الدرس الثامن: صناعه التلمیع فی الأدب الفارسی

قالَ رَسولُ اللهِ :جَمالُ الْمَرْءِ فَصاحَهُ لِسانِهِ.

(زیباییِ آدمی در شیواییِ گفتارش است.)

همانا زبان عربی زبان قرآن، احادیث و دعاهاست. سرایندگان ایرانی از آن استفاده کرده اند و برخی از ایشان بیت‌هایی آمیخته به عربی و فارسی سروده اند که آنها را ملمَّع (دو زبانه) نامیده اند؛ بسیاری از سرایندگان ایرانی ملمّعاتی دارند، از آن جمله حافظ شیرازی، سعدی شیرازی و جلال الدین رومی معروف به مولوی.

با خون دلم نامه ای به دلبرم نوشتم [بدین مضمون که] / من روزگار را از دوری تو همچون رستاخیز [دشوار] دیدم.

من از دوری دلبر در چشمم صد نشانه دارم / آیا این اشک‌های چشمم برای ما نشانه نیست؟

هر چند که آزمایش کردم از این آزمایش ها سودی نبردم / هر کس آزموده را بیازماید، پشیمان می‌شود [به او فرود می‌آید].

از پزشکی احوالِ یارم را پرسیدم. او گفت: / در دوری‌اش [یار] شکنجه و در نزدیکی‌اش تندرستی هست.

گفتم اگر گِرد دوست بگردم پشیمان می شوم و سرزنشم می کنند. /  به خدا سوگند که عشقی را بدون سرزنش ندیده ایم.

حافظ خواهان آن شد که به خاطر جامی جان شیرینش را بدهد / تا جام بزرگواری را از آن بچشد.

از آب انبارها دربارۀ سوارانی که در بیابان‌ها تشنه اند بپرس …(المصانعِ آب انبارهایی بودند که مزۀ گوارایی نداشتند، ولی برای تشنگان بیابان نعمتی بزرگ به شمار می‌رفته است.) / تو که در کنار رودخانه فراتی چطور ارزش آب را می دانی؟

شب من با روی تو مانند روز روشن می شود و چشمم به تو روشن است / و اگر [از من] جدایی گزینی (جدا شوی) شب و روزم برابر می‌شود.

اگر چه مدت درازی ماندم، ناامید نشدم / زمان گذشت و دلم می‌گوید بی گمان تو می‌آیی.

من انسانی به زیبایی تو ندیده ام و نشنیده ام. تو اگر از گِل آفریده شده ای خاکت حقیقتا با آب زندگانی آمیخته شده است.

شب های تیره امیدم به روی تو که مانند صبح است می‌باشد / گاهی چشمۀ زندگانی در تاریکی‌ها جست و جو می‌شود.

چه بسیار زندگانی ام را تلخ می‌کنی در حالی که دارنده انگبین (عسل)ی! / جواب تلخ از آن دهان شیرین خوش است.

عشق روی تو برای ما فقط همین پنج روزۀ عمر نیست / اگر استخوان پوسیده ام را ببویی، بوی عشق را می‌یابی.

هر بانمکی را همان گونه که دوست داری و می‌پسندی وصف کردم. / درباره صفات نیکوی تو چه بگویم که تو مافوق صفتی.

از تو می‌ترسم و به تو امید دارم و از تو کمک می‌خواهم و به تو نزدیک می‌شوم. / که تو برای من هم بلایی هم کلید کامیابی ای.

به خواسته دل دشمن از چشم دوست افتادم / یارانم از من جدایی گزیدند، همان طور که دشمنانم می‌خواهند.

باعث تعجب است که فراق نامۀ سعدی در تو اثر نمی کند / [در صورتی که] اگر به پرنده[گان] شکایت می‌بردم، در لانه‌ها[یشان] با صدای بلند می‌گریستند و شیون می‌کردند.

کلمات درس هشتم عربی دهم

عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الْخَطَأَ حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (درست و نادرست را با توجه به متن شناسایی کن.)

۱- لَیسَ لِحافِظٍ و سَعدیٍّ مُلَمَّعاتٌ جَمیلَهٌ. × (حافظ و سعدی دوزبانه‌های زیبا ندارند.)

۲- یَری حافِظٌ الدَّهرَ مِنْ هَجرِ حبیبِهِ کَالقیامَهِ. √ (حافظ روزگار را به خاطر دوری از یارش مانند رستاخیز می‌بیند.)

۳- یَری حافِظٌ فی بُعْدِ حَبیبِهِ راحَهً وَ فی قرُبِهِ عَذاباً. × (حافظ در دوری از یارش آسایش و در نزدیکی با او شکنجه می‌بیند.)

۴- یَری سَعدیٌّ اللَّیلَ وَ النَّهارَ سَواءً مِنْ هَجرِ حَبیبِهِ. √ (سعدی شب و روز را از دوری یارش یکسان می‌بیند.)

۵- قالَ سَعدیٌّ: «مَضَی الزَّمانُ وَ قَلبی یَقول إنَّکَ لا تَأتی.» × (سعدی گفت: زمان گذشت و دلم می‌گوید همانا تو نمی‌آیی.)

اِعلَموا (بدانید.)

در دستور زبان فارسی به اسم فاعل، صفت فاعلی و به اسم مفعول، صفت مفعولی می گویند.

اسم فاعل به معنای «انجام دهنده یا دارنده حالت» و اسم مفعول به معنای«انجام شده» است.

اسم فاعل و اسم مفعول دو گروه اند:

گروه اوّل بر وزن «فاعِل» و «مفعول» هستند که در سال گذشته با آنها آشنا شده بودید.

ماضیاسم فاعلصفت فاعلیاسم مفعولصفت مفعولی
صَنَعَصانِعسازندهمَصنوعساخته شده
خَلَقَخالِقآفرینندهمَخْلوقآفریده شده
عَبَدَعابِدپرستندهمَعْبودپرستیده شده

اکنون با گروه دوم آشنا شوید.

با دقّت در دو جدول داده شده فرق اسم فاعل و اسم مفعول را بیابید.

گروه اوّل: فعل‌هایی بود که سوم شخص مفرد ماضی آنها سه حرف بود و اسم فاعل و مفعولشان بر وزن فاعِل و مَفعول بود.

گروه دوم: فعل‌هایی است که سوم شخص مفرد ماضی آنها بیشتر از سه حرف بود و اسم فاعل و مفعولشان با حرف «مُـ» شروع می شود. یک حرف مانده به آخر در اسم فاعل کسره و در اسم مفعول فتحه دارد.

یا صانِعَ کُلِّ مَصنوعٍ یا خالِقَ کُلِّ مَخلوقٍ یا رازِقَ کُلِّ مَرزوقٍ یا مالِکَ کُلِّ مَملوکٍ. (ای سازنده هر ساخته شده‌ای، ای آفریننده هر آفریده شده‌ای، ای روزی دهنده هر روزی خورنده‌ای، ای دارنده هر بنده‌ای.)

اسم مبالغه بر بسیاریِ صفت یا انجام دادن کار دلالت دارد و بر وزن «فَعّال» و «فَعّالَه» است؛ مانند: عَلّامَه (بسیار دانا) ؛ فَهّامَه (بسیار فهمیده)؛ صَبّار (بسیار بُردبار)؛ غَفّار (بسیار آمُرزنده)؛ کَذّاب (بسیار دروغگو) ؛ رَزّاق (بسیار روزی دهنده)؛ خَلّاق (بسیار آفریننده)

گاهی وزن «فعَّال» و «فعَّالَه» بر اسم شغل دلالت می کند؛ مانند خَبّاز (نانوا)؛ حَدّاد (آهنگر)

گاهی نیز بر اسم ابزار، وسیله یا دستگاه دلالت می‌کند؛ مانند: فَتّاحَه (در بازکن)؛ نَظّارَه (عینک)؛ سَیّارَه (خودرو)، ثلّاجَه (یخچال)

تذکار: «ه» در مبالغه نشانه مؤنث بودن نیست. / فراموش نکنیم که برخی از اسم فاعل‌ها و اسم مفعول‌ها جمع مکسر دارند؛ مانند: حاکم ◄ حکماء / محصول ◄ محاصیل.

﴿أمّارَهٌ بِالسّوءِ﴾: (بسیار فرماینده به بدی.)                               ﴿عَلّامُ الغُیوبِ﴾: (بسیار داننده پنهان‌ها.)

﴿الخَلّاقُ العَلیمُ﴾: (بسیار آفریننده دانا.)                                 ﴿ ساحِرٌ کَذّابٌ﴾: ( جادوگر بسیار دروغ گو.)

﴿حَمّالَهَ الحَطَبِ﴾: (بسیار هیزم بر.)                                   الطّیّارُ الإیرانیُّ: (خلبان ایرانی.)

﴿ لِکُلِّ صَبّارٍ﴾: (برای هر بسیار شکیبا.)                               الهاتِفُ الجَوّالُ: (تلفن همراه.) رَسّامُ الصُّوَرِ: (نقش بند؛ نگارگر.)    فَتّاحَهُ الزُّجاجَهِ: (درباز کن شیشه [بطری].)

حوارٌ  (گفتگو.)

(شِراءُ شَریحَهِ الهاتِفِ الجَوّالِ) (خرید سیم کارت تلفن همراه.)

ادات استفهام / کلمه های پرسشی
Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا