﴿ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ﴾
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و همراه راستگویان باشید
الدّرسُ الخامِسُ: الصِّدقُ (راستگویی)

یُحکْی أَنَّ رَجُلاً کانَ کَثیرَ الْمَعاصی وَ الْعُیوبِ، فَنَدِمَ عَلَی أَعمالِهِ السَّیِّئَهِ؛
آورده اند [حکایت شده] که مردی پر از گناه و عیب بود، پس [روزی] از کردار بدش پشیمان شد.
وَ حاوَلَ أن یُصلحَها، فَمَا اسْتَطاعَ، فَذَهَبَ إلَی رَجُلٍ فاضِلٍ صالِحٍ،
و کوشید که آنها را درست کند، ولی نتوانست، در نتیجه نزد مرد هنرور و نیکوکاری رفت،
وَ طَلَبَ مِنهُ مَوعِظَهً تَمْنَعُهُ عَنِ ارْتِکابِ الْمَعاصی،
و از او خواست پندش دهد تا از انجام دادن گناهان بازش بدارد،
فَنَصَحَهُ بِالْتِزامِ الصِّدْقِ، وَ أخَذَ مِنهُ عَهداً عَلَی ذٰلکِ،
وی مرد را پند داد که به راستگویی پایبند باشد، و در این باره از او قولی گرفت،
فَکَلَّما أَرادَ الرَّجُلُ أَن یَرْتَکِبَ ذَنْباً، امْتَنَعَ عَنْهُ لِوَفائِهِ بِالْعَهدِ، حَتَّی لا یَکْذِبَ عَلَی الرَّجُلِ الْفاضِلِ،
هر گاه که مرد میخواست گناهی انجام دهد، به خاطر پایبندیش به پیمان، از آن [گناه] خودداری میکرد تا به مرد شایسته و هنرور دروغ نگوید.
وَ بِمُرورِ الْأیّامِ تَخَلَّصَ مِن شَّر ذُنوبِهِ وَ عُیوبِهِ لِإلْتِزامِهِ بِالصِّدْقِ.
مرد به خاطر پایبندیش به راستگویی با گذر زمان از شر گناهانش و عیبهایش رهایی یافت.
وَ یُحْکَی أَنَّ شابّاً کانَ کَذّاباً، وَ فی أَحَدِ الْأیّامِ کانَ یَسبَحُ فی البْحَرِ؛
آورده اند [حکایت شده] که جوانی دروغگو بود. در یکی از روزها در دریا شنا میکرد؛
وَ تَظاهَرَ بِالْغَرَقِ وَ نادَی أَصحابَهُ: الَنجَّدَهَ، اَلنَّجدَهَ …
وانمود کرد که دارد غرق میشود و دوستانش را صدا زد: کمک، کمک …
فَأَسْرعَ أَصحابُهُ إلَیهِ لِیُنقِذوهُ، وَ عِندَما وَصَلوا إلَیهِ ضَحِکَ عَلَیهِم؛
دوستانش به طرفش شتافتند تا او را نجات دهند، هنگامی که به او رسیدند، به آنها خندید؛
کَرَّرَ هٰذَا الْعَمَلَ ثَلاثَ مَرّاتٍ، وَ فی الْمَرَّهِ الرّابِعَهِ ارْتَفَعَ الْمَوجُ وَ کادَ الشّابُّ یَغْرَقُ،
این کار را سه بار تکرار کرد. بار چهارم موج بالا آمد و نزدیک بود جوان غرق شود،
فَأَخَذَ یُنادی أَصحابَهُ، وَلٰکِنَّهُم ظَنّوا أَنَّهُ یَکْذِبُ مِن جَدیدٍ. فَلمَ یلَتْفتوا إلَیهِ
او شروع کرد به صدا زدن دوستانش؛ اما ایشان گمان کردند که وی دوباره دروغ میگوید. ازین رو به او توجهی نکردند؛
حَتَّی أَسْرعَ إلَیهِ أَحَدُ النّاسِ وَ أَنقَذَهُ،
تا اینکه یکی از مردم به سویش شتافت و او را رهاند.
فَقالَ الشّابُّ لِأصدِقائِهِ: «شاهَدْتُ نَتیجَهَ عَمَلی، فَکِذْبی کادَ یَقتُلُنی، فَلَنْ أَکْذِبَ بَعدَ الْیَومِ أَبَداً،
جوان به دوستانش گفت:«نتیجه کارم را دیدم. دروغم نزدیک بود مرا به کشتن دهد. از امروز به بعد هرگز دروغ نخواهم گفت.
وَ ما عادَ هٰذَا الشّابُّ إلَی الْکِذْبِ مَرَّهً أُخرَی.
این جوان دیگر به دروغ گفتن بازنگشت.
قالَ اللّهُ تَعالَی: ﴿ یا أیّها الذین آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ کونوا مَعَ الصّادِقینَ ﴾
خداوند فرموده است: ای کسانی که گرویده اید از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید.
اَلصِّدقُ مَعَ اللّهِ یَتَجَلَّی بِإخلاصِ الْأعمالِ لَهُ؛ وَ الصِّدقُ مَعَ النّاسِ هوَ أَن لا نَکْذِبَ عَلَی الْآخَرینَ،
با خداوند راست بودن برای انسان با اخلاص در کارها جلوه گر میشود؛ و با مردم راست بودن، آن است که به دیگران دروغ نگوییم.
وَ قالَ النَّبیُّ: کبُرَت خیانَهً أَن تُحدِّثَ أخاکَ حَدیثًا هُو لکَ مُصدّقٌ وَ أنتَ لهُ کاذبٌ.
پیامبر فرموده است: «خیانت بزرگی است که به برادرت که راستگویت میپندارد سخنی بگویی که دروغ است!».
وَ قالَ الْإمامُ عَلیٌّ: مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.
و امام علی فرموده است: « هیچ کس چیزى را در دل پنهان نمى کند، مگر این که در لغزشهای زبانش و در همه جای چهره اش آشکار مى گردد».
إذَنْ لا یَسْتَطیعُ الْکَذّابُ أَنْ یُخفیَ کِذْبَهُ أَوْ یُنکِرَهُ.
بنابراین دروغگو نمیتواند دروغش را پنهان یا انکار کند.
ما أَجْمَلَ کَلامَ النَّبیِّ!: «لا تَنظُروا إلَی کَثرَهِ صَلاتِهِم وَ صَومِهِم وَ کَثرَهِ الْحَجِّ وَ الْمَعْروفِ وَ طنطْنَتِهِم بِاللَّیلِ؛
چه سخن پیامبر زیباست: به بسیاری نمازهایشان، روزههایشان، حج شان، کارهای نیکشان و بانگ آرام نیایش شبانگاهشان نگاه نکنید؛
وَلٰکِنِ انْظُروا إلَی صِدْقِ الَأحادیثِ و أداء الأمانه.»
اما به راستگویی و امانت داریشان نگاه کنید.




عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (با توجه به متن درست و نادرست را شناسایی کنید.)
۱- حاوَلَ الرَّجُلُ الْکَثیرُ الْمَعاصی أَن یُصلِحَ نَفْسَهُ، فَلَم یَستَطِعْ فِی الْبِدایَهِ. √ (مردی پرگناه کوشید که خودش را درست کند، اما در آغاز نتوانست.)
۲- طَلَبَ الرَّجُلُ الْفاضِلُ مِن الرَّجُلِ الْکَثیرِ الْمَعاصی أَنْ یَلْتَزِمَ بِکُلِّ الْحَسَناتِ. × (مرد هنرور از مرد پرگناه خواست که به همه نیکیها پایبند باشد.)
۳- اِمْتَنَعَ الرَّجُلُ الْکَثیرُ الْمَعاصی عَنِ الذُّنوبِ لِوَفائِهِ بِالْعَهْدِ. √ (مرد پرگناه به خاطر وفا به پیمانش از گناه خودداری کرد.)
۴- کادَ الشّابُّ الْکَذّابُ یَغْرَقُ عِندَما کَذَبَ لِلْمَرَّهِ الثّالِثَهِ. × (جوان دروغ گو هنگامی که برای بار سوم دروغ گفت، نزدیک بود غرق شود.)
۵- یَظْهَرُ الْکِذْبُ فی فَلَتاتِ اللِّسانِ وَ صَفَحاتِ الْوَجْهِ. √ (دروغ در لغزشهای زبان و در همه جای چهره آشکار میشود.)
