در این فصل، دو درس را از «شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی» و شعر «دلیران و مردان ایران زمین» را خواهیم خواند. وقتی این متنها را میخوانیم، حسّ و حال، شور و هیجان و روحیۀ پهلوانی در ما برانگیخته میشود و نسبت به میهن و دفاع از آن، وظیفهای آمیخته با غرور ملّی و سربلندی احساس میکنیم. به این گونه آثار «متون حماسی» میگویند. حماسه، به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح ادبی، روایتی داستانی از تاریخ تخیّلی یک ملّت است که با قهرمانیها، جنگاوریها و رخدادهای خلافِ عادت و شگفت (خارق العاده) در میآمیزد. حماسه مربوط به دورانی کهن است که قبایل و تیرههای گوناگون متّحد شده و اندک اندک تشکیل ملتی داده اند؛ به همین سبب، حماسۀ هر ملّتی، بیان کنندۀ آرمانهای آن ملت است و مجاهدات آن ملت را در راه سربلندی و استقلال برای نسلهای بعدی روایت میکند. درحماسه؛ تاریخ و اساطیر، خیال و حقیقت به هم آمیخته میشود و شاعر، مورّخ ملّت به شمار میآید. بنابراین، هر حماسه چند ویژگی دارد: داستانی، قهرمانی، ملیّ و خرق عادت.
قلمرو زبانی: مورّخ: تاریخ نگار
۩ جاهای خالی را با کلمات مناسب پر کنید. «خرداد ۱۴۰۲»
هر حماسه چند ویژگی دارد؛ داستانی، …………………، ملّی و ……………. .
رستم و اشکبوس
سخن بر سر پیکار میان ایرانیان و تورانیان اسـت. هنگامی که کیخسرو در ایران بر تخت نشسـت، افراسیاب در سرزمین توران بر تخت پادشاهی نشسته بود. سپاه توران به یاری سردارانی از سـرزمینهای دیگر به ایران میتازد. کیخسـرو، رسـتم را به یاری میخواند. اشکبوس، پهلوان سپاه توران به میدان میآید و مبارز میجوید. یکی دو تن از سپاه ایران پای به میدان مینهند، اما سرانجام، رستم پیاده به میدان میرود. نبرد رسـتم با اشکبوس از عالی ترین صحنههای نبرد تن به تن اسـت که در آن طنزگویی و چالاکی و دلاوری و زبان آوری با هم آمیخته اسـت.
قلمرو زبانی: بر سر: به خاطر، درباره / پیکار: جنگ / کیخسرو: پادشاه ایرانی، فرزند سیاوش / تاختن به: حمله کردن (بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز) / عالی: نغز، بسیار خوب (همآوا←آلی: بازخوانده به آلت)/ چالاک: چابک / دلاور: دلیر / قلمرو ادبی: بر تخت نشسـتن: پادشاه و فرمانروا شدن / پـای به … نهادن: کنایه از وارد شدن / زبانآوری: کنایه از خوشسخنی
بازیگران داستان: کیخسرو: پادشاه ایران / افراسیاب: پادشاه توران / طوس: فرمانده سپاه ایران / کاموس: یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب / رستم:جهان پهلوان ایران / رهّام: پهلوانی ایرانی / اشکبوس کشانی: پهلوان تورانی
زمینههای حماسه: ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)
۱- خروش سواران و اسپان ز دشت / ز بهرام و کیوان همی برگذشت
قلمرو زبانی: قالب: مثنوی / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی) / خروش: فریاد / بهرام: سیّارۀ مریخ / کیوان: سیّارۀ زحل / همی برگذشت: عبور میکرد. / قلمرو ادبی: سواران، اسپان: تناسب / بهرام، کیوان: تناسب / واجآرایی «ا» و «ش» / اغراق
بازگردانی: صدای اسبان و سواران از دشت بلند شد و از ستاره بهرام و کیوان نیز گذر کرد.
پیام: شدّت درگیری
۲- همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل / خروشان دل خاک در زیر نعل
قلمرو زبانی: تیغ: شمشیر / ساعد: میان مچ و آرنج / لعل: سنگ قیمتی / خروشان: فریاد زنان و ناله کنان / قلمرو ادبی: تیغ و ساعد لعل بود: تشبیه رسا / خاک: مجاز از زمین / دل خاک: استعاره پنهان / نعل، لعل: جناس ناهمسان / اغراق: دل خاک از نعل اسبان در ناله و فغان بود.
بازگردانی: شمشیر و ساعد جنگجویان از خون مانند سنگ لعل، سرخ شده بود و دل زمین از کوبیدن نعل به فغان درآمده بود.
پیام: شدّت درگیری
۳- نماند ایچ با روی خورشید رنگ / به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ
قلمرو زبانی: ایچ: هیچ / قلمرو ادبی: بر روی خورشید رنگ نماند: رنگش پرید، کنایه از ترسید، جانبخشی، اغراق / به جوش آمده: استعاره پنهان / رنگ، سنگ: جناس / خاک، کوه، سنگ: تناسب / اغراق
بازگردانی: خورشید نیز از ترس رنگش پریده بود و خاک و سنگ کوه به جوش آمده بود.
پیام: شدّت درگیری
۴- به لشکر چنین گفت کاموس گرد / که گر آسمان را بباید سـپرد
۵- همه تیـغ و گـــرز و کـمند آورید / به ایرانیان تــنگ و بند آورید
قلمرو زبانی: کاموس: یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب / گرد: پهلوان، دلیر / سپَردن: درنوردیدن، پیمودن، طی کردن (بن ماضی: سپَرد، بن مضارع: سپَر) / تیغ: شمشیر / گرز: چماق / کمند: طناب / بند: ریسمان / قلمرو ادبی: که گر آسمان را بباید سپرد: کنایه از کار دشوار و ناشدنی انجام دادن / تیغ، گرز، کمند: تناسب / تنگ: در برابر فراخ، تسمهای که بر کمر اسب و ستور میبندند / تنگ آوردن: در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن. / بند آوردن: کنایه از اسیر کردن / عیب قافیه: گُرد، سپَرد (رشته انسانی)
بازگردانی: کاموس پهلوان به لشگر اینچنین گفت که اگر نیاز باشد آسمان را نیز بپیمایید، همگان شمشیر، چماق و کمند را آماده کنید. به ایرانیان سخت بگیرید و ایشان را به ستوه آورید و در بند کنید.
۶- دلیری کجـــا نام او اشکــبوس / همی بر خروشید بر سان کوس
قلمرو زبانی: کجا: که / اشکبوس: پهلوان تورانی / برخروشید: فریاد کشید / کوس: طبل / قلمرو ادبی: اشکبوس: مشبّه / برسان: به مانند، ادات تشبیه / کوس: مشبّهٌبه / وجه شبه: برخروشیدن.
بازگردانی: پهلوانی که نام او اشکبوس بود به مانند طبل خروشید و فریاد زد.
۷- بیامد که جــــوید ز ایران نبرد / سر همنبرد اندر آرد به گرد
قلمرو زبانی: نبرد: جنگ / همنبرد: حریف / گرد: غبار، گرد و خاک / اندر: در / قلمرو ادبی: گرد: مجاز از زمین / ایران: مجاز از لشکر ایران / سر همنبرد به گرد آوردن: کنایه از شکست دادن، برابر با پوزه کسی را به خاک مالیدن. / واجآرایی «ر»
بازگردانی: آمد که از لشکریان ایران حریفی پیدا کند و با حریف خود بجنگد و او را شکست دهد.
۸- بشد تیز رهّام با خـود و گبر / همی گرد رزم اندر آمد به ابر
قلمرو زبانی: بشد: رفت / تیز: تند و سریع / خود: کلاهخود؛ کلاه فلزی که سربازان به هنگام جنگ یا تشریفات نظامی، برسر میگذارند. / گبر: خِفتان، نوعی جامه جنگی / رزم: جنگ / اندر: در / آمد: رسید / قلمرو ادبی: همی گرد رزم اندر آمد به ابر: کنایه از شدت رزم، اغراق / ابر، گبر: جناس ناهمسان اختلافی / خود، گبر، رزم: تناسب / واجآرایی «ر».
بازگردانی: رهّام بسیار سریع با کلاهخود و زره (مسلّح) به میدان جنگ رفت. به خاطر شدت رزم، گرد و خاک به آسمان بلند شد.
