الدَّرسُ الثّانی: صِناعَهُ التلمیعِ فِی الأدَبِ الفارِسیِّ

زیبایی انسان، شیوایی گفتار اوست.

حافظ

زبان عربی زبان قرآن، احادیث و دعاهاست که شاعران ایرانی از آن استفاده کرده اند و برخی از آنان ابیاتی آمیخته به عربی سروده اند که آن را ملمَّع نامیده اند؛ بسیاری از شاعران ایرانی ملمّعاتی دارند، از آن جمله حافظ شیرازی، سعدی شیرازی و جلال الدین رومی نامدار به مولوی.

با خون دلم نامه ای به دلبرم نوشتم [بدین مضمون که] / من روزگار را از دوری تو همچون رستاخیز [دشوار] دیدم.

من از دوری دلبر در چشمم صد نشانه دارم / آیا این اشک‌های چشمم برای ما نشانه نیست؟

هر چند که آزمایش کردم از این آزمایش ها سودی نبردم / هر کس آزموده را بیازماید، پشیمان می‌شود [به او فرود می‌آید].

از پزشکی احوالِ یارم را پرسیدم. او گفت: / در دوری‌اش [یار] شکنجه و در نزدیکی‌اش تندرستی هست.

گفتم اگر گِرد دوست بگردم پشیمان می شوم و سرزنشم می کنند. /  به خدا سوگند که عشقی را بدون سرزنش ندیده ایم.

حافظ خواهان آن شد که به خاطر جامی جان شیرینش را بدهد / تا جام بزرگواری را از آن بچشد.

از آب انبارها دربارۀ سوارانی که در بیابان‌ها تشنه اند بپرس …(المصانعِ آب انبارهایی بودند که مزۀ گوارایی نداشتند، ولی برای تشنگان بیابان نعمتی بزرگ به شمار می‌رفته است.) / تو که در کنار رودخانه فراتی چطور ارزش آب را می دانی؟

شب من با روی تو مانند روز روشن می شود و چشمم به تو روشن است / و اگر [از من] جدایی گزینی (جدا شوی) شب و روزم برابر می‌شود.

اگر چه مدت درازی ماندم، ناامید نشدم / زمان گذشت و دلم می‌گوید بی گمان تو می‌آیی.

من انسانی به زیبایی تو ندیده ام و نشنیده ام. تو اگر از گِل آفریده شده ای خاکت حقیقتا با آب زندگانی آمیخته شده است.

شب های تیره امیدم به روی تو که مانند صبح است می‌باشد / گاهی چشمۀ زندگانی در تاریکی‌ها جست و جو می‌شود.

چه بسیار زندگانی ام را تلخ می‌کنی در حالی که دارنده انگبین (عسل)ی! / جواب تلخ از آن دهان شیرین خوش است.

عشق روی تو برای ما فقط همین پنج روزۀ عمر نیست / اگر استخوان پوسیده ام را ببویی، بوی عشق را می‌یابی.

هر بانمکی را همان گونه که دوست داری و می‌پسندی وصف کردم. / درباره صفات نیکوی تو چه بگویم که تو مافوق صفتی.

از تو می‌ترسم و به تو امید دارم و از تو کمک می‌خواهم و به تو نزدیک می‌شوم. / که تو برای من هم بلایی هم کلید کامیابی ای.

به خواسته دل دشمن از چشم دوست افتادم / یارانم از من جدایی گزیدند، همان طور که دشمنانم می‌خواهند.

باعث تعجب است که فراق نامۀ سعدی در تو اثر نمی کند / [در صورتی که] اگر به پرنده[گان] شکایت می‌بردم، در لانه‌ها[یشان] با صدای بلند می‌گریستند و شیون می‌کردند.

لغات صناعه التلمیع
صناعه التلمیع فی الأدب الفارسی

۱- تُفَتَّشُ عَیْنُ الْحَیاهِ فِی الضَّوْءِ فَقَط. x (چشمه زندگانی فقط در روشنایی جستجو می‌شود.)

۲- اَلْمُلَمَّعاتُ أَشعارٌ فارِسیَّهٌ مَمْزوجَهٌ بِالْعَرَبیَّهِ. √ (ملمع[ها]، شعرهای فارسی امیخته با عربی است.)

۳- یَری سَعدیٌّ اللَّیلَ وَ النَّهارَ سَواءً مِنْ هَجْرِ حَبیبِهِ. √ (سعدی شب و روز را از دوری یارش یکسان می‌بیند.)

۴- قالَ سَعدیٌّ مَضَی الزَّمانُ وَ قَلبی یَقولُ إنَّکَ لا تَأتی. X  (سعدی گفت: زمان سپری شد و دلم به من می‌گوید که تو نمی‌آیی.)

۵- یَری حافِظٌ فی بُعْدِ الْحَبیبِ راحَهً وَ فی قُربِهِ عَذاباً. X (حافظ در دوری یار آسایش می‌بیند و در دوری اش شکنجه.)

برگه آموزگاری و تدریس
سعید جعفری

اسم فاعل به معنای «انجام دهنده یا دارنده حالت» و اسم مفعول به معنای «انجام شده» است.

اسم فاعل و اسم مفعول دو گروهند: گروه اوّل بر وزن «فاعِل» و «مفعول» هستند که در پایه نهم با وزنِ آنها آشنا شده بودید.

درس دوم عربی یازدهم انسانی
اسم فاعل و اسم مفعول

اکنون با گروه دوم آشنا شوید.

درس دوم عربی یازدهم انسانی
اسم فاعل و اسم مفعول

گروه اوّل: از فعل‌های ثُلاثی مجرّد گرفته شده و اسم فاعل و مفعولشان بر وزن فاعِل و مَفعول است.

گروه دوم: از فعل‌های ثُلاثی مزید گرفته شده و اسم فاعل و مفعولشان با حرف «مُ» شروع می شود و در اسم فاعل حرف ماقبل آخرشان کسره و در اسم مفعول فتحه دارد.

الکلمهالتّرجمهاسم الفاعلاسم المفعول
یُقَرِّبُ: نزدیک می‌کندالمُقَرِّبنزدیک کننده
یَعلَمُ: می‌داندالعالِمداننده
یُنتِجُ: تولید می‌کندالمُنتِجتولید کننده
یُجَهِّزُ: آماده می‌کندالمُجَهَّزآماده شده
یَضرِبُ: می‌زندمَضروبزده شده
یَتَکَلَّمُ: سخن می‌گویدمُتَکَلِّمسخن گوینده

یا صانِعَ کُلِّ مَصنوعٍ یا خالِقَ کُلِّ مَخلوقٍ یا رازِقَ کُلِّ مَرزوقٍ یا مالِکَ کُلِّ مَملوکٍ.

ای سازنده هر ساخته شده؛ ای آفریننده هر آفریده شده؛ ای روزی دهنده هر روزی خورنده[داده شده]؛ ای دارنده هر بنده.

اسم الفاعِل: صانِعَ، خالِقَ، رازِقَ، مالِکَ / اسم المَفعول: مَصنوعٍ، مَخلوقٍ، مَرزوقٍ، مَملوکٍ

اسم مبالغه بر بسیاری صفت یا انجام کار دلالت دارد و دو وزن مهمّ آن «فَعّال» و «فَعّالَه» است؛ مثال:

صَبّار (بسیار بُردبار) / غَفّار(بسیار آمرزنده) / کَذّاب(بسیار دروغگو(

رَزّاق (بسیار روزی دهنده) / خَلّاق(بسیار آفریننده) / عَلّامَه (بسیار دانا(

فَهّامَه (بسیار فهمیده)

گاهی وزن «فَعّال» بر شغل دلالت می کند؛ مانند: خَبّاز (نانوا)؛ حَدّاد (آهنگر)

گاهی نیز وزن «فَعّالَه» بر ابزار، وسیله یا دستگاه دلالت می کند؛ مثال: فَتّاحَه (در بازکن)؛ نَظّارَه (عینک)؛ سَیّارَه (خودرو)

النظّارَه الشّمسیّه (عینک آفتابی)

۱- ﴿عَلّامُ الغُیوبِ﴾: (بسیار دانای غیبها.) / ۲- ﴿أمّارَهٌ بِالسّوءِ﴾: (بسیار دستوردهنده به بدی.)

۳- الطّیّارُ الإیرانیُّ: (خلبان ایرانی.)        / 4- فَتّاحَهُ الزُّجاجَهِ: (دربازکن شیشه.)

۵- الهاتِفُ الجَوّالُ: (گوشی همراه.)      / 6- السَّلامُ عَلَیکَ یا مَیثَمُ التَّمّارُ: (درود بر تو ای میثم خرمافروش.)

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا