﴿ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ ﴾
بیگمان خدا کسی را که دروغگو و بسیار کافر است راهنمایی نـمیکند.
الکذبُ مفتاحٌ لِکلّ شرٍّ: رسولُ الله
دروغ کلید هر بدی است.
جاء رَجل الی رَسول الله؛ فَقالَ: عَلِّمْنی خُلُقاً یَجْمَعُ لی خَیْرَ الدُّنیا وَ الْآخِرَهِ، فقال: لاتَکْذِبْ.
مردی نزد پیامبر آمد و گفت: رفتاری (خویی) به من یاد بده که نیکی دنیا و آخرت را برایم گرد آورد. حضرت فرمودند: دروغ نگو .
و قالَ الامام علی: خَیرُ إخوانِکَ مَنْ دَعاکَ إلَی صِدْقِ الْمَقالِ بِصِدْقِ مَقالِهِ و نَدبکَ الی أفضلِ الأعمال بِحُسنِ أعماله.
امام علی فرمودند: بهترین برادر (یاران) تو کسی است که با راستگوییاش تو را به راستگویی فرابخواند و با خوشرفتاریش تو را به خوش کرداری فرابخواند.
إذن فکُن صادِقاً مَع نفسِکَ و مَع الآخرینَ فی الحَیاه وَ لا تَهْرُبْ مِنَ الْواقِعِ أَبَداً.
بنابراین با خودت و با دیگران در زندگانی، راستگو باش و هرگز از واقعیت نگریز.
فإِن هَرَبْتَ مِنَ الْواقِعِ فَسَوْفَ توُاجِهُ مَشاکِلَ وَ صُعوباتٍ کَثیرَهً وَ تُضْطَرُّ إلَی الْکِذْبِ عِدَّهَ مرات.
زیرا اگر از حقیقت بگریزی با مشکلات و سختیهای بسیاری روبه رو خواهی شد و چندین بار ناگریز به دروغ گفتن میگردی.
وَ بَعدَ ذٰلِکَ یَتَبیّنُ کِذْبُکَ لِلْآخَرینَ، فَتَفشلُ فی حَیاتِکَ.
و پس از آن، دروغت بر دیگران آشکار میشود و در زندگانی ات شکست میخوری .
وَ هٰذِهِ قِصَّهٌ قَصیرَهٌ تُبَینُ لَکَ نَتیجَهَ الْکِذْبِ:
این داستان کوتاهی است که نتیجه دروغگویی را برایت آشکار میدارد.
◙ قَرَّرَ أَربَعَهُ طُلّابٍ أَن یغیبوا عَنِ الإمْتِحانِ فَاتَّصَلوا بِالْأسُتاذِ هاتِفیاً وَ قالوا لَهُ:
چهار دانشجو قرار گذاشتند که در آزمون غایب شوند؛ پس تلفنی با استاد تماس گرفتند و به او گفتند:
أَحَدُ إطاراتِ سَیارَتِنَا انْفَجَرَ، وَ لَیسَ لَنا إطارٌ احْتیاطی، وَ لا توجَدُ سَیارَهٌ تَنقُلُنا إلَی الْجامِعَهِ،
یکی از تایرهای خودروی ما ترکید و ما تایر یدکی نداریم. خودرویی نیز نیست که ما را به دانشگاه ببرد.
وَ نَحنُ الْآنَ فی الطَّریقِ بَعیدونَ عَنِ الْجامِعَهِ، وَ لَنْ نَستَطیعَ الْحُضورَ فی الِإمْتِحانِ فی الْوَقتِ الْمُحَدَّدِ.
ما اکنون در راهیم دور از دانشگاه و در زمان مشخص شده نخواهیم توانست در آزمون حاضر گردیم.
وافَقَ الْأسُتاذُ أَنْ یؤُجَلَّ لَهُمُ الأمْتِحانَ لِمُدَّهِ أُسبوعٍ واحِدٍ، فَفَرِحَ الطُّلّابُ بِذٰلِکَ؛
استاد موافقت کرد که برای ایشان، آزمون را به مدت یک هفته به تأخیر بیندازد. دانشجویان از آن شاد شدند.
