توانمندی پارسی در واژه سازی

در بخش پیش روشن داشتیم که نیازی نیست، برای همه واژه‌های نیرانی، برابر پارسی بسازیم؛ دیگر اینکه همه زبانهای پیشرفته جهان وامواژه دارند. اگر در برابر این دیدگاه برخی از سره‌نویسان درایستند و پافشاری کنند که همه واژه‌ها می‌باید فارسی‌تبار باشد و هیچ وامواژه‌ای پذیرفته و پسند ما نیست، می‌باید هویدا شود که آیا در توان ما و زبان ما هست که برای همه وامواژه‌ها برابر پارسی بسازیم یا نه؟ می‌باید به این پرسمان پاسخ داده شود: توش و توان پارسی در واژه‌سازی تا چه اندازه است؟

       بینگاریم که می‌باید برای همه وامواژه‌ها برابر پارسی بسازیم و در نظر بگیریم که همه وامواژه‌ها را می‌باید از زبان به دور بریزیم و به جای آن برابر پارسی بنهیم! آیا در توان زبان پارسی هست که برای همه این واژه‌های نیرانی برابر فارسی داشته باشیم و آیا در توان کشور ما هست که همه این نوواژه‌ها را در میان مردم فارسی‌زبان رواج دهد؟پس ما با دو گِره روبروی‌ایم: توانایی زبان پارسی در واژه‌سازی، توانگری و سرمایه ما در رواج این نوواژه‌ها.

       در زمینه توانایی زبان پارسی دو دیدگاه ناهمسان فراپیش ماست. برخی بر این باورند که نمی‌توان برای همه وامواژه‌ها برابر پارسی ساخت. زبان انگلیسی امروزه نزدیک به یک میلیارد واژه دارد. نه زبان پارسی نه انگلیسی و نه هیچ زبان دیگری نمی‌تواند با بهره‌مندی از سازه‌های بومی و خودی برای همه این واژه‌ها برابر بسازد. دکتر آشوری و دکتر باطنی از پیروان این اندیشه‌اند. ایشان می‌گویند که دور ریختن یکسره و یکباره همه وامواژه‌ها شدنی نیست. حتا اگر از همه توانمندی زبان فارسی بهره بجوییم، نمی‌توانیم برای همه وامواژه‌ها برابر پارسی ساخت. می‌باید دست به گزینش بزنیم و وامواژه‌ها را دو دسته ‌کنیم: دسته‌ای که نیاز به برابرسازی دارند و دسته‌ای که بهتر است به حال خود رها شوند و در دل زبان گوارده آیند. به باور دکتر آشوری برای واژه «ایده» نمی‌توان برابری یافت و بهتر است که این واژه پذیرفته آید و آن را خودی به شمار آورد؛ امّا برای واژه «بروکراسی» می‌توان به سادگی واژه‌ای ساخت و به جای آن «دیوان‌سالاری» برنهاد.

       دکتر باطنی نیز واژه‌های بازرگانی را فراپیش می‌نهد. ایشان بر این باور است که پیوسته و سیل‌وار کالاهای فرنگی به ایران سرازیر می‌شود و به همراه خود هزارها واژه را می‌آورد. در توان ما نیست که بازرگانان را وابداریم که پیش از ورود کالاها برای آنها نام پارسی بیابند و برابر پارسی آن را به کار آورند. ایشان برخی از واژه‌ها را نیز جهانی می‌دانند و برآنند که برای واژه‌های جهانی و فراملی نمی‌توان برابر فارسی ساخت.

       در برابر این گروه دسته‌ای دیگر ایستاده‌اند که پارسی را بسیار توانا می‌شمارند و براین باورند که برای همه واژه‌های فرنگی می‌توان برابر پارسی ساخت. به باور این گروه، ناتوانی ما در واژه‌سازی، برهانی بر ناتوانی زبان پارسی نمی‌تواند بوده باشد. دکتر حسابی از این دسته به شمار می‌رود. ایشان در دیباچه فرهنگ حسابی، با برهانهای شمارشناسانه، استوار می‌دارد که با یک‌هزار و پانصد بُن‌واژه و هفتصد وند می‌توان بیش از دویست ملیون واژه ساخت. پارسی‌زبانان از این توانایی بهره نبرده‌اند؛ امّا ناآگاهی،کم‌کاری و ناتوانی ما نمی‌تواند دلیلی بر ناتوانی زبان پارسی باشد. به باور وی اگر ما از توانمندی زبانمان بهره‌مند شویم به خوبی می‌توانیم برای همه وامواژه‌ها برابر پارسی داشته باشیم.

       پرسمان دیگر که در اینجا می‌باید به آن پاسخ داده شود، توانگری و سرمایه کشور ماست در واژه‌سازی. شاید فارسی بتواند برای همه واژه‌های فرنگی برابری داشته باشد؛ امّا برای رسیدن به این آرمان، چه اندازه سرمایه، نقدینه و بودجه نیازمندیم؟ آیا ما می‌توانیم برای زبان پارسی میلیاردها دلار هزینه کنیم؟ بودجه فرهنگستان و گروه‌های علمی کشور چه اندازه است و با این بودجه کم و ناچیز به چه آماج‌هایی می‌توانیم دست یافت؟

       فرهنگستان نخست از سال ۱۳۱۴ به کار آغازید. این فرهنگستان تنها نزدیک به دو هزار واژه را برنهاد. فرهنگستان دوم نیز کمابیش همین اندازه واژه ساخت؛ البته برخی از این نوواژه‌ها در زبان مردم راه نیافتند و تنها در کتابخانه‌ها خاک خوردند. فرهنگستان سوم که بسیار پرکار نیز است، نزدیک به شش دفتر را به چاپ رساند. واژه‌های این شش دفتر از بیست هزار واژه کمتر است. بسیاری از این نوواژه‌ها نیز پارسی نیستند. اگر با همین شتاب به پیش برویم چند صد سال دیگر می‌توانیم به امروز زبان انگلیسی برسیم؟ چند صد سال دیگر پارسی یک ملیارد واژه خواهد داشت؟ به گمان نگارنده این پرسمان نیز می‌باید فراروی دست‌اندرکاران باشد و بررسی گردد. چه سرمایه‌ای نیاز است تا یک نوواژه رواج بیابد؟ بررسی باریک بینانه این نهشته، درخور این پایان‌نامه نیست؛ امّا با یک نگاه فراگیر و گذرا می‌توان دریافت که رسیدن به این آرمانشهر ناشدنی است. واژه‌سازی کاری است دشوار و رواج دادن نوواژه نیز کنشی است دیگر که هزینه و سرمایه‌گذاری خود را می‌طلبد. حتا اگر همه توانایی و بودجه کشور در این راه هزینه شود، گمان نمی‌رود که به سادگی بتوانیم به این آماج دست یابیم. به گمان نگارنده دیدگاه کسانی که واژه‌ها را به دو دسته می‌کنند: برخی از واژه‌ها را می‌هلند تا در دل زبان دری گوارده آید و برخی را می‌پذیرد، بخردانه‌تر و سنجیده‌تر است. به گفته دکتر آشوری می‌باید واژه‌های‌مان را ببیزیم و درشتناک‌ها و واژه‌های ناخوش‌آهنگ را به دور بریزیم و واژه‌های خوش‌اندام و هموار را بپذیریم. بگذریم؛ در زیر نظر برخی از زبان‌پژوهان و فرهیختگان درباره توانمندی پارسی خواهد آمد:

