بایگانی برچسب: s

آموزه هفتم: جمال و کمال

قلمرو زبانی: مانند: همانند / قلمرو ادبی: نعمت، حکمت: رکن سجع

داستان حضرت یوسف

مَثَلِ قرآن، مَثَلِ آب است روان؛ در آب، حیات تن‌ها بود و در قرآن حیات دل‌ها بود.

قلمرو زبانی: مثل: حکایت / بود: می‌باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / حیات: زندگانی (هم آوا؛ حیاط: محوطه باز خانه) / قلمرو ادبی: تن‌ها، دل‌ها: رکن سجع

◙ در قرآن قصه‌ها بسیار است و لکن قصه یوسف نیکوترین قصه‌هاست.

◙ این قصّه، عجیب ترین قصّه‌هاست؛ زیرا در میان دو ضد جمع بوَد: هم فرقت بود و هم وُصلت؛ هم محنت بود، هم شادی؛ هم راحت بود هم آفت؛ هم وفا بود، هم جفا؛ در بدایت بند و چاه بود، در نهایت تخت و گاه بود؛ پس چون در او این چندین اندوه و طرب بوَد، در نهاد خود شگفت و عجب بوَد.

قلمرو زبانی: بود: می‌باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / فرقت: جدایی / وصلت: پیوند، پیوستگی / محنت: اندوه، غم /  راحت: آسایش / آفت: بلا / جفا: ستم / بدایت: آغاز / بند: ریسمان / گاه: تخت / طرب: شادی / مرجع او: «قصه»/ نهاد: ذات و سرشت / قلمرو ادبی: راحت، آفت: رکن سجع / وفا، جفا: رکن سجع، جناس / بند: مجاز یا کنایه از گرفتاری و اسارت / تخت و گاه: مجاز یا کنایه از فرمانروایی / بدایت، نهایت: تضاد / بند و چاه، تخت و گاه: تضاد / تلمیح به داستان یوسف

◙ گفته اند «نیکوترین»، از بهر آن بوَد که یوسف صدّیق وفادار بوَد و یعقوب خود او را به صبر آموزگار بود و زلیخا در عشق و درد او بی قرار بوَد، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار بود، و خبر دهنده از او مَلِک جبّار بوَد.

قلمرو زبانی: از بهر: برای (هم آوا؛ بحر: دریا)/ صدّیق: بسیار راستگو / آموزگار: واژه دوتلفظی / زلیخا: همسر عزیز مصر / بی قرار: ناآرام / اندوه: غم / مَلِک: پادشاه /  جبار: مسلطّ، یکی از صفات خداوند تعالی است / قلمرو ادبی: همه عبارت مسجع است / اندوه، شادی: تضاد

◙ قصّه حال یوسف را نیکو نه از حُسنِ صورت او گفت، بلکه از حُسن سیرت او گفت؛ زیرا که نیکوخو، بهتر هزار بار از نیکو رو. نبینی که یوسف را از روی نیکو، بند و زندان آمد و از خوی نیکو، امر و فرمان آمد؟

از روی نیکوش حبس و چاه آمد، و از خوی نیکوش تخت و گاه آمد.

قلمرو زبانی: حسن: زیبایی / صورت: چهره / سیرت: رفتار / نیکو: زیبا / نیکو خو: خوش اخلاق / رو: چهره /  بند: ریسمان / قلمرو ادبی: هزاربار: مجاز از بسیار / رو، خو: جناس / بند: مجاز یا کنایه از گرفتاری و اسارت / امر و فرمان: کنایه از اینکه به فرمانروایی رسید/ حبس: اسارت

◙ پادشاه عالم، خبر که داد در این قصّه، از حُسن سیرت او داد، نه از حسن صورت او داد، تا اگر نتوانی که صورت خود را چون صورت او گردانی؛ باری، بتوانی که سیرت خود را چون سیرت او گردانی.

قلمرو زبانی: حُسن: زیبایی / باری: به هر روی / چون: مانند / قلمرو ادبی: سجع / سیرت، صورت: تضاد، پایه‌های سجع

◙ آنکه گفتیم سیرتش نیکوترین سیرت‌ها بود، از بهر آنکه در مقابله جَفا، وفا کرد و در مقابله زشتی، آشتی کرد و در مقابله لئیمی، کریمی کرد.

قلمرو زبانی: از بهر: برای (هم آوا؛ بحر: دریا) / مقابله: مقابل / جفا: ستم، بی وفایی / آشتی: صلح / لئیمی: پستی، فرومایگی / کریمی: جوانمردی/ قلمرو ادبی: جفا، وفا: جناس

◙ برادران یوسف، چون او را زیادت نعمت دیدند، و یعقوب را بدو میل و عنایت دیدند، آهنگ کید و مکر و عداوت کردند تا مگر او را هلاک کنند وعالم از آثار وجود او پاک کنند. تدبیر برادران برخلاف تقدیر رحمان آمد. مَلِک تعالی او را دولت بر دولت زیادت کرد و مملکت و نبوّت، زیادت بر زیادت کرد، تا عالمیان بدانند که هرگز کید کایدان با خواست خداوند غیب دان برابر نیاید!

قلمرو زبانی: زیادت: فراوانی، افزونی / بدو: به او / عنایت: توجه / آهنگ: قصد / کید: فریب / عداوت: دشمنی / مگر: شاید / هلاک: نابود / عالم: جهان / تدبیر: چاره اندیشی / برخلاف: مخالف / تقدیر: سرنوشت / رحمان: خداوند بخشاینده / مَلِک: پادشاه / مَلِک تعالی: خداوند والامرتبه / دولت: دارایی، خوشبختی / کید: حیله و فریب / نبوت: پیامبری / کایدان: ج کاید، حیله گران / قلمرو ادبی: سجع

«تفسیر سوره یوسف(ع)، احمدبن محمّد بن زید طوسی»
گونه های سجع
انواع سجع

گوشزد: انواع سجع مربوط به رشته انسانی است.

saeedjafari
jafarisaeed

کارگاه متن پژوهی

۱- با توجه به متن درس، معادل معنایی کلمه‌های زیر را بنویسید.

دولت: خوشبختی / کریمی: بخشندگی /  لئیمی: فرومایگی؛ پستی

۲- کدام قسمت جملۀ زیر حذف شده است؟ نوع حذف را مشخص کنید.

 «نیکوخو، بهتر هزار بار از نیکو رو.« / «است» سترده شده است. نوع ستردن نیز به قرینه معنایی است.

۳- در فارسی معیار و رایج، برخی واژه‌ها به دو شکل، تلفظ می‌شوند؛ نظیر «مِهربان، مِهرَبان» در گفتار عادی، از هر دو گونۀ تلفّظی می‌توان استفاده کرد؛ اما در شعر با توجه به وزن و آهنگ باید تلفظ مناسب را انتخاب کرد.

در متن درس واژه‌های دوتلفظی را بیابید. – آموزگار/ جاودان

۱- در بند ششم متن درس، کدام نوع از روابط معنایی واژه‌ها، بر زیبایی سخن افزوده است؟

– تضاد (صورت؛ سیرت)

۲- در جملۀ زیر، دو رکن اصلی تشبیه (مشبّه و مشبّه به) را مشخص کنید.

«قرآن مانند است به بهشت جاودان.» / مشبّه: قرآن / مشبّه به: بهشت جاودان

۳- در عبارت زیر، کدام واژه‌ها «جناس» دارند؟

«از روی نیکوش، حبس و چاه آمد و از خوی نیکوش تخت و گاه آمد.» / جناس ناهمسان: روی، خوی / جناس ناهمسان: چاه، گاه

۴- به واژه‌هایی که در پایان دو جمله بیایند و از نظر صامت و مصوت‌های پایانی وزن یا هر دوی آنها هماهنگ باشند، واژه‌های «مُسجّع» و به آهنگ برخاسته از آنها «سجع» می‌گویند

هنر، چشمۀ زاینده است و دولت پاینده. (سعدی)

ملک بی دین باطل است و دین بی ملک، ضایع.   (کلیله و دمنه)

محبت را غایت نیست؛ از بهر آنکه محبوب را نهایت نیست. (عطار)

■ دو عبارت مسجع از متن درس بیابید و ارکان سجع را مشخص نمایید.

