ظواهِر الطَّبیعَهِ تُثْبِتُ حَقیقَهً واحِده و هی قُدرَهُ الله، والآن نَصِفُ بعضَ هذِه الظَّواهِر.
پدیدههای طبیعی یک حقیقت را ثابت میکنند و آن قدرت خداست. اینک برخی از این پدیدهها را توصیف میکنیم.
الَعْنبَ البْرازیلی شَجَرَهٌ تَختَلِفُ عَنْ باقی أَشجارِ الْعالَمِ، تَنْبُتُ فی الْبَرازیلِ، وَ تَنْمو أَثمارُها عَلَی جِذْعِها،
انگور برزیلی درختی است که با بقیهٔ درختان جهان فرق دارد، در برزیل میروید و میوههایش روی تنهٔ آن رشد میکند.
وَ مِن أَهَمِّ مُواصَفاتِ هذِهِ الشَّجَرَهِ أَنَّها تُعْطی أَثماراً طولَ السَّنَهِ.
از مهمترین ویژگیهای این درخت، آن است که در طول سال میوه میدهد.
شَجَرَهُ السِّکویا شَجَرَهٌ مِنْ أَطوَلِ أَشجارِ الْعالَمِ فی کالیفورنیا، قَدْ یبلُغُ ارْتِفاعُ بَعضِها أکثَرَ مِن مِئَهِ مِترٍ
درخت سکویا در کالیفورنیا از بلندترین درختان جهان است، گاهی بلندی برخی از آنها به بیش از صد متر میرسد.
وَ قَدْ یبلُغُ قُطرُها تِسعَهَ أَمتارٍ، وَ یزیدُ عُمرُها عَلَی ثَلاثَهِ آلافٍ وَ خَمسِمِئَهِ سَنَهٍ تَقریباً.
و گاهی قطر آن به نه متر میرسد. کمابیش عمر آن افزون از سه هزار و پانصد سال است.
الَشَّجرَهَ الْخانِقَهُ شَجَرَهٌ تَنْمو فی بَعضِ الْغاباتِ الِإسْتِوائیهِ،
درخت خفه کننده درختی است که در برخی از جنگلهای استوایی میروید.
تَبدَأُ حَیاتَها بِالِإلْتِفافِ جِذعِ شَجَرَهٍ وَ غُصونِها، ثُمَّ تَخْنُقُها تَدریجیاً.
زندگی اش را با پیچیدن دور تنه و شاخه های درختی میآغازد ، سپس آن را کم کم خفه میکند.
یُوجَدُ نَوعٌ مِنها فی جَزیرَهِ قِشم الَّتی تَقَعُ فی مُحافَظَهِ هُرمُزجان.
گونه ای از آن در جزیرهٔ قشم که در استان هرمزگان واقع است یافت میشود.
شَجَرَهُ الْخُبزِ شَجَرَهٌ اسْتِوائیهٌ تَنمو فی جُزُرِ الْمُحیطِ الْهادِئِ،
درخت نان درختی استوایی است که در جزیرههای استوایی اقیانوس آرام میروید.
تَحمِلُ أَثماراً فی نِهایهِ أَغصانِها کَالْخُبزِ. یأکُلُ النّاسُ لُبَّ هٰذِهِ الْأثمارِ.
میوههایی مانند نان در انتهای شاخههایش میدهد (حمل: میوه داد). مردم مغز این میوهها را میخورند.
شَجَرَهُ النِّفطِ شَجَرَهٌ یَستَخدِمُهَا الْمُزارِعونَ کَسیاجٍ حَولَ الْمَزارِعِ لِحِمایهِ مَحاصیلِهِم مِنَ الْحَیواناتِ؛
درخت نفت، درختی است که کشاورزان آن را به عنوان (مانند) پرچینی دور کشتزارها برای محافظت کشتشان از [آسیب]جانوران به کار میگیرند؛
لِأنَّ رائِحَهَ هٰذِهِ الشَّجَرَهِ کَریهَهٌ تَهْرُبُ مِنهَا الْحَیواناتُ،
زیرا بوی این درخت، ناخوشآیند است و جانوران از آن میگریزند.
وَ تَحْتَوی بذُورُها عَلَی مِقدارٍ مِنَ الزُّیوتِ لا یُسَبِّبُ اشْتِعالُها خُروجَ أیّ غازاتٍ مُلَوِّثَهٍ.
و دانههایش دارای مقداری روغن است که افروختن آن، سبب خروج هیچ گاز آلاینده ای نمیگردد.
وَ یُمْکِنُ إنتاجُ النِّفطِ مِنْها. وَ یُوجَدُ نَوعٌ مِنْها فی مَدینَهِ نیکشَهر بِمُحافظه سیستان و بلوشستان باسم شَجَره مداد.
و تولید نفت از آن امکان دارد. گونه ای از آن در نیکشهر در استان سیستان و بلوچستان به نام درخت مداد یافت میشود.
شَجَرَهُ البلوطِ هی مِنَ الْأشَجارِ الْمُعَمَّرَهِ وَ قَد تَبلُغُ مِنَ الْعُمرِ أَلفَی سَنَهٍ. تُوجَدُ غاباتٌ جَمیلَهٌ مِنها فی مُحافَظَهِ إیلام وَ لُرِستان.
درخت بلوط از درختان کهنسال است و گاهی عمر آن به دو هزار سال میرسد. جنگلهای زیبایی از آن در استان ایلام و لرستان یافت میشود.
یَدْفِنُ السِّنجابُ بَعْضَ جوَزاتِ الْبَلوطِ السَّلیمَهِ تَحتَ التُّرابِ، وَ قَدْ یَنْسَی مَکانَها. وَ فی السَّنَهِ الْقادِمَهِ تَنمو تِلْکَ الْجَوزَهُ وَ تَصیرُ شَجَرَهً.
سنجاب برخی دانههای سالم بلوط را زیر خاک پنهان میکند و گاهی جایش را از یاد میبرد. در سال آینده، آن دانه میروید و درختی میشود.




ضَعْ فِی الْفَراغِ کَلِمَهً مُناسِبَهً حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (با توجه به متن درس در جای خالی واژه ای مناسب بگذار.)
۱- تَبْدَأُ الشَّجَرَهُ الْخانِقَهُ حَیاتَها بِـ التفاف حَوْلَ جِذْعِ شَجَرَهٍ وَ غُصونِها. (درخت خفه کننده زندگی اش را با پیچیدن دور تنهٔ درختی و شاخههای آن درخت آغاز میکند.)
۲- لا یسَبِّبُ اشْتِعالُ زُیوتِ شَجَرَهِ النِّفْطِ خُروجَ أَی غازات مُلَوِّثَهٍ. (افروختن روغن [ها] درخت نفت، سبب خروج هیچ گاز آلاینده ای نمیگردد.)
۳- توجَدُ غاباتٌ جَمیلَهٌ مِنْ أَشْجارِ الْبَلوطِ فی محافظه إیلام وَ لُرِستان. (باغهای زیبایی از درختان بلوط در استان ایلام و لرستان یافت میشود.)
۴- قَدْ یبْلُغُ ارْتِفاعُ بَعْضِ أَشْجارِ السِّکویا أَکثَرَ مِنْ مئه مِتْرٍ. (گاهی بلندای برخی از درختان سکویا به بیش از یکصد متر میرسد.)
۵- تَحْمِلُ شَجَرَهُ الْخُبزِ أَثماراً فی نِهایهِ أغصانها کَالْخُبْزِ. (درخت نان میوههایی مانند نان در ته شاخههایش میدهد.)
۶- تَنْمو أَثمارُ الْعِنَبِ الْبَرازیلی عَلی جذع شَجَرَتِهِ. (میوههای انگور برزیلی بر تنه درخت[ش] میروید.)






اِعلَموا (بدان)
الْمَعْرِفَهُ وَ النَّکِرَهُ (شناس و ناشناس.)
■ اسم معرفه اسمی است که نزد گوینده و شنونده، یا خواننده شناخته شده است؛ امّا اسمِ نکره، ناشناخته است. مهمترین نشانه اسم معرفه، داشتنِ «ال» است؛ مثال:
جاءَ مُدَرِّسٌ= معلّمی آمد. جاءَ الْمُدَرِّسُ= معلّم آمد.
وَجَدْتُ قَلَماً= قلمی را یافتم. وَجَدْتُ الْقَلَمَ= قلم را یافتم.
■ معمولاً هر گاه اسمی به صورت نکره بیاید و همان اسم دوباره همراه «ال» تکرار شود، میتوان الف و لامش را «این» یا «آن» ترجمه کرد؛ مثال:
رَأَیتُ أَفراساً. کانَتِ الْأَفراسُ جَنبَ صاحِبِها. = اسبهایی را دیدم. آن اسبها کنار صاحبشان بودند.
کلمه أفراساً «نَکره» است. اسم نکره نزد گوینده، شنونده، یا خواننده ناشناخته است؛ اسم نکره معمولاً تنوین(ﹱ ؛ -ٍ؛ -ٌ) دارد؛ مثال: رَجُلاً، رَجُلٍ و رَجُلٌ.
در زبان فارسی اسم نکره به سه صورت میآید: مردی آمد. / یک مرد آمد. / یک مردی آمد.
معادل عربی هر سه جمله بالا میشود: جاءَ رَجُلٌ.
■ اسم خاص (یعنی نام مخصوص کسی یا جایی ) در زبان عربی «اسم عَلَم» نامیده میشود و معرفه به شمار میرود؛ مانند: هاشم، مریم، بغداد، بیروت و …
اسم عَلَم، مانند: عَبّاسٌ، کاظِمٌ و حُسَینٌ تنوین دارد، ولی نکره نیست؛ بلکه معرفه است.
■ سال گذشته با مبتدا و خبر آشنا شدید. گاهی خبر تنوین دارد؛ مثال: اَلْعِلْمُ کَنْزٌ. دانش گنج است. فَریقُنا فائِزٌ. تیم ما برنده است.
در دو مثال بالا کنزٌ و فائزٌ تنوین دارند؛ امّا نیازی به نکره معنا کردن نیست.
اِختَبِر نفسَکَ: تَرجِم ما یَلی حَسَبَ القَواعدِ المَعرفَهِ وَ النَّکِرَهِ. (خودت را بیازما: با توجه به قواعد شناس و ناشناس آنچه را میآید ترجمه کن.)
۱- ﴿ اللهُ نورُ السَّماواتِ وَ الأرضِ مَثَلُ نورِهِ کَمِشکاهٍ فیها مِصباحٌ المِصباحُ فی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأنَّها کَوکَبٌ دُرِّی﴾
(خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى و آن چراغ در شیشه اى است آن شیشه گویى اخترى درخشان است.)
۲- ﴿ أرسَلنا إلَی فِرعَونَ رَسولاً فَعَصَی فِرعَونَ الرَّسولَ﴾ (فرستاده ای را به سوی فرعون فرستادیم. [اما] فرعون نافرمانی فرستاده را کرد.)
۳- عالِمٌ ینتَفَعُ بِعِلمِهِ خَیرٌ مِن ألفِ عابِدٍ. (دانایی که از دانشش سود برده شود بهتر از هزار عبادت کننده است.)
۱- اَلْمِشْکاه: چراغدان ۲- اَلدُّرّی: درخشان



حوارٌ (گفتگو)
فی المَلعَبِ الرِّیاضی (در ورزشگاه)
اسماعیل | إبراهیم |
تَعالَ نَذهَب إلَی المَلعَبِ. = بیا به ورزشگاه برویم. | لِمُشاهَدَهِ أیّ مُباراهٍ؟ = برای دیدن کدام مسابقه؟ |
لِمُشاهَدَهِ مُباراهِ کُرَهِ القَدَمِ. = برای دیدن مسابقه فوتبال. | بَینَ مَن هذِهِ المُباراهُ؟ = این مسابقه میان چه تیمهایی است؟ |
بَینَ فَریقِ الصَّداقَهِ وَ السَّعادَهِ. = میان تیم صداقت و سعادت. | الفَریقانِ تَعادَلا قَبلَ أُسبوعَینِ. = دو هفته پیش دو تیم برابر شدند. |
أتَذَکَّرُ ذلِکَ. = آن را به یاد میآورم. | أیّ الفَریقَینِ أقوَی؟ = کدام تیم نیرومندتر است؟ |
کِلاهُما قَویّانِ. عَلَینا بِالذَّهابِ إلَی المَلعَبِ قَبلَ أن یَمتَلِئَ مِنَ المُتُفُرِّجینَ. = هر دو تیم نیرومندند. باید پیش از این که از تماشاچیان پر شود به ورزشگاه برویم. | عَلَی عَینی. تَعالَ نَذهَب. = به روی چشم، بیا برویم. |
فِی المَلعَبِ = در ورزشگاه. | |
اُنظُر؛ جاءَ أَحَدُ مُهاجِمی فَریقِ الصَّداقَهِ. سَیُسَجِّلُ هَدَفاً. = نگاه کن؛ یکی از مهاجمان تیم صداقت آمد. گلی را خواهد زد(ثبت خواهد کرد). | هَوَ هَجَمَ عَلَی مَرمَی فَریقِ السَّعادَهِ. هَدَفٌ، هَدَفٌ! = او به دروازه تیم سعادت هجوم برد. گل؛ گل |
لکِنَّ الحَکَمَ ما قَبِلَ الهَدَفَ؛ لِماذا؟ = اما داور گل را نپذیرفت؛ چرا؟ | رُبَّما بِسَبَبِ تَسَلُّلٍ. چه بسا به خاطر آفساید باشد. |
اُنظُر؛ هَجمَهٌ قَویّهٌ مِن جانِبِ لاعِبِ فَریقِ الصَّداقَهِ. = نگاه کن؛ هجوم نیرومندی از سوی بازیکن تیم صداقت. | یعجِبُنی جِدّاً حارِسُ مَرمَی فَریقِ السَّعادَهِ. = دروازه بان تیم سعادت مرا جدا شگفت زده میکند. |
مَن یَذهَبُ إلَی النِّهائی؟ = چه کسی به مرحله نهایی میرود؟ | مَن یُسَجِّل هَدَفاً یَذهَب إلَی النِّهائی. = هر کس گلی بزند، به مرحله نهایی میرود. |
الحَکَمُ یَصفِرُ. = داور سوت میزند. | لَقَد تَعادَلا مَرَّهً ثانیهً بِلا هَدَفٍ. = همانا بار دیگر بدون گل برابر شدند. |
۱- اَلمُباراه: مسابقه ۲- تَعادَلَ: برابر شد ۳- أَتَذَکَّرُ: به یاد میآورم ۴- کِلا: هر دو ۵- أَنْ یَمتَلِئَ: که پر شود ۶- اَلمُتفَرِّج: تماشاچی ۷- سَیُسجلُّ: ثبت خواهد کرد ۸- اَلهَدَف: گُل ۹- اَلمَرمَی: دروازه ۱۰- اَلْحَکَم: داور ۱۱- اَلتَّسلُّل: آفساید؛ منطقه خاموش ۱۲- یُعْجِبُنی: مرا در شگفت میآورَد، خوشم میآید (أَعْجَبَ، یُعْجِبُ) ۱۳- حارِسُ الْمَرمی.: دروازه بان






التمارین
اَلتَّمرینُ الْأَوَّلُ: أیُّ کلمهٍ مِن کلماتِ مُعجَمِ الدّرسِ تُناسِبُ التَّوضیحاتِ التّالیهَ؟ (چه واژهای از کلمههای واژهنامه درس با گزارشهای زیر متناسب است.)
۱- بَحرٌ یُعادِلُ ثُلثَ الأرضِ تقریباً. المُحیطُ الهادئُ (دریایی که کمابیش برابر یک سوم زمین است = اقیانوس آرام.)
۲- التَّجَمُّعُ وَ الدَّوَرانُ حَولَ شَیءٍ. الإِلتِفاف (گردآمدن و پیچیدن پیرامون چیزی = درهم پیچیدن.)