نظر محمدرضا باطنی درباره توانمندی پارسی در واژه‌سازی

یکی دیگر از مواردی که فرهنگستان باید تصمیم بگیرد، تعیین خط مشی زبان فارسی در قبال واژه‌‌هایی است که از زبانهای اروپایی به زبان فارسی سرازیر شده و می‌شود. هم‌اکنون مقدار زیادی از این واژه‌ها در زبان فارسی وجود دارد و بیرون ریختن برخی از آنها که به زبان مردم افتاده و قرینه نیز ندارد- مانند: اتوبوس، ماشین، تلفن و غیره- همان اشکالاتی را به وجود می‌آورد که بیرون ریختن واژه‌های عربی رایج- مانند : زمان، ساعت، کتاب و غیره- ؛ ولی البته همه واژه‌های قرضی اروپایی از این نوع نیستند و برای بسیاری از آنها می‌توان معادلهای فارسی یافت یا ساخت و به جریان انداخت؛ ولی نباید پنداشت که این کاری آسان است. هم‌اکنون در زمینه‌های مختلف علمی، بازرگانی و فنّی هر روز واژه‌هایی وارد زبان فارسی می‌شود. آیا این ممکن است که ما همه این واژه‌ها را به فارسی برگردانیم یا برای آنها معادل فارسی بسازیم؟ آیا ما می‌توانیم برای واژه‌های تجارتی و جهانی مانند نایلون، داکرون، ترگال و غیره فارسی بسازیم و آیا این کار اصولاً درست و منطقی است؟ آیا فرهنگستان می‌تواند و یا باید همه بازرگانان را مجبور کند قبل از اینکه اجناس خارجی را آگهی کنند، به فرهنگستان مراجعه کنند و برای آنها شناسنامه فارسی بگیرند؟ ممکن است گفته شود فرهنگستان واژه‌سازی را به زمینه‌های علمی محدود می‌کند تا زبان فارسی را برای بیان مفاهیم علمی مجهّز گرداند؛ ولی در این جا نیز مشکلات فراوانی وجود دارد. اوّلاً زمینه‌های علمی آنچنان متنوّع و تعداد واژه‌های فنّی خارجی در هر یک از این رشته‌ها آنقدر زیاد است که اگر فرهنگستان شبانه روز هم کار کند، شاید نتواند جوابگوی همه آنها باشد. ثانیاً ایراد کسانی که می‌گویند علم یک پدیده جهانی است و اصطلاحات علمی نیز باید در همه جهان یکسان باشد سخن پوچی نیست و باید برای آن جواب قانع کننده‌ای پیدا کرد. به هر حال در این باره مشکلات فراوانی وجود دارد که فرهنگستان قبل از هر کار باید آنها را دقیقاً مورد مطالعه قرار دهد و خط مشی خود را با بصیرت برگزیند و دلایل خود را برای انتخاب راهی که در پیش می‌گیرد برای مردم تشریح و توجیه کند. (زبان و تفکر، ص۶۱)

نظر استاد محمود حسابی درباره توانمندی پارسی در سنجش با عربی

از دوران رنسانس به این طرف، ملل غربی کم‌کم به پیشرفت‌های صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی دو قرن، ابزار کار آنها به اندازه‌ای کامل شد که ملل دیگر را یارای ایستادگی در برابر حمله‌ی آن‌ها نبود. هم‌زمان با این پیشرفت صنعتی، تحوّل بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد؛ زیرا برای بیان معلومات تازه، ناگزیر به داشتن واژه‌های نوینی بودند و کم‌کم زبان‌های اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف گردیدند.

در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق پی به عقب‌ماندگی خود بردند و کوشیدند که این عقب‌ماندگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راه این کوشش‌ها وجود داشت و یکی از آن‌ها نداشتن زبانی بود که برای بیان مطالب علمی آماده باشد. بعضی ملل، چاره را در پذیرفتن یکی از زبان‌های خارجی برای بیان مطلب دیدند؛ مانند هندوستان؛ ولی ملل دیگر به واسطه داشتن میراث بزرگ فرهنگی، نتوانستند این راه حل را بپذیرند که یک مثال آن، کشور ایران است.

       برای بعضی زبانها، به علت ساختمان مخصوص آنها، جبرای کمبود واژه‌های علمی، کاری بس دشوار و شاید نشدنی است، مانند زبان‌های سامی که اشاره‌ای به ساختمان آن‌ها خواهیم کرد.

باید خاطرنشان کرد که شمار واژه‌ها در زبان‌های خارجی، در هر کدام از رشته‌های علمی خیلی زیاد است و گاهی در حدود میلیون است. پیدا کردن واژه‌هایی در برابر آن‌ها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش علمی مطمئن به انجام رسانید و نمی‌شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمین در این کار پُردامنه به جایی رسید و این کار باید از روی اصول علمی معینی انجام گیرد تا ضمن عمل، به بن‌بست برنخورد.

       برای اینکه بتوان در یک زبان به آسانی واژه‌هایی در برابر واژه‌های بی‌شمار علمی پیدا کرد، باید امکان وجود یک چنین اصول علمی در آن زبان باشد. می‌خواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی است توانا؛ در صورتی که بعضی زبان‌ها، گو اینکه از جهات دیگر سابقه درخشان ادبی دارند؛ ولی در مورد واژه‌های علمی ناتوان هستند. اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاورنزدیک وجود دارد صحبت می‌کنیم که عبارت‌اند از: زبان‌های هندواروپایی (Indo-European) و زبان‌های سامی (Semitic) [= زبان‌های: عبری، عربی، اکدی، سریانی، آرامی و…]. زبان فارسی از خانواده‌ی زبان‌های هندواروپایی است.

       در زبان‌های سامی واژه‌ها بر اصل ریشه‌های سه حرفی یا چهار حرفی قرار دارند که به نام ثلاثی و رباعی [شناخته] می‌شوند و اشتقاق واژه‌های مختلف براساس تغییر شکلی است که به این ریشه‌ها داده می‌شود و به نام ابواب خوانده می‌شود. پس شمار واژه‌هایی که ممکن است در این زبان‌ها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم دارد با شمار ریشه‌های ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشه‌های ثلاثی چه قدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire) به کار می‌بریم.

در این رشته، قضیه‌ای است به این ترتیب:

هرگاه بخواهیم از میان n شئ، تعداد معینی مثلاً K شئ برگزینیم و بخواهیم بدانیم چند جور می‌شود این K شئ مختلف را از میان آن تعدا کل n شئ برگزید، پاسخ این پرسش چنین است: اگر تعداد امکانات گزینش را به p نشان دهیم، این عدد می‌شود:

P = n (n-1) (n-2) …. (n-k+1)

… مثلاً اگر بخواهیم از میان پنج حرف، دو حرف را برگزینیم، این جا n = ۵ و ۲= k و P مساوی است با (۲۰ = ۴ × ۵ = p).

یعنی می‌توان ۲ حرف را ۲۰ جور از میان ۵ حرف برگزید به طوری که ترتیب قرار دادن ۲ حرف نیز رعایت شود… .

اکنون می‌خواهیم ببینیم که از میان ۲۸ حرف الفبای سامی، چند ترکیب سه حرفی می‌توان درآورد. این تعداد ثلاثی‌های مجرد مساوی می‌شود با:           19656= 26 × ۲۷ × ۲۸= P

یعنی حداکثر تعداد ریشه‌های ثلاثی مجرد مساوی ۱۹۶۵۶  است و نمی‌توان بیش از این تعداد ریشه ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد.

درباره ریشه‌های رباعی می‌دانیم که تعداد آنها کم است و در حدود پنج درصد تعداد ریشه‌های ثلاثی است، یعنی تعداد آن‌ها در حدود ۱۰۰۰ است. چون ریشه‌های ثلاثی نیز وجود دارد که به جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که یکی از آنها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) که حرف «د» دوبار به کار رفته است. از این رو بر تعداد ریشه‌هایی که در بالا حساب شده است، چندهزار می‌افزاییم و جمعاً عدد بزرگ‌تر بیست و پنج هزار (۲۵۰۰۰) ریشه را می‌پذیریم.

       چنان که گفته شد، در زبان‌های سامی از هر فعل ثلاثی مجرد می‌توان با تغییر شکل آن و یا اضافه [کردن] چند حرف، کلمه‌های دیگری از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول می‌باشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هر کدام از افعال، اسامی مختلفی اشتقاق می‌یابد: اوّل، نام‌های مکان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شیوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معنی.

       با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته می‌شود که از هر ریشه‌ای حداکثر هفتاد مشتق می‌توان به دست آورد. پس هر گاه تعداد ریشه‌ها را که از ۲۵۰۰۰ کم‌تر است در هفتاد ضرب کنیم، حداکثر عده‌ کلمه‌هایی که به دست می‌آید می‌شود:

۱۷۵۰۰۰۰ = ۷۰ × ۲۵۰۰۰

البته‌ همه هفتاد اشتقاق برای هر ریشه‌ای متداول و معمول نیست و عددی که محاسبه شد، حداکثر کلمه‌هایی است که ساختن آن‌ها امکان دارد، نه اینکه همه‌ کلمه‌هایی که طبق الگوی زبان ممکن است ساخته شود، واقعاً وجود داشته باشد. با این همه، باز مقداری به این عدد حساب شده می‌افزاییم و آن عدد را به دو میلیون می‌رسانیم. امکان ساختن کلماتی بیش از این، در ساختمان این زبان وجود ندارد.

       یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان است، این است که برای تسلط یافت به آن می‌باید دست‌کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از برداشت و این کار برای همه مقدور نیست، حتا برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند.

       اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از دو میلیون عدد بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد؛ مگر اینکه معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگ‌های لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی می‌بینیم که عده زیادی کلمات به وسیله یک جمله بیان شده است، نه به وسیله‌ی یک کلمه! مثلاً کلمه Confronation که در فارسی آن را می‌شود به «روبه‌رویی» ترجمه کرد، در فرهنگ‌های فرانسه یا انگلیسی به عربی، چنین ترجمه شده است:

«جعل الشهود وجاهاً و المقابله بین اقولهم»! و کلمه‌ Permeabtlity که می‌توان آن را در فارسی با کلمه‌ی «تراوایی» بیان کرد، در فرهنگ‌های عربی چنین ترجمه شده است: «امکان قابلیه الترشح»!

       … یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار می‌کردند: در یکی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند که در برابر کلمات بی‌شمار علمی که در رشته‌های مختلف وجود دارد، [فرهنگستان] مصر که در تنگنای موانع [یاد شدن در] بالا واقع شده است، چنین نظر داده است که باید از به کار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هندواروپایی استفاده کرد. مثلاً در مورد کلمه‌ Cephalopode که به جانوران نرم‌تنی گفته می‌شود مانند «هشت‌پا» که سر و پای آن‌ها به هم متصل‌اند و در فارسی به آن‌ها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره کلمه‌ی «رأس رجلی» را پیشنهاد کرده‌اند که این ترکیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود کلمه‌ Mollusque که در فارسی «نرم‌تنان» گفته می‌شود، در عربی یک جمله به کار می‌رود: «حیوان عادم الفقار»!

         قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبان‌های هندواروپایی است. می‌خواهیم ببینیم چگونه در این زبان‌ها می‌شود تعداد بسیار زیادی واژه علمی را به آسانی ساخت. زبان‌های هندواروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ عدد می‌باشند و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند (Prefixe) و در حدود ۶۰۰ پسوند (Suffixe) هستند که با اضافه کردن آن‌ها به اصل ریشه می‌توان واژه‌های دیگری ساخت. مثلاً از ریشه‌ی «رو» می‌توان واژه‌های «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژه‌های «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهای « اند» و « ار» و « اش» ساخت. در این مثال، ملاحظه می‌کنیم که ریشه «رو» به دو شکل آمده است: یکی «رو» و دیگری «رف».

       با فرض این که از این تغییر شکل ریشه‌ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشه‌ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، ترکیب آن‌ها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ۳۷۵۰۰۰ = ۲۵۰ × ۱۵۰۰ واژه را به دست می‌دهد.

اینک هر کدام از واژه‌هایی که به این ترتیب به دست آمده است را می‌توان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژه «خودگذشته» که از پیشوند «خود» و ریشه‌ی «گذشت» درست شده است، می‌توان واژه‌ی «خودگذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» به دست آورد و واژه‌ی «پیشگفتار» را از پیشوند «پیش» و ریشه‌ی «گفت» و پسوند « ار» به دست آورد. هرگاه ۳۷۵۰۰۰ واژه‌ای را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژه‌هایی که به دست می‌آید، می‌شود:                            225000000 = 600 × ۳۷۵۰۰۰

باید واژه‌هایی را که از ترکیب ریشه با پسوند‌های تنها به دست می‌آید نیز حساب کرد که می‌شود ۹۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ۱۵۰۰ (نهصد هزار). پس جمع واژه‌هایی که فقط از ترکیب ریشه‌ها با پیشوندها و پسوندها به دست می‌آید، می‌شود:

۲۲۶۲۷۵۰۰۰ = ۹۰۰۰۰۰ + ۳۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰

یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشه‌ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ‌های هر ریشه؛ ولی ترکیب‌های دیگری نیز هست، مثل ترکیب اسم با فعل (مانند: پیاده‌رو) و اسم با اسم، مانند: خردپیشه؛ و اسم با صفت، مانند: روشن‌دل؛ و فعل با فعل، مانند: گفتگو؛ و ترکیب‌های بسیار دیگر در نظر گرفته نشده و اگر همه‌ ترکیب‌های ممکن را در زبان‌های هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه‌هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکته قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون‌ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست‌کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از برداشت و قواعد پیچیده‌ی صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.  (فرهنگ حسابی، دیباچه کتاب)

نظر دکتر کزازی درباره توانمندی زبان پارسی در سنجش با دیگر زبانها

زبان پارسی زبانی است توانمند و بی‌نیاز. اگر گاهی به وامواژه‌ها نیاز دارد، این نیاز در همان مرز و اندازه‌ای است که هر زبان می‌تواند داشت، و حتی بسیار کمتر از بسیاری از دیگر زبان‌ها نیازمند وامواژه‌هاست. این توانمندی در زبان پارسی برمی‌گردد به سامانه و دستگاه واژه‌سازی در این زبان که بسیار نیرومند و کارآمد و آفرینش‌گرانه است و حتی بی‌کرانه است. ما می‌توانیم بی‌شماره در پارسی واژه بسازیم. زبان پارسی مانند بسیاری از زبانهای جهان کالبدینه نیست؛ بدین‌سان که پیمانه‌ها و ریخت‌های از پیش نهاده‌ای برای واژه‌سازی در این زبان نمی‌بینیم. زبان پارسی بسیار نرمش‌پذیر است؛ به موم می‌ماند: خود را با توان زبانی به کاربرنده خویش دمساز می‌گرداند. هر چه مایه و توان و دانش شما در زبان پارسی بیشتر باشد، این زبان را آسان‌تر و مایه‌ورتر می‌توانید به کار بگیرید. برای همین است که این زبان در جهان، زبان سرود و سخن و شعر شده است. برای آنکه سخنور می‌تواند آنچه را در درون او می‌‌گذرد، به یاری این زبان روشن‌تر و رساتر باز گوید. او زبان پارسی را بیش از هر زبان دیگر می‌تواند از آن خود کند و می‌تواند زبانی ویژه و شیوه شناختی در پارسی برای خود بیابد.          برای نمونه، یکی از واژه‌های بسیار آشنا در زبان پارسی، واژه «دست» است. با این واژه می‌توان ده‌ها واژه ساخت؛ گذشته از آن واژه‌ها که دیگران پیش از این، از این واژه ساخته‌اند. بسنده است که این واژه را با واژه دیگر بپیوندید تا واژه‌ای نو به دست آید: فرادست، فرودست، زیردست، زبردست، بالادست، پایین‌دست، دستاویز، دستبند، دستگیره و… حتی می‌توانیم فرهنگی خرد از واژگانی را که تاکنون با این واژه ساخته شده است فراهم بیاوریم. از این روی، این زبان، در سرشت و ساختار، زبانی تُنُک مایه نیست که از برآوردن نیازهای روز ناتوان باشد و بخواهد از وامواژه‌ها بهره برد. ناتوانی، کمبود و بی‌توشی از زبان پارسی نیست، از کسانی است که این زبان را به کار می‌گیرند. از این روی می‌توانیم از واژگان بیگانه بپرهیزیم؛ برای واژگانی که به هر انگیزه‌ای در این زبان راه جسته است، برابرهای پارسی بیابیم؛ اندک‌اندک این واژه‌ها را هم از زبان برانیم؛ و آن واژگان دیگر را به جای آنها بنشانیم. ما اگر گاهی اندک نیاز داشتیم که واژه‌ای را از زبانی دیگر بستانیم، برآنم که ‌می‌توانیم چنین کرد. (دکتر میرجلال‌الدین کزازی، تارنما)

برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.

پیمایش به بالا