لِأنَّ خُطَّتَهُم لِتَأجیلِ الإمْتِحانِ نَجَحَتْ.
زیرا نقشه ایشان برای عقب انداختن آزمون گرفت (موفق شد)
فی الْأسُبوعِ التّالی حَضَروا لِلإمْتِحانِ فی الْوَقتِ الْمُحَدَّدِ،
هفته آینده [دانشجویان] در زمان مشخص شده برای آزمون حاضر شدند.
وَ طَلَبَ الْأسُتاذُ مِنهُم أَن یَجلِسوا فی قاعَهِ الِإمْتِحانِ،
استاد از ایشان درخواست که در تالار آزمون بنشینند،
ثُمَّ وَزَّعَ عَلَیهِم أَوراقَ الِإمْتِحانِ. لَمّا نَظَروا إلَی الْأسَئِلَهِ، تَعَجَّبوا لِأنَّها کانَتْ هٰکَذا:
سپس برگههای آزمون را برایشان پخش کرد. زمانی که به پرسشها نگاه کردند، شگفت زده شدند؛ زیرا پرسشها ازین قرار بود:
■ لِماذَا انْفَجَرَ الْإطارُ؟
چرا تایر ترکید؟
■ أَیُّ إطارٍ مِنْ سَیارَتِکُمُ انْفَجَرَ؟
کدام تایر خودروی شما ترکید؟
■ فی أَیِّ طَریقٍ وَقَعَ هٰذَا الْحادِثُ؟
در کدام جاده این پیشامد روی داد؟
■ ما هوَ تَرتیبُ جُلوسِکُم فی السَّیارَهِ؟
نشستن شما در خودرو به چه ترتیب بود؟
■ کَیفَ اسْتَطَعْتُم أَن تَحِلّوا مُشکِلَتَکُم؟
چگونه توانستید مشکلتان را حل کنید؟
■ کَم کانَتِ السّاعَهُ عِندَ انْفِجارِ الْإطارِ؟
هنگام ترکیدن تایر، ساعت چند بود؟
■ مَنْ کانَ مِنکُم یَسوقُ السَّیارَهَ فی ذٰلِکَ الْوَقتِ؟
کدام یک از شما خودرو را در آن وقت میراند؟
■ هَل تَضْمَنُ أَن یُجیبَ أَصدِقاؤُکَ مِثْلَ إجابَتِکَ؟
آیا ضمانت میکنی که دوستانت نیز مانند تو پاسخ دهند؟
خَجِلَ الطُّلّابُ وَ نَدِموا وَ اعْتَذَروا مِن فِعْلِهِم، نَصَحَهُمُ الْأسُتاذُ وَ قالَ: مَنْ یَکذِبْ لا ینْجَحْ.
دانشجویان شرمنده شدند و پشیمان شدند و از کارشان پوزش خواستند. استاد ایشان را پند داد و گفت: هر کس دروغ بگوید، کام نمییابد.
عاهَدَ الطُّلّابُ أُستاذَهُم عَلَی أَن لا یکْذِبوا، وَ قالوا لَهُ نادِمینَ: تَعَلَّمْنا دَرساً لَنْ نَنْساهُ أَبَداً.
دانشجویان با استادشان پیمان بستند که دیگر دروغ نگویند و با پشیمانی به او گفتند: درسی آموختیم که هرگز فراموش نخواهیم کرد.
أَجِبْ عَنِ الْأَسئِلَهِ التّالیَهِ حَسَبَ نَصِّ الدَّرْسِ. (به پرسشهای زیر با توجه به متن درس پاسخ بده.)
۱- هَلْ وافَقَ الْأسُتاذُ أَنْ یؤَجِّلَ الإِمْتِحانَ لِلطُّلابِ لِمُدَّهِ أُسبوعَینِ؟ – لا؛ ما وافَقَ الْأسُتاذُ أَنْ یؤُجَلَّ لَهُمُ الأمْتِحانَ لِمُدَّهِ أُسبوعین.
