بایگانی برچسب: s

نیایش: الهی (فارسی هشتم)

۱- الهی، جانب من کن نگاهی / مرا بنما به سوی خویش راهی

قلمرو زبانی: الهی: خدایا / جانب: سوی / نمودن: نشان دادن (بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما) / مرا: به من / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی) / نگاهی، راهی: قافیه

بازگردانی: خدایا، به سوی من نگاهی بکن و به سوی خودت راهی به من نشان بده.

پیام: درخواست توجه خدا به بنده

۲- نگاهی کن که رو آرم به سویت / رهی بنما که جا گیرم به کویت

قلمرو زبانی: رو آرم: رو بنهم / ره: راه / کوی: کوچه، محله / قلمرو ادبی: نگاه کردن: کنایه از توجه کردن / قافیه: سویت، کویت

بازگردانی: به گونه ای به من توجه کن که من به سویت روی آورم. راهی را به من نشان بده که در بارگاهت جای گیرم.

پیام: درخواست از خدا

۳- به ذکر خود، بلند آوازه‌ام کن / رفیق لطف بی‌اندازه‌ام کن

قلمرو زبانی: ذکر: یاد، ورد / بلند آوازه: سرشناس، نامدار / رفیق: دوست / لطف: مهربانی / قلمرو ادبی: ردیف: کن / قافیه: بلند آوازه‌ام، بی‌اندازه‌ام / واژه‌آرایی: کن / رفیق لطف: اضافه استعاری

بازگردانی: با یاد خودت من را در جهان سرشناس کن و لطف بی اندازه خود را شامل حال من کن.

پیام: دعا برای سرشناسی و لطف خدا

۴- بیفشان از وضو بر رویم آن آب / که از غفلت نماند در سرم خواب

قلمرو زبانی: افشاندن: پاشیدن (بن ماضی: افشاند، بن مضارع: افشان)  / وضو: دست نماز / غفلت: بی خبری، ناآگاهی / ماندن: (بن ماضی: ماند، بن مضارع: مان) / قلمرو ادبی: جناس: آن، آب؛ در، سر، بر / قافیه: آب، خواب

بازگردانی: کاری کن که نمازم من را از بی خبری و ناآگاهی بیدار کند.

پیام: طلب آگاهی از خدا

۵- به چشم مرحمت سویم نظر کن / شفیع آخرت، خیرالبشر کن

قلمرو زبانی: مرحمت: لطف، مهربانی/ شفیع: شفاعت کننده / آخرت: روز بازپسین / خیرالبشر: بهترین انسانها، لقب پیامبر / قلمرو ادبی: ردیف: کن / قافیه: نظر، خیرالبشر

بازگردانی: با مهر و لطفت به من نگاه کن و پیامبر را شفاعت کننده من در آخرت قرار بده.

پیام: طلب مرحمت و شفاعت پیامبر

وحشی بافقی

saeedjafari
jafarisaeed
پی دی اف فارسی هشتم نیایش: الهی

نیایش: لطف تو

۱- الهی سینه‌ای ده آتش افروز / در آن سینه دلی وان دل همه سوز

قلمرو زبانی: الهی: خداوند من، منادا / آتش افروز: صفت فاعلی کوتاه؛ آتش افروزنده / افروختن: روشن کردن / فعل [باشد] از آخر مصراع دوم به قرینهٔ معنوی حذف شده است. / سوز: کوتاه شده «سوزنده» / پساوند: آتش افروز، سوز

قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن / سینه: مجاز از وجود / آتش: استعاره از عشق/ آتش افروز: کنایه از سرشار از عشق / سینه، دل: واژه آرایی، تناسب / سوز: استعاره از عشق

بازگردانی: خداوندا، وجودی سرشار از عشق به من ارزانی بدار و در آن دلی جای بده که سراسر سوز عشق داشته باشد.

پیام: مرا عاشق کن.

۲- هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست / دل افسرده غیر از آب و گل نیست

قلمرو زبانی: سوز: کوتاه شده «سوزنده»، داغ، درد / را در «دل را که …»: مالکیت و دارندگی / افسرده: بی بهره از معنویت، بی ذوق و حال / سوز: استعاره از عشق یا اندوه عشق

قلمرو ادبی: افسرده: ایهام تضاد دارد: ۱- افسرده و بی حال ۲- یخ زده و منجمد (با توجه به «سوز») / واج آرایی: صامت «س» / آب و گل: مجاز از جسم  / نیست، دل: واژه آرایی / دل، گل: جناس ناهمسان

بازگردانی: هر دلی که سوز عشق ندارد، به راستی دل نیست؛ زیرا دل تهی از عشق؛ فقط آب و گل (جسم بی روح) است.

پیام: ارزش دل به عشق است.

۳- کرامت کن درونی درد پرورد / دلی در وی درون درد و برون درد

قلمرو زبانی: کرامت کن: ببخش / دردْپرورد: پرورده و به وجودآمده از درد؛ صفت مفعولی کوتاه شده /  قلمرو ادبی: درد پرورد: کنایه از پر بودن از عشق / درون، برون: تضاد؛ جناس؛ مجاز از همه و سراسر / واج آرایی:«ر»، «ن»، «د» / درون، درد: واژه آرایی

بازگردانی: درون و دلی به من ببخش که هر لحظه درد عشق مرا زیادتر کند و مرا عاشق تر سازد و در درونم، دلی جای بده که سرشار از درد عشق باشد.

پیام: درخواست درد عشق کردن

۴- به سوزی ده کلامم را روایی / کز آن گرمی کند آتش گدایی

قلمرو زبانی: سوز: کوتاه شده «سوزنده»، داغ، درد / روایی: ارزش، اعتبار / مرجع «آن»: کلام /

قلمرو ادبی: سوز: استعاره از عشق / گدایی کردن آتش: جانبخشی، اغراق / آتش، سوز، گرمی: تناسب / آتش از آن گرمی را گدایی کند: کنایه از اینکه عشقی که بسیار سوزناک و با سوزوگداز است

بازگردانی: با سوز عشق به سخنم ارزش و اعتبار بده، آن گونه عشقی که از آتش هم سوزنده تر باشد و آتش از آن گرمی را گدایی کند.

پیام: درخواست عشق سوزناک

۵- دلم را داغ عشقی بر جبین نه / زبانم را بیانی آتشین ده

قلمرو زبانی: جبین: پیشانی /  را در «دلم را…»: اضافه گسسته؛ جبین دلم / نه: قرار بده؛ فعل امر از «نهادن» / را در «زبانم را»: حرف اضافه به معنای «به» / قلمرو ادبی: جبین دلم: اضافه استعاری، جانبخشی / داغ عشق: اضافه تشبیهی / داغ نهادن: نشان کردن؛ بنده‌ها و برده‌ها را داغ می‌نهادند تا با آن نشان شناخته شوند./ زبان: مجاز از خود سخنور یا سخن / بیانی آتشین: کنایه از سخن گیرا و اثرگذار، حس‌آمیزی / نه، ده: جناس / دل، جبین، زبان: تناسب / مصراع اول: کنایه از اینکه مرا عاشق همیشگی و جاودانی خود کن. مرا بندهٔ همیشگی خود ساز / داغ: ایهام تناسب(۱- سوزان ۲- نشان)

بازگردانی: مرا عاشق همیشگی خود کن و زبانم را به برکت سوز و گداز عشق، گیرایی و جذابیت ارزانی بدار.

پیام: درخواست عشق از خدا

۶- ندارد راه فکرم روشنایی / ز لطفت پرتوی دارم گدایی

قلمرو زبانی: پرتو: فروغ، روشنایی / لطف: عنایت، توجه

قلمرو ادبی: راه فکر: اضافه تشبیهی / نداشتن روشنایی: کنایه از گمراه بودن / پرتو لطف: استعاره پنهان / واج آرایی: «ر»

بازگردانی: خداوندا، اندیشه ام در تاریکی است؛ از مهربانی و لطف تو فروغ دانش را درخواست می‌کنم.

پیام: یاری از حق برای یافتن راه درست

۷- اگر لطف تو نبود پرتوانداز / کجا فکر و کجا گنجینهٔ راز؟

قلمرو زبانی: پرتوانداز: روشن کننده، روشنگر، صفت فاعلی کوتاه / پرسش انکاری /

قلمرو ادبی: لطف … پرتوانداز: استعاره پنهان؛ لطف تو همچون چراغ پرتو دارد /  گنجینه راز: اضافه تشبیهی / واژه آرایی: کجا

بازگردانی: اگر لطف تو به داد ما نرسد و از نور خود دل ما را روشن نگردانی، دیگر اندیشه ما نمی‌تواند به رازهای آفرینش پی ببرد.

پیام: لطف الهی راهگشای ما در زندگی است.

۸- به راه این امید پیچ در پیچ / مرا لطف تو می‌باید، دگر هیچ

قلمرو زبانی: به در «به راه …»: به معنای در /  راه: منظور راه عشق است / را در«مرا»: مالکیت و دارندگی / می‌باید: لازم است /قلمرو ادبی: راه پیچ در پیچ: کنایه از راه دشوار / پیچ، هیچ: جناس / واج آرایی: «چ»

بازگردانی: در این راه سخت عشق، تنها به لطف و عنایت تو نیازمندم تا آن را به پایان برم و به عشق راستین برسم.

پیام: چشم داشت به لطف خداوند

وحشی بافقی

پی دی اف نیایش فارسی دوازدهم

ستایش: لطف خدا

۱- به نام چاشـــــنی بخــــــش زبانها  / حـــلاوت سنج معـــنی در بیـان‌ها

قلمرو زبانی: چاشنی: مزه، طعم / چاشنی‌بخش: آنچه برای اثربخشی بیشتر کلام به آن اضافه می‌شود. / حلاوت: شیرینی / حلاوت‌سنج: کسی که شیرینی را ارزیابی می‌کند، کسی که ملاک ارزیابی شیرینی است / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی)  / زبان: مجاز از سخن / چاشنی‌بخش زبان: حس‌آمیزی / حلاوت‌سنج معنی: حس‌آمیزی / واج‌آرایی: «ن»

پیام: آغاز کارها با نام خداوند

۲- بلند آن سر که او خــــواهد بلندش / نژند آن دل که او خواهــد نژندش

قلمرو زبانی: مرجع «او»: خدا / جهش ضمیر(خدا او را بلند خواهد) / نژند: خوار و زبون، اندوهگین / قلمرو ادبی: بلند آن سر: کنایه از سرافراز / سر و دل: مجاز از انسان / سر، دل: تناسب / تلمیح به آیه: تُعزّ مَن تَشاء و تُذلّ من تَشاء. / موازنه (رشته انسانی) / واژه‌آرایی: بلند، آن، او، نژند / واج‌آرایی: «ن»

پیام: سربلندی و خواری به دست خداوند است.

۳- در نابسته احســــان گشــــاده‌سـت / به هر کس آنچه می‌بایست داده‌ست

قلمرو زبانی: نابسته: باز / گشاده: باز / احسان: نیکی، داد ودهش، بخشش / قلمرو ادبی: در احسان: اضافه استعاری (در خانه احسان)/ واج‌آرایی: «س»

پیام: بخشندگی خداوند

۴- به ترتیــبی نهــــاده وضع عــــالم / که نی یک موی باشد بیش و نی کم

قلمرو زبانی: نهادن: گذاشتن، وضع کردن (بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه)/ عالم: جهان / نی: نه / حذف فعل به قرینه لفظی در مصراع دوم (و نی یک موی کم باشد) / قلمرو ادبی: مو: مجاز از مقدار اندک / نی یک موی باشد بیش و نی کم: کنایه از اینکه همه چیز در جای خودش قرار دارد / بیش، کم: تضاد / واژه‌آرایی: نی

پیام: قانونمندی آفرینش خدا

۵- اگــــر لطفش قـــرین حال گــردد / همـــه ادبارهـــــــا اقبال گـــــردد

قلمرو زبانی: لطف: مهر و نیکویی / قرین: همراه / ادبار: بدبختی، سیه روزی / اقبال: خوشبختی، سعادت / قلمرو ادبی: اقبال، ادبار: تضاد / واج‌آرایی «د» / واژه‌آرایی و ردیف: گردد

پیام: نیک بختی به خواست خداست.

۶- وگــر توفیق او یک سـو نهد پای / نه از تدبیر کـــــار آید نه از رای

قلمرو زبانی: توفیق: سازگار گردانیدن؛ آن است که خداوند، اسباب را موافق خواهش بنده، مهیّا کند تا خواهش او به نتیجه برسد؛ / مرجع «او»: خداوند / تدبیر: اندیشه، چاره گری / رای: تدبیر و اندیشه / قلمرو ادبی: پای یک سو نهادن: کنایه از پشت کردن و کاری نکردن / پای، رای: جناس ناهمسان / واژه‌آرایی: نه /

پیام: وابستگی تدبیر بشر به توفیق الهی

۷- خـــرد را گــــر نبخشد روشنایی / بمــــاند تا ابد در تیــره رایــــــی

قلمرو زبانی: خرد: عقل / را: در معنای «به»؛ حرف اضافه / بخشیدن: دادن، عطا کردن (بن ماضی: بخشید؛ بن مضارع: بخش)/ ابد: زمان بی پایان (هم‌آواواره؛ عبد: بنده) / تیره‌رایی: بداندیشی، گمراهی /  قلمرو ادبی: تیره، روشنایی: تضاد؟ / تیره‌رایی: حس‌آمیزی

پیام: خرد وام‌دار خداوند است.

۸- کــمال عقــل آن باشد در این راه / که گـــوید نیستم از هــــیچ آگـــاه

قلمرو زبانی: عقل: خرد / قلمرو ادبی: عقل گوید: جانبخشی، مجاز

پیام: ناتوانی خرد در برابر علم ایزدی

پی دی اف ستایش: لطف خدا

ویدئوی درس ستایش فارسی۲ ( لطف خدا) آپارات

ویدئوی درس ستایش فارسی۲ ( لطف خدا) یوتیوپ