همانگونه که چندین بار یادآوری کردهایم، سبکهای ادبی، اثرپذیرفته از جنبشها و خیزشهای سیاسی است. با فروپاشی فرمانرواییها و جابجایی پایتخت، زمینه دگردیسی شعر و نثر پدید میآید. به نظر میرسد با روی کار آمدن صفویان و پیکرگیری فرمانروایی بابریان و ترکان عثمانی که از زبان دری پشتیبانی میکردند؛ امّا پارسی، زبان مادریشان نیست، زمینه پدید آمدن سبک هندی آماده شد. صفویان، کشوردارانی دینگرا بودند که کیش شیعه را در ایران درگستردند. این تاجداران دینگستر و نه سخنگستر، خوش نمیداشتند که سرایندگان، ایشان را بستایند یا برای ایشان شعری درپیوندند؛ ازین رو شعر ستایشی و چامهگویی کمرنگ شد و سوگسروده و شعرهای دینی در ایران روایی گرفت.
در این زمانه زبان دانش، تازی است و نگارش کتاب به پارسی، کمتر به چشم میخورد. در دبستانهای این روزگار که پرشمار نیز شدهاند، هر کس که بر آن شود دانشی را فرابگیرد، نخست با زبان تازی و دستور زبان آن آشنا میشود و تا پایان دانشآموختگی با این زبان سر و کار دارد. پارسینویسی تنها برای راهنمایی و آموزش مردم کمسواد به کار گرفته میشود. دانشپژوهی که از کودکی با زبان دیگری جز پارسی پرورده شده، پر آشکار است که به آن مهر میورزد و ناخودآگاه واژگان و هنجارهای دستوری آن را در سخنانش به کار میبندد.
کوچ بسیاری از خاندانهای دانشمند شیعی از لبنان و بحرین و دیگر سرزمینهای تازی به ایران و نشیمن گرفتن در تبریز و شیراز و قم یکی دیگر از عاملهای گسترش زبان تازی و افت زبان پارسی است. (سبکشناسی شعر، ص ۲۹۶) این دیندانان تازیگوی کتابهایشان را به زبان تازی مینگاشتند و به همان زبان درس میگفتند. شاهان صفوی نیز از پارسی پشتیبانی نمیکردند؛ ازین رو فرهیختگان پرورده دربار اگر چه ایرانی بودند، از نوشتن به پارسی خودداری میکردند و کتابهای اصلی خود را به تازی مینگاشتند. نبود پشتیبان فارسی سبب شد که برخی از سرایندگان به هند بکوچند و به بابریان بپیوندند. زبان مادری بابریان و مردم هند پارسی نبود؛ ازین رو این زبان را در دبستانها میآموختند. نازکیها و پیچ و خمهای زبان را تنها در میان مردم میتوان آموخت نه در کتابها. سرایندگانی که در هند برخاستند، چه بسا فارسی را به خوبی نمیتوانستند سخن گفت و به درستی هنجارهای این زبان را نمیدانستند. اینها سبب شد که شعر فارسی، به سادگی بگراید؛ امّا به همین اندازه گنگ و نارسا نیز گردد و بدینسان زبان دچار پیچش و نارسایی شود.
در این زمانه، واژههای کوچه و بازار در شعر رواج یافت و شعر را از استواری و سختگی افکند. شعر سرایندگان ایرانی، رساتر از شعر سرایندگان هندی است؛ امّا در کل میتوان گفت که نازکگویی و باریکاندیشی همچنین واژههای کوچه و بازار سبب شد شعر شکوه گذشته خود را از دست بدهد و به گفته گروهی از سکه بیفتد. برآیند اینکه در این سبک بسامد واژههای فارسی بیشتر از گذشته است. کنایهها و زبانزدهای مردمی در شعر رواج یافته و نازکاندیشی و باریکبینی، شعر را دچار پیچیدگی معنایی کرده است.
ابوالفضل علامی (سده ۱۱ام)
… آن فروهیده مرد خردپژوه به سعی فرمانروایان گجرات از شیراز بدین دیار آمد و بستان شناسایی را فروغی تازه افزود- از گروهاگروه دانشوران روزگار دریوزه آگهی کرده بود؛ ولیکن در علوم حقیقی عقلی شاگرد مولانا جلال الدین دوانی است-… هم در آن شهر مبارک به همنشینی شیخ یوسف که از هوشیاران سرمست و ربودگان آگاهدل بود رسیدند… فرمودند فرمان ایزدی چنان است که درین شهر اقبال توقف افتد و ترک گردش نماید و گزین نویدها رسانیدند و خاطر سفرگرا را آرامش بخشیدند… از دودمان قریش که با علم و عمل آراستگی داشت تأهل روداد… ( آیین اکبری؛ گفتآورد از پایاننامه «درباره سره نویسی»، ص ۷۳)
میرزا طاهر وحید
خواهش هم بزمی آشنایان بیگانهسرشت و دیدن دیدار رشکفرمایان گلشن فروردین و اردیبهشت در دل تشنگان فراموشکار، سیرابسازان چمن پژمرده دل بیمار، نه در آن پایه است که به دستیاری کلک جادوزبان که فرمانش چون آب در سبزه بر سرسبزچهرگان مرز سخن روان است نگارش آن توان نمود. روزگاری که دل در سینه چون آب در گوهر و آتش در سنگ آرمیده بود و پروای کار و بار روزگار نداشت از بسیاری اندیشههای پریشان، سامان آن نبود که به خود پردازد… ( گفتآورد از پایاننامه «درباره سره نویسی»، ص ۷۴)
گروه آذرکیوان
در این روزگار در هند گروهی به نام آذرکیوان پدید آمدند و نام برآوردند. این گروه کتابهایی به پارسی سره نگاشتند و برای بسیاری از وامواژهها برابر فارسی پیشنهاد کردند. در بخش «گروههای سرهنویس» درباره این دسته سخن خواهیم گفت.
برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.