۳- الّذی یُعطیهِ اللهُ عُمراً طَویلآً. المُعَمَّرُ (کسی که خداوند به او عمری دراز داده است = سالمند.)
۴- الَّذی یَعمَلُ فِی المَزرَعَهِ. المُزارِعُ (کسی که در کشتزار کار میکند = برزگر.)
۵- صِفاتُ أحَدٍ أو شَیءٍ. المُواصَفاتُ (صفتهای فردی یا چیزی = ویژگیها.)
اَلتَّمرینُ الثّانی: تَرجِمَ الأحادیثَ النَّبَویهَ ثُمَّ عَینِ المَطلوبَ مِنکَ. (حدیثهای پیامبر را ترجمه کن؛ سپس آنچه را از تو خواسته شده شناسایی کن.)
۱- ما مِن مُسلِمٍ یَزرَعُ زَرعاً أو یَغرِسُ غَرساً فَیأکُلُ مِنهُ طَیرٌ أو إنسانٌ أو بَهیمَهٌ إلّا کانَت لَهُ صَدَقَهٌ. (الجارّ و المجرور، و اسم الفاعل)
(مسلمانی نیست که کشتی را بکارد یا نهالی را بنشاند و از آن پرنده یا انسان یا چهارپایی بخورد مگر اینکه صدقهای برای او در نظر گرفته میشود.)
الجارّ و المَجرور: مِن مُسلِمٍ، مِنهُ، لَهُ / اسم الفاعل: مُسلِمٍ
۲- ما مِن رَجُلٍ یَغرِسُ غَرساً إلاّ کَتَبَ اللهُ لَهُ مِنَ الأجرِ قَدرَ ما یَخرُجُ مِن ثَمَرِ ذلِکَ الغَرسِ. (الفعل الماضی و المفعول)
(مردی نیست که نهالی بنشاند مگر اینکه خدا به اندازه میوهاى که از آن درخت برون مىآید پاداش براى وى ثبت میکند.) الفعل الماضی: کَتَبَ / المفعول: غَرساً، قَدرَ
۳- سُئِلَ النّبیّ (ص): أیُّ المالِ خَیرٌ؟ قالَ: زَرعٌ زَرَعَهُ صاحِبُهُ. (الفعل المجهول، وَ الفاعل)
(از پیامبر پرسیده شد: چه دارایی بهتر است؟ – گفت: کِشتی که صاحبش آن را کاشته است.) الفعل المجهول: سُئِلَ / الفاعِل: صاحِبُ
۱- ما مِنْ: هیچ … نیست ۲- غَرْس: نهال
اَلتَّمرینُ الثّالِثُ: أجِب عَنِ الأسئلَهِ التّالیهِ حَسَبَ الصُّوَرِ. (به پرسشهای زیر با توجه به تصویرها پاسخ بده.)
۱- بِمَ یذهَبُ الطّلّابُ إلَی المَدرَسَهِ؟ – یَذهَبُ الطّلّابُ إلَی المَدرَسَهِ بالحافِلَه. (دانشآموزان با چی به دبیرستان میروند؟ – دانشآموزان با اتوبوس به دبیرستان میروند)
۲- فی أیّ بِلادٍ تَقَعُ هذِهِ الأهرامُ؟ – تَقَعُ هذِهِ الأهرامُ فی مصر. (این هرمها در چه کشوری واقع است؟ – این هرمها در مصر واقع است.)
۳- کَیفَ الجَوُّ فی أردبیل فی الشِّتاءِ؟ – الجَوُّ باردٌ فی أردبیل فی الشِّتاءِ. (زمستان هوا در اردبیل چه طور است؟ – زمستان در اردبیل هوا سرد است.)
۴- لِمَن هذا التّمثالُ؟ – هذا تمثالُ سیبویه. (این تندیس از آن کیست؟ – این تندیس از آن سیبویه است.)
۵- هَل تُشاهِدُ وَجهاً فِی الصّورَهِ؟ – نعم؛ أُشاهِدُ وَجهاً فِی الصّورَهِ. (آیا چهره ای را در عکس میبینی؟ – آری؛ چهره ای را در عکس میبینم.)
۶- ماذا تُشاهِدُ فَوقَ النَّهرِ؟ – تُشاهِدُ بیتا فَوقَ النَّهرِ. (چه چیزی را بالای رود میبینی؟ – خانه ای را بالای رود میبینم.)
اَلتَّمرینُ الرّابِعُ:
ألف: عَیّنِ التَّرجمهَ الصَّحیحهَ حَسَبَ قواعِدِ المعرفهِ وَ النَّکِرَهِ. (با توجه به قواعد شناس و ناشناس ترجمه درست را شناسایی کن.)
۱- سَمِعتُ صَوتاً عَجیباً. صدای عجیبی را شنیدم. ■ صدای عجیب را شنیدم. □
۲- وَصَلتُ إلَی القَریهِ. به روستایی رسیدم. □ به روستا رسیدم. ■
۳- نَظرَهٌ إلَی الماضی. نگاهی به گذشته. ■ نگاه به گذشته. □
۴- العِبادُ الصّالحونَ. بندگانی درستکار □ بندگانِ درستکار ■
۵- السِّوارُ العَتیقُ. دستنبند کهنه■ دستنبندی کهنه □
۶- التّاریخُ الذَّهَبیّ. تاریخی زرّین □ تاریخ زرّین ■
ب: تَرجمِ الجُمَلَ التّالیهَ حَسَبَ قواعِدِ المعرفهِ و النَّکِرَهِ؛ ثُمَّ عَیّن المَعرفهِ و النَّکِرَهِ فی ما أُشیرَ إلیهِ بِخَطٍّ. (با توجه به قواعد شناس و ناشناس جملهها را ترجمه کن؛ سپس در آنچه با خط به آن اشاره شده شناس و ناشناس را شناسایی کن.)
۱- سَجَّلَت مُنَظَّمَهُ الیونِسکو مَسجِدَ الإمامِ وَ قُبَّهَ قابوسٍ فی قائمَهِ التُّراثِ العالَمی. (سازمان یونسکو مسجد امام و گنبد قابوس را در لیست میراث جهانی ثبت کرد.)
المَعرفهِ: قابوسٍ؛ التُّراثِ
۲- عِمارَه خُسرو آباد فی سَنَندَج یَجذِبُ سُیّاحاً مِن مُدُنِ إیران. (ساختمان خسروآباد در سنندج گردشگرانی را از شهرهای ایران جذب میکند.) المَعرفهِ: سَنَندَج / النَّکِرَهِ: سُیّاحاً
۳- حدیقَهُ شاهزادَه قُربَ کِرمان جَنَّهٌ فِی الصَّحراءِ. (باغ شاهزاده نزدیک کرمان بهشتی در صحرا ست.) النَّکِرَهِ: جَنَّهٌ
۴- مَعبَدُ کُردکُلا فی مُحافَظَهِ مازَندَران أحَدُ الآثارِ القَدیمَهِ. (پرستشگاه کردکلا در استان مازندران یکی از آثار کهن است.) المعرفهِ: مازَندَران
۱- أُشیرَ: اشاره شد ۲- قائِمَهُ التُّاثِ الْعالَمی: لیست میراث جهانی



اَلتَّمرینُ الْخامِسُ: عَیّنِ الکلمَهَ الصَّحیحَهَ حَسَبَ الفعلِ الماضی. (با توجه به فعل ماضی واژه درست را شناسایی کن.)
