خواندیم که شعر، سخنی خیال انگیز، موزون و سرشار از عاطفه و احساس است.
وزن به شعر، زیبایی میبخشد و آن را اثرگذار میسازد. اگر وزن شعری را برهم بزنیم، خواهیم دید که تا چه میزان از زیبایی و تأثیر آن کاسته میشود. مثلاً شعر:
آب زنید راه را، هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد (مولوی)
اگر به صورت بی وزن درآید، در مییابیم که زیبایی و شورانگیزی اش را از دست داده است:
قلمرو زبانی: هین: هان، آگاه باشید / را: در معنای «به» / قلمرو ادبی: بوی … می رسد: کنایه از اینکه نزدیک است.
بازگردانی: در راه آب باشید که نگار من دارد می رسد. به باغ مژده دهید که بهار نزدیک است.
هین، راه را آب زنید که نگار میرسد / باغ را مژده دهید بوی بهار میرسد
پس، وزن برای شعر لازم است.
یکی دیگر از بایستههای شعر که بر بار موسیقایی و خوش آهنگی آن میافزاید، «قافیه» است. قافیه به زیبایی شعر میافزاید و گوش را نوازش میدهد.
به بیت زیر، توجّه کنید:
یا رب، سببی ساز که یارم به سلامت / باز آید و برهاندم از بند ملامت (حافظ)
اگر قافیه آن را تغییر دهیم، به صورت زیر درمی آید که زیبایی و خوش آهنگی اوّل را ندارد:
یا رب، سببی ساز که یارم به سلامت / باز آید و برهاندَم از بند غریبی
همان گونه که می بینیم، با آنکه تقریباً همه واژگان یکسان هستند، امّا فقط با تغییر واژههای قافیه، ضرباهنگِ موسیقایی و طنین پایانی سخن را از دست داده ایم.
قلمرو زبانی: رب: پروردگار (منادا) / بازآید: برگردد / رهاندن: نجات دادن / ملامت: سرزنش / قلمرو ادبی: بند ملامت: اضافه تشبیهی
بازگردانی: پروردگارا، زمینه اش را فراهم کن تا یار به سلامت برگردد و من را از بند سرزنش آزاد کند.
قافیه و ردیف در شعر
شب عاشقان بی دل، چه شبی دراز باشد / تو بیا کز اوّل شب، در صبح باز باشد (سعدی)
قلمرو زبانی: بی دل: شیفته، مفتون / قلمرو ادبی: در صبح: اضافه استعاری
بازگردانی: شب عاشقان شیفته که به یارشان نرسیده اند، چه شب دور و درازی است! ای یار، تو بیا که [با وجود تو] از سر شب بامداد را می توان دید و دریافت. (تو بامداد روشن منی یا شب کوتاه می شود.)
واژه «باشد» در آخر دو مصرع ردیف نام دارد و «دراز» و «باز»، واژههای قافیه است.
ردیف: کلمه یا کلماتی است که بعد از واژۀ قافیه، عینا (از نظر لفظ و معنی) تکرار میشود.
قافیه: واژههایی است که حرف یا حروف آخر آنها مشترک باشد. [قافیه پایانی، قافیه میانی، قافیه درونی]
حروف قافیه: حرف یا حروف مشترکی است که در آخر واژههای قافیه میآید. در این شعر:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم ازوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست سعدی
«ازوست» ردیف است و «خرّم» و «عالم» واژههای قافیه و « ﹷ م» حروف قافیه.
در شعر زیر، «تخت» و «بخت» واژههای قافیه هستند و « ﹷ خت» حروف قافیه.
قلمرو زبانی: خرّم: خشنود، شاد / از آن: به این خاطر / قلمرو ادبی: واژه آرایی: خرّم، جهان، ازوست، همه، عالم
بازگردانی: به این جهان شادم؛ زیرا جهان سرسبز و شاد از وجود یار من است. همه جهان را دوست دارم؛ زیرا همه جهان را یار من پدید آورده است.
چنین داد پاسخ فریدون که تخت / نماند به کس جاودانه نه بخت (فردوسی)
قلمرو زبانی: بخت: بخت و اقبال، شانس / به: برای / قلمرو ادبی: تخت: مجاز از فرمانروایی / تخت، بخت: جناس
بازگردانی: فریدون چنین پاسخ داد که برای هیچ کسی پادشاهی و خوش شانسی همیشه نخواهد ماند.
قواعد قافیه
حدّاقل حروف لازم برای قافیه، تابع دو قاعده است:
قاعدۀ ۱: هر یک از مصوّتهای / ا /، / و/ به تنهایی اساس قافیه قرار میگیرند.
در بیت زیر، واژههای «رعنا» و «ما» هم قافیه هستند و حرف مشترک آنها مصوّت / ا / است:
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را / که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را (حافظ)
قلمرو زبانی: صبا: بادمشرق، نسیم / رعنا: بلندبالا / قلمرو ادبی: غزال رعنا: استعاره از یار و دلبر / کسی را سر به کوه و بیابان دادن: کنایه از آواره کردن / صبا: نماد نامه بر
بازگردانی: ای باد صبا با مهربانی به دلبر من که مانند غزال بلندقد است بگو که با باعث شده ای من سر به کوه و بیابان بگذارم و آواره شوم.
در بیت زیر:
یار بد، مار است هین بگریز از او / تا نریزد بر تو زهر، آن زشت خو (مولوی)
مصوّت / و/ حرف قافیه است.
قلمرو زبانی: هین: هان، آگاه باش / قلمرو ادبی: بر کسی زهر ریختن: کنایه از آسیب رساندن / یار بد، مار است: تشبیه
بازگردانی: دوست بد، مانند مار است آگاه باشد و از او فرار و دوری کن تا آن زشت خو به تو آسیب نرساند.
قاعدۀ ۲: گاهی یک مصوّت با یک یا دو صامتِ پس از خود، قافیه میسازد: مصوّت + صامت (+ صامت)؛ مانندِ:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟ / یک نکته از این معنی، گفتیم و همین باشد (حافظ)
در این شعر «ین» (مصوّت + صامت) حروف قافیه و کلمههای «حزین» و «همین» قافیه است. این الگوی قافیه در شعر فارسی رایج است.
قلمرو زبانی: شعر تر: شعر شادی آور / انگیختن: بلند کردن، در اینجا گفتن / حزین: اندوه گین / قلمرو ادبی: پرسش انکاری در مصراع نخست
بازگردانی: چگونه خاطری که اندوهگین است می تواند شعر شاد بگوید. نکته مهم همین است و بس.
در شعر زیر:
کسی دانه نیک مردی نکاشت / کزو خرمن کام دل برنداشت (سعدی)
«نکاشت» و «برنداشت» واژههای قافیه و «اشت» (مصوّت + صامت + صامت) حروف قافیه است.
قلمرو زبانی: کام: آرزو، خواست، خواهش / برداشتن: برداشت کردن / قلمرو ادبی: دانه نیک مردی: اضافه تشبیهی / خرمن کام دل: اضافه تشبیهی
بازگردانی: کسی که در این جهان نیکی بکارد و به دیگران نیکی کند، بی گمان به آرزو و کامش خواهد رسید.(نیکی کردن مانند دانه است که اگر آن را بکاری، خرمن نیکی درو خواهی کرد.)
در این شعر:
نکونام و صاحب دل و حق پَرست / خط عارضش خوش تر از خطّ دَست (سعدی)
«حق پرست» و «دست» واژههای قافیه و « ﹷ ست» (مصوّت + صامت + صامت) حروف قافیه است.
قلمرو زبانی: صاحب دل: عارف / خط: موی رسته در کنار گونه / عارض: گونه / قلمرو ادبی: واج آرایی / جناس: خط (۱- موی ۲- دبیره)
بازگردانی: یار من خوشنام، عارف و حق پرست است و موی و گیسوی او از دست خط خوشنویسان زیباتر و فریباتر است.
تبصرۀ ۱: به آخر واژههای قافیه ممکن است یک یا چند حرف الحاق شود. حرف یا حروف الحاقی نیز جزء حروف مشترک قافیهاند و رعایت آنها لازم است؛
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی / دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی (حافظ)
ا + یی حرف قافیه است: ا حرف اصلی (طبق قاعدۀ ۱) و یی حروف الحاقی.
قلمرو زبانی: خوب: زیبا / داد: غریو، فریاد، فغان / بازآمدن: برگشتن / قلمرو ادبی: به جان آمد: کنایه از اینکه جان به لب رسید
بازگردانی: ای پادشاه زیبارویان، فریاد از غم تنهایی. جانم بی تو به لب رسید، وقت آن است که بازگردی.
حروف الحاقی عبارت است از:
شناسهها، ضمایر متّصل، پسوندها، مخفّف صیغههای زمان حالِ بودن (َ ﹷم، ی، یم، ید، ﹷند ) و «ی» آخر بعضی از واژههای مختوم به / ا / و / و/ مثلاً در واژههای «خدای»، «جای»،«موی» ،«بوی».
شناسهها: ﹷ م، ی، ø ﹷ د، یم، ید، ﹷ ند // ضمایر متّصل: ﹷ م، ﹷ ت، ﹷ ش، ﹻ مان، ﹻ تان، ﹻ شان
پسوندها: «ا» مانند: جویا، «ان» مانند: گریان، « ﹷ نده» مانند: گوینده، «مند» مانند: دانشمند …………..
تذکّر: برای پیدا کردن قافیۀ هر شعر، ابتدا به سراغ ردیف را میرویم، سپس واژه های قافیه و در آنها اول حروف الحاقی و سپس حروف اصلی را مشخص می کنیم. قُدما آخرین حرف اصلی کلمه را «روّی» می نامیدند.
توجّه
بعضی از شاعران برای غنی تر کردن موسیقی شعر، گاه در درون مصراعها نیز قافیه میآورند (قافیۀ درونی):
مرده بدُم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده شیرست مرا، جان دلیر است مرا / زَهره شیرست مرا، زُهره تابنده شدم (مولوی)
گوشزد: در کتابهای پیشین قافیه را به دو دسته درونی و میانی بخش کرده بودند. در دسته بندی کهن قافیه میانی فقط در میان بیت یا مصراع می آمده است و قافیه درونی جای مشخصی نداشت. در تعریف جدید، قافیه درونی، هر دو قافیه را دربرمی گیرد.
گوشزد: امروزه «سجع» در شعر را قافیه میانی می نامند.
گاهی هم شعر دارای دو قافیۀ پایانی (ذوقافیتین) است که قافیۀ اصلی در واژههای آخر مصرعهاست:
طُرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد / داغ و دردی کز تو باشد خوشتر است از باغ و وَرد (سعدی)
تذکّر
شکل نوشتاری حروف قافیه نیز باید مشابه و همسان باشد؛ مثلاً در این شعر سعدی:
پیوند روح میکند این بادِ مُشک بیز / هنگام نوبت سحر است ای ندیم، خیز (سعدی)
از نظر آوایی واژههای «حضیض، لذیذ، غلیظ» میتوانند با «مشک بیز و خیز» هم قافیه شوند؛ اما به دلیل اینکه شکل نوشتاری آنها متفاوت است، قافیه کردن آنها درست نیست.
قافیه در شعر نو
قافیه در شعر نو، محدودیتهای شعر کهن را ندارد و در اینجا شاعر خود را اسیر قافیه نمیسازد، بلکه معمولاً در هر بخش سروده، دو یا چند مصرع قافیه دار به کارگرفته میشود. مثال:
از تهی سرشار / جویبار لحظهها جاری است / چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب و اندر آب بیند سنگ / دوستان و دشمنان را میشناسم من
زندگی را دوست میدارم / مرگ را دشمن / وای اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم / که به دشمن باید از او التجا بردن / جویبار لحظهها جاری… (اخوان ثالث)
برای آگاهی بیشتر از قافیه و ردیف اینجا را کلیک کنید.