(آیا استاد موافقت کرد که آزمون دانش جویان را به مدت دوهفته به تأخیر بیندازد. – نه؛ استاد موافقت نکرد که آزمون دانش جویان را به مدت دو هفته به تأخیر بیندازد.)
۲- ماذا قالَ الرَّجُلُ لِرَسولِ اللّهِ حینَ جاءَ إلَیهِ؟ – الرجل قال: «عَلِّمْنی خُلُقاً یجْمَعُ لی خَیرَ الدُّنیا وَ الْآخِرَه.»
(مرد به فرستاده خداوند چه چیزی گفت هنگامی که نزد او آمد(رفت). – مرد گفت: اخلاقی به من بیاموز که خیر دنیا و آخرت را برای من گرد آورد.)
۳- ما قالَ الطُّلّابُ لِأسُتاذِهِم نادِمینَ؟ – قالوا لَهُ نادِمینَ: تَعَلَّمْنا دَرساً لَنْ نَنْساهُ أَبَداً.
(دانش جویان با پشیمانی به استادشان چه گفتند؟ – با پشیمانی به او گفتند: درسی به ما آموختی که هرگز فراموشش نخواهیم کرد.)
۴- مَنْ قالَ «مَنْ یکذِبْ لا ینْجَحْ ؟» – الْأسُتاذُ قالَ: مَنْ یکذِبْ لا ینْجَحْ.
(چه کسی گفت: «هر کس دروغ بگوید کامیاب نمی شود؟ – استاد گفت: هر کس دروغ بگوید کامیاب نمی شود.)
۵- کَیفَ اتَّصَلَ الطُّلّابُ بِالْإستاذِ؟ – فَاتَّصَل الطُلّابٍ بِالْأسُتاذِ هاتِفیاً.
(چگونه دانشآموزان با استاد تماس گرفتند؟ – دانشآموزان تلفنی با استاد تماس گرفتند.)
۶- لِماذا فَرِحَ الطُّلّبُ؟ – لِأنَّ خُطَّتَهُم لِتَأجیلِ الإمْتِحانِ نَجَحَتْ.
(چرا دانش آموزان شاد شدند؟ – زیرا نقشه ایشان برای عقب انداختن آزمون گرفت (موفق شد))
اِعلَموا (بدانید.)
تَرْجَمَهُ الْفِعْلِ الْمُضارِعِ (۱)
■ حروف «أَنْ: که» و «کَی، لِـ ، لِکَی ، حَتَّی: تا، برای اینکه» بر سر فعل مضارع میآیند و در معنای آن تغییر ایجاد میکنند؛ فعلهایی که دارای این حروف اند، در فارسی «مضارع التزامی» ترجمه میشوند؛ مثال:
یحْکُمُ: داوری میکند / حَتَّی یحْکُمَ: تا داوری کند
یحاوِلونَ: تلاش میکنند / أَنْ یحاوِلوا: که تلاش کنند
تَفْرَحونَ: شاد میشوید / لِکَی تَفْرَحوا: تا شاد شوید
یَجْعَلُ: قرار میدهد / لِیَجْعَلَ: تا قرار بدهد
یذْهَبْنَ: میروند / کَی یذْهَبْنَ: تا بروند
■ فعل مضارعِ دارای «لَنْ» معادلِ «آینده منفی» در زبان فارسی است؛ مثال: تَنالونَ: دست مییابید؛ لَنْ تَنالوا: دست نخواهید یافت.
این حروف در انتهای فعل مضارع تغییراتی را ایجاد میکنند. (به جز در ساختهایی مانند یَفْعَلْنَ و تَفْعَلْنَ)
انواع «لام» در عربی
اختَبِر نفسَکَ: تَرجِم الآیتَینِ وَ الحدیثَ حَسَبَ قواعِدِ الدَّرسِ ثُمَّ عَیّن الأفعالَ المضارعهَ. (دو آیه و حدیث را با توجه به قواعد درس ترجمه کن؛ سپس فعلهای مضارع را شناسایی کن.)