اِعلَموا (بدانید)
اَلْجُملَهُ بَعدَ النَّکِرَهِ
■ معمولاً هنگامی که بعد از اسمی نکره فعلی بیاید که درباره آن اسمِ نکره توضیح دهد، در ترجمه به فارسی بعد از آن اسم حرفِ ربطِ «که» می آید و فعل، مطابق شرایط جمله ترجمه می شود؛ مثال:
شاهَدْنا سِنجاباً یَقْفِزُ مِنْ شَجَرَهٍ إلی شَجَرَهٍ. = سنجابی را دیدیم که از درختی به درختی می پرید.
إرضاءُ النّاسِ غایَهٌ لا تُدْرَکُ. = راضی ساختن مردم، هدفی است که به دست آورده نمی شود.
رَأَیْتُ وَلَداً یَمْشی بِسُرعَهٍ. = پسری را دیدم که به سرعت راه می رفت.
■ عبارت (رَأَیْتُ وَلَداً یَمْشی بِسُرعَهٍ.) از دو جمله تشکیل شده، و بعد از اسم نکره «وَلَداً» فعل مضارعی آمده است که درباره «وَلَداً» توضیح می دهد؛ در ترجمه فارسی بین دو جمله، حرف ربط «که» می آید و فعل مضارع نیز معمولاً ماضی استمراری ترجمه می شود.
ماضی + اسم نکره + مضارع = ماضی استمراری
■ امّا اگر فعلِ اوّل مضارع باشد، ترجمه فعل دوم چگونه خواهد بود؟ به مثال دقّت کنید.
أفتُشُ عَن مُعْجَمٍ یُساعِدُنی فی فَهمِ النُّصوصِ. = دنبال فرهنگ لغتی می گردم که مرا در فهم متون کمک کند. (کمک می کند)
أُشاهِدُ طالِباً یَکْتُبُ تَمارینَ الدَّرْسِ فِی الصَّفِّ. = دانش آموزی را می بینم که تمرینهای درس را در کلاس می نویسد.
مضارع + اسم نکره + مضارع = مضارع التزامی یا مضارع اِخباری
■ اکنون به ترجمه جمله زیر دقّت کنید.
اشْتَریَتُ الْیَومَ کِتاباً قَدْ رَأَیْتُهُ مِنْ قَبل. = امروز کتابی را خریدم که قبلاً آن را دیده بودم. (دیدم)
ماضی + اسم نکره + ماضی =ماضی بعید یا ماضی ساده
تذکّر: ترجمه هنر است و باید در ترجمه به مطالبِ بسیاری مانند موضوع متن، قرائن و قواعد زبان مقصد توجّه کرد.
فعل در فارسی از نظر زمان
الف) ماضی: فعلی است که در زمان گذشته روی می دهد.
ب) مضارع: فعلی که در زمان حال و گاهی آینده روی می دهد.
۱- ماضی ساده
بن ماضی+ شناسههای ماضی (–َم، -ی، … / -یم، -ید، –َند):
شناختم، شناختی، شناخت/
شناختیم، شناختید، شناختند
۲- ماضی استمراری
می+ ماضی ساده:
میگفتم، میگفتی، میگفت / میگفتیم، میگفتید، میگفتند
گوشزد: گاهی میان دو بخش فعل گسلی می افتد؛ مانند: من داشتم به خانه می رفتم.
منفی ماضی استمراری: نمیگفتم، نمیگفتی …
۳- ماضی بعید (گذشته دور)
صفت مفعولی + بودم، بودی، بود/ بودیم، بودید، بودند:
رفته بودم، رفته بودی، رفته بود / رفته بودیم، رفته بودید، رفته بودند
منفی ماضی بعید: نرفته بودم، نرفته بودی …
۴- مضارع اِخباری
می + بن مضارع + شناسههای مضارع (–َ م، – ی، –َ د / -یم، – ید، –َ ند):
میشناسم، میشناسی، میشناسد
میشناسیم، میشناسید، میشناسند
۵- مضارع التزامی
ب + بن مضارع + شناسههای مضارع:
بدانم، بدانی، بداند / بدانیم، بدانید، بدانند
گوشزد: گاهی فعل مضارع التزامی بدون «ب» می آید؛ مانند: فعلهای باشم، باشی، باشد، باشیم، باشید، باشند /
شوم، شوی، شود، شویم، شوید، شوند / برگردم…، روی دهد و…
منفی مضارع التزامی: ندانم، ندانی …
برای آگاهی بیشتر درباره فعل در زبان فارسی اینجا را کلیک کنید.
