آموزه دهم: فصل شکوفایی

۱- دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو / امروز می‌آید از باغ بوی بهار من و تو

قلمرو زبانی: سوخت: سوزاند / ای دوست: شبه جمله / برگ: توشه / بار: میوه / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مُستَفعِلُن فاعِلاتُن مُستَفعِلُن فاعِلاتُن (رشته انسانی)/ دیروز: مجاز از پیش از جنبش اسلامی / غم سوخت: جانبخشی / برگ و بار: استعاره از آرزوها و امیدها / من و تو: مجاز از ایرانیان / تناسب: برگ، بار، باغ، بهار / دیروز، امروز: تناسب، تضاد؟ / استعاره پنهان: من و تو مانند درخت، برگ و بار داریم / امروز: مجاز از پس از جنبش اسلامی / بهار: استعاره از انقلاب و پیروزی، نماد شکوفایی / بوی بهار می‌آید: کنایه از اینکه زمان به بار نشستن ما فرامی‌رسد و نزدیک است، حس‌آمیزی / باغ: استعاره از ایران / واج‌آرایی: صامت «ب» / بار، بهار: جناسواره / بار، باغ: جناس ناهمسان/ من و تو: واژه‌آرایی، ردیف

سلمان هراتی

بازگردانی: ای دوست، اگر غم ظلم و ستم، دیروز آرزو و امیدهای من و تو را سوزاند و نابود کرد [هراسی نیست؛ چرا که] امروز بوی بهار پیروزی به مشام می‌رسد.

پیام: جنبش اسلامی، ما را از غم می‌رهاند.

۲- آن جا در آن برزخ سرد در کوچه‌های غم و درد / غیر از شب آیا چه می‌دید چشمان تار من و تو؟

قلمرو زبانی: آیا چه: ناهنجاری نگارشی / برزخ: حد فاصل بین دو چیز، در اینجا فاصله میان دوران طاغوت و انقلاب اسلامی، یعنی دوران گذار. / قلمرو ادبی: برزخ سرد: استعاره از ایران استبداد زده / سرد، درد: جناس ناهمسان / سرد: ایهام دارد: ۱- سرد (چون فصل زمستان، انقلاب پیروز شد) ۲- بی روح و افسرده / کوچه‌های غم و درد: اضافه تشبیهی / چشمان: مجاز از شهروندان ایران / شب: نماد ظلم و ستم / واج‌آرایی: «د» / واژه‌آرایی: آن / پرسش انکاری

بازگردانی: در دوران حکومت پیشین، که همه جا پر از درد و رنج بود، ما جز ظلم و ستم چیزی نمی‌دیدیم.

پیام: در روزگار گذشته مردم دچار ناامیدی و غم و درد بودند

۳- دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ / امروز خورشید در دشت آیینه‌دار من و تو  

قلمرو زبانی: غربت: دوری از خانمان، بیگانگی(هم‌آوا: قربت: نزدیکی) / دیروز من… بودم و یک چمن داغ [حذف فعل «بودم» به قرینهٔ لفظی] / چمن: با داغ بسیار؛ چمن در اینجا «ممیز» واقع شده؛ آشنایی‌زدایی زبانی (رشته انسانی) / داغ: بسیار گرم، آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می‌گذراند / امروز… آیینه دار من و تو است [حذف فعل «است» به قرینهٔ معنوی] / آیینه دار: آن که آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خود را در آن ببیند؛ در اینجا و به ویژه در ادبیات معاصر یعنی انعکاس دهنده / قلمرو ادبی: دیروز: مجاز از پیش از جنبش اسلامی / باغ: استعاره از ایران / امروز: پس از جنبش اسلامی / داغ: استعاره از درد و غم / خورشید: استعاره از انقلاب و حرکت / خورشید … است: جانبخشی، کنایه از این که جایگاه ما بلند گشته است / تناسب: باغ، چمن، دشت / باغ، داغ: جناس ناهمسان / واج‌آرایی «د» / دشت: استعاره از میهن

بازگردانی: در دوران گذشته، در کشورم درد و غم زیادی وجود داشت (ما با مصیبت های زیادی همراه بودیم.)؛ امّا امروز، یعنی پس از انقلاب خورشید پیروزی در دشت میهن بردمیده است و همه جای میهن، آیینه دار من و تو و تجلّی حضور ما ست.

پیام: انقلاب اسلامی، فرصتی است برای تجلی استعدادهای مردمی

۴- غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران / صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو

قلمرو زبانی: غبار: گرد / غربت: غریبی، دوری از خانمان / صد: عدد صد (هم آوا؛ سد: بند)/ جویبار: جوی بزرگی که از جوی‌های کوچک تشکیل می‌شود / قلمرو ادبی: غبار: استعاره از آلودگی و ستم / غرق غبار: اضافه استعاری / باران: نماد رویش، سبزی و انقلاب / صد: مجاز از بسیار / جویبار: نماد حرکت / واج‌آرایی صامت «غ»، «ر» / باران، جویبار: تناسب / صد جویبار انتظار … است: جانبخشی

بازگردانی: پر از غربت و غبار باغ خزان زده‌ایم. نیاز به بارانی داریم که خود را شست وشو دهیم. جویباران بسیاری منتظر ماست. (ما دچار پراکندگی و آلودگی‌ایم؛ به جویبار همبستگی و پاکی بپیوندیم.)

