﴿اَلرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرآنَ * خَلَقَ الْإنسانَ *عَلَّمَهُ البَیانَ﴾
خداوند بخشاینده، قرآن را آموزش داد و انسان را آفرید، سخن گفتن را به او آموخت.
اَلْمُفرَداتُ الْفارِسیهُ دَخَلَتِ اللُّغَهَ الْعَرَبیهَ مُنذُ الْعَصرِ الْجاهِلی.
واژگان فارسی از روزگار جاهلی وارد عربی شد.
فَقَدْ نُقِلَتْ إلَی الْعَرَبیهِ أَلفاظٌ فارِسیهٌ کَثیرَهٌ بِسَبَبِ التِّجارَهِ وَ دُخولِ الْإیرانیینَ فی الْعِراقِ وَ الْیمَنِ.
واژگان فارسی بسیاری به دلیل بازرگانی و ورود ایرانیان به عراق و یمن به زبان عربی منتقل گشته است.
وَ کانَتْ تِلکَ الْمُفرَدات تَرتَبِطُ بِبَعضِ الْبَضائِعِ الَّتی ما کانَتْ عِندَ الْعَرَبِ کَالْمِسکِ وَ الدّیباجِ.
آن واژگان به برخی از کالاهایی مرتبط بود که عرب نداشت؛ مانند مُشک و ابریشم .
وَ اشْتدَ النَّقلُ مِنَ الْفارِسیهِ إلَی الْعَرَبیهِ بَعدَ انْضِمامِ إیران إلَی الدَّولَهِ الْإسلامیهِ.
پس از پیوستن ایران به دولت اسلامیانتقال از فارسی به عربی شدت گرفت .
وَ فی العْصرِ العَبّاسی ازْدادَ نُفوذُ اللُّغَهِ الْفارِسیهِ حینَ شارَکَ الْإیرانیونَ فی قیامِ الدَّولَهِ الْعَبّاسیهِ عَلَی یدِ أَمثالِ أبی مُسلِمٍ الْخُراسانی وَ آلِ بَرمَک.
در روزگار عباسیان هنگامیکه ایرانیان در برپایی دولت عباسی به دست کسانی مانند ابومسلم خراسانی و خاندان برمک شرکت کردند، نفوذ زبان فارسی افزود.
وَ کانَ لِإبْنِ الْمُقَفَّعِ دَوْرٌ عَظیمٌ فی هذَا التَّأثیرِ،
ابن مقفع نقش بزرگی در این اثرگذاری داشت.
فَقَد نَقَلَ عَدَداً مِنَ الْکُتُبِ الْفارِسیهِ إلَی الْعَرَبیهِ، مِثلُ کَلیلَه وَ دِمنَه.
او تعدادی از کتابهای فارسی مانند کلیله و دمنه را به عربی برگردانده است.
وَ لِلْفیروزآبادی مُعْجَمٌ مَشْهورٌ بِاسْمِ الْقاموسِ یضُمُّ مُفْرَداتٍ کَثیرَهً بِاللُّغَهِ الْعَرَبیهِ.
فیروزآبادی به زبان عربی واژه نامۀ شناخته شده ای به نام «قاموس» دارد که واژگان بسیاری را در برمیگیرد.
و قدَ بَیّنَ عُلَماءُ اللُّغَهِ الْعَرَبیّهِ وَ الْفارِسیّهِ أَبعادَ هٰذَا التَّأثیرِ فی دِراساتِهِم،
زبان شناسان عربی و فارسی ابعاد این تأثیر را در درسهایشان آشکار کرده اند.
فَقَدْ أَلَّفَ الدُّکتورُ التّونجی کِتاباً یَضُمُّ الْکَلِماتِ الْفارِسیهَ الْمُعَرَّبَهَ سَمّاه «مُعْجَمَ الْمُعَرَّباتِ الْفارِسیهِ فی اللُّغَهِ الْعَرَبیهِ».
دکتر تونجی کتابی را نگاشته است که واژگان فارسی عربی شده را دربرمیگرفت. وی، آن را «واژه نامۀ عربیهای فارسیتبار در زبان عربی» نامید.
أَمَّا الْکَلِماتُ الْفارِسیهُ الَّتی دَخَلَتِ اللُّغَهَ الْعَرَبیهَ فَقَدْ تَغَیرَتْ أَصواتُها وَ أَوزانُها،
[البته] واژگان فارسی که در زبان عربی وارد شده، آواها و وزنهایش دگرگون شده است.
و نَطَقَهَا الْعَرَبُ وَفْقاً لِأَلسِنَتِهِم،
و عربها آنها را موافق زبانشان بر زبان میراندند.
فَقَدْ بَدَّلُوا الْحُروفَ الْفارِسیهَ «گ، چ، پ، ژ» الَّتی لا تُوجَدُ فی لُغَتِهِم إلَی حُروفٍ قَریبَهٍ مِن مَخارِجِها؛ مِثْلُ:
در نتیجه حرفهای فارسی مانند: «گ، چ، پ» را که در زبانشان یافت نمیشد به حرفهای نزدیک به واجگاه آنها تبدیل کرده اند؛ مانند: پَردیس ← فِردَوس، مِهرگان ← مِهرَجان، چادُرشَب ← شَرشَف
وَ اِشتَقّوا مِنها کَلِماتٍ أُخرَی، مِثلُ یَکْنِزونَ فی آیهِ ﴿…و یَکنِزونَ الذَّهَبَ و فِضَّهَ…﴾ مِن کَلِمَهِ «گَنج» الْفارِسیّهِ.
و از آنها واژگان دیگری گرفتند، مانند «یَکنزونَ» در آیه «و زر و سیم میاندوزند» که از واژه «گنج» فارسی گرفته شده است.
عَلَینا أَنْ نَعْلَمَ أَنَّ تَبادُلَ الْمُفرَداتِ بَینَ اللُّغاتِ فِی الْعالَمِ أَمرٌ طَبیعیٌ یَجْعَلُها غَنیهً فی الْأسُلوبِ وَ الْبَیانِ،
باید بدانیم که میان زبانهای جهان، دادوستد واژگان امری بهنجار است که زبان را در سبک و بیان مایهور میگرداند.
وَ لا نَستَطیعُ أَن نَجِدَ لُغَهً بِدونِ کَلِماتٍ دَخیلَهٍ؛
و نمیتوانیم زبانی را بدون وامواژه بیابیم.
کانَ تَأثیرُ اللُّغَهِ الْفارِسیهِ عَلَی اللُّغَهِ الْعَرَبیهِ قَبلَ الْإسلامِ أَکثَر مِن تَأثیرِها بَعدَ الْإسلامِ،
تأثیر زبان فارسی در زبان عربی پیش از اسلام بیشتر از تأثیر آن پس از اسلام بود.
اما پس از پیدایش اسلام، به سبب عامل دینی، واژگان عربی در زبان پارسی افزود.
أَجِبْ عَنِ الْأَسئِلَهِ التّالیهِ مُستَعیناً بِالنَّصِّ. (با توجه به متن به پرسشهای زیر پاسخ بده.)
۱- لِماذَا ازْدادَتِ الْمُفرَداتُ الْعَرَبیهُ فِی اللُّغَهِ الْفارِسیهِ بَعْدَ ظُهورِ الْإسلامِ؟ (چرا پس از پیدایش اسلام واژگان عربی در زبان فارسی افزایش یافت.)
– بَعْدَ ظُهورِ الْإسلامِ فَقَدِ ازْدادَتِ الْمُفرَداتُ الْعَرَبیهُ فی اللُّغَهِ الْفارِسیّهِ بِسَبَبِ الْعامِلِ الدّینیّ. (پس از پیدایش اسلام، به سبب عامل دینی، واژگان عربی در زبان پارسی افزایش یافت.)
۲- مَنْ هوَ مُؤَلِّفُ «مُعْجَمِ الْمُعَرَّباتِ الْفارِسیهِ فِی اللُّغَهِ الْعَرَبیّهِ؟» (نویسنده کتاب «واژه نامۀ عربی شدههای فارسیتبار در زبان عربی» کیست؟)
– الدُّکتورُ التّونجی هوَ مُؤَلِّفُ هذا الکتاب. (دکتر تونجی نویسنده این کتاب است.)
۳- مَتی دَخَلَتِ الْمُفرَداتُ الْفارِسیهُ فِی اللُّغَهِ الْعَرَبیهِ؟ (کی واژگان فارسی در زبان عربی داخل شدند؟)
– اَلْمُفرَداتُ الْفارِسیهُ دَخَلَتِ اللُّغَهَ الْعَرَبیهَ مُنذُ الْعَصرِ الْجاهِلیّ. (واژگان فارسی از روزگار جاهلی وارد عربی شدند.)
۴- أَیّ شَیءٍ یَجْعَلُ اللُّغَهَ غَنیهً فِی الْأسُلوبِ وَ الْبَیانِ؟ (چه چیزی زبان را در اسلوب و بیان مایه ور میگرداند؟)
– إنَّ تَبادُلَ الْمُفرَداتِ بَینَ اللُّغاتِ یَجْعَلُها غَنیهً فی الْأسُلوبِ وَ الْبَیانِ. (دادوستد واژگان میان زبانها، زبان را در سبک و بیان مایه ور میگرداند.)
۵- مَتَی ازْدادَ نُفوذُ اللُّغَهِ الْفارِسیّهِ فِی اللُّغَهِ الْعَرَبیّهِ؟ (کی نفوذ زبان فارسی در زبان عربی افزایش یافت؟)
– فی العْصرِ العَبّاسی ازْدادَ نُفوذُ اللُّغَهِ الْفارِسیهِ. (در روزگار عباسی نفوذ زبان فارسی در زبان عربی افزایش یافت.)
۶- ما هوَ الْأَصْلُ الْفارِسیّ لِکَلِمَهِ «کَنْز»؟ (ریشه فارسی واژه «کنز» چیست؟)
– کَلِمَهِ «کَنْز» مِن کَلِمَهِ «گَنج» الْفارِسیهِ. (واژه «کنز» از واژه «گنج» فارسی است.)
اِعلَموا (بدانید.)
مَعانِی الْأَفعالِ النّاقِصَهِ
■ فعلهای پرکاربرد «کانَ، صارَ، لَیسَ و أَصْبَحَ» افعال ناقصه نام دارند.
■ کان چند معنا دارد:
۱- به معنای «بود»؛ مثال: کانَ الْبابُ مُغْلَقاً. = در بسته بود.
۲- به معنای «است»؛ مثال: ﴿إنَّ اللهَ کَانَ غَفوراً رَحیماً﴾ اَلْأَحْزاب: ۲۴ = بی گمان خدا آمرزنده و مهربان است.
۳- کانَ به عنوانِ «فعل کمکی سازنده معادل ماضی استمراری»؛ مثال: کانوا یَسْمَعونَ: میشنیدند.
ماضی استمراری: می+ ماضی ساده
۴- کانَ به عنوانِ «فعل کمکی سازنده معادل ماضی بعید»؛ مثال: «کانَ الطّالِبُ سَمِعَ» و «کانَ الطّالِبُ قَد سَمِعَ» به این معناست: «دانشآموز شنیده بود.»
ماضی بعید در فارسی: صفت مفعولی + بودم / بودی / بود/ بودیم / بودید/ بودند
۵- «کانَ » بر سر «لـِ» و «عِنْدَ» معادل فارسی «داشت» است؛ مثال: کانَ لی خاتَمُ فِضَّهٍ. = انگشتر نقره داشتم. کانَ عِنْدی سَریرٌ خَشَبیّ. = تختی چوبی داشتم.
مضارع کانَ «یَکونُ» به معنای «میباشد» و امر آن «کُنْ» به معنای «باش» است.
■ صارَ و أَصْبَحَ به معنای «شد» هستند. مضارع صارَ «یَصیرُ» و مضارعِ أَصْبَحَ «یُصْبِحُ» است؛ مثال:
﴿ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصبِحُ الأرضُ مُخضَرَّهً﴾ = از آسمان آبی را فروفرستاد و زمین سرسبز میشود.
نَظَّفَ الطُّلّابُ مَدرَسَتَهُم، فَصارَتِ الْمَدرَسَهُ نَظیفَهً. = دانشآموزان مدرسه شان را تمیز کردند و مدرسه تمیز شد.
■ لَیسَ یعنی «نیست»؛ مثال:
﴿یقولونَ بِأفواهِهِم ما لَیسَ فی قًلوبِهِم وَ اللهُ أعلَمُ بِما یَکتُمونَ﴾ = با دهانهایشان چیزی را میگویند که در دلهایشان نیست و خدا به آنچه پنهان میکنند داناتر است.
۱- اَلمُخْضَرَّه: سرسبز ۲- نظَفَّ: تمیز کرد
اختبر نفسَکَ: تَرجِم هذهِ الآیاتِ. (خودت را بیازما: این آیهها را به فارسی برگردان.)
۱- ﴿ وَ کانَ یأمُرُ أهلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ﴾ (خانواده اش را به نماز و زکات فرمان میداد.)
۲- ﴿ وَ أوفوا بِالعَهدِ إنَّ العَهدَ کانَ مَسؤولاً﴾ (به پیمان وفا کنید. همانا از بابت پیمان بازخواست میشوید.) [همانا پیمان، پرسیده شده است.]
۳- ﴿ وَ یقولونَ بِألسِنَتِهِم ما لَیسَ فِی قلوبِهِم﴾ (به زبانهایشان چیزی را میگویند که در دلهایشان نیست.)
۴- ﴿ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ﴾ (آیا خداوند داناتر به شکرگزاران نیست.)
۵- ﴿ لَقَد کانَ فِی یوسُفَ وَ إخوَتِهِ آیاتٌ لِلسّائلینَ﴾ (همانا در یوسف و برادرانش نشانههایی برای پرسندگان است.)
۶- ﴿ وَ اذکُروا نِعمَهَ اللهِ عَلَیکُم إذ کُنتُم أعداءً فَألَّفَ بَینَ قلوبِکُم فَأصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إخواناً﴾
(و نعمت خدا را درباره خود به یاد آرید، آن گاه که با هم دشمن بودید؛ ولی [خداوند] میان دلهای شما همدلی افکند، پس به خاطر نعمت او با هم برادر گشتید.)
۱- أَوْفوا: وفا کنید ۲- آیات: نشانهها ۳- ألَفَّ: همدل کرد، به هم پیوست
حوارٌ = گفتگو
(مَعَ الطَّبیبِ = با پزشک)
الطَّبیبُ= پزشک | المریضُ= بیمار |
ما بِکَ؟= چه ات است؟ | أشعُرُ بِألَمٍ فی صَدری وَ عِندی صُداعٌ. = دردی در سینه ام احساس میکنم و سردرد دارم. |
أَ ضَغطُ الدَّمِ عِندَکَ أم مَرَضُ السُّکَّرِ؟ = فشار خون یا قند داری؟ | ما عِندی ضَغطُ الدَّمِ وَ لا مَرَضُ السُّکَّرِ. = نه فشار خون دارم نه قند. |
بَعدَ الفحصِ یقولُ الطَّبیبُ= پس از معاینه پزشک میگوید. | |
أنتَ مُصابٌّ بِزُکامٍ وَ عِندَکَ حُمیشَدیدَهً. أکتُبُ لَکَ وَصفَهً. = تو چاییده ای و تب بالایی داری. برای تو نسخه مینویسم. | ماذا تَکتُبُ لی یا حَضرَهَ الطَّبیبِ؟ = برایم چه دارویی مینویسی؟ جناب پزشک! |
أکتُبُ لَکَ الشَّرابَ وَ الحُبوبَ المُسَکَّنَهَ. = برای تو شربت و قرصهای آرام بخش مینویسم. | مِن أینَ أستَلِمُ الأدویهَ؟ = داروها را از کجا بگیرم؟ |
اِستَلِم الأدویهَ فی الصَّیدَلیهِ الَّتی فی نِهایهِ مَمَرِّ المُستَوصَفِ. = داروها را از داروخانه ای که در پایان راهرو درمانگاه است، بگیر. | شُکراً جَزیلاً. = بسیار سپاسگزارم. |
تَتَحَسَّنُ حالُکَ. = حالت خوب میشود. | إن شاءَ اللهُ. = اگر خدا بخواهد. |
مَعَ السَّلامَهِ. = به سلامت. | فی أمانِ اللهِ. = خدا نگهدار. |
۱- اَلْألَمَ: درد ۲- اَلْمُصاب: دچار ۳- اَلزُّکام: سرماخوردگی شدید ۴- اَلحُمّی.: تب ۵- تَتحَسَّنُ: خوب میشود