۹- برآویخت رهّام با اشکــبوس / برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
قلمرو زبانی: برآویخت: جنگ کرد، گلاویز شد، (بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز) / رهام: پهلوان ایرانی / برآمد: بالا آمد، بلند شد / بوق: شیپور / کوس: طبل / قلمرو ادبی: بوق، کوس: تناسب. / بوق و کوس: مجاز از صدای بوق و کوس
بازگردانی: رهّام با اشکبوس گلاویز شد و صدای بوق و کوس از هر دو سپاه بلند گشت.
۱۰- به گرز گران دست برد اشکبوس / زمین آهنین شد سپهر آبنوس
قلمرو زبانی: گرز: چماق / گران: سنگین، پروزن / آبنوس: درختی است که چوب سیاه رنگِ آن سخت و صیقل پذیر است / قلمرو ادبی: زمین آهنین شد: زمین سفت وسخت شد یا زمین پر از زره شد، اغراق / زمین، سپهر: تضاد / آبنوس: مجازاً به معنی تیره و سیاه؟؟ / سپهر آبنوس شد: تشبیه رسا یا فشرده، کنایه از این که گرد و خاک بلند شد و چشم چشم را نمیدید، اغراق و کنایه از سختی رزم.
بازگردانی: اشکبوس دست به گرز سنگین خود برد و جنگ را آغازید. زمین مانند آهن سفت و سخت شد و آسمان همانند چوب آبنوس تیره و پر گرد و غبار گردید.
۱۱- برآهیخت رهّام گـــرز گـــران / غمی شد ز پیـــکار دست سران
قلمرو زبانی: برآهیخت: بیرون کشید(بن ماضی: برآهیخت، بن مضارع: برآهیز) / گران: سنگین / غمی شد: غمین شد، خسته شد (شبه هم آوا: قمی: باشنده در قم) / پیکار: جنگ / سران: سرداران و فرماندهان / پیکار: جنگ / قلمرو ادبی: سران، گران: جناسواره.
بازگردانی: رهّام گرز پر وزنش را برداشت. دست دو پهلوان به خاطر جنگیدن با گرز خسته و ناتوان گردید.
۱۲- چو رهّام گشت از کشانی ستوه / بپیچید زو روی و شد سوی کوه
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / ستوه: خسته، درمانده، رنجور/ شد: رفت / قلمرو ادبی: بپیچید زو روی: کنایه از گریخت. / روی، سوی: جناس ناهمسان
بازگردانی: زمانی که رهّام از دست اشکبوس خسته شد و به ستوه آمد، از او گریخت و به سوی کوه رفت.
پیام: گریز از آوردگاه
۱۳- ز قلب سپه اندر آشفــت توس / بزد اسب کــاید بر اشکــــبوس
قلمرو زبانی: قلب: مرکز / اندرآشفت: خشمگین شد / توس: فرمانده سپاه ایران / کاید: که آید / بر: کنار
بازگردانی: توس فرمانده سپاه که در مرکز سپاه بود، خشمگین شد و به اسبش ضربه زد تا به سوی اشکبوس برود.
۱۴- تهمتن برآشفت و با توس گفت / که رهّام را جام باده است جفت
قلمرو زبانی: تهمتن: درشت اندام، لقب رستم / با: به / توس: فرمانده سپاه ایران / جفت: زوج / رهّام: پهلوان ایرانی / باده: می، شراب / را: اضافه گسسته / قلمرو ادبی: جفت بودن: کنایه از همنشین بودن / رهّام را جام باده ست جفت: کنایه از اینکه مرد جنگ نیست و فقط کار زنانه را میبرازد / گفت، جفت: جناس.
بازگردانی: رستم خشمگین شد و به توس گفت که رهّام مرد بزم و میخواری است و مرد جنگیدن نیست.
۱۵- تو قلب سپه را به آیین بدار / من اکنون پیاده کنم کارزار
قلمرو زبانی: قلب: مرکز سپاه / به آیین: به سامان، مرتب / بدار: نگه دار/ کارزار: جنگ.
بازگردانی: تو مرکز سپاه را به سامان نگه دار. من اکنون پیاده به جنگ میروم.
۱۶- کمان به زه را به بازو فگند / به بند کمر بر، بزد تیر چند
قلمرو زبانی: زه: چله کمان، وتر / کمر: کمربند / به بند کمر بر: دو حرف اضافه برای یک متمم، ویژگی سبک خراسانی / قلمرو ادبی: کمان به زه: کنایه از آماده / کمان، زه، تیر: تناسب / بازو، کمر: تناسب / بند، چند: جناس / واجآرایی «ب»
بازگردانی: رستم کمان آماده برای تیراندازی را به بازو افکند و به کمربندش هم چند تیر زد.
پیام: آماده پیکار شدن
۱۷- خروشید کای مرد رزم آزمای / هماوردت آمد مشو باز جای
قلمرو زبانی: خروشید: فریاد زد / رزم آزما: جنگجو/ هماورد: حریف، رقیب (آورد: جنگ) / «ت» در کلمه هماوردت: مضافٌ الیه / مشو: مرو / باز: سوی / قلمرو ادبی: مشو باز جای: کنایه از اینکه نگریز.
بازگردانی: رستم فریاد زد کهای مرد جنگجو، حریف تو آمد. از میدان جنگ نگریز.
۱۸- کُشانی بخندید و خیره بماند / عنان را گران کرد و او را بخواند
قلمرو زبانی: کشانی: کوشانی، کوشان: سرزمینی در بخش شمال شرقی ایران / خیره: شگفت زده / بماند: شد / عنان: افسار، دهانه / گران: سنگین/ بخواند: صدا کرد (بن ماضی: خواند، بن مضارع: خوان) / قلمرو ادبی: عنان را گران کردن: کنایه از نگه داشتن اسب
بازگردانی: اشکبوس کشانی خندید و تعجّب کرد، افسار اسب را کشید، ایستاد و رستم را صدا زد.
۱۹- بدو گفت خندان که نام تو چیست / تن بی سرت را که خواهد گریست؟
قلمرو زبانی: را: برای / قلمرو ادبی: مصراع دوم: کنایه از اینکه حتماً میمیری / تن، سر: تناسب / که: جناس همسان (۱- حرف پیوند ۲- چه کسی).
بازگردانی: اشکبوس به رستم گفت که تو چه نام داری؟ پس از کشته شدنت چه کسی برایت سوگواری خواهد کرد؟
۲۰- تهمتن چنین داد پاسخ که نام / چه پرسی کزین پس نبینی تو کام
قلمرو زبانی: تهمتن: لقب رستم / کزین: که از این / کام: مراد، آرزو، قصد، نیّت / قلمرو ادبی: چه پرسی: پرسش انکاری / نبینی تو کام: کنایه از بدبختی / نام، کام: جناس.
بازگردانی: رستم پاسخ داد، چرا نام مرا میپرسی؟! [نپرس] زیرا پس از این تو به آرزویت نمیرسی.
۲۱- مرا مادرم نام، مــرگ تو کرد / زمانه مـــرا پتک ترگ تو کرد
قلمرو زبانی: زمانه: روزگار / پتک: چکش بزرگ فولادین، آهن کوب / ترگ: کلاهخود / « را » درعبارت ( مرا مادرم نام مرگ تو کرد ) در مصراع اوّل از نوع اضافه گسسته است. یعنی مادرم نام مرا مرگ تو گذاشت. / قلمرو ادبی: مرگ، ترگ: جناس / مصراع اوّل واجآرایی صامت «م» دارد / قافیه: مرگ و ترگ، ردیف: تو کرد / بیت دارای طنز است. / مرا مادرم نام مرگ تو کرد: کنایه / زمانه … کرد: جانبخشی / زمانه مرا پتک ترگ تو کرد: تشبیه رسا یا فشرده.
بازگردانی: مادرم نام مرا مرگ تو نهاده است و روزگار، مرا ابزاری برای مرگ تو ساخته است.
پیام: تهدید اشکبوس
۲۲- کشانی بدو گفـــت بی بارگی / به کشتن دهی سر به یکبارگی
قلمرو زبانی: بارگی: اسب؛ «باره» نیز به همین معنی است / یک بارگی: یک دفعه / قلمرو ادبی: سر: مجازاً از وجود و خود / جناس: بارگی (اسب، دفعه)
بازگردانی: کشانی گفت: بدون اسب هم اکنون خودت را به کشتن میدهی.
پیام: تهدید رستم
۲۳- تهمتن چنین داد پاسخ بدوی: / کهای بیهده مرد پرخاشجوی،
۲۴- پیاده ندیدی کــه جنـگ آورد / سر سرکشان زیر سنگ آورد؟
قلمرو زبانی: تهمتن: تنومند، نیرومند/ موقوف المعانی / بدوی: به او / بیهده: بیهوده گو / پرخاشجو: ستیزه جو، جنگجو / سرکش: یاغی، زورگو / بیت دوم پرسش انکاری دارد / قلمرو ادبی: جنگ، سنگ: جناس ناهمسان اختلافی / سر زیر سنگ آوردن: کنایه از شکست دادن و کشتن / مصراع دوم بیت دوم واجآرایی «س» دارد.
بازگردانی: رستم این گونه پاسخ داد کهای جنگجویی که بیهوده میجنگی، آیا ندیدهای که مردی پیاده به جنگ آید و پیروز گردد و زورگویان و سرکشان را نابود کند؟
۲۵-هم اکنون تو را ای نبرده سوار / پیاده بیاموزمت کارزار
قلمرو زبانی: نبرده: جنگجو / کارزار: جنگ / را: حرف اضافه به معنای «به»
بازگردانی: اکنون به جنگ تو میآیم، ای جنگجوی سوارکار و پیاده جنگیدن را به تو میآموزم.
پیام: خوارداشت و مسخره کردن اشکبوس
۲۶- پیاده مرا زان فرستاد طوس / که تا اسب بستانم از اشکبوس
قلمرو زبانی: زان: از آن، به این خاطر / طوس: فرمانده سپاه ایران / ستاندن: گرفتن، (بن ماضی: ستاند، ستد؛ بن مضارع: ستان)
بازگردانی: توس مرا پیاده فرستاده است تا از تو اسبت را بگیرم.
پیام: خوارداشت و مسخره کردن اشکبوس
۲۷- کشانی بدو گفت با تو سلیح / نبینم همی جز فسوس و مزیح
قلمرو زبانی: کشانی: کوشانی، (کوشانها تیرهای بودند که در بخش خاوری افغانستان فرمان میراندند) منظور اشکبوس است / سلیح: افزار جنگی، ممال سلاح (هماوا؛ صلاح: مصلحت) / فسوس: مسخره کردن، نیرنگ / مزیح: شوخی، ممال مزاح.
بازگردانی: اشکبوس کوشانی به رستم گفت با تو سلاحی به غیر از مسخره کردن و شوخی نمیبینم.
مُمال: تبدیل حرف «الف» به «ی» است؛ مانند: اسلامی← اسلیمی؛ رکاب← رکیب؛ کتاب← کتیب؛ مزاح←مزیح؛حجاب←حجیب
۲۸- بدو گفت رستم که تیر و کمان / ببین تا هم اکنون سرآری زمان
قلمرو زبانی: سر آری: پایان آوری/ قلمرو ادبی: تیر، کمان: مراعات نظیر / تیر و کمان: مجاز از ضرب شست / سر آری زمان: کنایه از بمیری، زمان تو به پایان برسد / کمان، زمان: جناس ناهمسان اختلافی.
بازگردانی: رستم به اشکبوس گفت کافی است که تیر و کمانم را نگاه کنی تا از ترس بمیری.
۲۹- چو نازش به اسب گران مایه دید / کمان را به زه کرد و اندر کشید
قلمرو زبانی: زه: چله کمان، وتر / ناز: افتخار / گران مایه: گران ارج، ارزشمند / قلمرو ادبی: کمان، زه: تناسب / به زه کردن: کنایه از آماده کردن / واجآرایی «ا»
بازگردانی: زمانی که رستم دید افتخار او به اسب گرانبهایش است، کمان را آماده تیراندازی کرد و زه را کشید.
۳۰- یکی تیر زد بر بر اسپ اوی / که اسپ اندر آمد ز بالا به روی
قلمرو زبانی: بر نخست: به؛ بر دوم: پهلو / از بالا به روی اندرآمد: سکندری خورد / قلمرو ادبی: بر نخست؛ بر دوم: جناس همسان / اوی، روی: جناس ناهمسان اختلافی / اسپ: واژه آرایی / واجآرایی: «ب»، « ر» / بالا: ایهام تناسب (بالا به معنای قد و روی تناسب دارند)
بازگردانی: رستم تیری به پهلوی اسب اشکبوس زد که اسب با سر به زمین خورد و مرد.
۳۱- بخندید رستم به آواز گفت / که بنشین به پیش گران مایه جفت
قلمرو زبانی: آواز: صدای بلند / گران مایه: گران ارج / جفت: زوج، این قسمت طنز دارد، منظور اسب است. / قلمرو ادبی: گفت، جفت: جناس ناهمسان اختلافی
بازگردانی: رستم خندید و با صدای بلند گفت:ای اشکبوس بنشین پیش اسب دلبندت و غم اش را بخور (برایش به سوگ بنشین).
پیام: خوارداشت و مسخره کردن اشکبوس
۳۲- سزد گر بداری سرش در کنار / زمانی برآسایی از کارزار
قلمرو زبانی: سزد: سزاوار است (بن ماضی: سزید، بن مضارع: سز) / کنار: آغوش / برآسایی: استراحت کنی، دست برداری (بن ماضی: برآسود، بن مضارع: برآسا) / کارزار: جنگ
بازگردانی: سزاوار است که سر اسب را در آغوش بگیری و زمانی از جنگیدن دست بکشی.
۳۳- کمان را به زه کرد زود اشکبوس / تنی لرز لرزان و رخ سندروس
قلمرو زبانی: به زه کردن: زه کمان را انداختن / سندروس: صمغی زرد است که از نوعی سرو کوهی گرفته میشود / قلمرو ادبی: کمان را به زه کردن: کنایه از آماده کردن / بیت واجآرایی: « ر»، « ز» / رخ سندروس: تشبیه رسا؛ کنایه / تن، رخ: تناسب / تنی لرز لرزان: کنایه از ترسان.
بازگردانی: اشکبوس زود کمانش را آماده کرد، در حالی که تنش میلرزید و رنگ چهره اش مانند سندروس از ترس زرد شده بود.
پیام: هراس اشکبوس
● در کدام گزینه، املای همه واژه ها به درستی آمده است؟ « خرداد ۱۴۰۲»
الف) رعیت – وقاهت – مضرّت – صندروس ب) توسن – استدعا – تجلّی – خصم
ج) حقّه – معاش – طرفه – زاعر د) محنت – رعب – بیقوله – معطوف
۳۴- به رستم بر آنگــــه ببارید تیر / تهمتن بدو گفت بر خیره خیر،
۳۵- همی رنجه داری تن خویش را / دو بازوی و جـان بد اندیش را
قلمرو زبانی: دو بیت موقوف المعانی اند/ تهمتن: درشت اندام، لقب رستم / خیره خیر: بیهوده / به رستم بر: دو حرف اضافه برای یک متمم / رنجه داری: میآزاری / بد اندیش: بدخواه، دشمن / قلمرو ادبی: بیت نخست: واج آرای «ب»، «ر».
بازگردانی: پس از آن اشکبوس رستم را تیرباران کرد. رستم به او گفت بیهوده خودت را خسته میکنی و دو بازویت را میآزاری.
۳۶- تهمتن به بند کمر برد چنگ / گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ
قلمرو زبانی: تهمتن: درشت اندام، لقب رستم / کمر: کمربند / گزین: انتخاب / چوبه: واحد شمارش تیر / خدنگ: درختی بسیار سخت، محکم و صاف که از چوب آن، نیزه، تیر، زین اسب و مانند آنها میساختند.
بازگردانی: رستم دستش را به سوی کمربندش برد و یک تیر که از جنس چوب خدنگ بود بگزید.
۳۷- یکی تیر الماس پیکان چو آب / نهاده بر او چار پرّ عقاب
قلمرو زبانی: چار: چهار/ قلمرو ادبی: الماس پیکان: تشبیه رسا؛ پیکان: مشبّه، الماس: مشبّهٌ به / چو آب: مانند آب درخشان بود، تشبیه / تیر، پیکان، پر: تناسب / پر، بر: جناس؟.
بازگردانی: تیری انتخاب کرد که نوک آن همانند الماس تیز بود و چهار پرّعقاب هم بر آن نهاده شده بود.