قصّه حال یوسف را نیکو نه از حُسنِ صورت او گفت، بلکه از حُسن سیرت او گفت. / پایه‌های سجع: صورت، سیرت◙از روی نیکوش حبس و چاه آمد، و از خوی نیکوش تخت و گاه آمد. / پایه‌های سجع: حبس و چاه، تخت و گاه

گونه های سجع
انواع سجع

۱- به چه دلیل نویسنده معتقد است که «مثل قرآن مثل آب روان است.»؟

– زیرا همانگونه که قرآن تن‌ها را می‌آلاید و پاک می‌کند قرآن دلها را پاک می‌گرداند.

۲- کدام بخش از متن درس، به مفهوم آیۀ شریفە «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْمَاکِرِینَ» اشاره دارد؟

– بند پایانی درس

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْمَاکِرِینَ: و[دشمنان] مکر ورزیدند و خدا [در پاسخشان] مکر در میان آورد و خداوند بهترین مکرانگیزان است.

۳- بیت زیر، با کدام عبارت درس، ارتباط معنایی دارد؟

■ صورت زیبای ظاهر هیچ نیست /‌ای برادر، سیرت زیبا بیار  (سعدی)

◙ پادشاه عالم، خبر که داد در این قصّه، از حُسن سیرت او داد، نه از حسن صورت او داد، تا اگر نتوانی که صورت خود را چون صورت او گردانی؛ باری، بتوانی که سیرت خود را چون سیرت او گردانی.

۴- دربارۀ ارتباط مفهومی دو عبارت زیر، توضیح دهید.

– هر دو عبارت این پیام را می‌رسانند که بردباری سبب رستگاری است.

■ «الصبرُ مفتاح الفرج.» [بردباری کلید گشایش است.]

■ یعقوب، خود او را به صبر آموزگار بود.

۵- ………………………………………………………………

بوی گل و ریحان‌ها

قلمرو زبانی: سودایی: عاشق، شیفته، شیدا / بستان: باغ، گلستان/ بی خویشتن: سرگشته / بو: رایحه، آرزو / ریحان: هر گیاه سبز و خوشبو، نازبو/ قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن(رشته انسانی) /دل: مجاز از سخنور / ایهام: بو← ۱ – آرزو ۲- رایحه

بازگردانی: هنگامی که دل عاشق من به بستان‌ها می‌رفت، بوی گل و گیاهان من را شیفته و سرگشته کرد.

قلمرو زبانی: گه: گاه / نعره: فریاد / جامه: تن پوش / دریدن: پاره کردن(بن ماضی: درید، بن مضارع: در) / با: به / مرجع «آنها»: بلبل و گل / قلمرو ادبی: نعره زدن: خواندن بلبل / جامه دریدن گل: جانبخشی، کنایه از شکفتن / وا‌ج‌آرایی «د»

بازگردانی: گاهی بلبل می‌خواند گاهی گل می‌شکفت و جامه اش را می‌درید.

قلمرو زبانی: عهد: پیمان / روا: جایز / نقض: شکستن و باطل کردن (هم آوا؛ نغز: عالی ) / قلمرو ادبی: دربستم، بشکستم: تضاد / واژه آرایی: عهد، تو، همه

بازگردانی: از زمانی که با تو پیمان بستم، پیمان همگان را شکستم. پس از تو جایز است که همۀ پیمان‌ها را باطل کنم.

پیام: استواری پیمان با دلبر و گسستن از دیگران

قلمرو زبانی: کوته نظری: اندک بینی، عاقبت اندیش نبودن / آویختن: آویزان شدن، چنگ زدن(بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز)  / قلمرو ادبی: خار غم: اضافه تشبیهی / خار در دامن آویختن: کنایه از گرفتار کردن /

بازگردانی: از زمانی که غم تو که مانند خار است من را گرفتار کرده است، رفتن به گلستان کوتاه بینی است.

پیام: بی تو هیچ چیز این جهان برایم خوشی ندارد.

قلمرو زبانی: گر: اگر/ را: به معنای «به» / شاید: شایسته است (فعل)/ حرم: گرداگرد جای مقدس / سهل: آسان / قلمرو ادبی: حرم: مجاز از کعبه / اسلوب معادله (فارسی۳) / بیابان: نماد دشواری

بازگردانی: اگر در طلب تو به من رنجی برسد شایسته است؛ زیرا اگر عشق کعبه (جای مقدس) داشته باشی، سختی بیابان‌ها برایت آسان می‌گردد.

قلمرو زبانی: دوران‌ها: روزگاران / قلمرو ادبی: گویند، می‌گویم: اشتقاق(رشته انسانی) / وا‌ج‌آرایی «گ» / واژه آرایی: گویند

بازگردانی: به من می‌گویند‌ای سعدی این اندازه از عشق او سخن نگو. من می‌گویم و پس از من نیز دیگران آن را خواهند گفت.

درک و دریافت

۱- کدام نوع لحن برای خوانش این شعر مناسب است؟ چرا؟ – لحن عاشقانه و عاطفی مناسب است زیرا شعر در بازگفت عشق دلشده به یار است.

۲- چرا این سروده، در ادب غنایی جا می گیرد؟– زیرا در این سروده سخنور به بازگفت حالات و عواطف درونی خود پرداخته است.

انواع سجع(شناخت انواع سجع ویژه رشته انسانی است)
جناس
گونه های جناس(شناخت انواع جناس ویژه رشته انسانی است)
پی دی اف درس هفتم فارسی پایه دهم

آموزه ششم: مهر و وفا

● ادبیات غنایی چیست؟ – اشعار و متونی است که احساسات، عواطف شخصی، حالات عاشقانه و امید و آرزویی را با زبانی نرم و لطیف بیان می‌کند.

قلمرو زبانی: غِنا: آواز خوش؛ سازو آواز (هم‌آواواره؛ غَنا: بی نیازی؛ توانگری) / مرثیه: سوگ سروده  / غنی: پرمایه

● ادبیات عرفانی جزء کدام یک از انواع ادبی زیر قرار دارد؟

الف) نمایشی                                              ب) غنایی √                                    پ) حماسی

saeedjafari
jafarisaeed

مهر و وفا

قلمرو زبانی: اهل وفا: باوفایان، وفاداران / خداش: جهش ضمیر، خدا او را / بلا: گرفتاری / قلمرو ادبی: قالب: چامه یا غزل / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (رشته انسانی)/  جانب کسی را نگه داشتن: کنایه، پشتیبانی کردن / نگه دارد: ردیف / هر، در: جناس / وا‌ج‌آرایی «ا»

بازگردانی: هر کس از باوفایان پشتیبانی و حمایت کند، خداوند نیز او را در هر حالی از گرفتاری‌ها حفظ می‌کند.

قلمرو زبانی: حدیث: ماجرا، روایت، سخن / مگر: جز / حضرت: جناب / که: زیرا / آشنای نخست: معشوق، دلبر؛ آشنای دوم: عاشق، دلشده / قلمرو ادبی: تضمین شعر سعدی / واژه آرایی: دوست، آشنا

بازگردانی: ماجرای دوست را فقط به جناب دوست می‌گویم؛ زیرا فقط دوست محرم راز دوستش است.

قلمرو زبانی: معاش: زندگی، زیست، زندگانی کردن / دل: منادا / فرشته ات: جهش ضمیر، فرشته تو را / قلمرو ادبی: دلا:‌ ای دل، جانبخشی / دل: مجاز از انسان / بلغزد پای: کنایه از خطا کند، دچار کژروی شود / دل، پا، دست: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «د»  

بازگردانی: ‌ای دل، به گونه‌ای زندگانی کن که اگر دچار لغزش و خطا شدی، فرشته‌ با دعا کردن در حق تو، تو را حفظ کند.

قلمرو زبانی: گرت: اگر تو را، جهش ضمیر / هوا: میل و آرزو / نگسلد: نشکند، پاره کردن (بن ماضی: گسست، بن مضارع: گسل) / رشته: ریسمان / قلمرو ادبی: سر رشته را نگه دار: کنایه از وفاداری کن / دار، دارد: همریشگی (رشته انسانی) / گر، سر: جناس / وا‌ج‌آرایی: «گ»، «ر»

بازگردانی: اگر میل و آرزوی آن داری که معشوق پیمانش را با تو نشکند، تو نیز در حق او وفادار باش تا او نیز با تو وفادار باشد.

قلمرو زبانی: صبا: بادی که از شمال شرقی می‌وزد، باد بهاری،‌ ای صبا، منادا (هم‌آوا: صبا، سبا (نام شهری)) / زلف: موی بلند جلوی سر/ ار: اگر/ از روی: به خاطر / قلمرو ادبی: ‌ای صبا: جانبخشی؛ نماد پیک و نامه بر؛ واسطه میان دلبر و دلشده / سر: ایهام تناسب، ۱- نوک ۲- کله (در معنای دوم با زلف و روی تناسب دارد) / دل را سر زلف دیدن: کنایه از «عاشق یار بودن» / روی: ایهام تناسب، ۱- به خاطر ۲- چهره (در معنای دوم با زلف و سر تناسب دارد) / جا نگه دارد: وفادار باشد، حق دوستی را ادا کند / دل، زلف: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «ر» /

بازگردانی:‌ ای باد صبا، اگر دل مرا اسیر زلف یار دیدی، لطفاً به یارم بگو که نسبت به من بی مهر نباشد.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / ش: مرجع آن، دلبر است / قلمرو ادبی: دلم را نگاه دار: کنایه از وفادار باش، دلم را نشکن / گفتم، گفت: همریشگی (همریشگی) / دست: مجاز از توان و نیرو / خاستن: بلند شدن (بن ماضی: خاست؛ بن مضارع:‌ خیز) / ز دست بنده چه خیزد: پرسش انکاری/ خدا نگه دارد: تلمیح به «توکلّتُ عَلَی الله» / دست، دل: تناسب

بازگردانی: هنگامی که به یارم گفتم دلم را نشکن او چه گفت؟ او گفت از دست بنده چه کاری برمی‌آید. خدا دلت را نشکند.

قلمرو زبانی: زر: طلا / یار: دلبر / مهر: عشق، مهربانی / قلمرو ادبی: سر: مجاز از جان / دل: مجاز از وجود/ زر: مجاز از دارایی / سر و زر و دل و جانم: مجاز از همه هستی ام / سر، زر: جناس / سر، دل، جان: تناسب / مهر: ایهام تناسب (مهر و وفا نام دو دلداده در داستان‌های عاشقانه) / حق صحبت نگه دارد: کنایه از اینکه حق دوستی را ادا کند

بازگردانی: جان و دارایی و همه هستی ام فدای آن یاری که حق دوستی را ادا کند و نسبت به من وفا باشد.

قلمرو زبانی: راهگذار: رهگذر، محل عبور / حافظ: نام هنری، تخلّص / قلمرو ادبی: غبار راهت کجاست: کنایه از ارزشمندی یار/ وا‌ج‌آرایی: «ا»، «ر»

بازگردانی: گرد و غبار محل عبور تو کجاست تا حافظ به یادگار نسیم صبا آن غبار را حفظ کند. پیام: ارزشمندی دلبر در چشم دلشده

سعید جعفری

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- معنای واژه‌های مشخّص شده را با کاربرد آنها در متن درس مقایسه کنید.

■ ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست / در حضرت کریم تمنا چه حاجت است (حافظ) / حضرت: در متن درس به معنای «جناب» به کار رفته و در اینجا معنای «بارگاه» می‌دهد.

بازگردانی: نیازمندیم ولی توان درخواست نداریم. در بارگاه انسان بخشنده درخواست و خواهش نیازی نیست.

تعلیم ز اره گیر در امر معاش / نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش (ابوسعیدابوالخیر) / معاش: در متن درس به معنای «زندگانی» به کار رفته و در اینجا معنای «آنچه با آن گذران زندگی می‌کنند» می‌دهد.

بازگردانی: در گذران زندگانی از اره یاد بگیر؛ زیرا او نیمی از براده را سوی خود می‌ریزد و نیمی را می‌پاشد به جلو.

