﴿… لَیسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ ﴾
انسان چیزی جز آنچه را تلاش کرده است، ندارد.
اَلدَّرْسُ السّابِعُ: لا تَقْنَطوا
ناامید نشوید

«مَن طَلَبَ شیئاً وَ جَدَّ وَجَدَ»
هر کس چیزی را بخواهد و تکاپو کند، به دست میآورد.
لا مُشکِلَهَ قادِرَهٌ عَلَی هَزیمَهِ الشَّخصِ الَّذی یَتَوَکَّلُ عَلَی اللّهِ وَ یَعتَمِدُ عَلَی نَفسِهِ وَ قُدُراتِهِ.
هیچ گرفتاری ای، توانا نیست کسی را که به خدا توکل دارد و به خودش و توانمندی اش اعتماد میکند، شکست دهد.
کَثیرٌ مِنَ النّاجِحینَ أَثاروا إعجابَ الْآخَرینَ؛ مَعَ أنَّهم کانوا مُعَوَّقینَ أوْ فُقَراءَ أَو کانوا یُواجِهونَ مَشاکِلَ کَثیرَهً فی حَیاتِهِم،
بسیاری از انسانهای کامیاب شگفتی دیگران را برانگیخته اند، با اینکه توانخواه بوده اند یا تنگدست یا با گرفتاریهای بسیاری در زندگانی شان روبه رو میگشته اند.
وَ مِنْ هٰؤلاءِ:
از آن جمله:
اَلْأسُتاذُ مَهدیّ آذَریَزدیّ وَ هوَ أَشهَرُ کاتِبٍ لِقِصَصِ الْأطفالِ،
استاد مهدی آذر یزدی است. او از نامدارترین نویسندگان داستان کودک است.
فی السَّنَهِ الْعِشرینَ مِن عُمرِهِ کانَ عامِلاً بَسیطاً،
در بیست سالگی کارگر ساده ای بود.
ثُمَّ صارَ بائِعَ الْکُتُبِ، وَ لَمْ یَذهَبْ إلَی الْمَدرَسَهِ فی حَیاتِهِ.
سپس کتاب فروش شد. هرگز در زندگانی اش به دبستان نرفت.
هیلین کیلِر عِندَما بَلَغَتْ مِنَ الْعُمرِ تِسعَهَ عَشَر شَهراً، أُصیبَتْ بِحُمَّی صَیَّرتْها طِفلَهً عَمیاءَ صَمّءَ بَکْماءَ؛
هلن کلر هنگامی که نوزده ماهه بود، تبی کرد که او را کودکی کور، کر و لال گردانید.
فَأَرْسَلَها والِداها إلَی مُؤَسَّسَهٍ اجْتِماعیَّهٍ لِلْمُعَوَّقینَ.
پدرومادرش او را به آموزشگاه اجتماعی برای توانخواهان [معلولان] فرستادند.
اِسْتَطاعَتْ مُعَلِّمَهُ «هیلین» أَنْ تُعَلِّمَها حُروفَ الْهِجاءِ وَ التَّکَلُّمَ عَنْ طَریقِ اللَّمْسِ وَ الشَّمِّ؛
آموزگار هلن توانست حرفهای هجایی و سخن گفتن را از راه لامسه و بویایی به او بیاموزد.
وَ لمَّا بَلَغَتِ العشْرینَ مِن عُمرِها، أَصبَحَتْ مَعروفهً فی الْعالَمِ، وَ حَصَلَتْ عَلَی عَدَدٍ مِنَ الشَّهاداتِ الْجامِعیَّهِ.
زمانی که به بیست سالگی رسید در جهان سرشناس گشت و چند مدرک دانشگاهی به دست آورد.
وَ أخَیرا اسْتَطاعَتْ أَنْ تُسافِرَ إلَی الْبُلدانِ الْمُختَلِفَهِ. وَ أَلْقَتْ عِدَّهَ مُحاضَراتٍ وَ أَصْبَحَتْ أُعجوبَهَ عَصرِها.
به تازگی توانست به کشورهای گوناگونی راه سپارد و چند سخنرانی کند و مرد شگفت انگیز روزگارش گردد.
أَلَّفَتْ «هیلین» ثَمانیَهَ عَشَر کِتاباً تُرجِمَتْ إلَی خَمسینَ لُغَهً.
هلن هجده کتاب نگاشت که به پنجاه زبان برگردانده شده است.
مَهتاب نَبَویّ بِنْتٌ وُلِدَتْ بِدونِ یَدَیْنِ، وَ رغْمَ هٰذا فَهیَ تکتُبُ وَ ترسُمُ وَ تسَبَحُ،
مهتاب نبوی دختری بود که بدون دو دست زاده شد. با وجود این مشکل توانست بنویسد، نگارگری و شنا کند.
وَ حَصَلَتْ عَلَی الْحِزامِ الْأسَوَدِ فی التِّکواندو وَ أَلَّفَتْ کِتاباً.
او کمربند سیاه در تکواندو به دست آورد و کتاب نوشت.
کریستی بِراون وُلِدَ فی أسُرَهٍ فَقیرَهٍ و کانَ مُصاباً بِالشَّلَلِ الدِّماغیِّ،
کریستی براون در خانواده ای تنگدست زاده شد و دچار فلج مغزی گشت.
وَ لَم یَکُنْ قادِراً عَلَی السَّیرِ وَ الْکَلامِ. فَساعَدَتْهُ أُمُّهُ.
توانا به راه رفتن و سخن گفتن نبود. مادرش به او کمک میکرد.
فی یَومٍ مِنَ الْأیّامِ أَخَذَ کریستی قِطعَهَ طَباشیرَ بِقَدَمِهِ الْیُسرَی؛
روزی از روزها کریستی تکه گچی را با پای چپش گرفت.
وَ هیَ الْعُضوُ الْوَحیدُ الْمُتَحَرِّکُ مِن بَینِ أَطرافِهِ الْأربَعَهِ وَ رَسَمَ شَیئاً.
این [پا] تنها اندام متحرک از میان اندامهای چهارگانه اش بود و چیزی را کشید.
وَ مِن هُنَا ابْتَدَأَتْ حَیاتُهُ الْجَدیدَهُ. اِجتَهَدَ کریستی کَثیراً، وَ أَصبَحَ رَسّاماً وَ شاعِراً
از همین جا زندگانی تازه او آغازید. کریستی بسیار کوشید و [سرانجام] نگارگر و سراینده گشت.
وَ أَلَّفَ کِتاباً بِاسْمِ «قَدَمیَ الْیُسرَی»، فَأَصبَحَ الْکِتابُ فی ما بَعدُ فِلْماً حَصَلَ عَلَی جائِزَهِ أوسکار.
کتابی به نام «دو پای چپ» نگاشت؛ کتاب بعدها تبدیل به فیلمی شد که جایزه اسکار گرفت.

أَجِبْ عَنِ الْأَسئِلَهِ التّالیَهِ حَسَبَ نَصِّ الدَّرْسِ. (به پرسشهای زیر با توجه به متن درس پاسخ بده.)
۱- کَمْ سَنَهً کانَ عُمْرُ آذَریَزدی عِنْدَما کانَ عامِلاً بَسیطاً؟ (هنگامی که آذریزدی کارگری ساده بود چند ساله بود؟)
– فی السَّنَهِ الْعِشرینَ مِن عُمرِهِ کانَ عامِلاً بَسیطاً. (در بیست سالگی اش کارگر ساده ای بود.)
۲- أَیُّ مُشکِلَهٍ قادِرَهٌ عَلی هَزیمَهِ الْمُتَوَکِّلِ عَلَی اللّهِ؟ (چه گرفتاری میتواند خداسپار را واپس براند؟)
– لا مُشکِلَهَ قادِرَهٌ عَلَی هَزیمَهِ الشَّخصِ الَّذی یَتَوَکَّلُ عَلَی اللّهِ وَ یَعتَمِدُ عَلَی نَفسِهِ وَ قُدُراتِهِ.
(هیچ گرفتاری ای، توانا نیست کسی را که به خدا توکل دارد و به خودش و توانمندی اش اعتماد میکند، شکست دهد.)
۳- مَتی أَصْبَحَتْ هیلین کیلِر مَعْروفَهً فِی الْعالَمِ؟ (هلن کیلر کی در جهان سرشناس گشت؟)
– لمَّا بَلَغَتِ العشْرینَ مِن عُمرِها، أَصبَحَتْ مَعروفهً فی الْعالَمِ. (زمانی که به بیست سالگی رسید در جهان سرشناس گشت.)
۴- کَمْ کِتاباً أَلَّفَتْ «هیلین کیلِر»؟ (هلن کیلر چند کتاب نگاشت.)
– أَلَّفَتْ «هیلین» ثَمانیَهَ عَشَر کِتاباً. (هلن هجده کتاب نگاشت.)
۵- مَا اسْمُ کِتابِ کریستی بِراون؟ (نام کتاب کریستی براون چیست؟)
– اسم کتابه «قَدَمیَ الْیُسرَی»،. (نام کتابش «دو پای چپ» است.)



اِعلَموا (بدانید.)
مَعانِی الْأَفعالِ النّاقِصَهِ
■ فعلهای پرکاربرد «کانَ، صارَ، لَیسَ و أَصْبَحَ» افعال ناقصه نام دارند.
■ کان چند معنا دارد:
۱- به معنای «بود»؛ مثال: کانَ الْبابُ مُغْلَقاً. در بسته بود.
