اِرْحَمُوا عَزیزاً ذَلَّ وغَنیاً افتَقرَ، وَعالِماً ضاعَ بینَ جُهّال.
دلسوزی کنید بر ارجمندی که خوار شده، و دارایی که ندار شده، و دانایی که میان نادانها تباه شده است.
الدَّرسُ السادِسُ: اِرحَموا ثَلاثَهً
برای سه گروه دلسوزی کنید
أَسر الْمُسْلِمونَ فی غَزوَهِ طَیِّءَ «سَفّانَهَ» ابْنَهَ «حاتِمٍ الطّائیِّ» الَّذی یُضْربُ بِهِ الْمَثَلُ فِی الْکَرَمِ،
مسلمانان در جنگ طی سفانه دخت حاتم طایی را که در جوانمردی به او مثل زده میشد اسیر کردند.
وَ لمَّا ذَهَبَتْ مَعَ الْأسْرَی إلَی رَسولِ اللّهِ، قالَتْ لَهُ: إنَّ أَبی کانَ سَیِّدَ قَومِهِ،
هنگامیکه با اسیران به سوی فرستاده خدا رفت، به پیامبر گفت: پدرم سرور قومش بود.
یَفکُّ الْأسیرَ وَ یَحْفَظُ الْجارَ وَ یَحْمِی الْأهلَ وَ الْعِرْضَ وَ یُفَرِّجُ عَنِ الْمَکْروبِ،
اسیران را آزاد میکرد، همسایگان را نگاهبانی میکرد، از خانواده و آبرو پشتیبانی میکرد، اندوه غمگین را میزدود.
وَ یُطْعِمُ الْمِسکینَ، وَ یَنْشُر السَّلامَ، وَ یُعینُ الضَّعیفَ عَلَی شَدائِدِ الدَّهرِ،
تنگدست را خوراک میداد، آشتی را میپراکند، ناتوان را در گرفتاریهای روزگار یاری میرساند.
وَ ما أَتاهُ أَحَدٌ فی حاجَهٍ فَرَدَّهُ خائِباً، أَنا ابْنَهُ حاتِمٍ الطّائیِّ.
هیچ کس نزد او برای نیازی نمیآمد که ناامیدش بازگردانَد).
فَقالَ النَّبیُّ : «هٰذِهِ صِفاتُ الْمُؤمِنینَ حَقّاً؛ اُتْرُکوها فَإنَّ أَباها کانَ یُحِبُّ مَکارِمَ الْأخلاقِ؛ وَ اللّهُ یُحِبُّ مَکارِمَ الْأخلاقِ ».
پیامبر فرمود: این صفتهای مؤمنان است. او را رها کنید؛ زیرا پدرش خوی نیک را دوست داشت. خداوند نیز خوی نیک را دوست دارد.
ثُمَّ قالَ: اِرْحَموا عَزیزاً ذَلَّ، وَ غَنیّاً افتْقَرَ، وَ عالِماً ضاعَ بَینَ جُهّالٍ.
سپس فرمود: به بزرگی که خوار شده، توانگری که تهیدست شده، دانشمندی که میان نادانان تباه شده، مهربانی کنید.
فَلمَّا أَطْلَقَهَا النَّبیُّ رَجَعَتْ إلَی أَخیها «عَدیّ» وَ هوَ رَئیسُ قَومِهِ بَعْدَ وَفاهِ أَبیهِ،
هنگامی که پیامبر او را آزاد کرد، نزد برادرش عدی بازگشت. برادرش پس از درگذشت پدرش رئیس قومش شده بود.
فَقالَتْ لَهُ: یا أَخی، إنّی رَأَیْتُ خِصالاً مِنْ هٰذَا الرَّجُلِ تُعْجِبُنی،
به او گفت: برادر، من ویژگیهایی در این مرد دیدم که به شگفتم میآورد.
رَأَیْتُهُ یُحِبُّ الْفَقیرَ، وَ یَفُکُّ الْأسَیرَ، وَ یَرْحَمُ الصَّغیرَ، وَ یَعْرِفُ قَدْرَ الْکَبیرِ،
دیدمش که مستمند را دوست داشت، اسیر را آزاد میکرد، به خردسال مهر میورزید، ارزش بزرگسال را میشناخت.
وَ ما رَأَیْتُ أَجْوَدَ وَ لا أَکْرَمَ مِنْهُ، فَإذا یَکونُ نَبیّاً فَلِلسّابِقِ فَضْلُهُ،
بخشنده تر و بزرگوارتر از او ندیدم. اگر پیامبر باشد برای پیشتاز [به سوی او] برتری است.
وَ إذا یَکونُ مَلِکاً فَلا تَزالُ فی عِزِّ مُلْکِهِ. فَجاءَ عَدیٌّ إلَی رَسولِ اللّهِ فَأَسْلَمَ وَ أَسْلَمَتْ سَفّانَهُ.
اگر پادشاه باشد، پیوسته پادشاهی اش گرامی باد. عدی نزد فرستاده خدا آمد و اسلام آورد و سفانه نیز.
وَ أَسلَمَتْ قَبیلَهُ طَیِّءَ کُلُّها بَعدَما أَمَرَ النَّبیُّ بِإطلاقِ أَسراهُم.
قبیله طی پس از این که پیامبر فرمان به آزادی اسیرانشان را داد اسلام آوردند.
اَلدَّفتَرُ الْخامِسُ مِنْ الْمَثنَویِّ الْمَعنَویِّ لِـ «مَولانا جَلالِ الدّینِ الرّومیّ »
دفتر پنجم از مثنوی معنوی از آن مولانا:
گفت پیغمبر که رحم آرید بر / جان مَنْ کانَ غَنیّاً فَافْتَقَر
… هر کس توانگر بوده، سپس تهیدست شده است.
وَ الَّذی کانَ عَزیزاً فَاحْتُقِر / أوَ صَفیّاً عالِماً بَیْن الْمُضَر
کسی که گرامی بوده، سپس خوار شده است یا برگزیده دانشمندی که میان قوم مضر بوده است.
گفت پیغمبر که با این سه گروه / رحمْ آرید ار ز سنگید و زِ کوه
آنکه او بعد از رئیسی خوار شد / وان توانگر هم که بی دینار شد
وان سوم آن عالِمی کَاندر جهان / مبتلا گردد میان ابلهان
عَیِّن الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرْسِ. (درست و نادرست را با توجه به متن درس شناسایی کن.)
۱- قالَ عَدیٌّ یا أُختی، إنّی رَأَیْتُ خِصالاً مِنْ هذَا الرَّجُلِ تُعْجِبُنی. × (عدی گفت: دخترم، همانا من ویژگیهایی از این مرد دیدم که به شگفتم میآورد.)
۲- فَلَمّا أَطْلَقَ النَّبیُّ سَفّانَهَ، عادَتْ إلی أَخیها. √ (چون پیامبر سفانه را آزاد کرد نزد برادرش بازگشت.)
۳- کانَ حاتِمٌ یَرُدُّ مَنْ أَتاهُ فی حاجَهٍ خائِباً. × (حاتم کسی را که برای نیازی نزد او میآمد ناامید بازمیگرداند.)
۴- حاتِمٌ الطّائیُّ مَعروفٌ بِالْکَرَمِ. √ (حاتم طایی به بخشندگی معروف است.)
۵- أُسِرَتْ سَفّانَهُ فی غَزوَهِ أُحُدٍ. × (سفانه در جنگ احد در بند افتاد.)
اعلموا(بدانید)
ترجمه الفعل المضارِع (۲)
■ حروف «لم، لـ، لا» بر سر فعلهای مضارع میآیند و معنای آن را تغییر میدهند.
■ حرف «لم» فعل مضارع را به «ماضی سادۀ منفی» یا «ماضی نقلی منفی» تبدیل میکند؛ مثال:
یَسمعُ: میشنود ← لم یَسمَعْ: نشنید، نشنیده است
تَذهبونَ: میروید ← لم تَذهبوا: نرفتید، نرفته اید
تَکتبنَ: مینویسید ← لم تَکتبنَ: ننوشتید، ننوشته اید
■ حرف «لـ امر» بر سر فعل مضارع به معنای «باید» میآید و چنین فعلی معادل «مضارع التزامی» در فارسی است؛ مثال:
نرجع: برمیگردیم ← لنَرجعْ: باید برگردیم
یَعلمونَ: میدانند ← لیَعلموا: باید بدانند
■ در کتاب عربی پایۀ نهم با حرف (لای نهی) بر سر فعل مضارع (دوم شخص) آشنا شدید؛ مثال:
تَیأس: ناامید میشوی ← لا تَیأسْ: ناامید نشو
تُرسلونَ: میفرستید ← لا تُرسلوا: نفرستید
همین حرف «لای نهی» اگر بر سر سایر ساختهای فعل مضارع بیاید، به معنای «نباید» و معادل «مضارع التزامی» در فارسی است؛ مثال:
یُسافرون: سفر میکنند ← لا یُسافروا: نباید سفر کنند
■ حروف «لم ، لـ، لا» در انتهای فعل مضارع تغییراتی ایجاد میکنند. (به جز در ساختهایی مانند یَفعلنَ و تَفعلنَ)
اختبِر نفسَک: تَرجم الآیتینِ و الحَدیث حسَب قواعِد الدّرس. (خودت را بیازما: دو آیه و حدیث را با توجه به قواعد ترجمه کن.)
۱- ﴿لا تحْزَنْ إنَّ اللهَ مَعَنا﴾ التوبه : ۴۰ (اندوهگین نباش؛ همانا خداوند با ماست.)
۲-﴿ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ (خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه ایشان خودشان را تغییر دهند.)
۳-… لا تَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ أن تُظلَم و أحسِن کما تُحبُّ أن یُحسَنَ إلیک.
(ستم مکن؛ همانگونه که دوست نداری به تو ستم شود و خوبی کن همانگونه که دوست داری به تو خوبی شود.)
چند نکته
■ نکتۀ (۱): فعل نهی همان فعل مضارع است.
■ نکتۀ (۲): ترجمۀ فعلی مانند (لِیَعلموا) فقط در جمله و در متن امکان پذیر است؛ مثال:
تَکَلَّمْتُ مَعَ أَصْدِقائی لِیَعْلَموا کَیْفَ یُمْکِنُ لَهُم أَنْ یَنْجَحوا فی بَرامِجِهِم.
با دوستانم سخن گفتم تا بدانند چگونه برایشان امکان دارد که در برنامههایشان موفق شوند.
قالَ الْمُدیرُ: إنَّ الإِمْتِحاناتِ تُساعِدُ الطُّلّابَ لِتَعَلُّمِ دُروسِهِم فَلْیَعْلَموا ذلِکَ وَ عَلَیْهِم أَنْ لایَخافوا مِنْها.
مدیر گفت: آزمونها دانش آموزان را برای یادگیری درسهایشان کمک میکند و باید این را بدانند و بر آنان لازم است که از آن نترسند.
■ نکتۀ (۳): حرف «لـِ» بر سر بیشتر ضمیرها به «لـَ» تبدیل میشود؛
مثال: لَهُ، لَها، لَهُم، لَهُنَّ، لَهُما، لَکَ، لَکِ، لَکُمْ، لَکُنَّ، لَکُما، لَنا. در «لی» این گونه نیست.
■ نکتۀ (۴): تاکنون با دو نوع حرف «لـِ» آشنا شده اید، یکی بر سر اسم (ضمیر نیز اسم محسوب میشود) و دیگری بر سر فعل مضارع میآید؛ تشخیص معنای هر یک فقط داخل متن امکان دارد:
۱- «لـِ» به معنای «مال ، از آن» مانند «لمَن تِلکَ الشَّریحَه؟»؛ یعنی «آن سیم کارت مال کیست؟»
«لـِ» به معنای «برای» مانند «اِشْتَرَیْتُ حَقیبَهً لِلسَّفَرِ»؛ یعنی «چمدانی برای سفر خریدم».
«لـِ» به معنای «داشتن» مانند «لی شَهادَهٌ فِی الْحاسوبِ»؛ یعنی «مدرک رایانه دارم».
۲- «لـِ» به معنای «باید» مانند «لنَتوکّل عَلَی الله»؛ یعنی «باید به خدا توکّل کنیم».
«لـِ» به معنای «تا» مانند «ذَهَبْتُ إلَی الْمَتْجَرِ لِیشتَریَ بَطّاریَّهً لِجَوّالی»؛ یعنی «به بازار رفتم تا باتری تلفن همراه بخرم».
حرف «لـِ» پس از حرفهایی مانند «و، فـ» معمولا ساکن میشود؛ مثال: فـ + «لـِ» + یَعملُ = فَلْیَعمَلْ: پس باید انجام دهد.
اخْتبِرْ نَفْسَکَ: تَرجِمِ العِباراتِ التالیهَ حَسَبَ القَواعِدِ. (خودت را بیازما: عبارتهای زیر را با توجه به قواعد ترجمه کن.)
۱- ﴿الحمدُ الله رَبّ العالَمینَ﴾ الفاتحه: ۲ (ستایش از آن خداوند، پروردگار جهانها ست.)
۲ – بُعِثَ النَّبیُّ لِیَهْدیَ النّاسَ. (پیامبر برانگیخته شد تا مردم را راهنمایی کند.)
۳– لِنَسْتَمِعْ إلَی الْکَلامِ الْحَقِّ. (باید به سخن حق گوش فرادهیم.)
۴- لمَن هذه الْجَوازاتُ؟ (این گوشیهای همراه از آن کیست؟)