بازیگران داستان: گژدهم: فرمانروای دژ، گردآفرید: دختر گژدهم، سهراب: پور رستم، هجیر: فرمانده دژ
۱- چو آگاه شد دختر گــــــژدهم / که سالار آن انجمن گشت کم
قلمرو زبانی: گژدهم: فرمانروای دژ / سالار: سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، فرمانده دژ، منظور هجیر / قلمرو ادبی: گشت کم: کنایه از «در بند افتادن» / قالب: مثنوی / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی)
بازگردانی: هنگامی که دختر گژدهم آگاه شد که سالار آن گروه (هجیر) در بند افتاد.
۲- زنی بود برسان گردی سوار / همیشه به جنگ اندرون نامدار
قلمرو زبانی: برسان: به مانند / گرد: پهلوان، دلیر / سوار: سوارکار / اندرون: در / به جنگ اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم / نامدار: سرشناس / قلمرو ادبی: زنی بود برسان گردی سوار: تشبیه / واج آرایی: «ر»
بازگردانی: زنی همچون پهلوانی سوارکار بود و همیشه در جنگآوری سرشناس.
۳- کجا نام او بود گــــــردآفرید / زمانه ز مادر چنـــــین ناورید
قلمرو زبانی: کجا: که / مرجع او: زن / گردآفرید: دخت گژدهم / ناورید: نیاورد / قلمرو ادبی: زمانه: روزگار، جانبخشی / ناورید: کنایه از «نزاد»
بازگردانی: که نام او گردآفرید بود و روزگار از مادر چنین دختری به وجود نیاورده بود.
۴- چنان ننگش آمد ز کار هجیر / که شد لاله رنگش به کردار قیر
قلمرو زبانی: ننگش آمد: بدش آمد، به او برخورد / هجیر: پهلوان ایرانی / قلمرو ادبی: لاله رنگ: تشبیه / به کردار: مانند، ادات تشبیه / اغراق (چهره اش مانند قیر سیاه شد)
بازگردانی: چنان از کار هجیر بدش آمد، که چهرۀ سرخش مانند قیر سیاه شد.
۵- بپوشید درع ســواران جنگ / نبود اندر آن کار جـــای درنگ
قلمرو زبانی: درع: زره، جامه جنگی که از حلقههای آهنی سازند / اندر: در / قلمرو ادبی: جای درنگ نبود: کنایه از اینکه «وقفه جایز نبود» / واج آرایی: «ر»، «د»
بازگردانی: گردآفرید زره سواران جنگجو را بپوشید و در آن کار هیچ توقف را جایز نشمرد.
۶- فرودآمد از دژ به کردار شیر / کــمر بر میان بادپایی به زیر
قلمرو زبانی: فرودآمد: پایین آمد / دژ: قلعه / به کردار: به مانند، ادات تشبیه / کمر: کمربند / میان: کمر / بادپا: اسب تند رونده / قلمرو ادبی: کمر بر میان: کنایه از «آماده بودن» / بادپایی به زیر بود: کنایه از این که «سواره بود» / شیر، زیر: جناس ناهمسان
بازگردانی: مانند شیر از دژ پایین آمد، در حالی که کمربندش را بر کمر بسته و اسبی تیزرو را سوار شده بود.
۷- به پیش سپاه اندر آمد چو گرد / چو رعد خروشان یکی ویله کرد
قلمرو زبانی: پیش: نزد، جلو / اندرآمد: درآمد / چو: مانند، ادات تشبیه / گرد: غبار / رعد: تندر / ویله: صدا، آواز، ناله / وَیله کردن: فریاد زدن، نعره زدن، ناله کردن / یکی ویله: ویله ای/ قلمرو ادبی: خروشان: فریاد زنان، جانبخشی / واژه آرایی: چو / گرد، کرد: جناس ناهمسان اختلافی
بازگردانی: او چون غبار به تندی به سپاه رسید و مانند رعد خروشان فریاد زد.