۱- ﴿عَسَی أن تَکرَهوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسَی أن تُحِبّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم﴾ / الفعل المضارع: تَکرَهوا، تُحِبّوا
(شاید چیزى را ناپسند بدارید در حالى که آن براى شما نیکوست، و شاید چیزى را دوست بدارید در حالى که آن براى شما بد است.)
۲- ﴿… أنفِقوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبلِ أن یأتی یومٌ لا بَیعٌ فیهِ وَ لا خُلَّهٌ …﴾ / الفعل المضارع: یَأتی
(از آنچه به شما روزی کرده ایم بخشش کنید، پیش از آنکه روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی است و نه دوستی ای ….)
۳- مِن أخلاقِ الجاهِلِ الإجابَهُ قَبلَ أن یسمَعَ وَ المُعارَضَهُ قَبلَ أن یفهَمَ وَ الحُکمَ بِما لا یعلَمُ. / الفعل المضارع: یَسمَعَ، یَفهَمَ، یَعلَمُ
(یکى از خویهاى نادان این است که قبل از شنیدن [مطلب] پاسخ مى دهد و پیش از آن که [مقصود گوینده را ] بفهمد مخالفت مى ورزد و درباره آنچه نمی داند، داوری مى کند.)
۱- آشنایی با این تغییرات، از اهداف آموزشی کتاب درسی نیست. ۲- رَزَقَ: روزی داد 3- خُلَّه: دوستی 4- مُعارَضَه: مخالفت
حوارٌ (گفتگو)
(فی الصَّیدَلیهِ) = در داروخانه
الحاجُّ = حج گزار | الصَّیدَلی = داروخانه دار |
عَفواً، ما عِندی وَصفَهٌ = ببخشید؛ من نسخه ندارم. وَ أُریدُ هذهِ الأدویهَ المَکتوبَهَ عَلَی الوَرَقَهِ. = این داروهای نوشته شده بر روی ورقه را میخواهم. | أعطِنی الوَرَقَهَ: = ورقه را به من بده مِحرارٌ، حُبوبٌ مُسَکِّنَهٌ لِلصُّداعِ، حُبوبٌ مُهَدِّئَهٌ، کَبسول أمبیسیلین، قُطنٌ طِبِّی، مَرهَمٌ لِحَسّاسِیهِ الجِلدِ … = دماسنج، قرص مسکن برای سردرد، قرص آرامشبخش، کپسول آمپی سیلین، پنبه طبّی، پماد حساسیت پوست… لا بَأسَ، وَ لکِن لا أُعطیکَ أمبیسیلین. = اشکالی ندارد؛ ولی آمپیسیلین به تو نمی دهم. |
لِماذا لا تُعطینی؟ = چرا به من [آمپیسیلین] نمی دهی؟ | لِأنَّ بَیعَها بِدونِ وَصفَهٍ غَیرُ مَسموحٍ. = زیرا فروشش بدون نسخه ممنوع است. لِمَن تَشتَری هذِهِ الأدویهَ؟ = این دارو را برای که میخری؟ |
أشتَریها لِزُمَلائی فی القافِلَهِ = برای همکارانم در کاروان میخرمش. یا حَضرَهَ الصَّیدَلی. = جناب داروخانه دار | رَجاءً، راجِعِ الطَّبیبَ؛ = لطفا؛ به پزشک مراجعه کن. الشِّفاءُ مِنَ اللهِ. = درمان از [سوی] خداوند است. |
۱- اَلصَّیدَلیه: داروخانه 2- اَلْأَدْویه: داروها، مفرد: الدَّواء 3- اَلْمِحْرار: دماسنج 4- اَلْقُطْن: پنبه 5- اَلجِلدْ: پوست 6- حَضْرَهُ الصَّیدَلی: جناب داروخانه دار ۷- راجِعْ: مراجعه کن