اخْتبِرْ نفْسَکَ:
أ: تَرجِم هذه العبارهَ حَسَبَ قواعِدِ الدَّرسِ ثُمَّ عَیِّن نَوعَ الأفعالِ. (خودت را بیازما: این عبارت را با توجه به قواعد درس ترجمه کن؛ سپس نوع فعلها را بازگو کن.)
اللُهُمَّ إنِّی أعوذُ بِکَ مِن نَفسٍ لا تَشبَعُ وَ مِن قَلبٍ لا یَخشَعُ وَ مِن عِلمٍ لا یَنفَعُ وَ مِن صلاهٍ لا تُرفَعُ وَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَعُ.
(همانا من از نفسی که سیر نمیشود و از دلی که فروتنی نمیورزد و از دانشی که سود نمیرساند و از نمازی که بالا برده نمیشود و از دعایی که شنیده نمیشود، به تو پناه میبردم.)
أعوذُ: فعل مضارع / لا تَشبَعُ: فعل مضارع منفی، [مضارع اخباری، مضارع التزامی] / لا یَخشَعُ: فعل مضارع منفی، [مضارع اخباری، مضارع التزامی] لا یَنفَعُ: فعل مضارع منفی، [مضارع اخباری، مضارع التزامی] / لا تُرفَعُ: فعل مضارع مجهول منفی ، [مضارع اخباری، مضارع التزامی] لا یُسمَعُ: فعل مضارع مجهول منفی، [مضارع اخباری، مضارع التزامی]
ب: مَیِّزِ الْأفَعالَ المُتعَدّیه مِنْ: یَهْدی: مُتِعدّ / کفَروا: لازم / قرَأتُ: مُتِعدّ / جَلسْنا: لازم
۱- لا تَشْبَعُ: سیر نمی شود ۲- لا یَخْشَعُ: فروتنی نمی کند ۳- لا ترْفعُ: بالا برده نمی شود (بالا نمی رود)



حوارٌ (گفتگو)
شِراءُ شَریحَهِ الْهاتِفِ الْجَوّالِ) = خرید سیم کارت گوشی همراه
الزّائِرَهُ = حج گزار | مُوَظَّفُ الإِتِّصالاتِ= کارمند مخابرات |
رَجاءً، أَعْطِنی شَیحهَ الْجَوّالِ = لطفا؛ سیم کارت گوشی به من بدهید. | تَفَضَّلی، و هَلْ تُریدینَ بِطاقَهَ الشَّحْنِ = بفرما؛ آیا کارت شارژ هم میخواهی. |
نَعَم؛ مِنْ فَضْلِکَ أَعْطِنی بِطاقَهً بِمَبلَغِ خَمْسَهٍ وَ عِشرینَ ریالاً = آری؛ لطفا کارتی به مبلغ بیست و پنج ریال به من بده. | تَسْتَطیعینَ أَنْ تَشْحَنی رَصیدَ جَوّالِکِ عَبْرَ الْإنتِرنِت = میتوانی گوشی ات را از راه اینترنت شارژ کنی. |
الزّائِرَهُ تُریدُ أَن تَتَّصِلَ لکِن لا یَعْمَلُ الشَّحْنُ، فَتَذْهَبُ عِندَ موَظَّفِ الإِتِّصالاتِ وَ تَقولُ لَهُ: = زیارت کننده میخواهد که تماس بگیرد؛ ولی کار نمیکند؛ در نتیجه نزد کارمند مخابرات میرود و به او میگوید: | |
عَفواً، فی بِطاقَهِ الشَّحْنِ إشکالٌ. = ببخشید؛ کارت شارژ اشکالی دارد. | أَعْطینی الْبِطاقَهَ مِنْ فَضلِکِ. سامِحینی؛ أَنتِ عَلَی الْحَقِّ. أُبَدِّلُ لَکِ الْبِطاقَهَ. = کارت را به من بده؛ لطفا؛ مرا ببخش؛ حق با تو است؛ کارت را برایت عوض میکنم. |
۱- اَلشَّیحَه: سیم کارت ۲- اَلشَّحْن: شارژ کردن ۳- أَنْ تَشْحَنی: که شارژ کنی ۴- اَلرَّصید: اعتبار مالی، شارژ ۵- سامِحینی: مرا ببخش ۶- أَنتِ عَلَی الْحَقِّ: حق با شماست

گوشزد: دانش آموزان ارجمند، برخی از این واژه های پرسشی را هنوز نخوانده اید؛ ولی بهتر است همه اینها را بیاموزید.