۸- که گردان کدامند و جنگآوران / دلیران و کــــــارآزموده سـران
قلمرو زبانی: رجزخوانی / گردان: پهلوانان / جنگآور: جنگجو / قلمرو ادبی: کارآزموده: کنایه از «باتجربه» / سران: رؤسا / واج آرایی «ن»، «ا»
بازگردانی: که پهلوانان و جنگآوران و دلیران و فرماندهان کارآزموده کدامند؟
۹- چو سهراب شیراوژن او را بدید / بخندید و لب را به دندان گــزید
قلمرو زبانی: چو: چون، هنگامی که / سهراب: پور رستم / شیراوژن: شیرکش، شیرافکن / مرجع «او»: گرد آفرید / گزیدن: نیش زدن، گاز گرفتن (بن ماضی: گزید، بن مضارع: گز) / قلمرو ادبی: شیراوژن: کنایه از «بسیار دلاور و قدرتمند» / لب به دندان گزید: کنابه از «شگفت زده شدن» / لب، دندان: تناسب / واج آرایی: «د»
بازگردانی: زمانی که سهراب شیرکش او را دید، بخندید و لبش را با دندان گزید و شگفت زده شد.
۱۰- بیامد دمان پیش گــــــــرد آفرید / چو دخت کمندافـگن او را بدید،
قلمرو زبانی: دمان: غرّنده، مهیب، هولناک، خروشنده / چو: هنگامی که / دخت: فرزند دختر / کمند افکن: کمند انداز / مرجع او: سهراب / قلمرو ادبی: کمندافکن: کنایه از «جنگجو» / موقوف المعانی / واج آرایی: «د»
بازگردانی: غرنده و خشمگین پیش گرد آفرید آمد. هنگامی که دختر جنگجو او را دید،
۱۱- کمان را به زه کرد و بگشاد بر / نبد مــــرغ را پیش تیرش گـذر
قلمرو زبانی: به زه کردن کمان: آماده کردن کمان / زه: چله، ریسمان کمان / بر: پهلو / نبد: نبود(بن ماضی: بُد، بود؛ بن مضارع: بو) / قلمرو ادبی: زه، کمان، تیر: تناسب / بگشاد بر: کنایه از «آماده تیراندازی شدن» / مرغ: پرنده / مرغ را پیش تیرش گذر نبود: کنایه از اینکه«بسیار ورزیده و ماهر بود».
بازگردانی: تیر را در چله کمان نهاد و آماده تیراندازی شد. هیچ پرنده ای نمیتوانست از پیش تیرش گذر کند. (او تیرانداز ورزیده ای بود)
۱۲- به سهراب بر تیر باران گرفت / چپ و راست جنگ سواران گرفت
قلمرو زبانی: به سهراب بر: دو حرف اضافه برای یک متمم / گرفت: آغاز کرد / قلمرو ادبی: چپ، راست: تضاد، کنایه از «از هر طرف»
بازگردانی: آغاز به تیر باران سهراب کرد. از چپ و راست با سوارکاران آغاز به جنگ کرد.
۱۳- نگه کرد سهراب و آمدش ننگ / برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ
قلمرو زبانی: آمدش ننگ: کنایه از اینکه « به او برخورد» / برآشفت: خشمگین شد / تیز: تند / قلمرو ادبی: ننگ، جنگ: جناس ناهمسان
بازگردانی: سهراب نگاه کرد و بدش آمد. خشمگین شد و به تندی به جنگ درآمد.
۱۴- چو سهراب را دید گـــردآفرید / که برسان آتـش هــــمیبردمید،
قلمرو زبانی: برسان: به مانند، ادات تشبیه / همیبردمید: میدمید، میغرید، میخروشید، برمیخاست / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: برسان … بردمید: تشبیه / واج آرایی «د»
بازگردانی: زمانی که گردآفرید سهراب را دید، که مانند آتـش میخروشید،
۱۵- سر نیزه را سوی سهراب کرد / عنان و سنان را پر از تاب کرد
قلمرو زبانی: عنان: افسار، دهانه / سنان: سرنیزه، تیزی هر چیز / قلمرو ادبی: عنان، سنان: جناس ناهمسان / سرنیزه، سنان: تناسب / واج آرایی: «س»، «ن» / تاب: چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف میباشد، پیچ و شکن، در این بیت به معنی شور و هیجان است / پر از تاب کرد: پیچ و تاب داد
بازگردانی: سر نیزه را سوی سهراب گرفت و افسار و سرنیزه را پیچ و تاب داد(نشان داد که شور و هیجان جنگ دارد).
۱۶- برآشفت سهراب و شد چون پلنگ / چو بدخواه او چاره گر بد به جنگ
قلمرو زبانی: برآشفت: خشمگین شد / بُد: بود(بن ماضی: بُد، بود؛ بن مضارع: بو) / بدخواه: دشمن، بداندیش / چاره گر: کسی که با حیله و تدبیر کارها را بسامان کند؛ مدبّر/ قلمرو ادبی: چون پلنگ: تشبیه / چون، چو: جناس
بازگردانی: سهراب خشمگین شد و مانند پلنگ شد. زیرا دشمن او در جنگ حیله گر و مدبّر بود.
۱۷- بزد بر کـــــــمربند گــردآفرید / زره بر برش یک به یک بردرید
قلمرو زبانی: زره: جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقههای ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر روی لباسهای دیگر میپوشند / بر: پهلو / یک به یک: تک تک / بردریدن: پاره کردن / قلمرو ادبی: بر، بر: جناس همسان / واج آرایی «ب» / واژه آرایی: یک، بر
بازگردانی: سهراب بر کمربند گردآفرید نیزه زد و زره را از تن گردآفرید یک به یک جدا کرد.
۱۸- چو بر زین بپیچید گـرد آفرید / یکی تیغ تیز از مــــیان برکشید
قلمرو زبانی: تیغ: شمشیر / یکی تیغ: تیغی/ برکشید: بیرون آورد / میان: کمر / قلمرو ادبی: تیغ، تیز: جناس
بازگردانی: زمانی که گردآفرید بر زین پیچید، شمشیری تیز از کمربندش بیرون کشید.
۱۹- بزد نیزهٔ او به دو نیم کــــرد / نشست از بر اسپ و برخاست گرد
قلمرو زبانی: مرجع او: گردآفرید / قلمرو ادبی: گرد برخاست: کنایه از این که «اسب را تازاند» / کرد، گرد: جناس ناهمسان
بازگردانی: بزد و نیزهٔ سهراب را به دو نیم کرد. بر اسب نشست و گرد برخاست.
۲۰- به آورد با او بســــــنده نبود / بپیچید ازو روی و برگاشت زود
قلمرو زبانی: آورد: جنگ، نبرد، کارزار/ مرجع او: سهراب / بسنده: سزاوار، شایسته، کافی، کامل / بسنده بودن با چیزی: توانایی مقابله داشتن/ بسنده نبود: حریفش نمیشد / برگاشت: برگرداند / قلمرو ادبی: روی برگاشت: کنایه از «عقب نشینی و فرارکرد»
بازگردانی: گردآفرید در جنگ حریف سهراب نمیشد، برای همین بپیچید و زود از او روی برگرداند و گریخت.
۲۱- سپهبد عـــنان اژدها را سپرد / به خشم از جهان روشنایی ببرد
قلمرو زبانی: سپهبد: فرمانده سپاه، منظور سهراب / عنان: افسار، دهانه / اژدها: مار بزرگ / قلمرو ادبی: عنان سپردن: کنایه از اختیار را به اسب دادن / اژدها: استعاره از اسب / از جهان روشنایی بردن: اغراق، کنایه از تیره کردن
بازگردانی: سپهبد افسار را به اسبش سپرد و با خشم روشنایی جهان را ببرد.
۲۲- چو آمد خروشـان به تنگ اندرش / بجنبید و برداشت خود از ســرش
قلمرو زبانی: خروشان: فریادزنان / به تنگ اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / به تنگ اندر آمد: نزدیک شد / بجنبید: تکان خورد / خود: کلاهخود، ترگ / اندرش: جابجایی ضمیر / مرجع «اندرش» و «سرش»: گردآفرید / قلمرو ادبی: واج آرایی «ش»
بازگردانی: هنگامیکه فریادزنان به نزدیکش آمد، تکانی خورد و کلاهخود را از سرش برداشت.
۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی / درفشان چو خورشید شد روی اوی
قلمرو زبانی: زره: جامه جنگی / بند: ریسمان / درفشان: درخشان / چو: مانند، ادات تشبیه / مرجع ضمیر «او»: گردآفرید / قلمرو ادبی: موی، روی، اوی: جناس ناهمسان / شد: تکرار / چو خورشید… اوی: تشبیه / واج آرایی «ش»،«ر»
بازگردانی: موی گردآفرید از بند زره رها شد و روی او که همانند خورشید بود درخشید.
۲۴- بدانست سهراب کاو دخترست / سر و مــــوی او از در افسرست
قلمرو زبانی: بدانست: فهمید / کاو: که او / ازدر: مناسب / افسر: تاج، دیهیم، کلاه پادشاهی / قلمرو ادبی: ازدر افسر: کنایه از «مناسب برای جنگ نیست» / سر، موی، افسر: تناسب / واج آرایی: «ر»
بازگردانی: سهراب فهمید که او دخترست. سر و موی او مناسب برای تاج است نه میدان رزم.
۲۵- شگفت آمدش گفت از ایران سپـاه / چنین دخــــتر آید به آوردگـــــاه
قلمرو زبانی: شگفت آمد: تعجب کرد / ایران سپاه: ترکیب اضافی وارون / آوردگاه: میدان نبرد/ قلمرو ادبی: چنین دختر آید به آوردگاه: کنایه
بازگردانی: سهراب شگفت زده شد و گفت از سپـاه ایران چنین دختر دلاوری به میدان جنگ میآید.
۲۶- ز فتراک بگشود پیچان کمند / بینداخت و آمد میانش به بند
قلمرو زبانی: فتراک: ترک بند ، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب میآویزند و با آن چیزی را به ترک میبندند / پیچان کمند: کمند پیچان، ترکیب وصفی وارون / میان: کمر / بند: ریسمان/ قلمرو ادبی: واج آرایی: «د»، «ن»
بازگردانی: او از ترک بند خود کمند پیچانش را باز کرد و آن را انداخت و کمر گردآفرید را در بند آورد.
۲۷- بدو گفت کز من رهایی مجوی / چرا جنگ جویی تو ای ماه روی
قلمرو زبانی: بدو: به او / رهایی: آزادی / مجوی: مخواه (بن ماضی: جست؛ بن مضارع: جو) / قلمرو ادبی: ماه روی: تشبیه، منظور گردآفرید / مجوی، جویی: اشتقاق (رشته انسانی) / واج آرایی: «ی»
بازگردانی: سهراب به گردآفرید گفت که از من رهایی نخواه. ای زیباروی چرا تو به دنبال جنگی.
۲۸- نیامد به دامـم به سان تو گـــور / ز چنگــــم رهایی نیابی مـــشور
قلمرو زبانی: گور: گورخر / مشور: تقلا نکن / به سان: مانند، ادات تشبیه / قلمرو ادبی: به دام آمدن: کنایه از «در بند افتادن، اسیر شدن» / به سان تو گور: تشبیه
بازگردانی: همانند تو گوری به دام من نیفتاده است. از چنگم رهایی نمییابی. تقلا نکن.
۲۹- بدانست کاویخت گــــردآفـــرید / مر آن را جز از چاره درمان ندید
قلمرو زبانی: بدانست: فهمید / آویخت: در بند افتاد، گرفتار شد (بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز)/ چاره: تدبیر، فریب و نیرنگ/ درمان: راه کار
بازگردانی: گردآفرید فهمید که در بند افتاده است و چاره کار را فقط در نیرنگ دید.
۳۰- بدو روی بنمود و گفت ای دلیر / میان دلیران به کــــــــردار شیر
قلمرو زبانی: بدو: به او مرجع آن «سهراب» / دلیر: دلاور/ به کردار: همانند، ادات تشبیه / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: میان … شیر: تشبیه
بازگردانی: گردآفرین به سهراب رویش را گردانید و گفت ای دلیری که میان دلیران همچون شیری،
۳۱- دو لشکر نظاره برین جنگ ما / برین گرز و شمشیر و آهنگ ما
قلمرو زبانی: دو لشکر: منظور لشکر ایران و توران / نظاره: تماشاگر، بیننده / گرز: چماق / آهنگ: همت و قصد / قلمرو ادبی: لشکر، جنگ، گرز، شمشیر: تناسب / واژه آرایی: برین / واج آرایی: «ر».
بازگردانی: دو لشکر به این جنگ و گرز و شمشیر و قصد و همت ما نگاه میکنند.
۳۲- کنون من گشایم چنین روی و موی / سپاه تو گــردد پر از گفتوگوی
قلمرو ادبی: گشودن: باز کردن (بن ماضی: گشود؛ بن مضارع: گشا) / روی، موی: تناسب، جناس ناهمسان / پر از گفتگو گردیدن: کنایه از غیبت کردن، حرف درآوردن / واج آرایی: «گ» و «و»
بازگردانی: اکنون من روی و مویم را میگشایم، تا همه بفهمند که من دخترم و این کار سبب میشود سپاهیان تو درباره تو بد بگویند.
۳۳- که با دختری او به دشت نــــبرد / بدین سان به ابر اندر آورد گـرد
قلمرو زبانی: بدین سان: به این گونه / قلمرو ادبی: گرد به ابر اندرآوردن: اغراق، کنایه از «گرم نبرد شدن»
بازگردانی: سپاهیان میگویند سهراب با دختری در میدان نبرد جنگید و به سختی با او گرم پیکار شده است.(این کار آبروی تو را میبرد)
۳۴- کنون لشکر و دژ به فرمان توست / نباید برین آشتی جنگ جـــــست
قلمرو زبانی: کنون: اکنون / دژ: قلعه / توست: تو است / قلمرو ادبی: آشتی، جنگ: تضاد / توست، جست: جناس ناهمسان (از نظر آوایی)/ جستن: طلب کردن، جستجو کردن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جو)
بازگردانی: اکنون لشکر و دژ به فرمان تواند؛ برای همین نباید با این سازش ما در پی جنگ باشی.
۳۵- عـــــــنان را بپیچید گـــرد آفرید / سمــــند سرافراز بر دژ کـــشید
قلمرو زبانی: عنان: افسار، دهانه / سمند: اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده (در متن درس مطلق اسب مورد نظر است) / سرافراز: مایۀ افتخار / قلمرو ادبی: عنان را پیچیدن: کنایه از برگشتن / عنان، سمند: تناسب / واج آرایی: «د»
بازگردانی: گردآفرید افسار اسب را پیچاند و اسب سرافرازش را به سوی دژ راند.
۳۶- همیرفت و سهراب با او به هم / بیامد به درگــــــــاه دژ گــژدهم
قلمرو زبانی: همیرفت: رفت / به هم: با همدیگر / درگاه: جلوی در، آستانه / گژدهم: پدر گردآفرید.
بازگردانی: سهراب و گردآفرید با همدیگر رفتند. گــژدهم نیز جلوی دروازه دژ آمد.
۳۷- در باره بگــــشاد گــــــرد آفـرید / تن خسته و بسته بر دژ کـــشید
قلمرو زبانی: باره: بارو، دیوار قلعه، حصار / خسته: زخمی، افگار / بسته: در بند افتاده / قلمرو ادبی: خسته، بسته: جناس ناهمسان. / باره: مجاز از «دژ»
بازگردانی: گرد آفـرید در دژ را بازکرد و تن زخمی و بسته اش را به درون دژ کشانید.
۳۸- در دژ ببستند و غمگــــین شدند / پر از غم دل و دیده خونین شدند
قلمرو زبانی: در: دروازه / دیده: چشم / قلمرو ادبی: دیده خونین: کنایه از «اندوهگین» / دل، دیده: تناسب / واج آرایی: «د»
بازگردانی: در دژ را بستند و ناراحت شدند. دلشان پر از غم بود و از غم چشمشان خونین.
۳۹- ز آزار گـــــــــردآفرید و هجـیر / پر از درد بودند بــــــرنا و پیر
قلمرو زبانی: آزار: آزرده شدن، رنجش / برنا: بالغ، جوان / قلمرو ادبی: برنا، پیر: تضاد / واج آرایی: «ر» / برنا و پیر: کنایه از همه/ واج آرایی: «ر»
بازگردانی: جوان و پیر به خاطر شکست گردآفرید و هجیر دردمند و غمگین بودند.
۴۰- بگفتند کـــای نیکـــــــدل شیرزن / پر از غم بد از تو دل انجـــــمن
قلمرو زبانی: منظور از شیرزن: گردآفرید / شیرزن: تشبیه / بد: بود / قلمرو ادبی: انجمن: مجاز از مردم، انجمنیان / واژه آرایی: دل
بازگردانی: مردم گفتند که ای زن دلاور و نیکدل، دل مردم از تو پر از غم و اندوه شد.
۴۱- که هم رزم جستی هم افسون و رنگ / نیامد ز کار تو بر دوده ننـــگ
قلمرو زبانی: رزم جستن: جنگیدن / افسون: حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن / رنگ: نیرنگ و فریب / دوده: دودمان، خاندان، طایفه / ننگ آمدن: شرمنده شدن، بی آبرویی
بازگردانی: زیراکه تو هم جنگیدی هم فریب و نیرنگ به کار بستی. از کار تو خاندان ما شرمگین نشد.
۴۲- بخندید بســــــــیار گــــــرد آفرید / به باره برآمــد سپه بنگــــــــرید
قلمرو زبانی: به: از / باره: بارو، دیوار دژ، حصار / برآمد: بالا رفت / نگریستن به: نگاه کردن (بن ماضی: نگریست، بن مضارع: نگر) / واج آرایی: «د»
بازگردانی: گرد آفرید بسیار خندید و به بالای دیوار دژ رفت و سپاه را نگاه کرد.
۴۳- چو سهراب را دید بر پشت زین / چنین گفت کای شاه ترکان چین
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / کای: که ای / شاه ترکان چین: منظور سهراب است / قلمرو ادبی: بر پشت زین: کنابه از«سوار اسب»
بازگردانی: هنگامی که گرد آفرید سهراب را بر پشت زین دید، گفت که ای شاه ترکان چین،
۴۴- چرا رنجه گــشتی کنون بازگرد / هم از آمـــــدن هم ز دشت نبرد
قلمرو زبانی: رنجه گشتن: رنجیدن / کنون: اکنون / قلمرو ادبی: واج آرای: «ن» / گشتی، بازگرد: همریشگی (رشته انسانی)
بازگردانی: چرا خودت را خسته میکنی. اکنون هم از آمدن به ایران هم از دشت نبرد منصرف شو.
۴۵- تو را بهـــتر آید که فــــــرمان کنی / رخ نامور سوی توران کـــــنی
قلمرو ادبی: تو را: برای تو / آید: میشود (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ )/ فرمان کردن: اطاعت کردن / رخ: چهره / نامور: سرشناس / قلمرو ادبی: رخ سوی توران کردن: کنایه از «بازگشتن»
بازگردانی: بهتر است که اطاعت کنی و چهره سرشناست را به سوی توران کنی و بازگردی.
۴۶- نباشی بس ایمن بهبازوی خویش / خورد گاو نادان ز پهلوی خویش
قلمرو زبانی: بس: بسیار / قلمرو ادبی: بازو: مجاز از «نیرو و توان» / خورد گاو نادان ز پهلوی خویش: ارسال المثل، (انسان نادان خودش به خودش زیان میرساند.) / بازو، پهلو: تناسب / خویش: ردیف
بازگردانی: ایمن به زور و نیرو خودت نباش. گاو نادان از پهلوی خودش میخورد.
پیام: انسان نادان خودش به خودش زیان می رساند.