از خردههایی که بر زبان پارسی گرفتهاند، یکی آن است که این زبان انباشته و آکنده از وامواژههاست و در پارسی نمیتوان جملهای نگاشت که در آن واژه بیگانه و نیرانی به کار نرفته باشد. این سخن تا اندازهای درست است و بسیاری از واژههای پارسی نیرانی است و از زبانهای دیگری به پارسی راه یافته است؛ امّا زبانهای دیگر چگونهاند؟ آیا زبان سره و پالودهای میتوان یافت که هیچ وامواژهای نداشته باشد؟ آیا زبان انگلیسی که زبانی است فراگیر و جهانی، سره و ناب است؟ تا چه اندازه در این زبان وامواژه رخنه کرده است؟ عربی چگونه است؟ آیا زبان نُبی که کتاب سپند مسلمانان است سره است و یکسره سارا؟
نکته نغز آن است که هیچ زبانی را در هیچ بوم و بری نمیتوانیم یافت که ناب و سره مانده باشد. همه زبانهای جهان وامواژه دارند و ناچارند به آن گردن نهند. زبانی سره و ناب میماند که هیچ پیوند و پیوستگی با جهان برون نداشته و در آبخوستی به دور از شهرآیینی و شارمندی زیسته باشد. آبخوستی که هیچ شهروند و زبانوری از آن برون نرود و به آن بازنیاید. اینچنین آبخوستی میتواند زبانی سره و پالوده داشته باشد؛ البته این آبخوست نیز در هیچ جای گیتی یافت نمیشود. جهان امروز جهان دادوستدها ست. کالایی میدهیم و کالایی بازمیستانیم. برخی از زبانها بیشتر وامواژه گرفتهاند و برخی کمتر. برخی بیشتر واژه دادهاند و برخی بیشتر ستاندهاند. همه زبانها واژه به وام گرفتهاند و هیچ زبانی در هیچ جای گیتی سارا و سره نمانده است. زبان انگلیسی نیز از این هنجار به دور نیست. انگلیسی یکی از زبانهایی است که پیوسته از زبانهای دیگر واژه میستاند و راه را بر همه زبانهای جهان میگشاید و بیپروا از زبانهای دیگر واژه درمیپذیرد. ادوار براون در این باره میگوید:
در این جمله (= این شیوۀ بیانِ عقیده را خطرناک میدانم.)
I regard this expression of opinion as dangerous.
تنها چهار واژه از هشت واژه به راستی انگلیسیتبار است. با این وصف جمله یادشده انگلیسی است. (تاریخ ادبیات ادوارد براون، ج۱،ص۱۱۵) جولیا اس. فالک درباره وامواژههای انگلیسی میگوید: زبان انگلیسی به اندازهای واژه از زبانهای گوناگون به وام گرفته که اکنون دیگر بازگفت مفهومی بیبهرهمندی از دستکم یک وامواژه ناشدنی مینماید. (زبانشناسی … ، ص۸۰)
زبان انگلیسی و فرانسه در سده شانزدهم واپسین گامهای خود را برداشتند و از زبانهای کهن لاتین و ژرمنی واژههای بسیاری را به وام میستاندند. افزون بر واژه، بسیاری از وندهای این دو زبان نیز لاتینتبار یا یونانیریشه است. بر بنیاد گزارشی نه چندان کامل، در زبان فرانسه ۴۷ پیشوند دانشورانه از زبان لاتین و ۹۸ پیشوندگونه و پسوندگونه از اصل لاتینی در ساخت و ساز واژهها به کار میرود… تمامی این پیشوندها و پیشوندگونهها و پسوندها و پسوندگونهها در زبان انگلیسی نیز به کار میروند. چنانکه میبینیم کاربرد پیشوندگونهها و پسوندگونههای یونانی پنج برابر همان گونهها در لاتین است. علت آن، دامنه بسیار گستردهتر کاربرد واژگان یونانی در ساخت و ساز واژگان علمی است به ویژه در علوم طبیعی. (زبان باز ، ص۶۹-۷۰)
بسیاری از ما گمان میبریم که زبان انگلیسی از آغاز همچند امروز واژه داشته و همه واژههای این زبان، انگلیسیتبار است. این، پنداری خام است. هیچ زبان طبیعی در هیچ جای جهان، همه واژههای نیازی خود را نداشته است. با گسترش علم و دانش در سدههای هفدهم و هجدهم کمکم برای زبانهای اروپایی بستری فراهم شد که ببالند و بتوانند نیاز علموران را برآورند. با هر نوآوری و نوآفرینی واژهای نیز برای آن ساخته یا از زبانی دیگر به وام گرفته شد. کمکم زبان طبیعی و ساده که تنها برای برآوردن خواستهها و نیازهای روزانه به کار میرفت، توانایی آن را یافت که بُردار اندیشه نو گردد و برای باریکترین نهشتهها واژه دست و پا کند. ذهن نوگرایانه سده بیستم زبان نو و نوین را به همراه آورد. نه زبان انگلیسی نه فرانسه نه آلمانی در چند سده پیش، به پیچیدگی و پرمایگی امروز نبودند. زبانهای پیشرفته امروز را نمیتوان زبان طبیعی و خودجوش شمرد. این زبانها در کنار نوآفرینی و نوآوری به دست علموران و دانشوران به سوی رسایی و کمال پیش رفتند و هر جا با بازدارنده و سدّی روباروی شدند با کاوش و پژوهش آن بازدارندهها را به کناری زدند تا اینکه زبان نوین امروز سربرآورد. بخش بزرگی از زبانمایه علمی یکسره برساخته است و مصنوعی. هیچ زبان طبیعی نمیتواند با مردهریگ زبانمایه ادبیاش پاسخگوی نیازهای امروز جهان باشد. (زبان باز، ص۵۱)
چگونه زبان طبیعی میتواند برای هزاران هزار زیستمند، جاندار و بی جان که هر یک ساختاری پیچیده دارند، واژه داشته باشد و بتواند از عهده نامگذاری آنها برآید. با نگاهی گذرا به کتابهای علوم طبیعی بر ما روشن خواهد شد که اگر بخواهیم زبان پارسی را زبان دانش سازیم و گنجینه واژگانی فارسی را بیفزایم، میباید هم از وامواژهها بهره بجوییم هم از همه توانمندی زبان دری. زبان عربی نیز کمابیش همین روند را درنوردید. زبان تازی نیز در آغاز، واژگان کمشماری داشت. دستورنویسان و فرهنگنگاران، واژههای بومی تیرههای عربی را گرد آوردند و از زبانهای دیگر وام ستاندند و زبان تازی را هر چه بیش دستورمند کردند. با این کار، این زبان توانایی آن را یافت که بُردار دانش شود. در عربی نیز وامواژههای بسیاری از پارسی و دیگر زبانها راه یافته است(ن.ک. دیباچه پایاننامه). اگر المنجد یا فرهنگ دیگری را بگشایید کمتر رویهای از آن را میتوانید یافت که در آن وامواژهای یا واژهای فارسی نباشد. بسیاری از وامواژههای نُبی پارسی است؛ مانند: سجیل، سراج، رضوان…
پیش از اسلام، عربی، واژههای بسیاری را از پارسی به وام ستاند. این واژهها در سرودههای تازی راه گشود و در کتاب سپند مسلمانان نیز رخنه کرد. چه دلیلی دارد که ما بکوشیم همه واژههایمان، پارسیتبار باشد و هیچ وامواژهای در آن راه نیابد؟! این کنش چه سودی برای ما میتواند در بر داشته باشد؟! اگر زبانهای انگلیسی و فرانسه از دیگر زبانها وام ستاندند و نیرومندتر شدند، ما نیز میتوانیم همین راه را دنبال کنیم.
بازده اینکه اگر پارسی وامواژه دارد، دیگر زبانها نیز همین گونهاند. این زبانها نیز سره و سارا نیستند. اگر در وامگیری خردهای است همه زبانهای گیتی این کاستی و خرده را دارند و تنها به پارسی خرده نمیتوانیم گرفت. وامگیری به تنهایی پدیدهای نادرخور و ناشایست نیست و اگر درست و بجا گزارده شود میتواند زبان را پرمایه و مایهور کند. وامواژهها به تنهایی زبان را نمیگزاید؛ پرشماری وامواژهها و بسامد بالای وامگیری میتواند ساختار دستوری زبان را بپریشد و به دستور زبان و دستگاه صرفی و نحوی زبان آسیب برساند. در جستاری دیگر به فراخی در اینباره سخن خواهیم گفت.
سعید جعفری
برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.