پیام: پیوستن به پویش مردمی، نوید آینده روشن

۵- این فصل، فصل من و توست فصل شکوفایی ما / برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو

قلمرو زبانی: فصل: دوره، منظور زمان پس از جنبش اسلامی است / خواندن: آواز خواندن / اینک: اکنون / قلمرو ادبی: شکوفایی: استعاره پنهان / گل: نماد، استعاره از انقلاب و تجلیّات آن / با گل بخوانیم: جانبخشی، استعاره پنهان / بهار: استعاره از زمان شکوفایی ما / واژه‌آرایی: فصل

بازگردانی: این دوره، فصل شکوفایی استعدادهای من و توست؛ ما که به انتظار بهار نشسته بودیم. برخیز همنوا با انقلاب و گل، نغمه‌سرایی کنیم که بهار من و تو می‌آید.

پیام: انقلاب اسلامی، فصل شکوفایی ما ست

۶- با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم / در باغ می‌ماند ای دوست گل یادگار من و تو

قلمرو زبانی: یادگار: واژهٔ دو تلفّظی / سحرخیز: صفت فاعلی کوتاه / می‌ماند: مضارع اخباری(بن ماضی: ماند؛ بن مضارع: مان)، جاوید است /  قلمرو ادبی: نسیم: نماد حرکت انقلاب / نسیم سحرخیز: جانبخشی / جان سپردن: کنایه از مرگ، شهادت / باغ: استعاره از ایران / گل: استعاره از انقلاب و تجلیّات آن، خاطرات و مبارزه

بازگردانی: همراه با این نسیم سحرگاهی برخیز [قیام کن] و همراه شو. اگر در راه پیکار مردیم [هراسی نیست.] ای دوست، گل و انقلاب به یادگار از من و تو خواهد ماند.

پیام: به یادگار ماندن آرمان شهید / نیک نامی

۷- چون رود امیدوارم بی‌تابم و بی‌قرارم / من می‌روم سوی دریا، جای قرار من و تو

قلمرو زبانی: بی‌تاب: آشفته / بی‌قرار: بی‌آرامش / قلمرو ادبی: چون رود: تشبیه، جانبخشی / رود: نماد جریان‌های انقلابی / دریا: نماد همبستگی و یکپارچگی / «قرار» دوم: ایهام (۱- دیدارگاه ۲- آرامش) / دریا، رود: تناسب / واژه‌آرایی: قرار / جناس همسان: قرار(۱- آرامش ۲- دیدار)

بازگردانی: مانند رود که امید رسیدن به دریا را دارد من نیز با ناآرامی، امید رسیدن به دریا را دارم. من به سوی همبستگی و وحدت مردم می روم(به جریان انقلاب می پیوندم.) جایی که وعده گاه و محل آرامش ماست.

پیام: همبستگی مردم

دری به خانۀ خورشید، سلمان هراتی

آموزگاری سعید جعفری

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی
انواع واو

دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو / غیر از شب آیا چه می‌دید چشمان تار من و تو؟ / با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم.

مفعول: واژه‌ای است که کار بر روی آن انجام شده است. نشانه آن «را» است و در پاسخ «چه چیزی را» و «چه کسی را» می‌آید.

قلمرو ادبی

تشخیص: ۱- غم برگ و بار من و تو را سوزاند  ۲- برخیز با گل بخوانیم

تشبیه: ۱- من چون رود امیدوارم ۲- امروز خورشید، آیینه‌دار من و توست (خورشید مانند آیینه‌دار است)

آن‌جا در آن برزخِ سرد، در کوچه‌های غم و درد / غیر از شب آیا چه می‌دید چشمان تار من و تو؟

برزخِ سرد: نماد روزگار ستم شاهی / شب: نماد بیداد و ستم

قلمرو فکری

حرکت شاعر به سوی اجتماعات انقلابی و آزادی‌خواهانه مردم.

در این بیت به خودکامگی روزگار گذشته و رنج‌ها و مصیبت‌های آن زمان اشاره می‌کند و اینکه رهبر با راه‌نمایی خود توانست مردم را از این دوران ستم‌ نجات بخشد. پایداری رهبر و مردم، دعوت به مبارزه، هدایتگری از جمله درونمایه‌هایی است که در این بیت دیده می‌شود.

الف) ز خورشید و از آب و از باد و خاک / نگردد تبه نام و گفتار پاک (فردوسی)

با بیت ششم درس ارتباط دارد هر دو به این نکته اشاره دارند که حتی اگر وجود خاکی انسان از بین برود؛ امّا خوبی‌ها در رفتارهای شایسته ما، ماندگار خواهند بود و یاد ما جاودانه خواهد شد.

بازگردانی: نام نیک مردم و سخنان گهربارشان در گذر زمان از میان نخواهد رفت.

ب) ای منتظر، مرغ غمین در آشیانه! / من گل به دستت می‌دهم، من آب و دانه … / می‌کارمت در چشم‌ها گل‌نقش امّید / می‌بارمت بر دیده‌ها باران خورشید. (سیاوش کسرایی)

با بیت چهارم ارتباط دارد. هر دو به این اشاره دارند که با وجود رنج‌ها و سختی‌های راه، آینده‌ای خوب و روشن در انتظار ما خواهد بود. آینده‌ای که امید به زندگی و شادی و نشاط در آن موج می‌زند.

پیمایش به بالا