۳۸- کمان را بمالید رستم به چنگ / به شست اندر آورده تیر خدنگ
قلمرو زبانی: بمالید: لمس کرد / شست: قلاب / خدنگ: چوبی سخت که از آن تیر و نیزه و زین اسب سازند / قلمرو ادبی: کمان، شست، تیر: تناسب.
بازگردانی: رستم کمان را در دست گرفت و تیر خدنگ را در قلاب گذاشت.
۳۹- بزد بر بر و ســینه اشکبوس / سپهر آن زمان دست او داد بوس
قلمرو زبانی: سپهر: آسمان / بر نخست: حرف اضافه، بر دوم: بغل / قلمرو ادبی: «بر» نخست، «بر» دوم: جناس همسان / بوسیدن سپهر: جانبخشی؛ کنایه / کلّ بیت اغراق دارد. / واجآرایی «س»
بازگردانی: رستم تیر را به سینۀ اشکبوس زد. آسمان هم به همین خاطر دست رستم را بوسید.
پیام: ضرب شست رستم
۴۰ – کشانی هم اندرزمان جان بداد / چنان شد که گفتی ز مـــادر نزاد
قلمرو زبانی: هم اندر زمان: بی درنگ، فوراً / گفتی: گویی؛ گویا؛ مثل اینکه / نزاد: زاده نشده است(فعل ناگذر) / قلمرو ادبی: جان داد: کنایه از مردن / واجآرایی «د»
بازگردانی: اشکبوس در دم جان داد؛ مثل اینکه از مادر زاییده نشده است.
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱- بیت زیر را پس از مرتب سازی اجزای کلام، به نثر ساده برگردانید.
بشد تیز، رهّام با خود و گبر / همی گرد رزم اندر آمد به ابر
مرتب ساخته: رهّام تیز با خود و گبر بشد. گرد رزم به ابر همی اندرآمد.
بازگردانی: رهّام به تندی با کلاهخود و زره رفت. گرد و خاک جنگ به خاطر شدت جنگ به ابر میرسید.
۲- وقتی میگوییم «بهار» به یاد چه چیزهایی میافتید؟
درخت، گل، شکوفه، جوانه، شکفتن و… از چیزهایی هستند که به ذهن میرسند و به صورت یک مجموعه یا شبکه با هم میآیند؛ به این گونه شبکهها یا مجموعهها «شبکه معنایی» میگویند.
اکنون معنای هر واژه را بنویسید؛ آنگاه با انتخاب کلماتی دیگر از متن درس برای هر واژه، شبکه معنایی بسازید.
معنا: چماق؛ کوپال
گرز
شبکه معنایی: شمشیر؛ تیروکمان؛ تبر؛ نیزه
معنای: سیاره زحل
کیوان
شبکه معنایی: ماه؛ خورشید؛ تیر؛ ستاره
۳- در تاریخ گذشته زبان فارسی، گاهی یک «متمّم» همراه با دو حرف اضافه به کار میرفت؛ مانند:
به جمشید بر، تیره گون گشت روز / همیکاست زو، فرّ گیتی فروز (فردوسی)
در این درس، نمونه دیگری برای این گونه کاربرد متمّم پیدا کنید.
■ به رستم بر آنگــــه ببارید تیر / تهمتن بدو گفت بر خیره خیر
متمم: گروه اسمی است که پس از حروف اضافه میآید.
حرف اضافه: از، به، با، بر، برای، در، درباره، تا …
۴- گاهی در برخی واژگان مصوّت «ا» به مصوّت «ی» تبدیل میشود؛ مانند؛
■ رِکاب ← رِکیب / ■ جهاز ← جهیز
به این شکلهای تغییر یافته، کلمات «مُمال» گفته میشود.
■ چند نمونه «مُمال» در متن درس بیابید و بنویسید.
■ سلیح: افزار جنگی، ممال سلاح/ مزیح: شوخی، ممال مزاح / اسلامی← اسلیمی / کتاب← کتیب / حجاب← حجیب
مصوّت ها: ﹷ / ﹻ / ﹹ / و / ا / ی
قلمرو ادبی
۱- مفهوم کنایی هریک از عبارتهای زیر را بنویسید.
