اَلتَّجرِبَهُ الْجَدیدَهُ (تجربه تازه.)





تَفَکُّرُ ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سَبْعینَ سَنَهً. (ساعتی اندیشیدن از نیایش هفتاد ساله بهتر است.)
کانَ فَرَسٌ صَغیرٌ مَعَ أُمِّهِ فی قَریَهٍ. (اسب کوچکی با مادرش در روستایی بود.)
قالَتْ أُمُّ الْفَرَسِ لِوَلَدِها: (مادر اسب به فرزندش گفت.)
«نَحنُ نَعیشُ مَعَ الْإنسانِ وَ نَخدِمُهُ؛ (ما با انسان ها میزییم و به او خدمت میکنیم.)
لِذا أَطلُبُ مِنْکَ حَمْلَ هذِهِ الْحَقیبَهِ إلَی الْقَریَهِ الْمُجاوِرَهِ» (برای همین از تو میخواهم که این چمدان را به روستای کناری ببری.)
هوَ یَحْمِلُ الْحَقیبَهَ وَ یَذْهَبُ إلَی الْقَریَهِ الْمُجاوِرَهِ. (او چمدان را میبرد و به روستای کناری میرود.)
فی طَریقِهِ یُشاهِدُ نَهْراً. (در راهش جویی را میبیند.)
یَخافُ الْفَرَسُ وَ یَسْأَلُ بَقَرَهً واقِفَهً جَنْبَ النَّهرِ: (کره اسب میترسد و از گاوی که کنار جوی ایستاده است میپرسد:)
«هَلْ أَقدِرُ عَلَی الْعُبورِ؟» (آیا میتوانم بگذرم؟)
اَلْبَقَرَهُ تَقولُ: «نَعَم؛ لَیسَ النَّهْرُ عَمیقاً.» (گاو میگوید: آری جوی ژرف نیست.)
یَسْمَعُ سِنجابٌ کَلامَهُما وَ یَقولُ: «لا؛ أَیُّهَا الْفَرَسُ الصَّغیرُ، أَنتَ سَتَغْرَقُ فِی الْماءِ،
(سنجاب سخن آن دو را میشنود و میگوید: نه؛ ای اسب کوچک، تو در آب غرق خواهی شد.)
هذَا النَّهرُ عَمیقٌ جِدّاً. عَلَیْکَ بِالرُّجوعِ. أَ تَفْهَمُ»
(این جوی بسیار ژرف است. باید برگردی. آیا میفهمی؟)
وَلَدُ الْفَرَسِ یَسْمَعُ کَلامَ الْحَیَوانَینِ وَ یَقولُ فی نَفْسِهِ: (کره اسب سخن هر دو جانور را میشنود و به خودش میگوید.)
فَیَرْجِعُ إلی والِدَتِهِ وَ یَبْحَثُ عَنِ الْحَلِّ. (سپس به سوی مادرش بازمی گردد و به دنبال راه حل میگردد.)
اَلْأُمُّ تَسْأَلُهُ: «لِماذا رَجَعْتَ!؟» (مادر از او میپرسد: چرا بازگشتی؟)
یَشْرَحُ الْفَرَسُ الْقِصَّهَ وَ تَسْمَعُ الْأُمُّ کَلامَهُ. اَلْأُمُّ تَسْأَلُ وَلَدَها: (اسب داستان را گزارش میکند و مادر سخن او را میشوند. مادر از فرزندش میپرسد:)
«ما هوَ رَأْیُکَ؟ أَ تَقْدِرُ عَلَی الْعُبورِ أَمْ لا؟ مَنْ یَصْدُقُ؟ وَ مَنْ یَکْذِبُ؟» (نظر تو چیست؟ آیا میتوانی بگذری یا نه؟ چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ.)
ما أَجابَ الْفَرَسُ الصَّغیرُ عَنْ سُؤالِها … لکِنَّهُ قالَ بَعدَ دَقیقَتَینِ: (اسب کوچک به پرسشش پاسخ نداد … اما پس از دو دقیقه گفت:)
اَلْبَقَرَهُ تَصْدُقُ وَ السِّنجابُ یَصْدُقُ أَیضاً. اَلْبَقَرَهُ کَبیرَهٌ وَ السِّنْجابُ صَغیرٌ. (گاو راست میگوید و سنجاب هم راست میگوید. گاو بزرگ است و سنجاب کوچک.)
«کُلٌّ مِنهُما یَقولُ رَأیَهُ. فَهِمتُ الْمَوضوعَ.» (هر یک از آن دو نظرش را میگوید. موضوع را فهمیدم.)
یَفْهَمُ الْفَرَسُ الصَّغیرُ کَلامَ أُمِّهِ وَ یَذْهَبُ إلَی النَّهرِ وَ یُشاهِدُ الْبَقَرَهَ وَ السِّنجابَ مَشغولَینِ بِالْجَدَلِ. (اسب کوچک سخن مادرش را میفهمد و به سوی جوی میرود و گاو و سنجاب را میبیند که مشغول بگومگویند.)
اَلبَقَرَهُ:«أَنا أَصْدُقُ وَ أَنتَ تَکْذِبُ.» (گاو: من راست میگویم و تو دروغ میگویی.)
اَلسِّنجابُ: «لا؛ أَنَا أَصْدُقُ وَ أَنتِ تَکْذِبینَ». (سنجاب: نه من راست میگویم و تو دروغ میگویی.)
یَعْبُرُ الْفَرَسُ ذلِکَ النَّهرَ بِسُهولَهٍ؛ (اسب از آن جوی به آسانی میگذرد.)
ثُمَّ یَرْجِعُ وَ یَفْرَحُ لِلتَّجرِبَهِ الْجَدیدَهِ. (سپس بازمی گردد و از تجربه تازه شاد میگردد.)



فعل مضارع
اَلْفِعلُ الْمُضارِعُ ← (یَفْعَلُ، تَفْعَلُ) ، (نَفْعَلُ)

هذَا الوَلدُ الصَّغیرُ یَلْعَبُ بِسَیّارَتِهِ. (این فرزند کوچک با خودرویش بازی میکند.)
تِلْکَ الْمَرأَهُ تَنْفَعُ أُسْرَتَها. (این زن به خانواده اش سود میرساند.)

نَحنُ نَقْرَأُ الْقُرآنَ. (ما قرآن میخوانیم.) نَحنُ نَذْهَبُ إلی بَیتِ اللّهِ. (ما به خانه خدا میرویم.)


جمله های زیر را ترجمه کنید.
۱- أَنتَ تَجلِسُ عَلَی الْأَرضِ وَ والِدَتُکَ تَجلِسُ عَلَی الْکُرسیِّ. (تو روی زمین مینشینی و مادرت روی صندلی مینشیند.)
۲- أُختی تَقولُ لی: «یا أَخی، أَ أَنتَ تَقولُ الْحَقَّ؟» (خواهرم به من میگوید: برادرم، آیا تو حق را میگویی؟)





اَلتَّمارینُ
اَلتَّمْرینُ الْأَوَّلُ:
با مراجعه به متن درس جمله های درست و نادرست را معلوم کنید.
۱- طَلَبَتْ أُمُّ الْفَرَسِ مِنْ وَلَدِها حَمْلَ حَقیبَهٍ مَملوءَهٍ بِالذَّهَبِ. (مادر اسب از فرزندش خواست که چمدانی پر از طلا را ببرد.)
درست □ نادرست ■
۲- قالَتْ أُمُّ الْفَرَسِ: «اَلبَقَرَهُ کَبیرَهٌ وَ السِّنْجابُ صَغیرٌ». (مادر اسب گفت: گاو بزرگ و سنجاب کوچک است.)
درست □ نادرست ■
۳- قالَت الْبَقَرَهُ لِلْفَرَسِ: «أَنتَ تَغْرَقُ فِی النَّهْرِ». (گاو به اسب گفت: تو در جوی غرق می شوی.)
درست □ نادرست ■
۴- اَلسِّنجابُ وَ الْبَقَرَهُ صادِقانِ فی کَلامِهِما. (سنجاب و گاو در سخنشان راستگویند.)
درست ■ نادرست □
۵- عَبَرَ الْفَرَسُ النَّهرَ بِسُهولَهٍ. (اسب از جوی به آسانی گذشت.)
درست ■ نادرست □
اَلتَّمْرینُ الثّانی:
جمله های زیر را با توجّه به تصویر ترجمه کنید.
هذَا الرَّجُلُ یَغسِلُ قُبورَ الشُّهَداءِ. (این مرد گورهای جانباختگان را می شوید.)
نَحنُ نَذهَبُ إلَی الْجَبَلِ لِحِفْظِ نَظافَهِ الطَّبیعَهِ. (ما برای نگهداری پاکیزگی طبیعت به کوه می رویم.)
هذِهِ الْمَرأَهُ تَغسِلُ قُبورَ الشُّهَداءِ. (این زن گورهای جانباختگان را می شوید.)
اَلتَّمْرینُ الثّالِثُ:
جمله های زیر را ترجمه کنید؛ سپس زیر فعل های مضارع خط بکشید.
۱- وَ مَن یشْکُر فإِنَّما یشْکُرُ لِنَفْسِهِ. (هر کس سپاس گزاری کند همانا برای خودش سپاس گزاری می کند.)
۲- أَ أَنتَ تَجْمَعُ الْأخْشابَ أَمْ أُخْتُکَ تَجْمَعُ؟ (آیا تو چوب ها را گرد می آوری یا خواهرت؟)
۳- جَدّی ما طَلَبَ مِنّا مُساعَدَهً وَ جَدَّتی تَطْلُبُ الْمُساعَدَهَ. (پدربزرگم از ما یاری نخواست و مادربزرگم درخواست یاری می کند.)
۴- والِدُنا یَعْمَلُ فِی الْمَصْنَعِ وَ والِدَتُنا تَعْمَلُ فِی الْمَکْتَبَهِ. (پدرمان در کارخانه کار می کند و مادرمان در کتابخانه.)
اَلتَّمْرینُ الرّابِعُ:
ترجمه کنید.
عربی | فارسی | عربی | فارسی |
قَدَرْتَ | توانستی | ما قدَرْتَ | نتوانستی |
یَسْأَلُ | پرسد | سیَسْأَلُ | خواهد پرسید |
نفْتحُ | باز می کنیم | سَوفَ نفْتحُ | باز خواهیم کرد |
طَرَقَتْ | کوبید | تَطْرُقُ | می کوبد |
فَهِمْتُ | فهمیدم | سَأَفهَمُ | خواهم فهمید |
شَرِبْنا | نوشیدیم | نشَربُ | می نوشیم |




اَلتَّمْرینُ الْخامِسُ:
گزینۀ مناسب را انتخاب کنید.
۱- هَلْ ……………… ذٰلِکَ الْمُدَرِّسَ یا أَخی؟ (برادرم! آیا آن دبیر را می شناسی؟) تَعرِفُ ■ تَعرِفینَ □
۲- أَ أَنتِ …………….. إِلَی الْمُختَبَرِ وَحْدَکِ یا أُختی؟ (خواهرم! آیا تو به تنهایی به آزمایشگاه می روی؟) تَذهَبُ □ تَذهَبینَ ■
۳- نَحْنُ …………….. إلِیَ الْبسُتانِ قَبْلَ ثَلاثَهِ أیَّامٍ. (ما سه روز پیش به باغ رفتیم.) ذَهَبْنا ■ سَنَذْهَبُ □
۴- أَنَا سَوْفَ ……………. إِلیٰ بِلادی فِی الْأُسبوعِ الْقادِمِ. (من هفته آینده به کشور بازخواهم گشت.) أرَجِع ■ رجَعْتُ □
۵- اَلْعاقِلُ ………… إلِیَ الیْسَارِ وَ الیْمَینِ ثمَ یعْبُرُ الشّارِعَ. (دانا به راست و چپ نگاه می کند؛ سپس از خیابان می گذرد.)
تَنْظُرُ □ یَنْظُرُ ■
اَلتَّمْرینُ السّادِسُ:
در گروه های دو نفره مکالمه کنید.
۱- أَینَ بَیتُکَ؟ أَینَ بَیتُکِ؟ (خانه ات کجاست؟) – بیتی فی طهران. (خانه ام در تهران است.)
۲- ماذا فی یَدِکَ؟ ماذا فی یَدِکِ؟ (در دستت چیست؟) – فی یَدی قلم. (مدادی در دست من است.)
۳- کمَ صَفّا فی مَدرَسَتِکَ؟ کَم صَفّاً فی مَدرَسَتِکِ؟ (مدرسه ات چند کلاس دارد؟) – تسعهُ صُفوف. (نه کلاس.)
۴- أ تعْرِفُ مُدیرَ المَدرَسَهِ؟ أَ تَعْرِفینَ مُدیرهَ الْمَدرَسَهِ؟ (آیا مدیر مدرسه را می شناسی؟) – نعم، أنا أعرفهُ. (آری، او را می شناسم.)
۵- هَل أنَتَ فِی الْمَکتبَهِ؟ هَل أَنتِ فِی الْمَکتَبَهِ؟ (آیا تو در کتابخانه ای؟) – لا، أنا فی الصف الآن. (نه اکنون من در کلاس ام.)


کَنْزُ الْحِکْمَهِ(گنج دانش)
بخوانید و ترجمه کنید.
۱- لا خَیرَ فی قَولْ إِلٍّا مَعَ الْفِعْلِ . (خیری در سخنی نیست مگر با کردار.)
۲- اَلسُّکوتُ ذَهَبٌ وَ الْکَلامُ فِضَّهٌ . (خاموشی زر است و سخن نقره.)
۳- أکْثَرُ خَطایَا ابْنِ آدَمَ فی لِسانِهِ. (بیشر لغزشهای آدمی در زبانش است.)
۴- اَلْکَلامُ کَالدَّواءِ. قَلیلُهُ یَنْفَعُ وَ کَثیرُهُ قاتِلٌ. (سخن چون دارو است. کمش سود می رساند و فراوانش کشنده است.)
۵- غَضَبُ الْجاهِلِ فی قَولِهِ وَ غَضَبُ الْعاقِلِ فی فِعْلِهِ. (خشم نادان در گفته اش است و خشم دانا در کردارش.)

حِوارٌ بیَنَ زائرَینِ فی طرَیقِ کرَبلَاء (گفت و گویی میان دو دیدارگر در راه کربلا.)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: أَ أَنتَ تَعرِفُ مَتی نَصِلُ إلی کَربَلاء؟ (آیا تو میدانی کی به کربلا میرسیم؟)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: نَعَم؛ بَعدَ ساعَهٍ. أَ أَنتَ جِئتَ مِن إیران؟ (آری؛ یک ساعت دیگر. آیا تو از ایران آمدهای؟)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: نَعَم؛ أنا مِن إیران. (آری؛ من از ایرانم.)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: وَ مِن أیِّ مَدینهٍ؟ (از چه شهری؟)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: مِن مَدینَهِ قُم. أَ أَنتَ جِئتَ إلی إیران ایضاً؟ (از شهر قم. آیا تو نیز به ایران آمدهای؟)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: نَعَم؛ جِئتُ مَرَّتَینِ إلی إیران وَ شاهَدْتُ الْمُدُنَ الْمُقَدَّسَهَ. (آری؛ دوبار به ایران آمدهام و شهرهای مقدس را دیدهام.)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: کَیفَ کانَتْ سَفرَتُکُم إلی إیران؟ (سفرتان به ایران چگونه بود؟)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: کانَتْ طَیِّبَهً؛ لِأَنَّ الشَّعْبَ الْإیرانیَّ شَعبٌ مِضیافٌ. (خوب بود؛ زیرا مردم ایران مردمی مهماننوازند.)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: وَ کَذلِکَ الشَّعْبُ الْعِراقیُّ شَعبٌ مِضیافٌ. (همچنین مردم عراق مردمی مهماننوازند.)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: الَحَمدُ للِهّ.ِ أ تذَهَبُ إلی کرَبلَاء؟ (سپاس خدای را. آیا به کربلا می روی؟)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: نعَم؛ أنا أَمْشی مِنَ النجَّفِ إلی کرَبلَاء. (آری؛ من پیاده از نجف به کربلا می روم.)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: أنتَ ضَیفُناَ العَزیزُ فی مَوکبِ الْإمامِ الرِّضا حَتیّ ترَجِعَ. (تو در کاروان امام رضا میهمان گرامیمانی تا برگردی.)
اَلزّائِرُ الْإیرانیُّ: طوبی لِلشَّعبِ الْعِراقیِّ لِهذِهِ الضّیافهِ! (خوشا به مردم عراقی با این مهماننوازی!)
اَلزّائِرُ الْعِراقیُّ: نحَنُ فی خِدمهَ الْمُحِبّینَ لِأهَلِ البْیَتِ. (ما در خدمت دوستاران اهل بیتیم.)





