لف در لغت به معنی «پیچیدن» و نشر به معنی «گستردن» است و دراصطلاح بدیع، هرگاه شاعر یا نویسنده دو یا چند لفظ ذکرکند، سپس دو یا چند لفظ دیگر بیاورد که هر کدام از اینها به یکی از آن لفظها مربوط شود، لف و نشر گویند. در لف و نشر معمولاً معنی بخش اوّل ناتمام است و نیازمند ادامه مطلب؛ بنابراین ذهن شنونده در تکاپو، منتظر ادامه مطلب است. با آمدن دنباله مطلب در بخش دوم، انتظار برآورده میشود. این تلاش ذهنی و دریافت، سبب لذت بردن خواننده میشود.
به نمونه زیر دقت کنید:
منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش / من انس به سرو و گل و بادام گرفتم«نهایی دی ۹۹»
با دقت و تأمّل در بیت بالا نوعی ارتباط و هماهنگی و موسیقی معنوی را حس خواهیم کرد. این موسیقی معنوی از آنجا سرچشمه میگیرد که شاعر ابتدا کلمات و واژگانی را به ترتیب ذکر کرده است؛ سپس وصف یا توضیحی یا افعالی برای هریک از آنها در عبارات بعدی میآورد. واژههای قد، رخ و چشم «لف» و واژههای سرو، گل و بادام «نشر» هستند که شاعر به ترتیب نشرها را این گونه به لفها باز میگرداند و ذهن خواننده با تلاش و دقّت به این معنی پی میبرد.
لفها | نشرها |
۱- قد | ۱- سرو |
۲- رخ | ۲- گل |
۳- چشم | ۳- بادام |
انواع لف و نشر:
۱- مرتّب (بسامان)
اگر لفها به صورت مرتب با نشرها مرتبط باشند، به آن لف و نشر مرتب میگویند. برای مثال در دو بیت زیر (منسوب به فردوسی) لف و نشر مرتب به زیبایی هر چه تمام تر آمده است:
به روز نبرد آن یل ارجمند / به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست / یلان را سر و سینه و پا و دست
لفها | نشرها | نشرها |
۱- شمشیر | ۱- برید | ۱- سر |
۲- خنجر | ۲- درید | ۲- سینه |
۳- گرز | ۳- شکست | ۳- پا |
۴- کمند | ۴- ببست | ۴- دست |
۲- نامرتّب (مشوش، نابسامان)
اگر ارتباط لفها با نشرها نامنظم باشد، لف و نشر نامرتّب خواهد بود. برای مثال:
افروختن و سوختن و جامه دریدن / پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت (طالب آملی) «نهایی خرداد ۹۸»
لفها | نشرها |
۱- افروختن | ۲- شمع |
۲- سوختن | ۱- پروانه |
۳- جامه دریدن | ۳- گل |
بازگردانی: پروانه آتش گرفتن را شمع روشن شدن را و گل جامه پاره کردن را از من یاد گرفت.
با کمی دقت درمییابیم شاعر در مصراع اوّل لفها و در مصراع دوم نشرها را آورده است. در این مثال نشرها به ترتیب لفها نیامده اند؛ یعنی نشر دوم به لف اوّل و نشر اوّل به لف دوم برمیگردد.
شاعر هیچ گاه تعیین نمیکند که هریک از این وصفها، توضیحات یا افعال به کدام یک از امور ذکر شده ربط دارد؛ بلکه آن را به درک و ذوق مخاطب واگذار میکند و همین امر سبب لذّت ادبی خواننده میشود.
نمونههای دیگر:
از عفو و خشم تو دو نمونه است روز و شب / وز مهر و کین تو دو نمونه است شهد و سم (انوری) «نهایی شهریور ۱۴۰۰»
روی و چشمی دارم اندر مهر او / کاین گهر میریزد آن زَر میزند (سعدی) «نهایی دی ۹۹»
بازگردانی: چهره و چشمی دارم که در عشق یار چهرهام از بیماری عشق زرد شده است و چشمم اشک مانند گهر میبارد.
تضاد
استفاده از دو واژه در سخن که از نظر معنی عکس یا ضد یکدیگر باشند یا ضد هم به حساب آیند.
به نمونه زیر توجه کنید:
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز / فرمان برمت جانا، بنشینم و برخیزم (سعدی) «نهایی خرداد ۱۴۰۰»
بنشین با برخیز و بنشینم با برخیزم از نظر معنی در تضاد هستند. تقابل در معنی سبب تداعی میشود، ذهن از این تداعی لذّت میبرد و موسیقی معنوی بیت از مقابله این دو فعل پدید میآید.