۲- به معنای «است»؛ مثال: ﴿إنَّ اللهَ کَانَ غَفوراً رَحیماً﴾ اَلْأَحْزاب: ۲۴ = بی گمان خدا آمرزنده و مهربان است.
۳- کانَ به عنوانِ «فعل کمکی سازنده معادل ماضی استمراری»؛ مثال: کانوا یسْمَعونَ: می شنیدند.
۴- کانَ به عنوانِ «فعل کمکی سازنده معادل ماضی بعید»؛ مثال: «کانَ الطّالِبُ سَمِعَ» و «کانَ الطّالِبُ قَد سَمِعَ» به این معناست: «دانش آموز شنیده بود.»
۵- «کانَ » بر سر «لـِ» و «عِنْدَ» معادل فارسیِ «داشت» است؛ مثال: کانَ لی خاتَمُ فِضَّهٍ. = انگشتر نقره داشتم. کانَ عِنْدی سَریرٌ خَشَبیٌّ. = تختی چوبی داشتم.
مضارع کانَ «یَکونُ» به معنای «می باشد» و امر آن «کُنْ» به معنای «باش» است.
■ صارَ و أَصْبَحَ به معنای «شد» هستند. مضارع صارَ «یَصیرُ» و مضارعِ أَصْبَحَ «یُصْبِحُ» است؛ مثال:
﴿ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصبِحُ الأرضُ مُخضَرَّهً ﴾ = از آسمان آبی را فرو فرستاد و زمین سرسبز می شود.
نَظَّفَ الطُّلّبُ مَدرَسَتَهُم، فَصارَتِ الْمَدرَسَهُ نَظیفَهً. = دانش آموزان مدرسه شان را تمیز کردند و مدرسه تمیز شد.
■ لَیْسَ یعنی «نیست»؛ مثال:
﴿ یَقولونَ بِأفواهِهِم ما لَیسَ فی قلوبِهِم وَ اللهُ أعلَمُ بِما یَکتُمونَ﴾ = با دهانهایشان چیزی را می گویند که در دلهایشان نیست و خدا به آنچه پنهان می کنند داناتر است.
۱- اَلمُخْضَرَّه: سرسبز ۲- نظَفَّ: تمیز کرد ۳- «اسم افعال ناقصه » فقط در حالتِ ظاهر تدریس شده و «خبر مقدَّم» نیز تدریس نشده است.
اختبر نفسَکَ: تَرجِم هذهِ الآیاتِ. (خودت را بیازما: این آیهها را به فارسی برگردان.)
۱- کانَ رَسولُ اللّهِ أُسْوَهً حَسَنَهً لِلْعالَمینَ. (فرستاده خدا سرمشق نیکویی برای جهانیان بود.)
۲- صارَ کُلُّ مَکانٍ مَمْلوءً بِالْأَزهارِ الْجَمیلَهِ. (هر جایی پر از گلهای زیبا گشت.)
۳- أَصْبَحَ الشّاتِمُ نادِماً مِنْ عَمَلِهِ الْقَبیحِ. (دشنام دهنده از کار زشتش پشیمان شد.)
۴- لیَسَ الکْاذِبُ مُحْتَرَما عِندَ النّاسِ. (دروغ گو نزد مردم گرامی نیست.)
۵- أ لیسَ الصَّبْرُ مِفْتاحَ الفَرَجِ؟ (آیا بردباری کلید گشایش نیست؟)
اختبر نفسَکَ: تَرجِم هذهِ الآیاتِ. (خودت را بیازما: این آیهها را به فارسی برگردان.)
۱- ﴿ وَ کانَ یَأمُرُ أهلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ﴾ (خانواده اش را به نماز و زکات فرمان میداد.)
۲- ﴿ وَ أوفوا بِالعَهدِ إنَّ العَهدَ کانَ مَسؤولاً﴾ (به پیمان وفا کنید. همانا از بابت پیمان بازخواست میشوید.)
۳- ﴿ وَ یَقولونَ بِألسِنَتِهِم ما لَیسَ فی قلوبِهِم﴾ (به زبانهایشان چیزی را میگویند که در دلهایشان نیست.)
۴- ﴿ لَقَد کانَ فی یوسُفَ وَ إخوَتِهِ آیاتٌ لِلسّائلینَ﴾ (همانا در یوسف و برادرانش نشانههایی برای پرسندگان است.)
۵- ﴿ وَ اذکُروا نِعمَهَ اللهِ عَلَیکُم إذ کُنتُم أعداءً فَألَّفَ بَینَ قلوبِکُم فَأصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إخواناً﴾
(و نعمت خدا را درباره خود به یاد آرید آن گاه که با هم دشمن بودید پس میان دلهای شما همدلی افکند ، پس به نعمت او برادران یکدیگر گشتید.)
۱- أَوْفوا: وفا کنید ۲- آیات: نشانهها ۳- ألَفَّ: همدل کرد، به هم پیوست