الدّرسُ الأوّلُ: الدّینُ وَ التّدَینُ

﴿أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾

با یکتاپرستی به دین روی آور.

اَلتَّدَینُ فِطری فِی الإنسانِ وَ التّاریخُ یقولُ لَنا:

دین داری در انسان فطری است و تاریخ به ما می‌گوید:

لا شَعْبَ مِن شُعوبِ الأَرضِ إلّا و کانَ لَهُ دینٌ و طَریقهٌ لِلعِبادَهِ.

هیچ ملّتی از ملّت‌های روی زمین نیست مگر این که دین و روشی برای عبادت داشته است.

فَالآثارُ القَدیمَهُ الَّتی اکْتَشَفَها الإنسانُ، وَ الحَضاراتُ الَّتی عَرَفَها مِنْ خِلالِ الکِتاباتِ وَ النُّقوشِ وَ الرُّسومِ و التماثیل، تُؤکّد اهتمام الإنسانِ بِالدّینِ وَ تَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ فِطری فی وُجودِهِ؛

آثار کهنی که انسان آن را کشف کرده و تمدن‌هایی که آن را از خلال نوشته‌ها، کنده کاری‌ها، نقاشی‌ها و تندیس‌ها شناخته است، بر توجه انسان به دین تأکید دارد و بر اینکه دین داری در وجود او فطری است دلالت می‌کند.

وَلٰکِنَّ عِباداتِهِ وَ شَعائِرَهُ کانَتْ خُرافیهً؛ مثلُ، تَعَدُّدِ الْآلِهَهِ وَ تَقدیمِ الْقَرابینِ لَها لِکَسْبِ رِضاها وَ تَجَنُّبِ شَرِّها.

ولی عبادتها و آیین‌های او خرافی بوده است؛ مانند: چندخدایی و پیش کش کردن قربانیها برای به دست آوردن خرسندی خدایان و دوری از بدی ایشان.

وَ ازْدادَت هذِهِ الْخُرافاتُ فی أَدیانِ النّاسِ عَلَی مَرِّ العُصور.

در گذر زمان این خرافات در دین‌های مردم افزایش یافت.

وَلٰکِنَّ للهَّ تَبارَک وَ تَعالی لَمْ یترُکِ النّاسَ عَلَی هذِهِ الْحالَهِ؛ فَقَد قالَ فی کِتابِهِ الْکَریمِ:

ولی خداوند – پربرکت و بلندمرتبه بادا نام او – مردم را در این حالت رها نکرده؛ قطعا او در کتاب ارزشمندش گفته است:

﴿أَ یحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدىً

آیا انسان می‌پندارد که بیهوده و پوچ رها می‌شود؟

لِذلکَ أَرْسَلَ إلَیهِمُ الأَنبیاءَ لِیبَینوا الصِّراطَ الْمُستَقیمَ وَ الدّینَ الْحَقَّ

از این رو خداوند به سوی ایشان پیامبران را گسیل داشت تا راه راست و دین حق را [برای ایشان] آشکار گردانند.

و قد حَدَّثنَا القُرآنُ الْکَریمُ عَنْ سیرَهِ الأَنبیاء: وَ صِراعِهِم مَعَ أَقوامِهِمِ الْکافِرینَ.

قرآن ارزشمند برای ما از روش پیامبران و کشمکش ایشان با قوم‌های کافرشان سخن گفته است.

وَ لْنَذکُرْ مَثَلاً إبراهیمَ الْخَلیلَ الَّذی حاوَلَ أَن ینقِذَ قَومَهُ مِن عِبادَهِ الأَصنام.

باید داستان ابراهیم خلیل را که کوشید قومش را از پرستش بت ها نجات دهد یاد کنیم.

فَفی أَحَدِ الأَعیادِ لمَّا خَرَجَ قَومُهُ مِنْ مَدینَتِهِم،

در یکی از عیدها هنگامی که قوم ابراهیم از شهرشان بیرون رفتند،

بَقِی إبراهیمُ وَحیداً، فَحَمَلَ فَأْساً، وَ کَسَّرَ جَمیعَ الأصَنامِ فی الْمَعبَدِ إلَّا الصَّنَمَ الکَبیر،

حضرت ابراهیم تنها ماند؛ تبری را [با خود] برد و همۀ بت ها را در پرستشگاه شکست مگر بت بزرگ را.

ثُمَّ عَلَّقَ الفَأْسَ عَلی کَتِفِهِ و تَرَکَ المَعبَد.

سپس تبر را بر شانۀ آن [بت] آویخت و پرستشگاه را وانهاد.

و لمّا رَجَعَ النّاسُ، شاهَدوا أَصْنامَهُم مُکَسَّرَهً، وَ ظَنّوا أَنَّ إبراهیم هوَ الْفاعِلُ، فَأَحضَروهُ لِلمُحاکَمَهِ و سَأَلوهُ:

هنگامی که مردم برگشتند، بت‌هایشان را شکسته دیدند. گمان بردند که ابراهیم کنندۀ [این کار] است. بنابر این او را برای دادرسی، احضار کردند و از او پرسیدند:

أَ أَنتَ فَعَلْتَ هٰذَا بِآلِهَتِنَا یا إِبْرَاهِیمُ

آیا تو این [کار] را با خدایان ما انجام دادی، ای ابراهیم.

فَأَجابَهُم: لِمَ تَسأَلونَنی؟ اِسأَلوا الصَّنَمَ الْکَبیرَ.

او به ایشان پاسخ داد: چرا از من می‌پرسید؟ از بت بزرگ بپرسید.

بَدَأَ الْقَومُ یتَهامَسون: إنَّ الصَّنَمَ لا یتَکَلَّمُ؛ إنَّما یقصُدُ إبراهیمُ الِاستِهزاءَ بِأَصْنامِنا

قوم آغاز به پچ پچ کردند: همانا بت سخن نمی‌گوید، ابراهیم تنها می‌خواهد بت‌هایمان را به ریشخند گیرد.

وَ هُنا ﴿قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ

اینجا بود که گفتند او را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید.

فَقَذَفوهُ فی النّارِ، فأَنقَذَهُ اللهُ مِنها.

در نتیجه او را در آتش انداختند. خدا نیز او را از آتش نجات داد.

واژگان درون متنی

لغات درس اول عربی دوازدهم
لغات درس الدین و التدین
سعید جعفری
سعید جعفری/ شب امتحان
گیف سعید سبز

عیّن الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرس. (درست و نادرست را بر حسب متن درس مشخص کنید.)

(هدف از پیش کش کردن قربانی‌ها برای خدایان به دست آوردن خرسندی آنها و دوری کردن از بدی آنها بود.)

(ابراهیم تبر را بر شانه کوچکترین بت آویخت.)

(برخی از ملتها دین یا روشی برای نیایش نداشته‌اند.)

(آثار کهن توجه انسان به دین را تأکید می‌کند.)

(دین داری در انسان فطری است.)

(همانا خداوند انسان را بیهوده و پوچ رها نمی‌کند.)

معانی الحروف المُشَبَّهَه بالفعل و لا النّافیَه للجنس

با معانی دقیق حروف پرکاربرد «إنَّ، أَنَّ، کَأَنَّ، لکِنَّ، لَیتَ، لَعَلَّ» آشنا شوید:

إنَّ: جمله پس از خود را تأکید می‌کند و به معنای «قطعاً، همانا، به درستی که، بی گمان» است؛ مثال:

۱)﴿إنَّ اللهَ لا یضیعُ أجرَ المُحسِنینَ﴾  (بی گمان خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند.)

۲)﴿قالَ أعلَمُ أنَّ اللهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ﴾   (گفت می‌دانم که خدا بر هر چیزی تواناست.)

تفاوت إنّ و أنّ: «إنّ» همیشه در آغاز جمله می‌آید؛ ولی «أنّ» در میان دو جمله می‌آید و دو جمله را به یکدیگر پیوند می‌زند. «إنّ» در فارسی قید تأکید است و «أنّ» حرف پیوند وابسته ساز.

■ مفعول فعل «قال» همیشه جمله است؛ ازین رو پس از فعل «قال» فقط باید «إنّ» به کار رود.

معمولاً «لِأَنَّ» به معنای «زیرا، برای اینکه» است؛ مثال:

پرسش: لِماذا ماسافَرْتَ بِالطّائِرَهِ؟ (چرا با هواپیما سفر نکردی.) – پاسخ: لِأَنَّ بِطاقَهَ الطّائِرَهِ غالیهٌ. (زیرا بلیت هواپیما گران است.)

۳)﴿کَأنَّهُنَّ الیاقوتُ وَ المَرجانُ﴾    (آنان مانند یاقوت و مرجان‌اند.)

﴿کَأنَّ إرضاءَ جَمیعِ النّاسِ غایهٌ لا تُدرَک﴾ (گویی خشنود ساختن همه مردم، هدفی است که به دست آورده نمی‌شود.)

انواع «ان»

۴) ﴿… إنَّ اللهَ لَذو فَضلٍ عَلَی النّاسِ وَ لکنَّ أکثَرَ النّاسِ لا یشکُرونَ﴾   (بی گمان خدا دارای بخشش بر مردم است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی‌کنند.)

۵) ﴿وَ یقولُ الکافِرُ یا لَیتَنی کُنتُ تُراباً﴾   (و کافر می‌گوید: ای کاش من خاک بودم!)

۶) ﴿إنّا جَعَلناهُ قُرآناً عَرَبیاً لَعَلَّکُم تَعقِلونَ﴾    (بی گمان ما قرآن را به زبان عربی قرار دادیم امید است شما خردورزی کنید.)

گوشزد: «إنّا» همان «إنّ»+«نا» است.

حروف مشبه بالفعل

اِختَبِر نَفسَکَ (۱) تَرجِم هاتَینِ الآیَتَینِ الکَریمَتَینِ. ( خودت را بیازما: این دو آیه کریمه را به فارسی برگردان.)

(این، روزِ رستاخیز است؛ ولی شما خودتان نمی‌دانستید.)

(بیگمان خدا کسانی را که صف در صف در راهِ او می‌جنگند دوست می‌دارد؛ گویی که ایشان ساختمانی استوارند.)

لا النافیه للجنس:

۱- لا به معنای «نه» در پاسخ به «هَلْ» و «أ»َ؛ مانند: أ أنتَ مِن بُجنورد؟ – لا، أنا مِن بیرجَند.

۲- لای نفی مضارع؛ مانند: لا یذهَبُ← نمی‌رود.

۳- لای نهی؛ مانند: لا تَذهَبْ← نرو.

و به معنای «نباید» بر سر فعل مضارع اوّل و سوم شخص؛ مانند: لا یذْهَبْ← نباید برود.

تفاوت لای نفی و لای نهی: لای نفی غیرعامل است؛ یعنی کاری انجام نمی‌دهد؛ ولی لای نهی فعل مضارع را مجزوم می‌کند؛ به دیگر سخن ضمه را ساکن می‌گرداند یا «ن» پایان فعل را می‌اندازد، بجز صیغه ششم و دوازدهم.

۴- لای نفی جنس: «هیچ … نیست»؛ لای نفی جنس نامیده و بر سر «اسم» وارد می‌شود؛ مثال:

﴿لا عِلمَ لَنا إلّا ما عَلَّمتَنا﴾ (جز آنچه به ما آموخته ای، هیچ دانشی نداریم. (برای ما نیست)

لا کَنزَ أغنَی مِنَ القَناعَهِ. (هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت نیست.)

انواع «لا»

۱- الَبْعْث: رستاخیز ۲- اَلْبُنیانُ الْمَرصوصُ: ساختمان استوار

اِختَبِر نَفسَکَ (۲) تَرجِم هذِهِ الْأحَادیثَ حَسَبَ قَواعِدِ الدَّرسِ. (خودت را بیازما؛ این حدیثها را بر حسب قواعد درس ترجمه کن.)

۱- لا خَیرَ فی قَولٍ إلّا مَعَ الفِعلِ. (هیچ خیری در گفتاری نیست مگر اینکه همراه کردار (عمل) باشد.)

۲- لا جِهادَ کَجِهادِ النّفسِ. (هیچ جهادی مانند جهاد با نفس نیست.)

۳- لا لِباسَ أجمَلُ مِنَ العافِیهِ. (هیچ جامه‌ای زیباتر از تندرستی نیست.)

۴- لا فَقرَ کَالجَهلِ وَ لا میراثَ کَالأدَبِ. (هیچ فقری مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.)

۵- لا سوءَ أسْوَأ مِن الکَذِب. (هیچ بدی‌ای بدتر از دروغ نیست.)

اِختَبِر نَفسَکَ (۳) اِملَأِ الفَراغَ فی ما یَلی ثُمَّ عَیِّن نَوعَ «لا» فیهِ. (خودت را بیازما؛ در آنچه می‌آید جای خالی را پر کن؛ سپس نوع «لا» را در آن شناسایی کن.)

      و کسانی را که غیر خدا را فرا می‌خوانند دشنام ندهید؛ زیرا که به خدا دشنام می‌دهند. … (لای نهی)

گفتارشان تو را نباید اندوهگین کند؛ زیرا ارجمندی، همه برای (ازآن) خداست. (لای نهی)

آیا کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند برابرند؟ (لای نفی مضارع)

[ای] پروردگارِ ما، آنچه را هیچ توانی نسبت به آن نداریم بر ما تحمیل نکن. (لای نهی/ لای نفی جنس)

خدا رحم نمی‌کند به کسی که به مردم رحم نمی‌کند. (لای نفی مضارع/ لای نفی مضارع)

۱- ما یَلی: آنچه می آید ۲- حَمَّلَ: تحمیل کرد

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا