سجع: یکسانی دو واژه در واج یا واجهای پایانی و وزن یا هر دوی آنهاست.
آرایۀ سجع در کلامی دیده میشود که حداقل دو جمله باشد؛ زیرا سجعها باید در پایان دو جمله بیایند تا آرایۀ سجع پدید آید؛ درست مانند قافیه که در پایان مصراعها یا بیتها میآید.
گوشزد: وزن بر گونه است: وزن صرفی وزن عروضی. در اینجا منظور وزن عروضی است نه صرفی. مانند: کمال و جمال که هم وزن صرفی یکسانی دارند و هم وزن عروضی؛ مانند: عمر و مال که وزن عروضی یکسانی دارند ولی وزن صرفی یکسانی ندارند. در وزن صرفی مصوتها کاملا باید یکسان باشند.
■ همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال. (گلستان سعدی)
مُلک بی دین باطل است و دین بی ملک ضایع. (کلیله و دمنه)
به کلمات مشخّص شده در هر جمله «ارکان سجع» و به آهنگ برخاسته از آنها «سجع» میگویند.
سجع هم درنثر و هم شعر به کار می رود. فایده آن ایجاد موسیقی در نثر و افزایش موسیقی در شعر است. نثر و شعری که سجع در آن به کار رود «مسجّع» نامیده می شود.
سجع به شکل های گوناگون به کار می رود. برای آشنایی با انواع سجع، به نمونه های زیر توجه کنید:
انواع سجع
■ توانگری به هنر است نه به مال، و بزرگی به عقل است نه به سال.
کلمات «مال و سال» که در پایان دو جمله آمده اند، هموزن اند و واجهای پایانی آنها نیز یکی است. این نوع سجع، «متوازی» نامیده میشود.
■ دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.
در مثال دوم، کلمههای «آرند و بیازارند» که در پایان دو جمله آمده اند، هموزن نیستند، امّا واجهای آخر آنها یکسان است؛ این نوع سجع را «مُطَرّف» میگویند.
■ مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال.
در مثال سوم، دو کلمۀ «عمر و مال» که در پایان دو جمله آمده اند، فقط هموزن اند؛ این نوع سجع را «متوازن» مینامند.
ارزش موسیقایی سجع متوازی از همه سجعها بیشتر است.
سجع بیشتر در نثر به کار میرود، امّا در شعر نیز نمونههایی از آن را میتوان یافت. به بیت زیر دقّت کنید:
■ در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
چنان که میبینید، شاعر بیت را به چهار قسمت، تقسیم کرده است و در پایان سه قسمت از آن، واژههایی را آورده است که با هم سجع متوازی یا مطرّف دارند؛ مانند: بدن، سخن و خویشتن.




خودارزیابی
۱- در اشعار و جمله های زیر، سجع را بیابید.
■ بزرگان گفته اند: دولت، نه به کوشیدن است؛ چاره کم جوشیدن است. (سعدی) / متوازی
■ الهی به شناخت تو زندگانیم، به نام تو آبادانیم، به یاد تو شادانیم و به یافت تو ناتوانیم. (خواجه عبدالله) / هر دو مطرّف
■ سِرّ عشق، نهفتنی است نه گفتنی و بساط مِهر، پیمودنی است نه نمودنی. (مقامات حمیدی) / هر دو مطرّف
■ من مانده ام مهجور از او، دیوانه و رنجور از او / گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود (سعدی) مهجور و رنجور: متوازی/ رنجور و دور: مطرّف
۲-عبارت زیر را می توان مسجّع نامید؟ دلیل خود را بنویسید.
پادشاهی او راست زیبنده، خدایی او راست درخورنده، بلندی و برتری از درگاه او جوی و بس. (جهانگشای جوینی)
این عبارت مسجّع است؛ زیرا «زیبنده» و «درخورنده» در پایان جمله ها آمده اند؛ واجهای پایانی یکسانی دارند؛ پس رکنهای سجع به شمار می روند و سجعشان مطرّف.
۳- در عبارت زیر، واژه های سجع کدام اند؟ وجه اشتراک آنها را بنویسید.
تنی چند متفق سیاحت بودند و شریک رنج راحت. (گلستان سعدی) / وجه اشتراک آنها یکسانی واجهای پایانی است. (مطرّف)
۴- واژه های بدهد و بنهد در عبارت زیر، سجع متوازی دارند.
جوانمرد که بخورد و بدهد، به از عابد که روزه دارد و بنهد. (گلستان سعدی)
۵- در هر عبارت، سجع را بیابید و نوع آن را مشخّص نمایید.
■ محبّت را غایت نیست؛ از بهر آنکه محبوب را نهایت نیست. (تذکره الاولیا، عطاّر) / سجع مطرّف
■ پشت و پناه سپاه من بود، در دیده دشمنان خار و بر روی دوستان خال. / سجع متوازن
■ فلان را کرم بی شمار است و هنر بی حساب، دارای عزمی است متین و طبعی کریم. / سجع متوازن
■ ظاهر درویشی، جامه ژنده است و موی سترده و حقیقت آن، دل زنده و نفس مرده. / سجع مطرّف؛ سجع متوازن
■ ارادت بی چون، یکی را از تخت شاهی فروآرد و دیگری را در شکم ماهی نکو دارد. / سجع متوازی
۶- در متن زیر، سجع ها را بیابید، نوع هر یک را مشخّص نمایید و درباره ارزش موسیقایی هر یک اظهار نظر کنید. «صیاد بی روزی، ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد(متوازی). دو چیز مُحال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم (متوازی). به نانهاده، دست نرسد و نهاده، هر کجا هست، برسد. (متوازی). هر که به تأدیب دنیا راه صواب نگیرد، به تعذیب عقبی گرفتار آید(مطرّف).» (گلستان سعدی)