■ عنان را گران کردن: کنایه از نگه داشتن اسب / ■ سر هم نبرد به گرد آوردن: کنایه از شدت رزم
۲- یکی از آداب حماسه، رجزخوانی پهلوانان دو سپاه است. کدام ابیات درس، نمونههایی از این رجزخوانی هستند؟
■ بیتهای هجدهم؛ نوزدهم؛ بیستم …
۳- هرگاه در بیان ویژگی و صفت چیزی، زیاده روی و بزرگنمایی شود، در زبان ادبی به این کار «اغراق» میگویند. این آرایه در متنهای حماسی کاربرد فراوان دارد؛ مانند:
شود کوه آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب (فردوسی)
■ از متن درس، دو نمونه از کاربرد «اغراق» را بیابید و آن را توضیح دهید.
۳- نماند ایچ با روی خورشید رنگ / به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ (اینکه خورشید رنگش از ترس پرید اغراق دارد)
۳۹- بزد بر بر و ســینه اشکبوس / سپهر آن زمان دست او داد بوس (اینکه آسمان به خاطر ضرب شست رستم، دست رستم را بوسید اغراق دارد)
۴- در کدام ابیات، لحن بیان شاعر، طنزآمیز است؟
۲۱- مرا مادرم نام مرگ تو کرد / زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
۳۱- بخندید رستم به آواز گفت / که بنشین به پیش گران مایه جفت
قلمرو فکری
۱- چرا رستم از رهّام برآشفت؟ – زیرا رهام از میدان جنگ گریخت.
۲- به نظر شما چرا رستم پیاده به نبرد، روی آورد؟ – زیرا رستم تازه از راه رسیده بود و رخش خسته بود.
۳- بر پایه این درس، چند ویژگی برتر رستم را بنویسید. – میهن دوستی؛ دلاوری؛ نیرومندی؛ آشنایی با هنر رزم
۴- از دید جنبههای فکری و شخصیتی چه ویژگیهایی در کلام فردوسی هست که ما ایرانیان بدان میبالیم؟ – میهن دوستی؛ شیوایی سخن؛ ستایش آزادگی؛ پاسداشت زبان پارسی
گنج حکمت: عامل و رعیت
◙ ذوالنون مصری پادشاهی را گفـت: «شـنیده ام فلان عامل را که فرستادهای به فلان ولایت درازدستی میکند و ظلم روا میدارد. گفت: «روزی سزای او بدهم.»، گفت: بلی روزی سزای او بدهی که مال از رعیت تمام ستده باشد. پس به زجر و مصادره از وی بازستانی و در خزینه نهی درویش و رعیّت را چه سود دارد؟
پادشاه خجل گشت و دفع مضرّت عامل بفرمود درحال.
قلمرو زبانی: ذوالنون مصری: نام عارفی مصری / نوع «را» در «پادشاهی را گفـت»: حرف اضافه به معنای «به» / عامل: حاکم، کارگزار، والی (شبه هم آوا← آمل: نام شهری) / ولایت: سرزمین؛ استان / روا داشتن: اجازه دادن، جایز شمردن / سزا: جزا / رعیت: توده مردم؛ شهروندان / ستدن: گرفتن (بن ماضی: ستد، ستاند؛ بن مضارع: ستان) / زجر: آزار، اذیت، شکنجه / مصادره: مال کسی را بهزور ضبط کردن، تاوان گرفتن، جریمه کردن / بازستاندن: پس گرفتن / خزینه: خزانه / نهی: میگذاری / درویش: گدا و تهیدست / «را» در عبارت«درویش و رعیت را چه سود دارد»: به معنای برای / درویش و رعیت را چه سود دارد؟: پرسش انکاری / خَجِل: شرمنده / دفع: جلوگیری، راندن از نزد خود؛ دور کردن / مضرّت: زیان، گزند رسیدن / بفرمود: دستور داد (بن ماضی: فرمود، بن مضارع: فرما) / درحال: فوری، بی درنگ / قلمرو ادبی: درازدستی: کنایه از تعدی و تجاوز
سر گرگ باید هم اوّل برید / نه چون گوسفندان مردم درید
قلمرو ادبی: برید، درید: جناس ندارد؛ زیرا تفاوت در دو واج است / گرگ: استعاره از کارگزار ستمگر / گوسفند: استعاره از مردم
بازگردانی: سر گرگ را باید همان اول کار ببریم. نه پس از آن که گوسفندان مردم را درید و همه را کشت. پیام: پیشگیری پیش از وقوع