سره‌نویسی در روزگار بازگشت

پس از روی کار آمدن سبک هندی و نازک‌گوییهای سخن‌بازان این سبک، برخی از سخن پردازان از تندروی سبک پیشین به فغان آمدند و کوشیدند راه تازه‌ای را پیش گیرند. در پایان سده دوازدهم و آغاز سده سیزدهم، سخنورانی در شهر اصفهان گرد آمدند و شیوه‌ای تازه‌ای‌ را آزمودند؛ امّا سرانجام به ساده‌گویی و نغزپردازی سبک خراسانی و عراقی روی‌آوردند. به سخنی دیگر سخن‌سازان روزگار بازگشت ادبی از شیوه استادان سترگی همچون فردوسی، عنصری، فرخی و منوچهری پیروی کردند و بیتهایی سرودند که به سختی می‌توان بازشناخت که این شعر از سخن‌سالاران سبک‌آفرین است یا از سخن‌سرایان روزگار قاجار.

        در این شیوه، کسی سرآمد است که بتواند بیشتر و بهتر از پیشینیان روسرایی کند و همانند و همسان ایشان شعر درپیوندد. آغازگران این شیوه، آذر بیگدلی، سید محمد سحاب، عاشق اصفهانی، نشاط اصفهانی و به ویژه سخن‌سالار دربار، فتحعلیخان صبا ست. سرایندگان پسین، همچون قاآنی، فروغی بسطامی، فتح الله خان شیبانی، یغمای جندقی و محمود خان سخن‌سالار از دیگر پیروان این سبک اند.

       جای آن نیست که در این گفتار به ارزیابی سروده‌های این سخن‌سازان بپردازیم. تنها بایسته است یادآوری شود که بازگشت ادبی سبب شد که شمار واژه‌های پارسی در شعر و گاه نثر فزونی بگیرد و بسیاری از سروده‌های این زمانه به سبک خراسانی بماند. برای نمونه می‌توان شاهنشاه‌نامه صبا را یاد کرد. این کتاب به پیروی از شاهنامه فردوسی سروده شده است؛ ازین رو بافت سخن از دید سرگی به شاهنامه می‌ماند و شمار وامواژه‌های آن بسیار اندک است و می‌توان گفت شاهنشاه‌نامه به پارسی سره سروده شده است؛ همچنین در این روزگار برخی از هنرمندان به سره‌سُرایی و سره‌نویسی پرداختند، مانند یغما که نامه‌هایش یکسره به پارسی سره نوشته شده است. می‌توان گفت: یکی از ویژگی‌های روزگار بازگشت آن است که کم‌کم زبان پارسی وامواژه‌هایش کاست و به پارسی ناب نزدیکتر گردید. کوتاه سخن اینکه در این روزگار می‌توان سروده‌های فراوانی را یافت که یا یکسره سره‌اند و یا وامواژه‌هایشان بسیار اندک‌تر از روزگار پیشین است. ما در این جا به بررسی و یادکرد همه سخن‌آفرینان این روزگار نمی‌پردازیم. تنها نام چند تنی را می‌آوریم و خوانندگان را به کتابهای تاریخ ادب پارسی فرامی‌خوانیم.

از سوی دیگر در این روزگار چند فرهنگ برابریاب و واژه‌نامه سره نگاشته شده است: مانند فرهنگ فدایی و شاید برهان قاطع. فرهنگ فدایی کتابی است که برای وامواژه‌های عربی، برابر پارسی پیش می‌نهد و کهن‌ترین فرهنگ برابریاب به شمار می‌رود. برهان قاطع نیز تنها فرهنگی است که وامواژه‌های اندکی دارد و به پارسی سره نزدیک است. این‌ها نمایانگر آن است که جنبش سره‌جویی در روزگار صفوی با گروه آذرکیوان پا گرفت و در روزگار قاجار پیروانی یافت.

پس از جنبش گروه آذرکیوان، برخی از سرایندگان و سخن‌پژوهان روزگار قاجار کوشیدند تا در حد توان از وامواژه‌ها بپرهیزند و نثر فارسی را به سبک خراسانی و سره نزدیک سازند. رخنه واژه‌های گروه آذرکیوان در نثر و شعر این روزگار، این نگره را استوار می‌دارد که سخن‌سالاران با این گروه آشنا شده‌اند و اندیشه این گروه در میان فرهیختگان پیروانی یافته است. اگر بسامد وامواژه‌ها در سروده‌های این روزگار بررسی شود، بی‌گمان گفته پژوهشگر استوار داشته خواهد شد که سره‌خواهی و پارسی‌سرایی در میان بیشتر سخن‌سالاران در حال رواج یافتن است. رواج سبک خراسانی و سره‌آفرینی، در روزگار قاجار زمینه‌ای را فراهم کرد که در روزگار مشروطه هر چه بیش پارسی ساده شود و نثر روزنامه‌ای پیکر بگیرد. می‌توان گفت نثر روزنامه‌ای تا اندازه‌ای وامدار روزگار بازگشت ادبی است. سخن‌سنجان این روزگار دریافته بودند، نثری که هیچ واژه پارسی جز «بود» و «شد» ندارد ارزش ادبی نخواهد داشت و دشوارگویی به زبان پارسی آسیب رسانده است؛ همچنین ایشان فهمیده بودند که نثر برساخته فرآورده دربار است و نمی‌تواند نثر مردمی بوده باشد. در بخش زیرین نمونه‌ای از سروده‌ها و نثر این روزگار می‌آید.

فتحعلی خان کاشانی، صبا

شنیدم یکــی موبد ســالخورد             درآن دم که روشن‌روان می‌سپرد،

تن پاکــش از تابــش آفــتاب             چو موم اندر آتش چو شکر در آب.

یکی‌گفتش: ای پیر دیرینه روز!             تن از تابــش آفتـــابت به ســوز،

نبستی چرا در سـرای سپنــج              سپنجی ســرایی، پـی دفـع رنج؟

بنالید و گفتا: در این روزکــم               گر آســایش از سایه نبود چه غم.

بزرگان چنین از جهان رسته‌اند؛            نه چون ما دل اندر جهان بسته‌اند.

چو صاحبدلی، بر جهان دل منه؛            به بیهوده گِل بر ســـر گِــل منه.

(گلشن صبا، بازگفت از آرین پور، ص۲۸)

در ستایش سخن:

جهانبان جهان از سخن آفرید؛              به گفتن شد این آفرینش پدید.

ز هر آفریده سخـن برتر اسـت؛             سخن زآفرینش بهین‌گوهر است.

به مردم بود نام مـرد از سـخن             نه از سخت ستخوان، نه از نرم تن

به هر کس که نیروی گفتار بیش،               بـدین نـام نامی، ســزاوار  بیش.

سخنگو ندارد به دل بیم مرگ؛              سخن مرگ را آهنین پتک و ترگ.

زبان سخندان یکی‌خنجر است.             که‌گه نوشزا، گه شرنگ آور است.

همــه نوش آن ، آنِ دانا رَوان؛              همه زهــر آن، بهـر نابخــردان.

نمرد و نمیرد کسی کش سخن،            بود مــایه جان و نیروی تن. (همان)

یغما جندقی (۱۱۹۶- ۱۲۷۶)

هنگامی که بیداد سردارم [ذوالفقار خان، حاکم استان] در فراخای ایران دربدر داشت و هر ماه و هفته بیداد نهفته به مرزی دیگر پای‌فرسا و آسیمه‌سر. سالی فرمان آبشخوردم رخت آرامش از ری به اصفهان افکند، در آن کشور به بوی بخشایش راهی می‌سپردم و به امید آسایش سال و ماهی می‌رفت. بزرگی دانشمند و رادی دستاربند از سامان سمنان که هم از گزند سرداری رخت درنگ در نینوا داشت و دست داد رهی ار چنگ مرگ آهنگ او بر خدای، ناچارم بدیشان از کار پریشان نیاز پیک و پیام افتاد و ساز نامه و نام آمد. گزارش نامی از سردار ناگزر بود؛ چون از تاب تیمارش دلی سوخته داشتم و روانی به آذر آزار افروخته، خامه بر آن خاست تا ساز نکوهش و سردسرایی گیرد و بی‌پرده‌انداز دشنام و یاوه درآیی. دانش پیش‌بین و هوش دنبال‌نگر دست فراپیش داشت که نامه نه گفتاری است که به گفتن یاد آید و از یاد شود. سالهای افسانه هر انجمن خواهد بود…( برگزیده اشعار…، ص۱۳)

شعر یغما

چهره دلبر و مـن گلـگون است       لیک آن از می و این از خون است

گر نه بر کشته فرهــاد گذشت        اسب شیرین ز چه رو گلگون است

خون بود قسمت چشم و لب ما        تا لب و چـشم بتان میــگون است

این شفق نیـست که هر شام و سحر        خون من در قـدح گــردون اسـت

ترسم از جــور بتان پیشه کنم        بی وفـایی کــه ندانم چــون است

سرو گفــتم قد مـــوزون تو را        آه از این طبع کــه نامـوزون است

 ( برگزیده اشعار…، ص۳۵)

میرزا عبدالوهاب نشاط

طاعت از دسـت نیاید؛ گنهی باید کرد؛     در دل دوست به هر حیـله رهـی باید کرد.

منظر دیده قدمگاه گـدایان شده است؛     کاخ دل درخور اورنگ شهی باید کرد.

روشنان فلــکی را اثری در مـا نیست؛      حذر از گردش چشم سیهی باید کرد.

شب چو خورشیدجهانتاب نهان از نظر است،         طی این مرحـله، با نور مهی باید کرد.

خوش همـی می‌روی ای قـافه سالار! به راه؛         گذری جانب گمـکرده رهی باید کرد.

نه همین صفزده مــژگان سـیه باید داشت؛         به صف دلشدگان هم، نگهی باید کرد.

جانب دوست نگه،از نگـهی باید داشت؛     کشــور خصم تبه، از سپهی باید کرد.

گرمجـاور نتوان بـود به میخانه«نشـاط»    سجده از دور به هرصبحگهی بایدکرد.

(از صبا…، ص۳۴)

نثر نشاط

خوابم ربوده بود خیالی ز دیده دوش        کامد خروش بلبلی از گلشنم به گوش

از کار شد روانم و از دست شد توان         از دل برفت صبرم و از سر برفت هوش

همانا یکی از دوستان که پاس وقت من داشتی، این حالتش شگفت آمده گفت- بلبلی را به شاخ گل خروشی است؛ ترا چه افتاده که چنین مدهوشی؟ گفتم – خموش باش که در گلستان آن گل که بلبلان را به خروش آورد یکی است. مَا مِن شیءٍ الا یُسبحُ بحَمدِه

اگر عشق گل فغان‌آور بلبلان است.

    چاک گریبان گل از دست کیست؟          یا که پریشانی بلبل ز کیست؟

و اگر نوای فاخته در هوای سرو جوان است سرو را بیقراری از کجاست؟ اگر به چشم حقیقت بنگری و طریق غفلت نسپری.

جمله را آشفــتگی از یاد اوســت      دوست می‌جویند و می‌گویند دوست. (همان، ص۳۱)

احمد الهامی کرمانشاهی

چون از گاه باستان تاکنون نامه‌ای در سوگواری فرزند پیغمبر(ص) از هیچ سخنور بدان گونه که استاد سخنوران و خداوند هنرگستران فردوسی توسی-که خداوندش در مینو شاد گرداناد!- سروده نشده و کسی در گفتن آن رنج نبرده بود به یاری جان‌آفرین و بخشش و نیروی بزرگان دین، کمر در میان بستم و چندی در گوشه گمنامی نشستم؛ بسی رنج کشیدم و بسا شکنجه دیدم و فراوان خون دل خوردم و شبان و روزان به سر بردم تا این نامه را که باغ فردوس نام دارد به آیین استاد توس چون یکی زیبا عروس برآراستم و آمرزش خود و نیاکان را بهترین دستاویز یعنی این نامه خواستم. … اگر در داستانهای این نامه برخی سخنان به گفتار تازی یاد شده، خرده نگیرند که راه گوینده از هر سوی بسته شده بود و همه گفتارهای آن به پارسی پیوند نمی‌توانست داد. (باغ فردوس؛ گفت‌آورد از آب و آیینه، ص ۲۸۸)

میرزا شفیع شیرازی، وصال

کس نیست که گوید به من ای بیهده گفتار!       ای زشت به گفتار و به کردار و به رفتار،

این پیشه کـدام اسـت که در پیـش گرفتی؛      بر دیده دل نشـتر و در پای خــرد خار.

گشتی ادب آمــوز و بدین گــونه سیـه‌روز؛       گشتی سخن‌آرا و بدین گونه شدی خوار.

چندانکه ترا کــاست هــنر بیش فزودیـش        ای بر همــه خواری هنـرمــند سـزاوار.

مقــدار هــنر را بفــزودی تو به مقــــدور؛      او بیش ز مقـدور ترا کـــاست ز مقـدار.

از قد چه کشـیدی که بدادیش چنـین خم؛       وز دیده چه دیدی که بکـردیش چنین تار.

دیـوان  تو  انباشــته از  مــدح  بزرگــان؛        در کیسه نه درهــم بودت هیچ نه دینار.

زین پیش گروهــی پی این کــار برفـتند؛        سود همه زین پیشه و نفع همه زین کار.

شایسته تری کـس نه چو ایشان به بر شاه؛        بایسته‌تری‌کس نه چون این قوم به دربار.

 (از صبا…، ص۴۱)

شاهزاده جلال الدّین میرزا، مشهور به پورخاقان (١٢۴٣- ١٢٨٩ ه. ق.)

“… روزی در اندیشه افتادم که از چیست که ما ایرانیان زبان نیاگان خویش را فراموش کرده ایم و با این که پارسیان در نامه‌سرایی وچکامه‌گویی به گیتی فسانه‌اند، نامه‌ای در دست نداریم که به پارسی نگاشته شده باشد. اندکی بر نابودی زبان ایرانیان دریغ خوردم و پس از آن خواستم آغازنامه پارسی کنم. سزاوارتر از داستان پادشاهان پارس نیافتم. از این روی کوشیدم که سخنان روان ِ به گوش آشنا نگارش رود تا بر خواندگان دشوار نباشد.” (نامه خسروان؟؟؟؟؟؟)

شیخ الرئیس قاجار (حیرت)

فغان ز گردش این آسمان کــجرفتار           که روز روشنم از کین اوسـت چون شب تار.

چه سان ننالم از کجروی وی؟ که مرا           همی بدارد سرگشته راست چون پرگار

به هر شبی شود آبستن و به هر روزم           ستم بزاید چـون بر زمین گــذارد بار.

فگار گشتم از اندیـشه‌هــای دل آری           کند فــزونی اندیـــشه مرد را افــگار.

اگر ندانی می‌گویمـــت کـه تا دانـی           ز چیست دشمن من روزگار ناهنـجار؟

ز ترس آنکه مگر بیهشی شود باهـش           ز بیم آنکه مــگر خفته‌ای شـود بیدار

سپهر سنگ ستم را به دست کینه همی           فرو بکــوبد بر مـــغز مـردم هــشیار

( گزیده‌ای از سروده‌های شیخ الرئیس قاجار، ص۵۶)

نادر میرزا قاجار

راه پختن آن چنان باشد که نخست گوشت فربه به اندازه با عدس که نیک شسته و  پاک باشد به اندازه‌ای که خوالیگر داند به دیگدان نهند و آب به اندازه ریخته برافروزند تا نیک پخته گردد. پس بادنگان را پوست گرفته چون بورانی پارچه‌ها کرده به نمکآب اندازند که تلخی او گرفته شود. ( خوراک‌های ایرانی، ص۲۱۲)

بهاء الله (پیشوای کیش بهایی)

در ماهواره گفته شد که وی نامه های بسیاری به پارسی سره دارد.

برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.

Follow by Email
YouTube
Set Youtube Channel ID
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا