﴿یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ قولوا قَوْلاً سدیداً﴾
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و سخنی استوار بگویید.

لِلْکَلامِ آدابٌ یجِبُ عَلَی الْمُتَکَلِّمِ أَن یعْمَلَ بِها وَ یَدْعُوَ الْمُخاطَبینَ بِکَلامٍ جَمیلٍ إلَی الْعَمَلِ الصّالِحِ، وَ أَن لا یُجادِلَهُم بِتَعَنُّتٍ.
سخن گفتن، آدابی دارد که گوینده باید به آنها رفتار کند و با سخنی زیبا شنوندگان را به کار درست فرابخواند و به قصد مچگیری با آنها نستیزد.
﴿أدعُ إلى سَبیلِ رَبِّکَ بالحِکمَه وَ المَوعِظَهِ الْحسَنَهِ و جادِلْهُم بِالَّتی هِیَ أحسَنَ﴾
با دانش و پند نیکو به سوی راہ پروردگارت فرابخوان و با آنان به شیوہای که نیکوتر است بستیز.
وَ یَجِبُ أَنْ یَکونَ عامِلاً بِما یَقولُ، حَتَّی یُغَیِّر سُلوکَهُم، ﴿ لِمَ تَقولونَ ما لا تَفْعَلونَ﴾
و باید که به آنچه میگوید عمل کند تا رفتارشان را تغییر دهد، (چرا سخنی را میگویید که به آن رفتار نمیکنید؟)
وَ یَجِبُ أنْ یُسَلّمُ قبَلَ التّکلُّمِ «السّلامُ قبلَ الکلام.» الإمام الصّادق
و باید که پیش از سخن گفتن سلام کند «سلام کردن پیش از سخن گفتن است.»
کَما یَجِبُ أَن یَکونَ کَلامُهُ لَیِّناً وَ أنْ یَکونَ عَلَی قَدرِ عُقولِ الْمُستَمِعینَ لِکَی یُقْنعَهمُ وَ یَکسِبَ مَوَدَّتَهمُ،
همان گونه که باید سخن او نرم و فراخور خردهای شنوندگان باشد تا آنان را قانع کند و دوستی ایشان را به دست آورد.
«کَلّم النّاسَ على قَدر عُقولِهِم.» رسول الله، و «عَوّد لِسانَک لینَ الکلام.» امام علی
با مردم به اندازهٔ خردشان سخن بگو، [پیامبر خدا]؛ و زبانت را به نرمسخنی خو بده. [امام علی]
وَ عَلَیهِ أَن لا یَتَکَلَّمَ فی ما لَیسَ لَه بِهِ عِلْمٌ، ﴿ وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾
و باید در چیزی که در آن دانشی ندارد سخن نگوید. (از چیزی که بدان آگاهی نداری، پیروی مکن)
وَ عَلَیهِ أَنْ لا یَتَدَخَّلَ فی مَوضوعٍ یُعَرِّضُ نَفْسَهُ لِلتُّهَمِ: «اِتَّقوا مَواضِعَ التُّهَمِ» رسول الله
و نباید در جایگاهی که خود را در معرض تهمت قرار میدهد وارد شود. «از جایگاههای تهمتبرانگیز بپرهیزید»
اَلْمُتَکَلِّمُ یُعْرَفُ بِکَلامِهِ. «تَکلَّموا تُعرَفوا، فَإنَّ الْمَرْءَ مَخبوءٌ تحتَ لِسانِه.» الامام علی
سخنگو با سخنش شناخته میشود. «سخن بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا انسان زیر زبانش پنهان است».
فی بَعضِ الْأَوقاتِ قُدرَهُ الْکَلامِ أَقوی مِنَ السِّلاحِ. «رُبَّ کَلامٍ کالحِسام.» الإمام علی
در برخی اوقات، قدرت سخن از جنگافزار، نیرومندتر است. «چه بسا سخنی مانند شمشیر است».
وَ رُبَّ کَلامٍ یَجلِبُ لَکَ المَشاکل. «فَکِّرْ ثُمَّ تَکَلَّمْ تَسَلَمْ مِنَ الزَّلل» الامام علی
و چه بسا سخنی که برایت گرفتاری[ها] به بار میآورد. «فکر کن، سپس سخن بگو تا از لغزش در امان بمانی».
یَجِبُ عَلَی الْإنسانِ الِإجْتِنابُ عَنْ ذِکْرِ الْأَقوالِ الَّتی فیهَا احْتِمالُ الْکِذْبِ. «لا تُحَدّثْ بِما تَخافُ تَکذیبَهُ.» الإمام علی
انسان باید از ذکر سخنانی که در آن احتمال دروغ هست دوری کند. «چیزی را نگو که از تکذیب آن میترسی».
طوبی لِمَنْ لا یَخافُ النّاسُ مِنْ لِسانِهِ.
خوشا به حال کسی که مردم از زبانش نمی ترسند.
«مَنْ خافَ النّاسُ مِنْ لِسانِهِ فَهُوَ مِنْ أهلِ النّار» رسول الله
«هر کس که مردم از زبانش بترسند از اهل آتش (دوزخیان) است»
وَ مِنْ آدابِ الْکَلامِ قِلَّتُهُ، «خَیرُ الْکلام ما قلَّ و دَلَّ.» امام علی
و از آداب سخن کمی آن است. «بهترین سخن، آن است که کم باشد و راهنمایی کند».
وَقَفَ رَجُلٌ جَمیلُ الْمَظهَرِ أَمامَ سُقراط یفتَخِرُ بِمَلابِسِهِ وَ بِمَظهَرِهِ، فَقالَ لَهُ سُقراط: تَکَلَّمْ حَتّی أَراکَ.
مردی خوشچهره فراروی سقراط ایستاد، درحالی که به جامه و ظاهرش مینازید. سقراط به او گفت: سخن بگو تا تو را ببینم [بشناسم].
۱ــ ما قلّ َو دلَّ: آنچه کم باشد و راهنمایی کند. (سخنی کوتاه که منظور را کامل به شنونده برساند)

عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (با توجه به متن درس درست و نادرست را شناسایی کن.)
۱- الَّذی یتَکَلَّمُ فی ما لا یَعْلَمُ، یَقَعُ فی خَطَأٍ. √ (کسی که درباره آنچه نمیداند سخن میگوید به لغزش میافتد.)
۲- مَن خافَ النّاسُ مِن لِسانِهِ فَهُوَ قَویّ. × (هر کس مردم از زبانش بترسند او نیرومند است.)
۳- عَلَینا أَنْ لا نَجْرَحَ الْآخَرینَ بِلِسانِنا. √ (نباید ما دیگران را با زبانمان زخمی کنیم.)
۴- اَلَّذی لا یتَکَلَّمُ لا یُعْرَفُ شَأنُهُ. √ (کسی که سخن نمیگوید قدر و منزلتش شناخته نمیشود.)
۵- لا نُحَدِّثُ بِما نَخافُ تَکذیبَهُ. √ (درباره آنچه از تکذیبش میترسیم سخن نمیگوییم.)
اِعلَموا (بدانید)




اَلْجُملَهُ بَعدَ النَّکِرَهِ
■ معمولاً هنگامی که بعد از اسمی نکره فعلی بیاید که درباره آن اسمِ نکره توضیح دهد، در ترجمه به فارسی بعد از آن اسم حرفِ ربطِ «که» میآید و فعل، مطابق شرایط جمله ترجمه میشود؛ مثال:
شاهَدْنا سِنجاباً یَقْفِزُ مِنْ شَجَرَهٍ إلی شَجَرَهٍ. = سنجابی را دیدیم که از درختی به درختی میپرید.
إرضاءُ النّاسِ غایهٌ لا تُدْرَکُ. = راضی ساختن مردم، هدفی است که به دست آورده نمیشود.
رَأَیتُ وَلَداً یَمْشی بِسُرعَهٍ. = پسری را دیدم که به سرعت راه میرفت.
■ عبارت (رَأَیتُ وَلَداً یَمْشی بِسُرعَهٍ.) از دو جمله تشکیل شده، و بعد از اسم نکره «وَلَداً» فعل مضارعی آمده است که درباره «وَلَداً» توضیح میدهد؛ در ترجمه فارسی بین دو جمله، حرف ربط «که» میآید و فعل مضارع نیز معمولاً ماضی استمراری ترجمه میشود.
ماضی + اسم نکره + مضارع ← ماضی استمراری
■ امّا اگر فعلِ اوّل مضارع باشد، ترجمه فعل دوم چگونه خواهد بود؟ به مثال دقّت کنید.
أُفتُشُ عَن مُعْجَمٍ یُساعِدُنی فی فَهمِ النُّصوصِ. = دنبال فرهنگ لغتی میگردم که مرا در فهم متون کمک کند. (کمک میکند)
أُشاهِدُ طالِباً یَکْتُبُ تَمارینَ الدَّرْسِ فِی الصَّفِّ. = دانشآموزی را میبینم که تمرینهای درس را در کلاس مینویسد.
مضارع + اسم نکره + مضارع ← مضارع التزامی یا مضارع اِخباری
■ اکنون به ترجمه جمله زیر دقّت کنید.
اشْتَریتُ الْیومَ کِتاباً قَدْ رَأَیتُهُ مِنْ قَبل. = امروز کتابی را خریدم که قبلاً آن را دیده بودم. (دیدم)
ماضی + اسم نکره + ماضی ← ماضی بعید یا ماضی ساده
تذکّر: ترجمه هنر است و باید در ترجمه به مطالبِ بسیاری مانند موضوع متن، قرائن و قواعد زبان مقصد توجّه کرد.
مضارع اخباری: می + بن مضارع + شناسه مضارع ؛ مانند: می + رو + م (میروم، میروی، میرود، میرویم، میروید، میروند)
مضارع التزامی: بـ + بن مضارع + شناسه مضارع ؛ مانند: بـ + رو + م (بروم، بروی، برود، برویم، بروید، بروند)
ماضی ساده: بن ماضی + شناسه؛ مانند: رفت + م (رفتم، رفتی، رفت، رفتیم، رفتید، رفتند)
ماضی استمراری: می + بن ماضی + شناسه ماضی؛ مانند: می + رفت + م (میرفتم، میرفتی، میرفت، میرفتیم، میرفتید، میرفتند)
ماضی بعید: صفت مفعولی (بن ماضی + ـه)+ گردانش فعل «بودن» (رفته بودم، رفته بودی، رفته بود، رفته بودیم، رفته بودید، رفته بودید)
برای آگاهی بیشتر درباره فعل در زبان فارسی اینجا را کلیک کنید.
إختبِـرْ نَفسک: تَرجِم هذه العبارهَ حَسَبَ قواعِدِ الدَّرسِ ثُمَّ عَیِّن نَوعَ الأفعالِ. (این عبارت را با توجه به قواعد درس ترجمه کن؛ سپس نوع فعل ها را بازگو کن.)
اللُهُمَّ إنِّی أعوذُ بِکَ مِن نَفسٍ لا تَشبَعُ وَ مِن قَلبٍ لا یَخشَعُ وَ مِن عِلمٍ لا یَنفَعُ وَ مِن صلاهٍ لا تُرفَعُ وَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَعُ.
(همانا من از نفسی که سیر نمیشود و از دلی که فروتنی نمیورزد و از دانشی که سود نمیرساند و از نمازی که بالا برده نمیشود و از دعایی که شنیده نمیشود، به تو پناه میبردم.)
أعوذُ: فعل مضارع / لا تَشبَعُ: فعل مضارع منفی، [مضارع اخباری، مضارع التزامی] / لا یَخشَعُ: فعل مضارع منفی، [مضارع اخباری، مضارع التزامی] لا یَنفَعُ: فعل مضارع منفی، [مضارع اخباری، مضارع التزامی] / لا تُرفَعُ: فعل مضارع مجهول منفی ، [مضارع اخباری، مضارع التزامی] لا یُسمَعُ: فعل مضارع مجهول منفی، [مضارع اخباری، مضارع التزامی]
۱- لا تَشْبَعُ: سیر نمی شود ۲- لا یَخْشَعُ: فروتنی نمی کند ۳- لا ترْفعُ: بالا برده نمی شود (بالا نمی رود)