یا در بیت:
اینکه گاهی میزدم بر آب و آتش خویش را / روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع (صائب) «نهایی شهریور ۹۹»
از نظر معنی و مفهوم آب و آتش در این بیت آرایه تضاد پدید آورده است.
مثال دیگر:
سخن در میان دو دشمن چنان گوی که اگر دوست گردند، شرم زده نباشی. (گلستان سعدی) «نهایی شهریور ۱۴۰۰»
در این مثال دو واژه «دوست» و «دشمن» از نظر معنی با یکدیگر در تقابل اند یا تضاد دارند. این تضاد در معنی، موسیقی معنوی را سبب میشود و بر روشنگری و زیبایی و لطافت سخن میافزاید.
مثالهای دیگر:
ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم / هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم
موج ز خود رفتهای تیز خرامید و گفت: / هستم اگر میروم، گر نروم، نیستم (اقبال لاهوری)
زمین را از آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار. (گلستان سعدی) «نهایی دی ۱۴۰۰»
● در کدام یک از ابیات زیر آرایه « تضاد » وجود دارد؟ «نهایی شهریور ۹۹»
الف) فلک در خاک می غلتید از شرم سرافرازی / اگر می دید معراج ز پا افتادن ما را
ب) اینکه گاهی می زدم بر آب و آتش خویش را / روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع
ج) ما با توایم و با تو نه ایم؛ اینت بوالعجب / در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
د) چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش / هیچ دانا زین معّما در جهان آگاه نیست
متناقض نما (پارادوکس)
در لغت به معنی ناسازی و نقیض هم بودن است. در اصطلاح ادبی آوردن و جمع دو واژه یا دو معنی متناقض در سخن است؛ چنان که جمع آنها در زبان محال باشد و آفریننده زیبایی شود.
به بیت زیر توجه کنید:
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای؟ / من در میان جمع و دلم جای دیگر است (سعدی) «نهایی شهریور ۱۴۰۰» «نهایی شهریور ۹۹»
حاضر و غایب به هم اضافه شده است. چگونه ممکن است کسی هم حاضر باشد و هم غایب؟! از نظر منطق چنین امری ناممکن است و شگفت. به بیان دیگر، وجود یکی، نقض دیگری است؛ امّا شاعر چنان هنرمندانه این دو صفت متناقض را در کلام خود به کاربرده است که هم پذیرفتنی است، هم بر زیبایی بیت میافزاید.
یا در بیت:
گوش ترحّمی کو کز ما نظر نپوشد / دست غریق یعنی فریاد بی صداییم (بیدل دهلوی) «نهایی دی ۱۴۰۰»
همراهی واژههای فریاد با بی صدا و مفهومی که این واژهها بیان نموده اند، متناقض نما است؛ شاعر هنرمندانه دو واژه را که عقلاً ارتباط بین آنها غیر ممکن است، به هم مربوط ساخته است.
مثالهای دیگر:
از تهی سرشار، جویبار لحظهها جاری است. (اخوان ثالث)
ما با توایم و با تو نه ایم؛ اینت بوالعجب / در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم (سعدی) «نهایی شهریور ۹۹»
من از آن روز که دربند توام، آزادم / پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم (سعدی)
میخورم جام غمی هر دم به شادیّ رخت / خرّم آن کس کاو بدین غم شادمانی میکند (سلمان ساوجی) «نهایی خرداد ۱۴۰۰»
فرق متناقضنما و تضاد
تضاد آوردن دو امر متضاد است، بدون آنکه متناقض هم باشند؛ مانند «بامداد هوا سرد بود. اکنون گرم است.»؛ امّا در متناقض نما، تضاد در یک امر است؛ نه دو امر؛ مانند: «اکنون هم سرد است و هم گرم.» در حقیقت متناقض نما برانگیختن اعجاب است از راه خلاف عرف، عادت و منطق.
ما / در عصر احتمال به سر میبریم / در عصر شکّ و شاید / در عصر پیش بینی وضع هوا / از هر طرف که باد بیاید / در عصر قاطعیتّ تردید
/ عصر جدید / عصری که هیچ اصلی / جز اصل احتمال، یقینی نیست. (قیصر امین پور) «نهایی دی ۱۴۰۰»
برای آشنایی با پرسش پاسخ گزین اینجا را کلیک کنید.