۲- در جمله، ضمایر پیوسته (متصل) در سه نوع نقش دستوری ظاهر می‌شوند:

نمونه: ‌ای صبحدم، ببین که کجا می‌فرستمت / نزدیک آفتاب وفا می‌فرستمت (خاقانی)

می‌فرستمت (تو را می‌فرستم ) ← ﹷ ت (تو): مفعول

آن که عمری می‌دویدم درپی او سو به سو / ناگهانش یافتم با دل نشسته رو به رو (شمس مغربی)

ناگهانش یافتم (او را یافتم) ← ﹷ  ش (او): مفعول:

نمونه: گوش کن پند،‌ای پسر، وز بهر دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش (حافظ)

گفتمت (به تو گفتم) ← ﹷ ت (تو): متمم

چو یار نیست به تسکین خلق نتوان زیست / که دوستان اگرم دل دهند، جان ندهند (امیرخسرو دهلوی)

اگرم دل دهند (اگر به من دل دهند) ← ﹷ م (به من): متمم

متمم: گروه اسمی است که پس از حروف اضافه می‌آید.

حرف اضافه: از، به، با، بر، برای، در، درباره، تا …

نمونه: حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت / آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت. (حافظ) / حُسن: زیبایی / اتفاق: همدستی / ملاحت: نمکین بودن؛ زیبارو بودن

حُسنت (حسن تو) ← ﹷ ت (تو): مضافالیه

لاله دیدم، روی زیبای توام آمد به یاد / شعله دیدم، سرکشی‌های توام آمد به یاد (رهی معیری)

آمد به یادم (یاِد من) ← ﹷ م (من): مضافالیه

در شعر »مهر و وفا»، نمونه‌ای از کاربرد ضمایر متصل را بیابید و نقش دستوری آن را مشخص کنید.

هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد/ خداش در همه حال از بلا نگه دارد / خداش: جهش ضمیر، خدا او را [مفعول]

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای/ فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد / فرشته ات: جهش ضمیر، فرشته تو را [مفعول]

چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت / ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد / گفتمش: به او گفتم؛ [متمم]

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان / نگاه دار سر رشته تا نگه دارد / گرت: اگر تو را، جهش ضمیر [نهاد/ برخی مضاف الیه گفته اند]

انواع ضمیر: ۱- ضمیر شخصی (الف: گسسته ب: پیوسته) ۲- ضمیر مشترک ۳- ضمیر اشاره ۴- ضمیر پرسشی

ضمیر شخصی گسسته یا جدا: من / تو / او / ما / شما / ایشان               ضمیر شخصی پیوسته: ﹷ م / ﹷ ت / ﹷ ش / ﹻ مان / ﹻ تان / ﹻ شان

مرجع ضمیر: گروه اسمی است که ضمیر جانشین آن می‌شود.

قلمرو ادبی

۱- در متن درس، دو نمونه «مجاز» بیابید و مفهوم آنها را بنویسید.

چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت / ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد / دست: مجاز از توان و نیرو

سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری / که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد / سر: مجاز از جان / دل: مجاز از وجود / زر: مجاز از دارایی

۲- در ادبیات فارسی، شاعران یا نویسندگان، واژۀ «صبا» را در کدام مفهوم نمادین به کار می‌برند؟

صبا نماد پیک و نامه بر میان دلبر و دلشده است.

۳- هر گاه، در عبارت یا بیتی، یک کلمه‌ای به چند معنا به کار رود، آرایۀ «ایهام» پدید می‌آید. ایهام از ریشه «وهم» و به معنای «به تردید و گمان افکندن» است؛ همانطور که در مصراع «بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است» کلمه «مهر» در دو معنای مختلف «خورشید» و «محبّت» به کار رفته است.

■ بیت زیر را از نظر کاربرد آرایۀ «ایهام» بررسی کنید.

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد /  گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید(حافظ) / بو: ۱- رایحه ۲- آرزو

برای آگاهی بیشتر از آرایه ایهام اینجا و اینجا را کلیک کنید.

قلمرو فکری

۱- با توجه به متن درس، حافظ، شرط وفاداری معشوق را در چه می‌داند؟

– در اینکه دلشده نیز به دلبرش وفادار بماند.

۲- بیت زیر، با کدام قسمت از سرودۀ حافظ، ارتباط مفهومی دارد؟

تا نگردی آشنا، زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش (حافظ) / سروش: فرشته پیام آور

۳- از کدام بیت درس، می‌توان مفهوم آیۀ شریفۀ «وَ مَنْ یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» را دریافت؟

– [و هر کس به خداوند کارهایش را واگذار کند خداوند برای او بسنده است.] بیت نخست و ششم

۱- هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد/ خداش در همه حال از بلا نگه دارد

۶- چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت / ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد

سعیدجعفری
جعفری سعید
جعفری سعید

گنج حکمت (حقه راز )

روزی یکی نزدیک شیخ آمد و گفت: «ای شیخ آمده ام تا از اسرار حق چیزی با من نمایی

شیخ گفت: «باز گرد تا فردا.» آن مرد بازگشت.

شیخ بفرمود تا آن روز، موشی بگرفتند و در حقه کردند و سر حقه محکم کردند.

دیگر روز آن مرد باز آمد و گفت: «ای شیخ، آنچ وعده کرده ای، بگوی

قلمرو زبانی: یکی: یک نفر / شیخ: پیر، منظور شیخ ابوسعید ابوالخیر / اسرار: جمع سّر، رازها (شبه هم آوا؛ اصرار: پافشاری) / با من نمایی: به من نشان دهی(بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما) / حقّه: محفظۀ کوچکی که دری جداگانه دارد و برای نگهداری اشیای گران بها به کار می‌رود، جعبه، صندوق/ محکم کردند: بستند / دیگر روز: روز دیگر / بازآمد: بازگشت /

شیخ بفرمود تا آن حقّه را به وی دادند و گفت: «زینهار، تا سر این حقه باز نکنی

مرد حقّه را برگرفت و به خانه رفت و سودای آنش بگرفت که آیا در این حقه، چه سرّ اسـت؟

هر چند صبر کرد نتوانست. سر حقه باز کرد و موش بیرون جست و برفت.

مرد پیش شیخ آمد و گفت: «ای شیخ، من از تو سر خدای تعالی طلب کردم، تو موشی به من دادی؟»

شـیخ گفـت: «ای درویش، ما موشی در حقه به تو دادیم، تـو پنهان نتوانسـتی داشت؛ سر خدای را بـا تو بگوییم، چگونه نگاه خواهی داشت؟!»

قلمرو زبانی: شیخ: پیر / زینهار: آگاه باش، مراقب باش / سودا: اندیشه، هوس، عشق؛ سودای کاری گرفتن کسی را: هوس کاری به سر کسی زدن/ هر چند صبر کرد نتوانست: حذف به قرینه لفظی(سر حقه را باز نکند) / سر: در / جست: جهید (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه)  / درویش: صوفی، خانقاه رو / قلمرو ادبی: چگونه نگاه خواهی داشت: پرسش انکاری

حدیث: ماجرا، روایت، سخن / حُقّه: محفظ؛ کوچکی که دری جداگانه دارد و برای نگهداری اشیای گران بها به کار می‌رود، جعبه، صندوق / سودا: اندیشه، هوس، عشق؛ سودای کاری گرفتن کسی را: هوس کاری به سر کسی زدن / صبا: بادی که از طرف شمال شرقی وزد؛ باد بهاری / معاش: زندگی، زیست، زندگانی کردن

غِنا: آواز خوش / مرثیه: سوگ سروده /غنی: پرمایه / هوا: میل و آرزو / نگسلد: نشکند، پاره کردن / ار: اگر / زر: طلا / مهر: عشق؛ خورشید / راهگذار: محل عبور / تمنّا: درخواست / زنهار: آگاه باش، مراقب باش / اسرار: رازها / حُسن: زیبایی / اتفاق: همدستی / ملاحت: نمکین بودن؛ زیبارو بودن / شیخ: پیر/ مهر: خورشید؛ محبّت / سروش: فرشته پیام آور / حُسن: زیبایی / ایهام: به تردید و گمان افکندن / حضرت: در متن درس به معنای «جناب» به کار رفته و در اینجا معنای «بارگاه» می‌دهد. / بو: رایحه؛ آرزو

پی دی اف درس ششم کتاب فارسی دهم