همانگونه که در بخشهای پیشین گفتیم، سرهگرایی و پالایش زبانی، وابسته و اثرپذیرفته از بینش زبانی است. اگر بینش و نگرش ما به زبان نادرست و خاماندیشانه باشد، پیآیند آن نیز خام و نپخته خواهد بود و اگر نگرش و نگره ما درست و پخته باشد، دستاورد آن نیز نغز و پخته خواهد بود. سرهگرایان به زبان به دو گونه مینگرند. برخی تنها زبان را ابزاری برای پیامرسانی میشمارند و برخی زبان را بخشی از هستی آدمی میدانند که پاسداری از آن میتواند به پاسداری از همه هستی ملّتی بینجامد. گروه ابزارگرا، در پی آنند که این ابزار هر چه کاراتر و نیرومندتر گردد تا بهتر بتوانند نیاز زبانوران را برآورد؛ امّا دسته دیگر که آرمانگرایند، زبان را میپایند تا هستی خود را بپایند.
بیاینکه نگاه و نگرشی به این دو دسته داشته باشیم، میتوانیم گفت که گروهی، سنجیده و میانهروانه با زبان روباروی میشوند و گروهی تندروانه و ناسنجیده. دستهای در هر حالی از سازههای بیگانه میپرهیزند، اگرچه به رسانایی و گویایی زبان آسیب برسد و دستهای دیگر سرهنویسی را در راستای کاراتر کردن زبان به کار میگیرند. گروهی، سرهنویسی و سرهخواهی را آماج خود میشمارند و برخی دیگر، سرهگرایی را در راستای توانمند کردن زبان میپذیرند. برخی بر این باورند که پالایش هدف نیست؛ بلکه ابزاری برای توانمندتر کردن زبان است و برخی پالایش را آرمانشهر خود میشمارند. به گمان پژوهشگر پالایش تندروانه، گونهای زبانسوزی است تا اینکه زبانپروری باشد. پالایش تندروانه، زبان را نمیپرورد؛ بلکه آن را از شکفتن بازمیدارد.
ناگفته نماند که سرهگرایی تا اندازهای با دستورنویسی فرمایشی و بازنمایشی (=توصیفی) نیز میتواند در پیوند باشد. دستورنویسان فرمایشی به زبانوران میفرمایند که چگونه سخن بگویند؛ امّا دستورنویسان بازنمایشی، رفتار زبانوران را بازمینمایند و وصف میکنند، نه اینکه برای ایشان هنجار و قانون بتراشند و به زبانوران فرمان دهند. دستورنویسی علمی بیشتر بازنمایشی است تا فرمایشی. کار دانش فرمایش نیست؛ بازنمایش یا وصف است. سرهنویس میانهرو این حقیقت را میپذیرد؛ برخی از وامواژهها را میپذیرد و برخی را میزداید. او یکسره از همه واژههای بیگانه نمیپرهیزد. واژههایی را فرومینهد که خودایستایی و خودبسندگی زبان را میگزایند و نه همه وامواژهها را. گروه میانهرو، به مردم حق گزینش میدهد که برخی از نوساختهها یا کهنواژهها را فروبنهند یا درنپذیرند؛ امّا سرهنویس تندرو به هیچ کس جز خود نمیاندیشد و همه چیز را در چهارچوب دیدگاههای خود برمیرسد. سرهنویس میانهرو میداند که ارج نهادن ریشه واژهها و گزیدن واژههای باستانی میتواند زبان را از شکوفایی و نوگرایی بازدارد. وی میداند آماج زبان، رسانایی و پیامرسانی است. سرهنگاری زمانی سنجیده است که به پروردن زبان بینجامد و رسانایی زبان را بیفزاید نه اینکه زبانی پیچیده و گنگ بیافریند. او میداند سرهنگاری و نوواژهسازی با سازههای مرده نادرست است و تندروی در این کار به زبانی ناشیوا و سترون میانجامد. بیگمان سرهآفرینی و سرهنگاری اگر به کهنهپرستی و باستانزدگی بینجامد زبان را از شکوفایی و پویایی بازخواهد داشت و آن را به سوی نیستی و نابودی پیش خواهد برد.
برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.