آموزه هجدهم: عشق جوانی

◙ آیا چیزی در مخیلۀ آدمی می‌گنجد که قلم بتواند آن را بنگارد، / اما جان صادق من آن را برای تو ترسیم نکرده باشد؟

قلمرو زبانی: مخیّله: خیال، ذهن، قوه تخیل / مرجع «تو»: دلبر و معشوقه سراینده / صادق: راستگو، روراست

دستور: مخیّله: متمم / مخیلۀ آدمی: ترکیب اضافی/ می‌گنجد: مضارع اخباری/ قلم: نهاد / آن: ضمیر (نقش مفعول)/ مرجع ضمیر: چیز / بتواند، بنگارد: مضارع التزامی/ رج نخست: جملۀ مرکب (که: پیوند وابسته ساز) / امّا: پیوند همپایه ساز/ جان: نهاد / جان صادق: ترکیب وصفی/ جان من: ترکیب اضافی / آن: ضمیر (نقش مفعولی) / مرجع ضمیر: چیز / تو: متمم

شکسپیر

قلمرو ادبی: قلم … بنگارد: مجاز یا جان‌بخشی / جان صادق … ترسیم نکرده باشد: جان‌بخشی / تناسب: قلم، نگاشتن، ترسیم / پرسش انکاری

بازگردانی: هیچ چیزی نیست که در ذهن انسان بگنجد و قلم بتواند آن را بنگارد؛ ولی جان و روح راستگوی من، آن را برای تو ننوشته باشد و به تصویر نکشیده باشد؟ (من عاشقم و همه توانم را به کار می‌گیرم تا بتوانم با قلم خود تخیّلات خود را برای تو بازگو کنم و آنچه را بایسته است برایت بنویسم.)

پیام: کوشش برای جلب خرسندی دلبر

◙ چه حرف تازه‌ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازه‌ای برای نوشتن / که بتواند عشق مرا یا سجایای ارزشمند تو را بازگو کند؟

قلمرو زبانی: سجایا: ج سجیه، خوها، خلق ها و خصلت ها /

دستور: (یا = پیوند: همپایه ساز) / چه: وابستۀ پیشین (صفت پرسشی)/ چه حرف تازه: دو ترکیب وصفی/ گفتن، نوشتن: متمم/ مانده است: ماضی نقلی/ حرف تازه: ترکیب وصفی/ چیز تازه: ترکیب وصفی/ حذف فعل[مانده است] در جملۀ دوم: به قرینۀ لفظی / عشق: مفعول/ عشق من: ترکیب اضافی / یا: حرف عطف / سجایا: معطوف به مفعول / سجایای ارزشمند: ترکیب وصفی/ سجایای تو: ترکیب اضافی.

قلمرو ادبی: مراعات نظیر: حرف، گفتن / مراعات نظیر: گفتن، نوشتن / واژه‌آرایی: تازه‌ای /  حرف: مجاز از سخن / پرسش انکاری

بازگردانی: سخن تازه‌ای برای گفتن نمانده است و چیز تازه‌ای برای نوشتن نیست و دیگر هیچ سخنی که بتواند عشق مرا یا خوبی‌های ارزشمند تو را، به تو نشان بدهد، نیست. (تمام گفتنی‌ها را درباره عشق برای تو بازگو کرده ام.)

پیام: ناتوانی قلم در بیان عشق / تمام گفتنی‌ها درباره عشق را گفته ام

◙ هر روز باید ذکری واحد را مکرِّر بخوانم / و آنچه را قدیمی است، قدیمی ندانم که «تو از آن منی، و من از آن تو» / درست مانند نخستین باری که نام زیبای تو را تلاوت کردم.

قلمرو زبانی: ذکر: یاد، ورد / مکرر: تکرار شده، پیوسته / عشق قدیم: همان عشق جاودانی که ازلی و ابدی است / آن من: مال من / تلاوت: قرائت، خواندن

دستور: هر روز: ترکیب وصفی / ذکر: مفعول / مکرر: قید / بخوان: مضارع التزامی / آنچه: مفعول / آنِ تو: متمم در جایگاه مسند / درست: قید / نخستین بار: ترکیب وصفی (نقش متممی)/ نام : مفعول/ نام زیبا: ترکیب وصفی/ نام تو: ترکیب اضافی

قلمرو ادبی: آرایۀ عکس: تو از آن من، من از آن تو / واژه‌آرایی: قدیمی؛ من؛ تو؛ آن

بازگردانی: با گفتن این ذکر (این سخن) که تو از آن منی و من از آنِ تو، عشق را از کهنه شدن باز می‌دارم. اگر هر روز و مکررا بگوییم عاشق یکدیگریم، شکوه و زیبایی عشقمان از بین نمی‌رود، اظهار عشق، عشق را قدیمی و کهنه نمی‌کند و همیشه تروتازه می‌ماند، درست مانند روز نخستی که نام تو را عاشقانه فریاد زدم.

پیام: نامکرّر بودن و تازگی عشق / جاودانگی و تقدّس عشق

۞ عبارت: «و آنچه را قدیمی است قدیمی ندانم که تو از آن منی و من از آن تو. درست مانند نخستین باری که نام زیبای تو را  تلاوت کنم.» کدام مفهوم را خاطر نشان می‌سازد؟ « خرداد ۱۴۰۲»

الف) غیرت و توانایی معشوق         ب) جاودانگی و تقدّس عشق           پ) کرامت و مهربانی معشوق         ت) وصف ناپذیری و زیبایی عشق

پاسخ: ب) جاودانگی و تقدّس عشق

◙ این گونه است که عشق جاودانی، همواره معشوق را جوان می‌بیند.

دستور: عشق جاودانی: گروه نهادی / جاودانی: واژه دوتلفظی/ همواره: قید / جملۀ مرکب (که: پیوند وابسته- ساز) / معشوق: مفعول / جوان: مسند / می‌بیند: مضارع اخباری

قلمرو ادبی: عشق: استعاره، تشخیص/ عشق و معشوق: همریشگی (رشته انسانی)

بازگردانی: عشق جاودانی، در پی چهره ظاهر نیست، آری عاشق همیشه معشوق را جوان و زیبا می‌بیند.

پیام: کهنه نشدن عشق راستین

◙ و نه توجهی به گرد و غبار و جراحات پیری دارد / و نه اهمیتی به چین و شکن‌های ناگزیر سالخوردگی می‌دهد.

قلمرو زبانی: ناگزیر: به ناچار / جراحات: جراحت‌ها / چین و شکن‌: چروک / سالخوردگی: پیری

دستور: توجه: مفعول / گرد و غبار: گروه متممی / جراحات: معطوف به متمم / جراحات پیری: ترکیب اضافی / چین و شکن: متمم / اهمیت: مفعول

قلمرو ادبی: مراعات نظیر: پیری، چین و شکن، سالخوردگی / گرد و غبار و جراحات پیری: استعاره از آثار و نشانه‌های پیری

بازگردانی: دلشده هیچ توجهی به چین و شکن پیری دلبر ندارد و به آن اهمیتی نمی‌دهد و همیشه دلستانش را زیبا می‌بیند.

پیام: عاشق به کمبودها و عیبهای معشوق اهمیتی نمی‌دهد و در پی صورت ظاهر نیست.

◙ بلکه همواره عشق قدیم را موضوع صحیفۀ شعر خود می‌گرداند.

قلمرو زبانی: صحیفه: کتاب

دستور: بلکه، همواره: قید / عشق: مفعول/ عشق قدیم: ترکیب وصفی / موضوع: هسته (نقش مسندی) / صحیفه: مضاف الیه / شعر: مضاف الیه مضاف الیه (وابستۀ وابسته) / خود: مضاف الیه مضاف الیه (وابستۀ وابسته)/ می‌گرداند: مضارع اخباری

قلمرو ادبی: مراعات نظیر: موضوع، صحیفه، شعر.

بازگردانی: بلکه معشوق همیشه عشق دیرین را موضوع دیوان شعر خود می‌گرداند.

پیام: جاودانگی عشق

◙ و نخستین احساس عشق را در جایی می‌جوید که خود در آنجا به دنیا آمده است،/ همان جا که شاید اینک دست زمان و صورت ظاهرش، مرده نشانش بدهند.