الفعلُ الماضی | الفعلُ المُضارع | فعلُ الأمر | المَصدَر | اسمُ الفاعل |
وافَقَ | یُوافِقُ ■ | وافِقْ ■ | التَّوفیق | المُوافِق ■ |
یوَفِّقُ | وَفِّقْ | المُوافَفَه ■ | المُوَفِّق | |
تَقَرَّبَ | یُقَرِّبُ | قَرِّبْ | التَّقَرُّب ■ | المُقَرِّب |
یَتَقَرَّبُ ■ | تَقَرَّبْ ■ | التَّقریب | المُتَقَرِّب ■ | |
تَعارَفَ | یَتَعَرَّفُ | تَعارَفْ ■ | المُعارَفَه | المُتَعارِف ■ |
یتَعارَفُ ■ | اِعرِفْ | التَّعارُف ■ | المُعَرِّف | |
اِشتَغَلَ | یَنشَغِلُ | اِشتَغِلْ ■ | الاِنشِغال | المُشتَغِل ■ |
یشتَغِلُ ■ | اِنشَغِلْ | الاِشتِغال ■ | المُنشَغِل | |
اِنفَتَحَ | یَفتَتِحُ | اِنفَتِحْ ■ | الاِستِفتاح | المُتَفَتِّح |
یَنفَتِحُ ■ | تَفَتَّح | الاِنفِتاح ■ | المُنفَتِح ■ | |
اِستَرجَعَ | یستَرجِعُ ■ | اِستَرجِعْ ■ | الاِرْتِجاع | المُستَرجِع ■ |
یَرتَجِعُ | راجِعْ | الاِستِرْجاع ■ | المُرَجِّع | |
نَزَّلَ | یُنزِلُ | اِنزِلْ | النُّزول | المُنَزِّل ■ |
یُنَزِّلُ ■ | نَزِّل ■ | التنزیل ■ | النّازِل | |
أکرَمَ | یُکرِمُ ■ | أَکرِم ■ | الإکرام ■ | الأکرَم |
یُکَرِّمُ | کَرِّم | التَّکریم | المُکرِم ■ |
اَلتَّمرینُ السّادِسُ: ضَعْ فِی الْفَراغِ کَلِمَهً مُناسِبَهً. (در جای خالی واژه مناسب را بگذار.)
۱- یُشَجِّعُ الْـ ……………… فَریقَهُم فِی الْمَلْعَبِ. مُواصَفاتُ □ مَتاجِرُ □ مُتَفَرِّجونَ ■ (تماشاچیان تیمشان را در ورزشگاه تشویق میکنند.)
۲- شُرْطی الْمُرورِ ……… حَتّی تَتَوَقَّفَ السَّیاراتُ. یَصْفِرُ ■ یتَعادَلُ □ یمْتَلِئُ □ (پاسوَر راهنمایی سوت میزند تا خودروها بازایستند.)
۳- وَضَعْتُ الْمِصباحَ فی …………… الْبَیتِ. تَخْفیضِ □ مِفْتاحِ □ مِشْکاهِ ■ (چراغ را در چراغدان خانه نهادم.)
۴- جَدّی لا ………….. بَعْضَ ذِکْرَیاتِهِ. یغْرِسُ □ یتَذَکَّرُ ■ ینْبُتُ □ (نیای من برخی از خاطراتش را به یاد نمیآورد.)
۵- شارَکَ زُمَلاؤنا فی …………. عِلْمیهٍ. مُباراهٍ ■ اِلْإتِفافٍ □ بُذورٍ □ (همکارانمان در مسابقه علمی شرکت کردند.)
۶- سَجَّلَ لاعِبُنا …………… رائِعاً. جِذْعاً □ هَدَفاً ■ نَوعیهً □ (بازیکن ما گل عالی را ثبت کرد.)
الَتمَّرینُ السّابِعُ: اکتبْ جَمْعَ هذِهِ الْأسْماءِ. (جمع این اسمها را بنویس.)
سائِح(گردشگر): سُیّاح / أَثَر(اثر): آثار / تاریخ(تاریخ): تواریخ
قَرْیَه (روستا): قُری / عَبْد(بنده): عِباد / دَوْلَه (دولت): دُوَل
بَهیمَه (چهارپا): بَهائِم / مَلْعَب (ورزشگاه): مَلاعِب / رَسول (فرستاده): رُسُل
سِرْوال (شلوار): سَراویل / غُصْن (شاخه): أغصان؛ غُصون / شَجَر (درخت): أشْجار
زَیت(روغن): زُیوت / حَیّ (زنده): أحیاء / قَبْر(گور): قُبور




اَلْبَحثُ الْعِلمی (پژوهش علمی.)
اِبْحَثْ عَنْ نَصٍّ حَوْلَ أَهَمّیهِ زِراعَهِ الْأشَجارِ. (دنبال متنی درباره ارزش کشت درختان بگرد.)