أَنَا طَبّاخَهٌ. أَطْبُخُ طَعاماً لَذیذاً. (من آشپزم. خوراکی های خوشمزه می پزم.)
بیع (فروش)≠ شراء(خرید)
مِهْنَتُکَ فِی الْمُستَقبَلِ (پیشه ات در آینده)
دخَلَ الْمُدَرِّسُ فِی الصَّفِّ وَ قالَ: درَسُ الیَومِ حَولَ مِهْنَهِ الْمُستَقبَلِ. (آموزگار به کلاس داخل شد و گفت: درس امروز درباره پیشه آینده است.)
فَسَأَلَ: أَیَّ مِهنَهٍ تُحِبُّ؟ (پرسید: چه پیشهای را دوست داری؟)
صادِقٌ: أَنَا أُحِبُّ الزِّراعَهَ. لِأَنَّها عَمَلٌ مُهِمٌّ لِتَقَدُّمِ البْلِاد.ِ سَوفَ أَصیرُ مُهَندِساً زِراعیّاً. (صادق: من کشاورزی دوست دارم؛ زیرا برای پیشرفت کشور، کار ارزشمندی است. بهزودی مهندس کشاورزی میشوم.)
ناصِرٌ: أَنَا أُحِبُّ بَیْعَ الْکُتُبِ؛ لِأَنَّ الْکُتُبَ کُنوزٌ و قالَ رَسولُ اللّهِ عَنْها: (ناصر: من فروش کتاب را دوست دارم، زیرا کتابها گنجهای اند و پیامبر از آنها سخن گفته است.)
اَلْکُتُبُ بَساتینُ الْعُلَماءِ. (کتابها بوستانهای دانشمنداناند.)
قاسِمٌ: سَأَصیرُ مُختَرِعاً وَ سَوفَ أَصْنَعُ جَوّالاً جَدیداً. (قاسم: من مخترع خواهم شد و بهزودی گوشی جدیدی میسازم.)
منصورٌ: أَنَا أُحِبُّ الرّیاضَهَ. (منصور: من ورزش را دوست دارم.)
أَنَا لاعِبٌ مُمتازٌ فی کُرَهِ الْقَدَمِ. (من بازیکن برجستهای در فوتبالام.)
أَمینٌ: أَنَا أُحِبُّ طِبَّ الْعُیونِ. سَوفَ أَصیرُ طَبیباً لِخِدمَهِ النّاسِ. (امین: من چشمپزشکی را دوست دارم. بهزودی برای خدمت به مردم پزشک میشوم.)
اَلطُّلّابُ ذَ کَروا أَصحابَ الْمِهَنِ کَالْمُدَرِّسِ وَ الْخَبّازِ وَ الشُّرْطیِّ وَ الْحَلْوانیِّ وَ الْبائِعِ وَ الْمُمَرِّضِ وَ الْحَدّادِ وَ غَیْرِهِمْ. (دانش آموزان صاحبان شغلها را نام بردند: مانند: آموزگار، نانوا، کلانتر، شیرینیفروش، فروشنده، پرستار، آهنگر و دیگر شغلها را)
اَلْمُدَرِّسُ: ما هوَ هَدَفُکُم مِنِ انْتِخابِ الشُّغلِ؟ (هدفتان از گزیدن پیشه چیست؟)
عارفٌ: خِدمَهُ النّاسِ؛ لِأَنَّ کُلَّ واحِدٍ مِنّا بِحاجَهٍ إلَی الْآخَرینَ. (عارف: خدمت به مردم، زیرا هر یک از ما به دیگران نیاز دارد.)
اَلْمُدَرِّسُ: أَیُّ شُغلٍ مُهِمٌّ؟ (آموزگار: چه پیشهای مهم است؟)
حامِدٌ: کُلُّ مِهنَهٍ مُهِمَّهٌ وَ الْبِلادُ بِحاجَهٍ إلی کُلِّ الْمِهَنِ. (حامد: هر پیشهای مهم است و کشور به همه پیشهها نیاز دارد.)
اَلْمُدَرِّسُ: عَلَینا بِاحْتِرامِ کُلِّ الْمِهَنِ. (آموزگار: ما باید همه پیشهها را ارزشمند بشماریم.)
قالَ رَسولُ اللهِ: خَیْرُ النّاسِ أنفَعُهُم لِلنّاسِ (پیامبر فرموده اند: بهترین مردم سودمندترینشان برای مردم است.)
بدانیم
دانستیم که فعل مضارع نشانگر زمان حال و آینده است؛ اکنون بدانیم که با افزودنِ «سَـ» یا «سَوْفَ» بر سر آن فقط بر آینده (مستقبل) دلالت می کند و در ترجمه آن از فعل«خواه … » استفاده می شود؛ مثال: أَکْتُبُ: می نویسم ← سَأَکْتُبُ، سَوفَ أَکْتُبُ: خواهم نوشت.
با توجّه به الگوی خوانده شده ترجمه کنید.
أَنَا سَأَعْمَلُ: (من کار خواهم کرد.) / أَنتِ سَوْفَ تَفْحَصینَ الْمَریضَهَ: (تو بیمار را معاینه خواهی کرد.)
أَنتَ سَوفَ تَفْرَحُ: (تو شاد خواهی شد.)
فعل مضارع
اَلْفِعلُ الْمُضارِعُ (أفَعَلُ)، (تَفْعَلُ، تَفْعَلینَ)
أَنَا خَبّازٌ. (من نانوایم.) أَنَا مُدَرِّسَهُ الْکیمیاءِ. (من آموزگار شیمیام.)
أَعمْلَ لتَهِیِئَهِ الخُبزِ مِنَا لسّاعَهِ الخْامِسَهِ. (از ساعت پنج برای آماده کردن نان کار می کنم.) أَشرَحُ الدَّرسَ لِلطّالِباتِ. (درس را به دانش آموزان گزارش می کنم.)
أَنتَ شُرْطیٌّ. (من کلانترم.) أَنتِ طَبیبَهٌ. (من پزشکم.)
تَحفَظُ الْأَمْنَ فِی الْبِلادِ. (امنیت را در کشور حفظ میکنم.) تَفحَصینَ الْمَرضی بِدِقَّهٍ. (بیماران را به دقت معاینه میکنم.)
التَّمارین
اَلتَّمْرینُ الْأَوَّلُ:
با مراجعه به متن درس به پرسشهای زیر پاسخ کوتاه دهید.
۱- ماذا قالَ النَّبیُّ حَولَ الْکُتُبِ؟ (پیامبر درباره کتابها چه گفته است؟)
اَلْکُتُبُ بَساتینُ الْعُلَماءِ. (کتابها بوستانهای دانشمندانند.)
۲- ما هوَ الْهَدَفُ مِنِ انْتِخابِ الشُّغْلِ؟ (هدفت از انتخاب شغل چیست؟)
خِدمَهُ النّاسِ؛ لِأَنَّ کُلَّ واحِدٍ مِنّا بِحاجَهٍ إلَی الْآخَرینَ. (عارف: خدمت به مردم، زیرا هر یک از ما به دیگران نیاز دارد.)
۳- حَولَ أَیِّ مَوضوعٍ کانَ دَرسُ الْیَومِ؟ (درس امروز درباره چه موضوعی بود؟)
درَسُ الیَومِ کان حَولَ مِهْنَهِ الْمُستَقبَلِ. (درس امروز درباره پیشه آینده بود.)
۴- ماذا سَتَصیرُ فِی الْمُستَقبَلِ؟ (در آینده چه کاره می شوی؟)
أَنَا أُحِبُّ الرّیاضَهَ. سَوفَ أَصیرُ لاعِبا مُمتازا. (من ورزش را دوست دارم. به زودی بازیکن برجستهای خواهم شد.)
۵- أَیُّ شُغلٍ مُهِمٌّ بِرَأْیِک؟ (به نظرت چه کاری ارزنده است؟)
کُلُّ مِهنَهٍ مُهِمَّهٌ وَ الْبِلادُ بِحاجَهٍ إلی کُلِّ الْمِهَنِ. (حامد: هر پیشهای ارزنده است و کشور به همه پیشهها نیاز دارد.)
اَلتَّمْرینُ الثّانی:
جمله های زیر را با توجّه به تصویر ترجمه کنید.
أَنَا طَبّاخَهٌ. (من آشپزم.) أَنَا نَجّارٌ. (من درودگرم.)
أَطْبُخُ طَعاماً لَذیذاً. (من خوراکیهای خوشمزه می پزم.) سَأَصْنَعُ کُرسیّاً خَشَبیّاً. (به زودی صندلی چوبی خواهم ساخت.)
أَنتَ طَبیبٌ مُجِدٌّ. (تو پزشک کوشایی.) أَنتِ فَلّاحَهٌ مُجِدَّهٌ. (تو کشاورز کوشایی.)
أَنتَ تَفحَصُ الْمَرضی بِدِقَّهٍ. (تو به دقت بیماران را معاینه میکنی.) أَنتِ تَحصُدینَ الرُّزَّ. (تو برنج درو میکنی.)
اَلتَّمْرینُ الثّالِثُ:
جمله های زیر را ترجمه کنید؛ سپس زیر فعل های مضارع خط بکشید.
۱- أَنتَ حَدّادٌ. تَصنَعُ الْأَبوابَ وَ النَّوافِذَ. (تو آهنگری. در و پنجره می سازی.)
۲- أَنَا جُندیٌّ. أَرفَعُ عَلَمَ وَطَنی إیران. (من سربازم. درفش میهنم ایران را برمی افرازم.)
۳- أَنَا مُمَرِّضَهٌ. أَخدِمُ کُلَّ الْمَرضی. (من پرستارم. به همه بیماران خدمت می کنم.)
۴- أَنَا أَنصَحُکَ أَنْ تَذْهَب عِندَ طَبیبِ الْعُیونِ. (من نصیحتت می کنم که نزد چشمپزشک بروی.)
۵- أَنتِ سَوفَ تَنجَحینَ فی امْتِحاناتِ نِهایَهِ السَّنَهِ. (تو بهزودی در آزمونهای پایان سال کامیاب میشوی.)
اَلتَّمْرینُ الرّابِعُ:
زیر هر تصویر نام آن را به عربی بنویسید. «دو کلمه اضافه است»
حَدّاد – نَجّار – ریاضیّ – مُمَرِّضَه – کاتِب – حَلْوانیّ – خَبّاز – شُرطیّ – خَیّاطَه – سائِق – طَبیبَه – طَبّاخَه – فَلّاحَه – مُدَرِّسَه
کاتِب (نویسنده) فَلّاحَه (کشاورز) مُمَرِّضَه (پرستار)
مُدَرِّسَه (آموزگار) خَبّاز (نانوا) سائِق (راننده)
خَیّاطَه (دوزنده) طَبیبَه (پزشک) حَدّاد (آهنگر)
حَلْوانیّ (شیرینیفروش) نَجّار (درودگر) طَبّاخَه (آشپز)
اَلتَّمْرینُ الْخامِسُ:
در گروه های دو نفره مکالمه کنید. «پاسخ کوتاه کافی است»
۱- فی أیِ صَفٍّ أنَتَ (أنَتِ)؟ (تو در چه کلاسی هستی؟) – فی الصف الثامن. (در کلاس هشتم.)
۲- مِنْ أیَنَ أنَتَ (أنَتِ)؟ (کجایی هستی؟) – أنا من إیران. (من از ایرانم.)
۳- أ تعَرِفُ (تَعرِفینَ) اللُّغَهَ الْعَرَبیَّهَ؟ (آیا زبان عربی میدانی؟) – نعم أعرفها. (آری می شناسمش.)
۴- کمَ کتِابا فی حَقیبتِکَ (حَقیبتِکِ)؟ (در کیفت چند کتاب است؟) – ثلاثه. (سه تا.)
۵- أیَنَ الخَلیجُ الفْارِسیُّ؟ (خلیج فارس کجاست؟) – فی جنوب إیران. (در جنوب ایران.)
کَنْزُ الْحِکْمَهِ (گنج دانش.)
بخوانید و ترجمه کنید. (احادیث از حضرت علی است.)
۱- اَلْإنسانُ بِعَقلِهِ. (آدمی به خردش انسان است.)
۲- اَلْعَقْلُ حُسامٌ قاطِعٌ. (خرد شمشیری برّاست.)
۳- اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارِبِ. (خرد نگه داشت تجربههاست.)
۴- ثَمَرَهُ الْعَقلِ مُداراهُ النّاسِ. (میوه خرد مردمداری است.)
۵- غایَهُ الْعَقلِ الِاعْتِرافُ بِالْجَهلِ. (فرجام خرد اعتراف به نادانی است.)
تحقیق کنید و نام چند شغل یا ورزش را به عربی با تصویر در قالب روزنامه دیواری بنویسید.
اَلْأَربَعینیّات (مراسم چله)
الَذَّهابُ إلیَ النجَّفِ الْأشَرَفِ
– أرُیدُ أنَ أذَهَب إلیَ النجَّفِ. (می خواهم به نجف بروم.) – أ تذَهَبُ باِلحْافلِهِ أمَ بِسَیاّرَهِ الْأجُرهَ؟ (با اتوبوس میروی یا با تاکسی؟)
– أذَهَبُ بِالحْافلِهِ. (با اتوبوس میروم.) – مَوقفُ الحْافلِاتِ أمَامَکَ. (ایستگاه اتوبوس فرارویت است.)
– مَعَ مَن جِئتَ؟ (با که آمدی؟) – جِئتُ مَعَ أسُرَتی وَ أسُرَهِ عَمّی وَ خالی. (با خوانوادهام و خانواده عمو و داییام آمده ام.)
– مَتی نصَلُ إلیَ الحَرَمِ؟ (کی به حرم میرسیم؟) – نصِلُ فِی السّاعهِ التاّسِعَهِ وَ النصِّفِ. (ساعت نه و نیم میرسیم.)
– کمَ مَرَّهً حَضَرتَ فی مَسیرَهِ الْأربعَین ؟ (چندبار در راه چله حاضر شدهای؟) – حَضَرتُ لِأوّلِ مَرَّهٍ. (برای بار نخست حاضر شدهام.)
– أَنصَحُکَ أنْ تذَهَب إلی وادِی السَّلامِ. (پیشنهاد میکنم که به وادی السلام بروی.) – لا أدَری ما وادِی السَّلامِ؟ (نمیدانم وادی السلام چیست؟)
– مِن أ کَبرِ مَقابرِ العْالمَ فیها مَراقدُ بعَضِ الْأنبیاءِ. (از بزرگترین آرامگاههای جان است که در آن گور برخی از پیامبران است.)
– أیُّ نبَیٍّ مَدفون هُناکَ؟ (کدام پیامبر در آن جا به خاک سپرده شده است.)
– هود وَ صالِحٌ. (هود و صالح.)