دستور: جملۀ مرکب (که: پیوند وابسته ساز)/ نخستین: وابستۀ پیشین (= صفت شمارشی ترتیبی) / احساس: هسته (مفعول) / نخستین احساس: ترکیب وصفی / احساس عشق: ترکیب اضافی / جایی: متمم / خود: نهاد / آنجا: متمم / آمده است: ماضی نقلی/ همان جا: ترکیب وصفی (نقشِ قیدی)/ شاید: قید / اینک: قید / مرده: صفت مفعولی/ نوع واو در ابتدای برخی بندها و این بند: حرف پیوند / دست زمان: ترکیب اضافی، نهاد / صورت ظاهر: ترکیب اضافی، معطوف به نهاد.

قلمرو ادبی: به دنیا آمدن: کنایه از زاده شدن / دست زمان: اضافه استعاری و تشخیص / واج‌آرایی« ﹻ »: موضوعِ صحیفۀِ شعرِ خود / تضاد: به دنیا آمده، مرده / مرده نشان دادن: کنایه از فراموش کردن

بازگردانی: دلشده نخستین احساس عشق را در جایی می‌جوید که خود در آنجا زاده شده است و در طلب عشق قدیمی است، همان جایی که شاید گذر زمان (سن تقویمی) و چهره ظاهری اش، آن را پیر نشان بدهد.

پیام: عشق زندگی‌بخش است و هرگز نمی‌میرد.

غزلواره ها، شکسپیر

سعیدجعفری
جعفری سعید
جعفری سعید

◄قلمرو زبانی:

۱- واژه صحیفه را از نظر کارکرد معنایی بررسی کنید.

صحیفه در معنای کتاب، نامه و ورق، دفتر به کار می‌رود. در این درس به معنای کتاب است.

۲- متن درس را از نظر حذف فعل بررسی کنید و نوع حذفها را بنویسید.

رج سوم حذف به قرینۀ لفظی: چه حرف تازه‌ای برای نوشتن [مانده است].   /    رج ششم حذف به قرینۀ لفظی: و من از آن تو [هستم].

saeedjafari
jafarisaeed

◄قلمرو ادبی:

۱- دو نمونه آرایۀ تشخیص در متن درس بیابید.

رج دوم: جان صادق من آن را برای تو ترسیم نکرده باشد؟    /   رج هشتم: عشق جاودانی معشوق را جوان می‌بیند.

رج پایانی: همانجا که شاید اینک دست زمان و صورت ظاهرش، مرده نشانش بدهند.

۲- در متن، نمونه‌ای از استفهام انکاری مشخص کنید.

چه حرف تازه‌ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازه‌ای برای نوشتن؟

◄قلمرو فکری:

۱- شکسپیر برای عشق جاودانی، چه ویژگی‌هایی را برمی‌شمارد؟

عشق جاودانی وصف ناپذیر و نانوشتنی است، دلبر نیز همیشه جوان و دوست داشتنی است؛ دلشده راستین ظاهربین نیست و همیشه به دلبرش عشق می‌ورزد. سخنور همیشه از عشق می‌گوید و این موضوع هیچ گاه برایش کهنه نمی‌شود.

۲- در سطرهای زیر بر چه نکته‌ای تاکید شده است؟

چه حرف تازه‌ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازه‌ای برای نوشتن که / بتواند عشق مرا یا سجایای ارزشمند تو را بازگو کند.

عشق در قالب واژه‌ها نمی‌گنجد؛ بی پایان و بسیار والاست و به زبان نمی‌آید. دلبر من نیز بسیار ارزشمند و وصف ناشدنی است.

۳- مضمون بیت زیر از کدام بخش از سروده شکسپیر قابل دریافت است؟

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب / کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

بازگردانی: غم عشق یک داستان بیشتر نیست؛ ولی جای شگفتی است که از هر زبانی درباره عشق می‌شنوم تکراری نیست.

حافظ به نامکرر و نو بودن سخن عشق نمونش دارد و شکسپیر هم در قسمتی از غزلواره اش از عشق گفتن را کهنه نمی‌شمارد و بازگفت آن را همواره تازه می‌داند. این پیام، در بخش زیر نیز یافت می‌شود:هر روز باید ذکری واحد را مکرر بخوانم/ و آن چه را قدیمی است قدیمی ندانم که تو از آن منی و من از آن تو / درست مانند نخستین باری که نام زیبای تو را تلاوت کردم.

سعید جعفری
دبیرستان طوس
پیمایش به بالا