده شدن، رنجش / برنا: بالغ، جوان / قلمرو ادبی: برنا، پیر: تضاد / وا‌ج‌آرایی: «ر» / برنا و پیر: کنایه از همه/ وا‌ج‌آرایی: «ر»

بازگردانی: جوان و پیر به خاطر شکست گردآفرید و هجیر دردمند و غمگین بودند.

پیام: دل‌آزردگی ایرانیان

قلمرو زبانی: نیکدل: انسان خوب و مهربان /  منظور از شیرزن: گردآفرید / بُد: بود / قلمرو ادبی: شیرزن: تشبیه / انجمن: مجاز از مردم، انجمنیان / واژه آرایی: دل

بازگردانی: مردم گفتند که‌ای زن دلاور و نیکدل، دل مردم از تو پر از غم و اندوه شد.

قلمرو زبانی: رزم جستن: جنگیدن / افسون: حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن / رنگ: نیرنگ و فریب / دوده: دودمان، خاندان، طایفه / ننگ آمدن: شرمنده شدن، بی آبرویی

بازگردانی: زیراکه تو هم جنگیدی هم فریب و نیرنگ به کار بستی. از کار تو خاندان ما شرمگین نشد.

پیام: تشویق گردآفرید

قلمرو زبانی: به: از / باره: بارو، دیوار دژ، حصار / برآمد: بالا رفت / نگریستن به: نگاه کردن (بن ماضی: نگریست، بن مضارع: نگر) / وا‌ج‌آرایی: «د»

بازگردانی: گرد آفرید بسیار خندید و به بالای دیوار دژ رفت و سپاه را نگاه کرد.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / کای: که‌ای / شاه ترکان چین: منظور سهراب است / قلمرو ادبی: بر پشت زین: کنابه از«سوار اسب»

بازگردانی: هنگامی که گرد آفرید سهراب را بر پشت زین دید، گفت که‌ای شاه ترکان چین،

قلمرو زبانی: رنجه گشتن: رنجیدن / کنون: اکنون / قلمرو ادبی: واج آرای: «ن» / گشتی، بازگرد: همریشگی (رشته انسانی)

بازگردانی: چرا خودت را خسته می‌کنی. اکنون هم از آمدن به ایران هم از دشت نبرد منصرف شو.

قلمرو زبانی: تو را: برای تو / آید: می‌شود (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ )/ فرمان کردن: اطاعت کردن / رخ: چهره / نامور: سرشناس / قلمرو ادبی: رخ سوی توران کردن: کنایه از «بازگشتن»

بازگردانی: بهتر است که اطاعت کنی و چهره سرشناست را به سوی توران کنی و بازگردی.

قلمرو زبانی: بس: بسیار / قلمرو ادبی: بازو: مجاز از «نیرو و توان» / خورد گاو نادان ز پهلوی خویش: ارسال المثل، (انسان نادان خودش به خودش زیان می‌رساند.) / بازو، پهلو: تناسب / خویش: ردیف

بازگردانی: ایمن به‌ زور و نیرو خودت نباش. گاو نادان از پهلوی خودش می‌خورد.

پیام: انسان نادان خودش به خودش زیان می‌رساند.

گونه های «چون» در زمان فارسی
انواع چون

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

بالا کشیدن؛ بیرون آوردن؛ پروردن

زین؛ کمند

«اسپاسب»/«درفشاندرخشان»/«کمندافگنکمندافکن»

۱- چو آگاه شد دختر گــــــژدهم / که سالار آن انجمن گشت کم  / – چو: چون، هنگامی که (حرف پیوند)

۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی / درفشان چو خورشید شد روی اوی – چو: مانند، ادات تشبیه (حرف اضافه)

۲- زنی بود برسان گردی سوار / همیشه به جنگ اندرون نامدار

۱۲- به سهراب بر تیر باران گرفت / چپ و راست جنگ سواران گرفت

۲۲- چو آمد خروشـان به تنگ اندرش / بجنبید و برداشت خود از ســرش

قلمرو ادبی

۶- فرودآمد از دژ به کردار شیر / کــمر بر میان بادپایی به زیر

۱۳- نگه کرد سهراب و آمدش ننگ / برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ

۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی / درفشان چو خورشید شد روی اوی

۴۱- که هم رزم جستی هم افسون و رنگ / نیامد ز کار تو بر دوده ننـــگ

۴۳- چو سهراب را دید بر پشت زین / چنین گفت کای شاه ترکان چین

سپهبد، عنان، اژدها را سپرد: سپهبد افسار اسب را رها کرد.

رخ نامور سوی توران کنی: بهتر است که به توران برگردی.

خورد گاو نادان ز پهلوی خویش = انسان نادان خودش به خودش زیان می‌رساند.

از ماست که بر ماست/ کرم درخت از خود درخت است / دشمن طاووس آمد پر او / خودکرده را تدبیر نیست.

۴- ……………………………………………

قلمرو فکری

به این دلیل که هجیر فرمانده دژ به دست سهراب در بند افتاد و گرآفرید نیز در جنگ شکست خورد.

به آورد با او بسنده نبود / بپیچید ازو روی و برگاشت زود.

بازگردانی: گردآفرید در جنگ حریف سهراب نمی‌شد، برای همین پیچید و زود از او روی برگرداند و گریخت.

۳- فردوسی در این داستان، گُردآفرید را با چه ویژگی‌هایی وصف کرده است؟ دلاور؛ جنگجو؛ سوارکار

داستانی: هر حماسه‌ای در بستری از حوادث شکل می‌گیرد.

قهرمانی: شاعر حماسه سرا با بهره گیری از واژگان و زبان حماسی می‌کوشد انسانی را به تصویر کشد که از نظر توانایی‌های جسمی و روحی از دیگران متمایز باشد.

قومی و ملی: شاعر حماسه سرا بر آن است که اخلاق فردی و اجتماعی و عقاید فکری و مذهبی یک ملتّ را در قالب حوادث قهرمانی و در زمینه‌ای از واقعیات به نمایش بگذارد.

حوادث خارق العاده (شگفت آوری): طرح حوادث، انسان‌ها و موجوداتی که با منطق عینی و تجربه علمی همسازی ندارند؛ نظیر وجود سیمرغ در شاهنامه فردوسی.

بر پایه این توضیح، این درس را با متن روان خوانی «شیرزنان» مقایسه کنید. در هر دو داستان قهرمان داستان بانویی است دلاور. هر دو درس داستانی است و در زمینه پاسداری از میهن.

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا