بایگانی برچسب: s

عربی

منصوبات در زبان عربی

منصوبات در یک نگاه

اعراب اسم در عربی

اعراب

انواع ضمیر در عربی

ضمیر در عربی

معرب و مبنی

معرب و مبنی

مشتقات

مشتقات در عربی

مرفوعات در عربی

مرفوعات در عربی

مجرورات در عربی

مجرورات در عربی

صرف فعل «کان» در عربی

صرف فعل «کان» در عربی

صرف فعل «صار» در عربی

صرف فعل «صار» در عربی

تحلیل صرفی فعل در عربی

تحلیل صرفی فعل

فعل معتل و صحیح

فعل معتل و صحیح

صرف فعل معتل در عربی

انواع حرف

انواع حرف

حروف مشبهه بالفعل

انواع «لا»

قواعد عدد و معدود در زبان عربی

عدد و معدود در عربی

مفعول مطلق

مفعول مطلق
مفعول مطلق
انواع فعل در عربی

الدرس الرابع: الفرزدق

الَفْرَزْدَقُ مِنْ شُعَراءِ العْصْرِ الْأمُویِّ. وُلدِ فی مِنطقَهٍ بِالکْوَیتِ الحْالیَهِ عامَ ثلَاثهَ وَ عِشْرینَ بَعْدَ الْهِجرَهِ، وَ عاشَ بِالْبَصرَهِ.

فرزدق از شاعران روزگار اموی است. او در منطقه ای در کویت به سال بیست و سه هجری متولد شد و در بصره زندگی کرد.

فی یَوْمٍ مِنَ الْأیّامِ جاءَ بِهِ أَبوهُ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیٍّ ، فَسَألَهُ الْإمامُ عن وَلدهِ؛ فَقالَ:

روزی از روزها پدرش او را نزد امیر مؤمنان علی آورد و امام از وی درباره پسرش پرسید و او گفت:

«هٰذَا ابْنی یکادُ یکونُ شاعِراً عَظیماً.»

ترجمه: این پسرم نزدیک است که شاعری بزرگ شود.

فَقالَ الْأمامُ لِوالدهِ: «عَلّمْهُ القرآنَ.»

ترجمه: پس امام به پدرش گفت: قرآن بیاموزش؛

فَعَلَّمَهُ الْقُرآنَ تَعلیماً؛ ثُمَّ رَحَلَ الفرَزدَقُ إلیٰ خُلَفاءِ بنَی أمُیه بِالشّامِ، وَ مَدَحَهُم وَ نالَ جَوائزهُم.

ترجمه: پس [پدر فرزدق] بی گمان به او قرآن آموخت؛ سپس[فرزدق] به نزد خلیفگان اموی در شام کوچید و آنها را ستود و جایزه های ایشان را به دست آورد.

کانَ الفَرَزدق مُحِبّا لِأهلِ البْیتِ وَ کانَ یسْتُرُ حُبَّهُ عِندَ خُلَفاءِ بَنی أُمَیهَ؛ وَلٰکِنَّهُ جَهرَ بِهِ لمَّا حَجَّ هِشامُ بن عَبدالملکِ فی أیامِ أبیهِ.

ترجمه: فرزدق دوستدار اهل بیت بود و دوستی اش را [نزد] در دربار خلفای بنی امیه می نهفت؛ ولی هنگامی که هشام بن عبدالملک در روزگار پدرش حج می گزارد، آن را آشکار کرد.

فَطافَ هِشامٌ وَ لَمّا وَصَلَ إلَی الْحَجَرِ لَمْ یقْدِرْ أن یستلِمَهُ لکِثْرَهِ الِإزْدِحامِ،

ترجمه: پس هشام طواف کرد و وقتی که به حجر الأسود رسید نتوانست که آن را به خاطر شلوغی بسیار مسح کند.

فَنُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ وَ جَلسَ عَلیهِ جُلوسَ الْأُمَراءِ ینَظْرُ إلیَ النّاسِ وَ مَعَهُ جَماعَهٌ مِنْ کبِارِ أهلِ الشّامِ.

ترجمه: پس منبری برایش برپا شد و مانند فرماندهان روی آن نشست، در حالی که به مردم نگاه می کرد و گروهی از بزرگان شامی همراهش بودند.

فَبَینَما ینْظُرُ إلَی الْحُجّاجِ، إذ جاءَ زَینُ العْابدِینَ، فَطافَ بِالبَیت طَوافَ الْأعَاظِمِ،

ترجمه: پس در حالی که به حج گزاران نگاه می کرد ناگهان امام زین العابدین آمد و خانه خدا را همچون بزرگان طواف کرد.

فَلمَّا وَصَلَ إلیَ الحجَرِ، ذهَبَ النّاسُ جانِباً، فَاسْتلَمَهُ اسْتلِاماً سَهلاً.

ترجمه: و هنگامی که به حجر الأسود رسید مردم کنار رفتند و آن را به آسانی مسح کرد.

فَقالَ رَجُلٌ مِنْ أهلِ الشّامِ:

ترجمه: مردی شامی گفت:

«مَنْ هٰذَا الذَّی قد سَمَحَ النّاسُ لَهُ بِاستلِامِ الحجَرِ!؟»

ترجمه: این کیست که مردم به او اجازه داده اند، حج الأسود را مسح کند؟

خافَ هِشام مِن أنَ یعرفه أهَل الشّامِ و یرْغَبوا فیهِ رَغبَهَ الْمُحِبّینَ؛ فَقالَ: «لا أَعْرِفُهُ.»

ترجمه: هشام ترسید که شامیان او را بشناسند و همچون عاشقان به او علاقه مند شوند و گفت: او را نمی شناسم.

وَ کانَ الفرَزدَقُ حاضِراً.   / ترجمه: فرزدق حاضر بود.

فقَالَ الفرَزدَقُ:«أنَا أعرِفُهُ مَعرِفَهً جَیدهً.»    / ترجمه:  پس فرزدق گفت: من به خوبی می شناسمش.

ثم أنْشدَ هٰذِهِ القصیدَه إنشاداً رائِعاً. / ترجمه: سپس این قصیده را به نغزی(جالب) سرود.

هٰذَا الذَّی تَعْرِفُ البَطحْاءُ وَطأْتَه / وَ البیت یعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الحرَمُ

ترجمه: این کسی است که دشت مکّه جای پایش را می شناسد. و خانۀ [خدا] و بیرون و محدودۀ اِحرام، او را می شناسند.

هٰذَا ابْنُ خَیرِ عِبادِ اللّهِ کُلِّهِم / هٰذَا التَّقی النَّقی الطّاهِرُ الْعَلَمُ

ترجمه: این فرزندِ بهترینِ همۀ بندگان خداست. این پرهیزگارِ پاکِ پاکیزۀ بزرگ تر قوم است.

وَ لَیس قولُکَ: مَنْ هٰذا؟ بِضائِره / اَلعُربُ تعرِفُ مَنْ أنکرتَ وَ العَجَمُ

ترجمه: و این گفتۀ تو که «این کیست؟» زیان رساننده بدو نیست. عرب و غیرعرب کسی را که تو ناشناس شمردی می شناسند.

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
واژگان درس
مفعول مطلق

حَول النَّصّ

اُکتُب جَواباً قَصیراً حَسَبَ نَصِّ الدَّرسِ. (جواب کوتاهی بر حسب متن درس بنویس.)

۱- کَیفَ کانَ حُبُّ الْفَرَزدَقِ لِأَهلِ الْبَیتِ عِندَ خُلَفاءِ بَنی أُمَیهَ؟ – کانَ الفَرَزدق مُحِبّا لِأهلِ البْیتِ وَ کانَ یسْتُرُ حُبَّهُ عِندَ خُلَفاءِ بَنی أُمَیهَ.

(دوستداری فرزدق به اهل بیت [نزد] در دربار خلیفگان اموی چگونه بود؟ ـ فرزدق دوستدار اهل بیت بود و دوستی اش را [نزد] در دربار خلیفگان اموی می نهفت.)

۲- مَن جاءَ بِالفَرزدَقِ إلَی أمیرِ المؤمِنینَ(ع)؟ – جاءَ بِهِ أَبوهُ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلی.

(چه کسی فرزدق را نزد امیرالمؤمنین آورد؟ ـ پدرش او را نزد امیرالمؤمنین برد.)

۳- مَتَی جَهَرَ الفَرزدَقُ بِحُبِّهِ لِأهلِ البَیتِ(ع)؟ – جَهرَ بِهِ لمَّا حَجَّ هِشامُ بن عَبدالملکِ فی أیامِ أبیهِ.

(چه زمانی فرزدق دوستداریش به اهل بیت را آشکار کرد؟ ـ دوستداری اش را زمانی آشکار کرد که هشام پور عبدالملک در روزگار پدرش حج می گزارد.)

۴- أینَ وُلِدَ الفَرزدَقُ؟ وَ أینَ عاشَ؟ – وُلدِ فی مِنطقَهٍ بِالکُوَیتِ الحالیهِ وَ عاشَ بِالْبَصرَهِ.

(فرزدق در کجا زاده شد؟ و در کجا زیست؟ ـ در منطقه ای در کویت امروزی زاده شد و در بصره زیست.)

۵- فی أی عَصرٍ کانَ الفَرزدَقُ یعیشُ؟ – کانَ الفَرزدَقُ یعیشُ فی العْصْرِ الْأمُوی.

(فرزدق در چه روزگاری می زیست؟ ـ فرزدق در روزگار امویان می زیست.)

۶- إلَی مَن رَحَلَ الفَرزدَقُ بِالشّامِ؟ – رَحَلَ الفرَزدَقُ إلیٰ خُلَفاءِ بنَی أمُیه بِالشّامِ.

(فرزدق به سوی چه کسی در شام کوچید؟ ـ فرزدق به سوی خلیفگان اموی در شام کوچید.)

سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
سعید جعفری

اِعلَموا

اَلْمَفعولُ الْمُطلَقُ

به ترجمه چهار جمله زیر دقّت کنید.

۱- اِستَغفَرتُ اللهَ. ( از خدا آمرزش خواستم.)

۲- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفاراً. ( از خدا بی گمان آمرزش خواستم.)

۳- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفاراً صادِقاً. ( از خدا صادقانه آمرزش خواستم.)

۴- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفارَ الصّالِحینَ. ( از خدا مانندِ درستکاران آمرزش خواستم.)

■ چه رابطه ای میان دو کلمه «اِسْتَغْفَرْتُ» و «اِسْتِغْفار» در جملات بالا وجود دارد؟

■ مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم، سوم و چهارم چه مفهومی را به جمله‌ها افزوده است؟

■ نقش کلمه «اِسْتِغْفار» در جملات دوم، سوم و چهارم «مفعول مطلق» است.

■ این مصدر در جمله دوم بر انجام فعلِ «اِسْتَغْفَرْتُ» تأکید کرده است.

■ به مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم «مفعول مطلق تأکیدی» گفته می شود و در ترجمه فارسی آن از قیدهای تأکیدی مانند «بی گمان»، «حتماً» و «قطعاً» استفاده می کنیم.

اسْتغفرتُ الله اسْتِغْفاراً (مفعول مطلق تأکیدی).

■ دو کلمه «صادِقاً» و «الصّالِحینَ» در جملات سوم و چهارم چه نقشی دارند؟

■ گاهی «مفعول مطلق» به کمک کلمه بعد از خودش که صفت یا مضافٌ الیه است، نوعِ انجام گرفتنِ فعل را بیان می کند؛ مانند «اِسْتِغْفار » در جمله سوم و چهارم، که به آن «مفعول مطلق نوعی» گفته می شود.

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتِغْفارَ الصّالِحینَ. اِسْتَغْفَرْتُ اللّهَ اسْتِغْفاراً صادِقاً.

    مفعول مطلق نوعی   مضاف الیه        مفعول مطلق نوعی   صفت

■ در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که مضاف واقع شده است) از قید «مانندِ» استفاده می کنیم؛ مثال:

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتغْفارَ الصّالِحینَ. = مانندِ درستکاران از خدا آمرزش خواستم.

■ در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که موصوف واقع شده است) می توانیم صفت را به صورت قید ترجمه کنیم و نیازی به ترجمه مفعول مطلق نیست؛ مثال:

تجْتهِدُ الْأمُّ لِترَبیهِ أوْلادِها اجْتهِادا بالغِا.ً = مادر برای تربیت فرزندانش بسیار تلاش می کند.

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتغْفارا صادِقا.ً = از خدا صادقانه آمرزش خواستم.

مفعول مطلق مصدری از فعلِ جمله است.

مفعول مطلق دو نوع است: تأکیدی و نوعی.

مفعول مطلق تأکیدی، مصدری از فعلِ جمله است که بر انجامِ فعل تأکید می کند و صفت یا مضافٌ الیه ندارد.

مفعول مطلق نوعی، مصدری از فعلِ جمله است که نوع و چگونگی انجامِ فعل را بیان می کند و صفت یا مضافٌ الیه دارد.

۱- ترجمه، هنر و ذوق در کنار توانمندی های گوناگون زبانی است و ترجمه صحیح به سیاقِ عبارت و نکات بسیاری بستگی دارد. آنچه در کتاب در زمین. ترجمه می آید، فقط یک راهنمایی است.

در کتاب عربی پایه دهم با مصدرهایی با قاعده بر این وزن ها آشنا شدید:

اِفتِعال، اِستِفعال، اِنفِعال، إِفعال، تَفعیل، تَفَعُّل، تَفاعُل و مُفاعَلَه؛ مثال:

بابهای عربی
بابهای عربی

اکنون با این چند مصدر که در هشت گروهِ یادشده نیستند و بی قاعده اند، آشنا شوید:

مصدرهای ثلاثی مجرد

از آنجا که «مفعول مطلق» مصدری از فعلِ جمله است؛ بنابر این آشنایی با مصدرهای یاد شده لازم است.

مفعول مطلق
مفعول مطلق

اِختَبِر نفسَکَ: اِنتَخِب التَّرجِمَهَ الصَّحیحَهَ ثُمَّ عَینِ المَفعولَ المُطلَقَ وَ اذکُر نَوعَهُ. (خودت را بیازما: ترجمه درست را بگزین؛ سپس مفعول مطلق را شناسایی کن و نوعش را یاد کن.)

۱- ﴿ فَاصبِر صَبراً جَمیلاً / مفعول مطلق نوعی(موصوف و صفت)

الف- قطعاً شکیبایی کن                                                                    ب- به زیبایی صبر کن. ■

۲- ﴿ اُذکُروا اللهَ ذِکراً کَثیراً﴾ / مفعول مطلق نوعی(موصوف و صفت)

الف- خدا را همیشه یاد کنید.                                                                                ب- خدا را بسیار یاد کنید. ■

۳- ﴿ کَلَّمَ اللهُ موسَی تَکلیماً﴾ / مفعول مطلق تأکیدی

الف- خدا با موسی قطعاً سخن گفت. ■                                                                 ب- خدا با موسی سخنی گفت. 

۴- ﴿ … وَ نُزِّلَ المَلائِکَهُ تَنزیلاً﴾ / مفعول مطلق تأکیدی

الف- و مانند ملائک فرود آمدند.                                                                   ب- و فرشتگان قطعاً فرود آورده شدند. ■

التَّمارین

الَتمْرینُ الْأوَّلُ: عَینِ العِبارَهَ الفارسیهَ القَریبَهَ مِنَ العِبارَهِ العَرَبیهِ فِی المَعنَی. (عبارت فارسی نزدیک به عبارت عربی در معنا را شناسایی کن.)

۱- لا یؤمِنُ أحَدُکُم حَتَّی یُحِبَّ لِأخیهِ ما یحِبُّ لِنَفسِهِ. (هیچ کس ایمان نمی آورد تا برای برادرش دوست بدارد آنچه را برای خودش دوست می دارد.) ۵)

۲- إذا أنتَ أکرَمتَ الکَریمَ مَلَکتَهُ / وَ إن أنتَ أکرَمتَ اللَّئیمَ تَمَرَّدا (هرگاه تو به انسان جوانمرد نیکی کنی مالکش می شوی/ و اگر به فرومایه نیکی کنی سرکشی می کند.) ۲)

۳- اَلْعاقِلُ یبنی بَیتَهُ عَلَی الصَّخْرِ وَ الْجاهِلُ یبنیهِ عَلَی الرَّملِ. (خردمند خانه اش را بر روی سنگ می سازد و نادان بر روی ریگ.) ۴)

۴- اِدَّعَی الثَّعلَبُ شَیئاً وَ طَلَب / قیلَ هَل مِن شاهِدٍ قالَ الذَّنَب (روباه ادعای چیزی را کرد و [آن را] خواست / گفته شد آیا گواهی هست؟ [روباه] گفت دمم.) ۶)

۵- مَن سَعَی رَعَی وَ مَن لَزِمَ المَنامَ رَأی الأحلامَ. (هر کس کوشید چرید و هر کس خوابید رؤیاها دید.) ۷)

۶- إذا أرادَ اللهُ هَلاکَ النَّملَهِ أنبَتَ لَها جَناحَینِ. (هر گاه خدا بخواهد مورچه را نابود کند برای او دو بال می رویاند.) ۳)

۷- مُدَّ رِجلَکَ علَی قَدرِ کِسائِکَ. (پایت را به اندازه جامه ات دراز کن.) ۸)

۸- عِندَ الشَّدائِدِ یعرَفُ الإخوانُ. (هنگام سختی ها برادران شناخته می شوند.) ۱)

۱) دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی

۲) چو با سِفله گویی به لطف و خوشی  / فزون گرددش کِبر و گردن کشی

۳) آن نشنیدی که حکیمی چه گفت؟ / مور همان به که نباشد پَرَش

۴) به جویی که یک روز بگذشت آب / نسازد خردمند ازو جای خواب

۵) هر آن چیز کانَت نیاید پسند / تنِ دوست و دشمن بدان در مبند

۶) ز روباهی بپرسیدند احوال / ز معروفان گواهش بود دنبال

۷) هر که رود چَرَد و هر که خُسبَد خواب بیند.

۸) پایت را به اندازه گلیمت دراز کن.

۱- اَللَّئیم: فرومایه ۲-تَمَرَّدَ: نافرمانی کرد ۳- اَلرَّمْل: شن ۴- اِدَّعی: ادّعا کرد ۵- رَعی: چرید ۶- لزِمَ المَنامَ: خوابید ( لَزِمَهُ: بدو آویخت و رهایش نکرد + اَلْمَنام: خواب) ۷- الْأحْلام: رؤیاها «مفرد: الَحُلمْ » ۸- أنبَتَ: رویانید ۹- مُدَّ: دراز کن (ماضی: مَدَّ/ مضارع: یمُدُّ) ۱۰ – الَکِساء: جامه ۱۱- الَشَّدائدِ: سختی ها «مفرد: اَلشَّدیدَه»

اَلتَّمرینُ الثّانی:

أ) عَینِ اسمَ الفاعِلِ وَ اسمَ المُبالَغَهِ وَ اسمَ التَّفضیلِ فی الحَدیثَینِ التّالیینِ. (اسم فاعل، اسم مبالغه و اسم تفضیل را در دو حدیث زیر شناسایی کن.)

۱- إنَّ الزَّرعَ ینبُتُ فِی السَّهلِ وَ لا ینبُتُ فِی الصَّفا فَکذلِکَ الحِکمَهُ تَعمُرُ فِی القَلبِ المُتَواضِعِ وَ لا تَعمُرُ فِی  القَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لِأنَّ اللهَ جَعَلَ التَّواضُعَ آلَهَ العَقلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَهِ الجَهلِ.

کِشت در دشت می روید و بر تخته سنگ نمی روید و همچنین حکمت در دلِ فروتن ماندگار می شود و در دلِ خودبزرگ بین ستمگر ماندگار نمی شود؛ زیرا خدا فروتنی را ابزار خِرد و خودبزرگ بینی را از ابزار نادانی گردانده است.

اسم فاعل: المُتَواضِعِ، المُتَکَبِّرِ/  اسم مبالغه: الجَبّارِ

۲- مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماماً فَلیبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَ لیکُن تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم.

هر کس خودش را برای مردم پیشوا قرار دهد، باید پیش از آموزش دیگری آموزش خودش را آغاز کند و باید ادب آموزی اش پیش از زبانش با کردارش باشد و آموزگار و ادب آموزنده خویشتن از آموزگار و ادب آموزنده مردمان در گرامی داشت شایسته تر است.

اسم فاعل: مُعَلِّمُ، مُؤَدِّبُ / اسم تفضیل: أحَقُّ

ب) اُکْتُبِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِما تَحْتَهُ خَطٌّ. (نقش (محل اعرابی) آنچه را زیر آن خط است بنویس.)

السَّهلِ: مجرور به حرف جرّ / الحِکمَهُ: مبتدا / الجَبّارِ: صفت / التَّواضُعَ: مفعول / الجَهلِ: مضاف الیه

نَفسَ: مفعول / ـهِ: مضاف الیه / النّاسِ: مجرور به حرف جرّ / نَفسِ: مضاف الیه / ـهِ: مضاف الیه / مُعَلِّمُ: مبتدا / أحَقُّ: خبر/ الإجلالِ: مجرور به حرف جرّ / النّاسِ: مضاف الیه

اَلتَّمْرینُ الثاّلثُ:عَینِ الجَوابَ الصَّحیحَ؛ ثمَ ترْجِمْهُ. (پاسخ درست را شناسایی کن؛ سپس آن را ترجمه کن.)

۱- مضارع تَذَکَّرَ (به یاد آورد):             یتَذَکَّرُ■(به یاد می آورد)                    یذَکِّرُ۵                                    یذکُرُ۵

۲- مصدر عَلَّمَ (یاد داد):                   عِلم۵                                تَعلیم■ (یاد دادن)                                تَعَلُّم۵

۳- ماضی مُجالَسَه (همنشینی کردن):       جَلَسَ۵                           أجلَسَ۵                        جالَسَ■(همنشینی کرد)

۴- مصدر اِنقَطَعَ (بریده شد):               تَقطیع۵                            اِنقِطاع■(بریده شدن)                              تَقاطُع۵

۵- أمر تَقَرَّبَ (نزدیک شد):                 تَقَرَّبْ■(نزدیک شو)                               قَرِّب۵                            اِقتَرِب۵

۶- مضارع تَقاعَدَ ( بازنشست شد):          یقعِدُ۵                                یتَقاعَدُ■(بازنشسته می شود)                  یقتَعِدُ۵

۷- أمر تَمتَنِعُ (خود داری می کنی):         اِمنَع۵                              مانِع۵                          اِمتَنِع■(خود داری کن)

۸- ماضی یستَخرِجُ ( خارج می کند):       أخرَجَ۵                     تَخَرَّجَ۵                            اِستَخرَجَ■(خارج کرد)

۹- وزن اِستَمَعَ:                             اِفتَعَلَ■(گوش فرا داد)                            اِستَفعَلَ۵                                 اِنفَعَلَ۵

۱۰- وزن اِنتَظَرَ:                            اِفتَعَلَ■(چشم به راه بود)                       اِنفَعَلَ۵                                  اِستَفعَلَ۵

انواع فعل در عربی

التمرین الرابع: عَین کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلفَراغِ. (واژه مناسب برای جای خالی را شناسایی کن.)

۱- الحُجّاجُ … مَرّاتٍ حَولَ بَیتِ اللهِ لِأداءِ مَناسِکِ الحَجِّ. (برای انجام دادن مناسک حج، حج گزاران بارها پیرامون خانه خدا می چرخند.)

یطرُقونَ۵(می کوبند)      یطرُدونَ(دور می کنند)۵                          یطبُخونَ۵(می پزند)                          یطوفونَ■(می چرخند)

۲- لَولا الشُّرطی لَاشتَدَّ … أمامَ المَلعَبِ الرِّیاضی. (اگر پاسور[پلیس] نبود شلوغی جلوی ورزشگاه شدت می گرفت.)

الاِزدِحامُ■(انبوهی)         الزُّبدَهُ۵(کره)                          الزَّلَلُ۵(لغزش)                          الزَّیتُ۵(روغن)

۳- …   کُنتُ أمشی، رَأیتُ حادِثاً فی ساحَهِ المَدینَهِ. (در حالی که راه می رفتم پیشامدی را در میدان شهر دیدم.)

عِندَ۵(نزد)               جانِباً۵(کنار)                          بَینَما■(در حالی که)                          بَینَ۵(میان)

۴- رَفَعَتِ الفائِزَهُ الأولَی فِی المُباراهِ … إیران. (برنده نخست در مسابقه، پرچم ایران را افراشت.)

عُشبَ۵(گیاه)           عَلَمَ■(پرچم)                         عَرَبَهَ۵(ارابه)                         عَباءَه۵(چادر)

۵- الحاجُّ … الحَجَرَ الأسوَدَ بِالکَعبَهِ الشَّریفَهِ. (حج گزار در کعبه شریف سنگ سیاه را مسح کرد.)

اِستَعانَ۵(یاری خواست)   اِستَمَعَ۵(گوش فراداد)                          اِستَطاعَ۵(توانست)                          اِستَلَمَ■(دریافت کرد)

التمرین الخامس: للتَّرجِمَهِ (هَل تَعلَمُ أنَّ … ؟) (برای ترجمه؛ آیا می دانی که.)

۱-… المُغولَ استَطاعوا أن یهجُموا عَلَی الصِّینِ هُجوماً قاسیاً عَلی رَغمِ بِناءِ سورٍ عَظیمٍ حَولَها.

(مغولان توانستند علی رغم ساخت دیوار بزرگ پیرامون چین سنگدلانه به آن [کشور] بتازند.)

۲-… تَلَفُّظَ «گ» و«چ»و«ژ» مَوجودٌ فِی اللَّهَجاتِ العَرَبیهِ الدّارِجَهِ کَثیراً. (تلفظ «گ» و «چ» و «ژ» در لهجه های عامیانه عربی بسیار است.)

۳- … الحوتَ یصادُ لِاستِخراجِ الزَّیتِ مِن کَبِدِهِ لِصِناعَهِ مَوادِّ التَّجمیلِ.

(نهنگ برای استخراج روغن از جگرش شکار می شود تا از آن مواد آرایشی بسازند [برای ساخت مواد آرایشی].)

۴- …الخُفّاشَ هُوَ الحَیوانُ اللَّبونُ الوَحیدُ الَّذی یقدِرُ عَلَی الطَّیرانِ. (خفاش تنها جانور پستانداری است که توان پرواز دارد.)

۵- … عَدَدَ النَّملِ فِی العالَمِ یفوقُ عَدَدَ البَشَرِ بِمَلیونِ مَرَّهٍ تَقریباً. (شمار مورچه در جهان تقریبا یک ملیون بار از تعداد بشر بیشتر است.)

۶- … طیسفون الواقِعَهَ قُربَ بَغداد کانَت عاصِمَهَ السّاسانیینَ. (تیسفون واقع در نزدیکی بغداد پایتخت ساسانیان بود.)

۷-… حَجم دُبَّ الباندا عِندَ الوِلادَهِ أصغَرُ مِنَ الفَأرِ. ( اندام خرس پاندا هنگام زایش خردتر از موش است.)

۸- … الزَّرّافَهَ بَکماءُ لَیسَت لَها أحبالٌ صَّوتیهٌ. (زرافه لال است و تارهای صوتی ندارد.)

۹- … وَرَقَهَ الزَّیتونِ رَمزُ السَّلامِ. (برگ زیتون نماد آشتی است.)

التمرین السادس:‌ تَرجِمِ النَّصّ التّالی ثُمَّ عَین المَحَلَّ الإعرابی لِما تَحتَهُ خَطٍّ. (متن زیر را ترجمه کن؛ سپس نقش (محل اعرابی) آنچه را که زیر آن خط است بازگو کن.)

السَّمَکُ المَدفونُ (شُش ماهی؛ لگن ماهی)

یوجَدُ نوْعٌ مِنَ السَّمَکِ فی إفْریقیا یسْتُرُ نَفْسَهُ عِندَ الجَفافِ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ، وَ یدْفِنُ نَفْسَهُ تَحْتَ الطّینِ، ثُمَّ ینامُ نَوْماً عَمیقاً أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ، و لا یحَتْاجُ إلی الْماء و الطعَّامِ و الْهوَاء احتْیاجَ الْأَحْیاء؛ِ و یعیشُ داخِلَ حُفْرهَ صَغیرهَ فِی انتْظِارِ نُزولِ المَطرِ، حَتّی یخْرُجَ مِنْ الغِلافِ خُروجاً عَجیباً. یذْهَبُ الصَّیادونَ الْإفریقیونَ إلی مَکانِ اخْتفِائهِ قبَلَ نُزولِ المَطرِ وَ یحْفِرونَ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِهِ.

(گونه ای ماهی در آفریقا یافت می شود که هنگام خشکسالی[خشکی] خودش را در پوششی از مواد مخاطی ای که از دهانش بیرون می آید می پوشاند و خودش را زیر گل پنهان می کند؛ سپس بیش از یک سال به خواب عمیق می رود[عمیقا می خوابد] و مانند زندگان نیاز به آب و خوراک و هوا هم ندارد و درون حفره کوچکی در انتظار بارش باران می ماند [زندگی می کند] تا در [کمال] شگفتی از پوششش بیرون بیاید. شکارچیان آفریقایی پیش از بارش باران به جایگاه پنهان شدنش می روند و برای شکارش، آن خاک خشک را می کنند.)

نَفْسَ: مفعول / نَوْماً: مفعول مطلق نوعی / سَنَهٍ: مجرور به حرف جرّ / احتْیاجَ: مفعول مطلق نوعی / المَطرِ: مضاف الیه / خُروجاً: مفعول مطلق نوعی / الصَّیادونَ: فاعل / الْجافَّ: صفت

۱- الجَفاف: خشکی ۲- الَغِلاف: پوشش ۳- اَلجافّ: خشک

اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَینِ الْمَحَلَّ الْإعرابی لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (نقش (محل اعرابی) آنچه را که زیر آن خط است بازگو کن.)

۱- إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً. [الَفَتح: ۱۱] (همانا ما به تو پیروزى آشکاری بخشیدیم.) / فَتحاً: مفعول مطلق نوعی / مُبیناً: صفت.

۲- إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً. (همانا ما قرآن را بر تو فروفرستادیم.) / الْقُرآنَ: مفعول / تَنزیلاً: مفعول مطلق تأکیدی.

۳- لا فَقْرَ کَالْجَهْل و لا میراثَ کالأدَبِ. [اَلْإمامُ عَلی]  (هیچ تهیدستی مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.) / کالأدَبِ: جار و مجرور

۴- ینقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یزیدُ. (هر چیزی با انفاق می کاهد به جز دانش که می افزاید.) / کُلُّ: فاعل / بِالْإنفاقِ: جار و مجرور / الْعِلْمَ: مستثنی

۵- یعیشُ الَبخیلُ فی الدُّنیا عَیشَ الْفُقَراءِ وَ یحاسَبُ فی الْآخِرَهِ محاسبَهَ الأغنیاءِ. (خشک ناخن در دنیا مانند تهیدستان زندگی می کند و در آخرت مانند توانگران محاسبه می گردد.) /  البَخیلُ: فاعل / عَیشَ: مفعول مطلق نوعی / الْفُقَراءِ: مضاف الیه / محاسبَهَ: مفعول مطلق نوعی / الأغنیاءِ: مضاف الیه

اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: عَینِ المُترَادِفَ وَ المُتضَاد. (= ، ) (مترادف و متضاد را شناسایی کن.)

۱- سُهولهَ (آسانی)≠ صُعوبهَ (سختی) /                                                        9- کِساء (جامه) = لبِاس

۲- اِختِفاء (پنهان شدن) ≠ ظهُور  (آشکار شدن)  /                                       10- حَیاه (زندگانی) = عَیش

۳- اِستَطاعَ (توانست) = قدَرَ /                                                                     11- سَلام (آشتی) = صُلح

۴- واثقِ (استواردل) = مُطمَئنِّ /                                                                  12- بُنیان (بنیاد) = بِناء

۵- فرِح (شاد) = مَسرور /                                                                       13- رَخُصَ (ارزان شد) ≠ غلَا (گران شد)

۶- نُزول (فرودآمدن) ≠ صُعود(فرارفتن) /                                                  14-  أعَانَ (یاری کرد) = نصَرَ

۷- غِذاء (خوراک) = طعَام /                                                                         15-  سَهِرَ (بیدار ماند) ≠ نامَ (خوابید)

۸-  ضاقَ (تنگ شد) ≠ اتِّسَعَ (فراخ شد)  /                                                    16- دار(خانه) = بَیت

أَیهَا الْأَحِبّاءُ، (ای دوستان)

نَسْتَودِعُکُمُ اللّهَ، (به خدا می سپاریمتان.)

وَ نَرْجو لَکُمْ حَیاهً مَلیئَهً بِالنَّجاحِ. (امید زندگانی لبریز از پیروی برایتان داریم.)

مَعَ السَّلامَهِ، (با تندرستی.)

فی أَمانِ اللّهِ. (خدا نگهدار.)

پی دی اف درس چهارم عربی دوازدهم
پاور پوینت درس چهارم مشترک عربی پایه دوازدهم
ویدئوی درس چهارم عربی دوازدهم بخش نخست(متن درس)
ویدئوی درس چهارم عربی دوازدهم بخش دوم(قواعد درس؛ مفعول مطلق)
ویدئوی درس چهارم عربی دوازدهم بخش سوم (واکاوش تمارین)

الدرس الرابع: نظام الطبیعه

تَوازُنُ الطَّبیعَهِ جَمیلٌ.

ترجمه: ترازمندی(تعادل) طبیعت چه زیباست!

خَلَقَ اللّهُ لِلطَّبیعَهِ نِظاماً یَحْکُمُ جَمیعَ الْمَوْجوداتِ مِنْ نَباتٍ وَ حیَوَانٍ و کائنِاتٍ أخرْیٰ یَعیشُ بَعْضُها عَلیٰ بَعْضٍ؛

ترجمه: خداوند نظمی برایش آفریده است که بر همۀ باشندگان (موجودات) از گیاه و جانور و موجودات دیگر که از یکدیگر تغذیه می کنند، فرمان می رانَد؛

فَیَتَحَقَّقُ التوَّازنُ و الإسْتقِرارُ فیها.

ترجمه: در نتیجه تعادل و آرامش (ثبات) در آن تحقّق می یابد.

وَ أَیُّ خَلَلٍ فی نِظامِها یُؤَدّی إلیٰ تَخریبِها وَ مَوْتِ مَنْ فیها.

ترجمه: و هر گونه ناهماهنگی (شکافی، نقصی) در نظم آن به ویران سازی اش و مرگ هر کس در آن است منجر میشود.

وَ مِنْ مُهدَداتِ نِظامِ الطَّبیعَهِ:

ترجمه: از جمله تهدید کنندگان نظام طبیعت [اینها هستند]:

◙«تَلَوُّثُ الهواءِ الذَّی یسبّب أمَطارا حَمضیَّهً.»

ترجمه:«آلودگی هوا که موجب باران های اسیدی می شود».

◙ وَ«الْإکْثارُ فِی اسْتخِدامِ المبیداتِ الزِّراعیَّهِ وَ الْأسمده الْکیمیاویَّهِ.»

ترجمه: و«زیاد روی در به کارگیری حشره کش های کشاورزی و کودهای شیمیایی.»

◙ وَ«إیجادُ النُّفایاتِ الصِّناعیَّهِ وَ الْمَنزِلیَّهِ.»

ترجمه: و ایجاد پسماندهای (زباله های) صنعتی و خانگی.

فَیتمّ التوازُنُ فِی الطبَّیعَهِ مِنْ خِلالِ وُجودِ رَوابط مُتدَاخِله بینَ الکْائنِاتِ الحیَّهِ وَ بیئَتِها،

ترجمه: تعادل در طبیعت از راه وجود روابط کاملاً در هم تنیده میان موجودات زنده و محیط آنها انجام میشود؛

وَلکِٰنْ ظَلَمَ الْإنسانُ الطَّبیعَهَ فی نَشاطاتِهِ الَّتی تُؤَدّی إلَی اخْتِلالِ هٰذَا التَّوازُنِ ظلماً واسِعاً!

ترجمه: انسان در فعّالیّتهایش که منجر به به هم خوردنِ (اختلال) این تعادل می شود، چقدر نسبت به طبیعت ستمگر است!

و الْآنَ لِنقَرْأَ هذِٰه القْصِّه قرِاءهَ دقَیقهَ لکی نطّلع عَلیٰ أَفْعالِ الْإنسانِ الْمُخَرِّبَهِ لِلْبیئَهِ:

ترجمه: اینک باید این داستان را با دقّت بخوانیم تا از کارهای ویرانگرِ انسان نسبت به محیط زیست آگاه (مطّلع)

شویم.

یحکیٰ أنَّ مزُارعِا کانَتْ لَهُ مَزرَعَهٌ کَبیرَهٌ فیها خَضْراواتٌ وَ أَشجارٌ کَثیرَهٌ.

ترجمه: حکایت می شود که کشاورزی کشتزار بزرگی داشت که در آن سبزیجات و درختان بسیاری بود

وَ کانَ یُرَبّی فی مَزرَعَتِهِ أنَواعَ الطُّیورِ،

ترجمه: و در کشتزارش گونه های پرندگان پرورش می داد،

ذاتَ یَومٍ لاحَظَ الْمُزارِعُ أنَّ عَدَدَ أفَراخ الطُّیورِ یَنْقُصُ تدَریجیّا.

ترجمه: یک روز کشاورز ملاحظه کرد که شمار (تعداد) پرندگان، اندک اندک (به تدریج) کم می شود. (رو به کاهش است.)

بَدَأ الْمُزارِعُ یُفَکِّرُ فی سَبَبِ ذٰلِکَ وَ یُراقِبُ الْمَزرَعَهَ لَیلاً وَ نَهارا؛

ترجمه: کشاورز شروع کرد به اندیشیدن در مورد دلیل این[موضوع] و از کشتزار شب و روز مراقبت می کرد؛

فَلاحَظَ أنَّ عَدَدا مِنَ الْبوماتِ تسکُنُ قربَ المَزرَعَه؛

ترجمه: پس ملاحظه کرد که شماری (تعدادی) از جغدها نزدیک کشتزار زندگی می کنند؛

فَتَهْجُمُ عَلَی الْأفراخِ هُجوما کَبیراً وَ تأْکُلُها.

ترجمه: به جوجه ها حمله می کنند و آنها را می خورند.

فَقَرَّرَ المزارِعُ التخلص مِنْها، وَ هٰکذَا فعَلَ.

ترجمه: کشاورز بر آن شد که از دست آنها خلاص شود، و همین کار را کرد.

وَ بعَدَ شُهورٍ شاهَدَ المْزارِعُ أنَّ الخضْراواتِ بِالمزرَعَهِ تَتَعَرَّضُ لِلْأکَل وَ التلَّفَ؛

ترجمه: و پس از چند ماه کشاورز دید که سبزیجات در کشتزار، دستخوشِ (در معرضِ) خوردن و از بین رفتن قرار می گیرند؛

وَ لَمّا راقب الأمرَ مُراقَبَهً شَدیدَهً، لاحَظَ أَنَّ مَجموعَهً کَبیرَهً مِنْ فِئْرانِ الحقْلِ تهجُمُ عَلیَ الخضْراواتِ وَ تأَکْلُها.

ترجمه: هنگامی که به شدّت مراقب موضوع بود، ملاحظه کرد که مجموعۀ بزرگی از موشهای دشت به سبزیجات حمله می کنند و آنها را می خورند.

أخَذَ المْزارِعُ یفُکِّرُ: «لمِاذاَ ازْدادَ عَدَدُ فِئْرانِ الحقْلِ ازْدیادا کبَیرا!؟»

ترجمه: کشاورز شروع به اندیشیدن کرد:«چرا شمار موشهای دشت بسیار افزایش یافته است؟!»

فَذَهَبَ إلیٰ خَبیرِ الزِّراعَهِ وَ اسْتَشارَهُ.

ترجمه: به نزد کارشناس کشاورزی رفت و از او مشورت خواست.

فَقالَ لَهُ الْخَبیرُ: «کیَف یکَونُ ذلٰک، وَ هُناکَ بوماتٌ کَثیرَهٌ فی مِنطَقَتِکُم!؟»

ترجمه: کارشناس به او گفت: «چگونه امکان دارد؟، در حالی که جغد های بسیاری در منطقه شما وجود دارد؟!»

قالَ لَهُ الْمُزارِعُ: «إنّی تَخَلَّصْتُ مِنَ الْبوماتِ بِقَتْلِ الْکَثیرِ مِنْها.»

ترجمه: کشاورز به او گفت :« من بی گمان با کشتن بسیاری از آنها از [دست] جغدها خلاص شدم.»

قالَ الْخَبیرُ: « یا لَهُ مِنْ عَمَلٍ مُخَرِّبٍ لِلطَّبیعَهِ! إنَّکَ تَعَدَّیْتَ عَلیٰ نِظامِ الطَّبیعَهِ تَعَدّیَ الظّالِمینَ،

ترجمه: کارشناس گفت:« چه کار ویرانگری برای طبیعت! همانا تو ستمکارانه به نظام طبیعت دست درازی کردی.

فَالْبوماتُ کانَتْ تَتَغَذّیٰ عَلیٰ فِئْرانِ الحقْلِ إضافَهً إلیَ الْأفَراخِ.

ترجمه: زیرا جغدها افزون بر جوجه ها از موش های کشتزار تغذیه می کردند.

وَ بعدَ التَّخَلّص مِنْ أکثَرِ البْوماتِ ازْدادَ عَدَدُ فِئْرانِ الحقْلِ.

ترجمه: و بعد از خلاصی از دست بیشتر جغدها، شمار موش های کشتزار افزایش یافت.

کانَ الوْاجِبُ عَلیَکَ تصَحیحَ هٰذَا الخطأَ بِالحفاظِ عَلیٰ طُیورِکَ لا بِقَتْلِ الْبوماتِ؛

ترجمه: تو باید این اشتباه را با مراقبت از پرندگانت تصحیح می کردی نه با کشتن جغدها؛

فَإِنِ اسْتَمَرَّتِ الْحالَهُ هٰکَذا، فَسَتُشاهِدُ مَشاکِلَ جَدیدَهً فِی الْبیئَهِ الَّتی تَعیشُ فیها مُشاهَدَهً مُؤْلِمَهً.»

ترجمه: زیرا اگر این حالت همین طور ادامه یابد مشکلات تازه ای را در زیستگاهی که در آن زیست می کنی به گونه ای دردناک مشاهده خواهی کرد.»

وَ هٰکَذا قَرَّرَ الْمُزارِعُ الْحِفاظَ عَلَی الْفَراخِ وَ السَّماحَ لِلْبوماتِ بِدُخولِ مزَرعَتهِ.

ترجمه: این چنین کشاورز بر آن شد از جوجه ها نگهداری کند و به جغدها اجازه دهد به کشتزارش وارد شوند.

فَازدْاد عدَدها مرَهَّ أخُرْیٰ، وَ أکَلَت فئرانَ الحقل، وَ عادَتِ الْبیئَهُ إلیٰ حالَتِهَا الطَّبیعیَّهِ.

ترجمه: [با این کار] بار دیگر شمارشان افزود، [جغدها] موش های کشتزار را خوردند، و آن محیط به حالت طبیعی اش برگشت.

مفعول مطلق

حَوْلَ النَّصِّ

أ) عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الخَطأَ حَسَبَ نصِّ الدَّرسِ. (با توجه به متن درس درست و نادرست را شناسایی کن.)

۱- الرَّوابِطُ المُتدَاخِلهُ بینَ الکائناتِ الحَیَّهِ وَ بیئتَهِا تُؤَدّی إلَی اخْتلِالِ التَّوازُنِ فِی الطَّبیعَهِ. × (روابط کاملاً درهم تنیده میان موجودات زنده و محیط منجر به اختلال تعادل در طبیعت می شود.)

۲- کانَ الفَلّاحُ یَمْلِکُ مَزرَعَهً فی شَمالِ إیران یَزْرَعُ فیهَا الرُّزَّ . × (برزگر کشتزاری را در شمال ایران داشت که در آن برنج می کاشت.)

۳- ظَنَّ الْمُزارِعُ أَنَّ الْبوماتِ هیَ الَّتی تَأکُلُ أَفْراخَ الطُّیورِ. √ (کشاورز گمان کرد که جغدها همان پرندگانی اند که جوجه های پرندگان را می خورند.)

۴- اَلزّارِعُ لَمْ یَسمَحْ لِلثعالِبِ بِالدُّخولِ إلیٰ مَزرَعَتِهِ. × (کشاورز به روباه‌ها اجازه نداد که به کشتزارش وارد شوند.)

۵- کانَ الْمُزارِعُ یُرَبِّی الطُّیورَ وَ الْبوماتِ فی مَزْرَعَتِهِ. × (کشاورز پرندگان و جغدها را در کشتزارش پرورش می داد.)

۶- فِی النِّهایَهِ حافَظَ الْمُزارِعُ عَلَی الطُّیورِ وَ أَفْراخِها. √ (در پایان کشاورز از پرندگان و جوجه هایش حفاظت کرد.)

۷- تُعَدُّ النُّفایاتُ الصِّناعیَّهُ تَهْدیداً لِنِظامِ الطَّبیعَهِ. √ (پسماندهای [زباله های] صنعتی تهدیدی برای نظام طبیعت به شمار می رود.)

المُعجم

أ) انْتَخِبِ الکْلَمَهَ الصَّحیحَهَ للِفَراغ. (واژه درست برای جای خالی را برگزین.)

۱- بعْدَ (سِنینَ  شُهور ■) شاهَدَ المُزارعِ أنَّ الخضراواتِ باِلمَزرْعَه تَتَعَرَّضُ لِلأکلِ وَ التَّلَفِ. (پس از چند ماه کشاورز دید که سبزیجات کشتزار در معرض خوردن و نابود شدن قرار می گرفت.)

۲- کانَتْ مَجْموعَهٌ کَبیرَهٌ مِنَ (الثعَّالبِ  الفِئرانِ ■) تَهْجُمُ عَلَی الْخَضْراواتِ وَ تَأْکُلُها. (گروه بزرگی از موشها به سبزیجات هجوم می آوردند و آنها را می خوردند.)

۳- عیشُ الحیواناتِ بعضِها علَیٰ بعضٍ یُحَقِّقُ إیِجادَ (النُّفایَهِ  التَّوازُنِ ■) فِی الطَّبیعَهِ. (زندگی جانوران از یکدیگر (برخی از برخی)، ایجاد تعادل در طبیعت را محقق می سازد.)

۴- أَیُّ خَلَلٍ فی نِظامِ الطَّبیعَهِ یُؤَدّی إلیٰ تَخْریبِها وَ (مَوتِ ■ حَیاهِ ) مَنْ فیها. (هر آشفتگی در نظام طبیعت منجر به ویرانی و مرگ کسی که در آن است می شود.)

۵- إیجادُ النُّفایاتِ الصِّناعیَّهِ وَ الْمَنْزِلیَّهِ ( یُهَدِّدُ ■ لا یُهَدِّدُ ) نِظامَ الطَّبیعَهِ. (ایجاد پسماندهای (زباله های) صنعتی و خانگی نظام طبیعت را تهدید می کند.)

۶- تَدَخُّلُ الإنْسانِ فی أُمورِ الطَّبیعَهِ یُؤَدّی إلیٰ ( تَنظیمِ  اِختِلالِ ■) توازُنِها. (دخالت انسان در امور طبیعت منجر به اختلال در تعادل آن می شود.)

۷- هَدَّدَ الْمُزارِعُ الطَّبیعَهَ فی مَزْرَعَتِهِ بِـ (حفظِ  قَتلِ ■) بوماتِها. (کشاورز با کشتن جغدها در کشتزارش، طبیعت را تهدید کرد.)

اِعلَموا

اَلْمَفعولُ الْمُطلَقُ

به ترجمه چهار جمله زیر دقّت کنید.

۱- اِستَغفَرتُ اللهَ. (از خدا آمرزش خواستم.)

۲- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفاراً. (ا ز خدا بی گمان آمرزش خواستم.)

۳- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفاراً صادِقاً. (از خدا صادقانه آمرزش خواستم.)

۴- اِستَغفَرتُ اللهَ استِغفارَ الصّالِحینَ. (از خدا مانندِ درستکاران آمرزش خواستم.)

■ چه رابطه ای میان دو کلمه «اِسْتَغْفَرْتُ» و «اِسْتِغْفار» در جملات بالا وجود دارد؟ – «اِسْتِغْفار» مصدر فعل «اِسْتَغْفَرْتُ» است.

■ مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم، سوم و چهارم چه مفهومی را به جمله‌ها افزوده است؟

■ نقش کلمه «اِسْتِغْفار» در جملات دوم، سوم و چهارم «مفعول مطلق» است.

■ این مصدر در جمله دوم بر انجام فعلِ «اِسْتَغْفَرْتُ» تأکید کرده است.

■ به مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم «مفعول مطلق تأکیدی» گفته می شود و در ترجمه فارسیِ آن از قیدهای تأکیدی مانند «بی گمان»، «حتماً» و «قطعاً» استفاده می کنیم.

اسْتغفرتُ الله اسْتِغْفاراً (مفعول مطلق تأکیدی).

■ دو کلمه «صادِقاً» و «الصّالِحینَ» در جملات سوم و چهارم چه نقشی دارند؟ – «صادِقاً» صفت و «الصّالِحینَ» مضاف الیه است.

■ گاهی «مفعول مطلق» به کمک کلمه بعد از خودش که صفت یا مضافٌ الیه است، نوعِ انجام گرفتنِ فعل را بیان می کند؛ مانند «اِسْتِغْفار » در جمله سوم و چهارم، که به آن «مفعول مطلق نوعی» گفته می شود.

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتِغْفارَ الصّالِحینَ. اِسْتَغْفَرْتُ اللّهَ اسْتِغْفاراً صادِقاً.

    مفعول مطلق نوعی   مضاف الیه        مفعول مطلق نوعی   صفت

■ در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که مضاف واقع شده است) از قید «مانندِ» استفاده می کنیم؛ مثال:

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتغْفارَ الصّالِحینَ. = مانندِ درستکاران از خدا آمرزش خواستم.

■ در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که موصوف واقع شده است) می توانیم صفت را به صورت قید ترجمه کنیم و نیازی به ترجمه مفعول مطلق نیست؛ مثال:

تجْتهِدُ الْأمُّ لِترَبیهِ أوْلادِها اجْتهِادا بالغِا.ً = مادر برای تربیت فرزندانش بسیار تلاش می کند.

اسْتغْفَرتُ اللهَّ اسْتغْفارا صادِقا.ً = از خدا صادقانه آمرزش خواستم.

مفعول مطلق مصدری از فعلِ جمله است.

مفعول مطلق دو نوع است: تأکیدی و نوعی.

مفعول مطلق تأکیدی، مصدری از فعلِ جمله است که بر انجامِ فعل تأکید می کند و صفت یا مضافٌ الیه ندارد.

مفعول مطلق نوعی، مصدری از فعلِ جمله است که نوع و چگونگی انجامِ فعل را بیان می کند و صفت یا مضافٌ الیه دارد.

۱- ترجمه، هنر و ذوق در کنار توانمندی های گوناگون زبانی است و ترجمه صحیح به سیاقِ عبارت و نکات بسیاری بستگی دارد. آنچه در کتاب در زمین. ترجمه می آید، فقط یک راهنمایی است.

در پایه دهم با هشت بابِ قاعده مندِ «ثلاثی مزید» آشنا شدید که عبارت اند از:

اکنون با چند مصدر از فعلهای «ثلاثی مجرّد» که در این درس به کار رفته اند، آشنا شوید. مصدرهای ثلاثی مجرّد بی قاعده اند. در اصطلاح گفته می شود این مصدرها «سَماعی»اند؛ یعنی شنیداری اند و باید از قبل شنیده شده باشند؛ امّا مصدرهای ثلاثی مزید چنین نیستند؛ برای نمونه وقتی که وزن «اِفتَعَلَ، یَفتَعِلُ، اِفتِعال» را حفظ باشید، به سادگی می دانید مصدرِ فعل های اِعتَرَفَ و اِشتَرَکَ عبارت است از: اِعتِراف و اِشتِراک؛ پس مصدرهای ثلاثی مزید «قیاسی»اند؛ یعنی وقتی که وزن ماضی، مضارع، امر و مصدر یک باب را بلد باشیم؛ با مقایسه کردن، بقیّه فعل‌ها و مصدرهای آن باب را می شناسیم؛ امّا وقتی بدانید مصدرِ فعلِ ظَلَمَ، «ظُلْم» است؛ نمی توانید مصدرِ فعل های صَبَرَ، ذَکَرَ و قَرَأَ را حدس بزنید.

مفعول مطلق

اِختَبِر نفسَکَ: اِنتَخِب التَّرجِمَهَ الصَّحیحَهَ ثُمَّ عَیِّنِ المَفعولَ المُطلَقَ وَ اذکُر نَوعَهُ. (خودت را بیازما: ترجمه درست را بگزین؛ سپس مفعول مطلق را شناسایی کن و نوعش را یاد کن.)

۱- ﴿ فَاصبِر صَبراً جَمیلاً / مفعول مطلق نوعی(موصوف و صفت)

قطعاً شکیبایی کن                                                                 ب- به زیبایی صبر کن. ■

۲- ﴿ اُذکُروا اللهَ ذِکراً کَثیراً﴾ / مفعول مطلق نوعی(موصوف و صفت)

خدا را همیشه یاد کنید.                                                                                  ب- خدا را بسیار یاد کنید. ■

۳- ﴿ کَلَّمَ اللهُ موسَی تَکلیماً﴾ / مفعول مطلق تأکیدی

خدا با موسی قطعاً سخن گفت. ■                                                                 ب- خدا با موسی سخنی گفت. 

۴- ﴿ … وَ نُزِّلَ المَلائِکَهُ تَنزیلاً﴾ / مفعول مطلق تأکیدی

و مانند ملائک فرود آمدند.                                                                   ب- و فرشتگان قطعاً فرود آورده شدند. ■

التَّمارین

اَلتّمرینُ الأوّل: عَیِّنْ کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلتَّوضیحاتِ التّالیَهِ مِنْ مُعْجَمِ الدَّرسِ. (واژه مناسب برای توضیحات زیر را از واژه نامه درس شناسایی کن.)

۱- أَنواعٌ مِنَ النَّباتاتِ الَّتی یَتَغَذَّی الْإنسانُ بِها. (انواع گیاهان که انسان از آنها تغذیه می‌کند.) الخَضرَوات

۲- أَرْضٌ واسِعَهٌ خَضْراءُ تُزْرَعُ فیها أَنواعُ الْمَحاصیلِ. (زمین گسترده سبز که در آن انواع فراورده‌ها کشت می‌شود.) الحَقل، المَزرعَه

۳- عالِمٌ مُتَخَصِّصٌ بِأُمورِ مِهْنَهٍ أَوْ عَمَلٍ أَوْ بَرنامَجٍ. (دانشمند کارشناس در امر پیشه، کار یا برنامه‌ای.) الخَبیر

۴- مَوادُّ کیمیاویهٌ وَ طَبیعیهٌ لِتَقویهِ التُّرابِ الضَّعیفِ. (مواد شیمیایی و طبیعی برای تقویت خاک ضعیف.) الأسْمِده (السّماد)

۵- حَیوانٌ صَغیرٌ یعَیشُ تحْتَ الأرضِ ینقُلُ داءَ الطّاعونِ؛ وَ القِطُّ مِنْ أعدائِهِ. (جانور کوچکی که زیر زمین زندگی می‌کند بیماری طاعون را منتقل می‌کند و گربه از دشمنانش.) الفأرَه

اَلتّمرینُ الثّانی: اِقرَأ النَّصَّ التاّلیَ؛ ثُمَّ عَیِّنْ ترجَمَهَ الکلماتِ الَّتی أُشیرَ إلَیهِ بِخَطٍّ، وَ اکتُبِ المَطلوبَ مِنکَ. (متن زیر را بخوان؛ سپس ترجمه واژگانی را که با خط به آنها اشاره شده شناسایی کن و آنچه را از تو خواسته شده بنویس.)

الکِتابُ الخامِسُ وَ الأربعونَ مِنْ نهْج البْلَاغهِ

إلیٰ عُثمانَ بْنِ حُنَیفٍ عامِلِ أمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیٍّ (ع) عَلَی البَصرَهِ.

أمّا بَعدُ یَا ابنَ حُنَیفٍ فَقَد بَلَغَنی أنَّ رَجُلاً مِن فِتیَهِ أهلِ البَصرَهِ دَعاکَ إلَی مَأدُبَهٍ فَأسرَعَت إلَیها؛ وَ ما ظَنَنتُ أنَّکَ تُجیبُ إلَی طَعامِ قَومٍ عائِلُهُم مَجفُوٌّ وَ غَنیُّهُم مَدعُوٌّ.

… ألا إنَّ لِکُلِّ مَأمومٍ إماماً یَقتَدی بِهِ وَ یَستَضیءُ بِنورِ علمِهِ.

ألا وَ إنَّ إمامَکُم قد اکتَفَی بِطِمرَیهِ وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَیهِ.

ألا وَ إنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلَی ذلِکَ وَ لکِن أعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدادٍ.

نامه چهل و پنجم نهج البلاغه

به عثمان بن حُنَیف استاندار امیر المؤمنین علی در بصره؛

امّا پس ]از یاد خدا و پیامبر [اى پسر حُنَیف، به من ]خبر[ رسید که مردى از مردان بصره، تو را به مهمانىِ خویش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى. گمان نمى کردم مهمانىِ مردمى را بپذیرى که تهیدستشان رانده و ثروتمندشان دعوت شده است.

آگاه باشید که هر رهروی پیشوایی دارد که از او پیروى مى کند و از نور دانشش روشنى می جوید.

آگاه باشید امامتان از دنیایش به دو جامه کهنه و از خوراکش به دو قرص نان بسنده کرده است.

آگاه باشید که قطعاً شما نمی توانید چنین کنید؛ ولی با پارسایی و تلاش و پاکدامنى و درستی، مرا یارى دهید. 

۱) عَیِّنْ نونَ الْوِقایَهِ فِی النَّصِّ: (نون وقایه در متن را شناسایی کن.) / بَلَغَنی، أعینونی

۲) أعْرِبِ الکلماتِ التَّی تحتَها خَطٌّ: (اعراب واژگانی را زیر آنها خط است بازگو کن.)

أمّا بَعدُ یَا ابنَ حُنَیفٍ فَقَد بَلَغَنی أنَّ رَجُلاً مِن فِتیَهِ أهلِ البَصرَهِ دَعاکَ إلَی مَأدُبَهٍ فَأسرَعَت إلَیها. (امّا پس [از یاد خدا و پیامبر] اى پسر حُنَیف، به من [خبر] رسید که مردى از مردان بصره، تو را به مهمانىِ خویش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى.)

حُنَیفٍ: مضاف الیه؛ مجرور به کسره/  رَجُلاً: اسم «أنّ» منصوب؛ نصب آن به فتحه / فِتیَهِ: مجرور به حرف جرّ؛ جرّ آن به کسره / البَصرَهِ: مضاف الیه؛ مجرور به کسره / مَأدُبَهٍ: مجرور به حرف جرّ؛ جرّ آن به کسره

۳) عَیِّنْ مِنَ النَّصِّ کلمَهً عَلیٰ وَزْنِ «أفعَلتَ» وَ الأُخْریٰ عَلیٰ وَزْنِ «اِفتِعال». (از متن واژه ای را بر وزن «أفعَلتَ»  و دیگری بر وزن «اِفتِعال» شناسایی کن.) / أسرَعتَ؛ اجتِهادٍ

۴) عَیِّنْ نوعَ فعلِ «لا تَقدِرونَ» و صیغَتَهُ: (نوع فعل«لا تَقدِرونَ» و صیغه آن را بازگو کن.) / مضارع منفی؛ للمخاطبین

۱- اَلفِتیْهَ: اَلشَّباب «مُفرَدُهُ: اَلْفَتی» ۲- اَلمَأدُبه: مائِدَهُ الضّیافَهِ ۳- الَعائِل: اَلْفَقیر ۴- اَلمَجْفُوّ: اَلْمَطرود ۵- اَلمَدْعُوّ: الَذَّی قدْ دَعَوْناهُ ۶- الَمَأموم: التّابِع، الَذَّی خَلفَ الْإمامِ ۷- اقِتدَی: تَبِع ۸- اسْتضاءَ: طَلَبَ الضَّوْءَ ۹- اِکْتَفی بِهِ: جَعَلَهُ کافیاً ۱۰ – الطَّمر: اللباسُ العَتیقُ «جَمْعُهُ: الأطمار ۱۱- الطّعم: اَلطَّعام  12- اَلقُرْص: قطِعَهٌ مِنَ الخُبزِ وَ نحْوِهِ دائرِیُّ الشَّکلِ ۱۳- أَعینونی: اُنْصُرونی ۱۴- الَسَّداد: الَصَّواب (درستی)

«فِتْیَه» جمعِ «فَتی» در اصل به معنای «جوانان» است. در این متن اشاره به یکی از مردان سرشناسِ سرمایه دار است.

اَلتّمرینُ الثالث: تَرْجِمِ الکلماتِ التاّلیهَ. (واژگان زیر را ترجمه کن.)

الماضیالمضارع و المُستقبلالأمر وَ النّهیالمصدراسمُ الفاعِلِ
قَد أرسَلَ فرستاده استسَوفَ یُرسِلُ خواهد فرستادأرسِلوا بفرستیدالإرسال فرستادنالمُرسِلون فرستندگان(دستگاه های فرستنده)
اِنتَبَهَ آگاه شدسَتَنتَبِهونَ آگاه خواهید شداِنتَبِهوا آگاه شویدالاِنتِباه آگاه شدنالمُنتَبِهینَ آگاه شدگان
اِنسَحَبتُم عقب‌نشینی کردیدلا یَنسَحِبُ عقب‌نشینی نمی کندلا تَنسَحِبْ عقب‌نشینی نکنالاِنسِحاب عقب‌نشینی کردنالمُنسَحِب عقب‌نشینی کننده
مَا استَرجَعَ پس نگرفتیَستَرجِعُ پس می گیردلا تَستَرجِعی پس نگیرالاِستِرجاع پس گرفتنالمُستَرجِع پس گیرنده
ما جادَلَ بحث نکردلَم یُجادِل بحث نکرد/ بحث نکرده استلا تُجادِلوا بحث نکنیدالمُجادَلَه بحث کردنالمُجادِلانِ دو بحث کننده
تَذَکَّرَ به یاد آوردیَتَذَکَّرانِ به یاد می آورندتَذَکَّرْ به یاد بیاورالتَّذَکُّر به یاد آوردنالمُتَذَکِّراتُ به یاد آورندگان
تَناصَروا همیاری کردندتَتَناصَرونَ همیاری می کنیدرَجاءً؛ تَناصَروا لطفا؛ همیاری کنیدالتَّناصُر همیاری کردنالمُتَناصِرینَ همیاری کنندگان
قَد سَجَّلَ ضبط کرده استتُسَجِّلینَ ضبط می کنیسَجِّل ضبط کنالتَّسجیل ضبط کردنالمُسَجِّلَه ضبط صوت (ضبط کننده)
انواع فعل در عربی

اَلتَّمرینُ الرّابِعُ: اُکْتُبِ الْعَمَلیّاتِ الْحِسابیَّهَ التّالیَهَ کَالْمِثالِ: (محاسبات ریاضی زیر را مانند نمونه بنویس.)

۱- تِسْعَهٌ زائدُ أرْبعَهٍ یُساوی ثلاثهَ عَشَرَ. (نه بعلاوه چهار برابر سیزده می شود.)     13 = 4 + 9

۲- سَبعهٌ فی خَمْسَهٍ یُساوی خَمْسَهً وَ ثلاثینَ. (هفت در پنج برابر سی و پنج می شود.)   35 = 5 × ۷

۳- أَرْبَعونَ تَقسیمٌ عَلیٰ أَرْبَعَهٍ یُساوی عَشَرَهً. (چهل تقسیم بر چهار برابر ده می شود.)   10 = 4 ÷ ۴۰

۴- سِتَّهٌ وَ تِسْعونَ ناقِصُ سِتَّهَ عَشَرَ یُساوی ثَمانینَ. (نود و شش منهای شانزده برابر هشتاد می شود.)   80 = 16 – 96

۵- ثَمانیهٌ وَ سِتوّنَ ناقصُ أحَدَعَشَرَ یُساوی سَبعهً وَ خَمْسینَ. (شصت و هشت منهای یازده برابر پنجاه و هفت می شود.)   57 = 11 – 68

۶- واحِدٌ وَ عِشْرونَ زائدُ اثنْیَنِ وَ سِتینَ یُساوی ثلاثهً وَ ثَمانینَ. (بیست و یک بعلاوه شصت و دو برابر هشتاد و سه می شود.)   83 = 62 + 21

اَلتَّمرینُ الْخامِسُ: عَیِّنْ إعرابَ الْکَلِماتِ الَّتی أُشیرَ إلَیها بِخَطٍّ. (اعراب آنچه را با خط به آن اشاره شده بازگو کن.)

الَمُبتدَأ، الَخبَر، الَفْاعِل، الَمَفعول، نائبُ الفْاعِلِ، الَمُضافُ إلیَهِ، الَمجرورُ بحَرفِ الجَرِّ، الصِّفَه، اسمُ الحروفِ المُشَبهَّهِ بِالفِعْلِ وَ خَبَرُهُ، اسمُ لا الناّفیهِ للجنسِ وَ خَبَرُهُ، الَحْال، الَمُستثنیٰ

۱- إنَّ اللهَ غافِرُ ذنُوبِ التّائِبینَ. (همانا خداوند آمرزنده گناهان توبه کنندگان است.) / اللهَ: اسم «إنّ» منصوب به فتحه / غافِرُ: خبر «إنّ» مرفوع به ضمّه / ذنُوبِ: مضاف الیه مجرور به کسره / التّائِبینَ: مضاف الیه مجرور به کسره

۲- لا شَیءَ أحَقُّ بِالسِّجنّ مِنَ اللِّسانِ. (هیچ چیزی شایسته تر به زندانی شدن از زبان نیست.) / شَیءَ: اسم «لا» مبنی بر فتح / أحَقُّ: خبر «لا» مرفوع به ضمّه / اللِّسانِ: مجرور به حرف جرّ

۳- اَلحَیاهُ مُستَمِرَّهٌ سَواءٌ ضَحِکْتَ أم بَکَیتَ. (زندگانی ادامه دارد چه بخندی چه بگریی.) / اَلحَیاهُ: مبتدا مرفوع به ضمّه / مُستَمِرَّهٌ: خبر مرفوع به ضمّه

۴- مَنْ لَمْ یُؤَدِّبْهُ الْوالِدانِ صَغیراً یُؤَدِّبْهُ الزَّمَنُ. (هر کس را در کودکی پدرومادر ادب نکنند، روزگار ادبش می کند.) / الْوالِدانِ: فاعل مرفوع به «ا» / صَغیراً: حال منصوب به فتحه / الزَّمَنُ: فاعل مرفوع به ضمّه

۵- یَهَتْمَ الْمُواطِنُ الْفَهیمُ بِنَظافَهِ الْبیئَهِ اهْتِماماً بالِغاً. (شهروند فهمیده توجه بسیاری به پاکیزگی زیستگاه می کند.) / الْمُواطِنُ: فاعل مرفوع به ضمّه / الْبیئَهِ: مضاف الیه مجرور به کسره / اهْتِماماً: مفعول مطلق نوعی منصوب به فتحه / بالِغاً: صفت منصوب به تبعیت نصب آن به فتحه

۶- لا یُتْرَکُ الصَّدیقُ بِسَبَبِ زَلَّهٍ أو عَیبٍ فیهِ؛ لأنَّهُ لا یوجَدُ أحَدٌ کامِلٌ إلَّا اللهَ. (دوست را به خاطر لغزش یا عیب او رها نکن؛ زیرا هیچ کس به جز خدا کامل نیست [یافت نمی شود].) / الصَّدیقُ: نائب فاعل مرفوع به ضمّه / زَلَّهٍ: مضاف الیه مجرور به کسره / کامِلٌ: صفت مرفوع به تبعیت رفع آن به ضمّه / اللهَ: مستثنی منصوب به فتحه

۷- یَرَی الْمُتَشائِمُ الصَّعوبَهَ فی کُلِّ فُرصَهٍ؛ أمّا الْمُتَفائِلُ فَیَرَی الفْرُصَهَ فی کُلِّ صُعوبَهٍ. (بدبین دشواری را در هر فرصتی می بیند؛ اما خوش بین در هر دشواری فرصت را می بیند.) / الْمُتَشائِمُ: فاعل مرفوع به ضمّه / الصَّعوبَهَ: مفعول منصوب به فتحه / الفْرُصَه: مفعول منصوب به فتحه

۱- اَلسِّجْن: زندان ۲- اَلْمُتَشائِم: بدبین ۳- اَلْمُتَفائِل: خوش بین

اَلتَّمرینُ السّادِسُ: أَکْمِلْ فَراغاتِ التَّرجَمَهِ؛ ثُمَّ أَعْرِبْ ما أُشیرَ إلیهِ بِخَطٍّ. (جای خالی را با ترجمه کامل کن؛ سپس اعراب آنچه را با خط به آن اشاره شده بازگو کن.)

بَعْضُ الطیورِ قدْ تلَجَأ إلی حِیلٍ لِطَرْدِ مُفْتَرِسِها عَنْ عُشِّها، وَ مِنْ هٰذِهِ الْحِیلِ أنَّ أحَدَ الطُّیورِ حینَ یریٰ حَیوانا مُفْتَرِساً قَریباً مِنْ عُشِّهِ، یتَظاهَرُ أَمامَهُ بِأَنَّ جَناحَهُ مَکْسورٌ فَیتبَعُ الحَیوانُ المُفْتَرسُ هٰذِهِ الْفَریسَهَ، وَ یبْتَعِدُ عَنِ الْعُشِّ ابتْعِاداً کَثیراً وَ عِندَما یتَأَکَّدُ الطّائِرُ مِن خِداعِ العَدوِّ وَ ابتْعِادِهِ مِنْ عشّهِ وَ إنِقاذِ حَیاهِ فرِاخِهِ مِنَ المَوْتِ یطَیرُ بغْتَهً.

گاهی برخی پرندگان برای دور کردن شکارچی‌شان از لانه شان به چاره‌اندیشی پناه می‌برند)چاره جویی می‌کنند .(از جمله این چاره اندیشی‌ها این است که هنگامی‌که یکی از این پرنده‌ها جانوری درنده نزدیک لانه اش ببیند، روبه رویش وانمود می‌کند که بالش شکسته است، در نتیجه جانورِ درنده او را تعقیب می‌کند و از لانه، بسیار دور می‌شود و وقتی پرنده از نیرنگ زدن به دشمن و دور کردنش از لانه اش و نجات دادنِ زندگیِ جوجه‌هایش از مرگ مطمئن می‌شود، ناگهان پرواز می‌کند.

بَعْضُ: مبتدا مرفوع به ضمه / عشِّ: مجرور به حرف جرّ/ حَیوانا: مفعول منصوب به فتحه / الحَیوانُ: فاعل مرفوع به ضمّه / المُفْتَرسُ: صفت مرفوع به تبعیت / خِداعِ: مجرور به حرف جرّ / عشّ: مجرور به حرف جرّ / حَیاهِ: مضاف الیه مجرور به کسره

۱- لجَأ: پناه بُرد ۲- اَلحِیلَ: چاره اندیشی ها «مفرد: اَلْحیله» ۳- اَلمُفْتَرِس: درنده، جانورِ شکارچی درنده ۴- اَلْمَکْسور: شکسته ۵- تبِعَ: تعقیب کرد ۶- تأَکَدَّ مِنْ: از … مطمئن شد ۷- الَخِداع: نیرنگ

اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (محل اعرابی آنچه را زیر آن خط است بازگو کن.)

۱- إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً. [الَفَتح: ۱۱] (همانا ما به تو پیروزى آشکاری بخشیدیم.) / فَتحاً: مفعول مطلق نوعی / مُبیناً: صفت.

۲- إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً. (ما بی گمان قرآن را بر تو فروفرستادیم.) / الْقُرآنَ: مفعول / تَنزیلاً: مفعول مطلق تأکیدی.

۳- لا فَقْرَ کَالْجَهْل و لا میراثَ کالأدَبِ. [اَلْإمامُ عَلیٌّ]  (هیچ تهیدستی ای مانند نادانی و هیچ میراثی مانند ادب نیست.)

فَقْرَ: اسم لای نفی جنس/ کالأدَبِ: جار و مجرور

۴- یَنقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یَزیدُ. (هر چیزی با انفاق می کاهد به جز دانش که می افزاید.) / کُلُّ: فاعل / بِالْإنفاقِ: جار و مجرور / الْعِلْمَ: مستثنی

۵- یَعیشُ الْبَخیلُ فی الدُّنیا عَیْشَ الْفُقَراءِ وَ یُحاسَبُ فی الْآخِرَهِ مُحاسبَهَ الأغنیاءِ. (خشک ناخن در دنیا مانند تهیدستان زندگی مکند و در آخرت مانند توانگران محاسبه می گردد.) / البَخیلُ: فاعل / عَیْشَ: مفعول مطلق نوعی / الْفُقَراءِ: مضاف الیه / محاسبَهَ: مفعول مطلق نوعی / الأغنیاءِ: مضاف الیه

اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: تَرجِمِ النصَّ التاّلیَ؛ ثمَ أجِبْ عَمّا یلَی. (متن زیر را ترجمه کن؛ سپس پاسخ آنچه را می آید بده.)

السَّمَکُ المَدفونُ (شُش ماهی؛ لگن ماهی)

یُوجَدُ نوْعٌ مِنَ الْأسَماکِ فی إفْریقیا یَسْتُرُ نَفْسَهُ عِندَ الجَفافِ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ، وَ یَدْفِنُ نَفْسَهُ تَحْتَ الطّینِ، ثُمَّ یَنامُ نَوْماً عَمیقاً أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ، و لا یحَتْاجُ إلیَ الْماء و الطعَّامِ و الْهوَاء احتْیاجَ الْأَحْیاء؛ِ و یَعیشُ داخِلَ حُفْرهٍ صَغیرهٍ فِی انتِظارِ نُزولِ المَطرِ، حَتّی یَخْرُجَ مِنْ الغِلافِ خُروجاً عَجیباً.أمَّا الصَّیّادونَ الْإفریقیونَ فَیَذْهَبُون إلی مَکانِ اخْتِفائهِ قبَلَ نُزولِ المَطرِ وَ یَحْفِرونَ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِهِ.

(گونه ای ماهی[ها] در آفریقا یافت می شود که هنگام خشکسالی[خشکی] خودش را در پوششی از مواد مخاطی ای که از دهانش بیرون می آید می پوشاند و خودش را زیر گل پنهان می کند؛ سپس بیش از یک سال به خواب عمیق می رود[عمیقا می خوابد] و مانند زندگان نیاز به آب و خوراک و هوا هم ندارد و درون حفره کوچکی در انتظار بارش باران می ماند [زندگی می کند] تا در [کمال] شگفتی از پوششش بیرون بیاید.اما شکارچیان آفریقایی پیش از بارش باران به جایگاه پنهان شدنش می روند و برای شکارش، آن خاک خشک را می کنند.)

۱- أَینَ یوجَدُ هذَا السَّمَکُ؟ – یوجَدُ هذَا السَّمَکُ فی إفریقیا. (این ماهی کجا یافت می شود؟ – این ماهی در آفریقا یافت می شود.)

۲- کَم مُدَّهً یَنامُ السَّمَکُ الْمَدفونُ؟ – یَنامُ أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ. (شُش ماهی چه مدتی می خوابد؟ – بیش از یک سال می خوابد.)

۳- فیمَ یَستُرُ السَّمَکُ الْمَدفونُ نَفْسَهُ؟ – یسْتُرُ نفْسَهُ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیهِّ. (شُش‌ماهی خودش را در چه چیزی پنهان می کند؟ – خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می کند.)

۴- کیَفَ یصْنعُ السَّمَکُ المَدفونُ المَوادَّ المُخاطیهَّ؟ – من المَواد الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ (شُش‌ماهی مواد مخاطی را چگونه می سازد؟ – از موادی که از دهانش بیرون می آید.)

۵- مَا اسْمُ الْقارَّهِ الَّتی تَعیشُ فیهَا السَّمَکُ الْمَدفونُ؟ – اسمها إفرْیقیا. (قاره ای که شُش‌ماهی در آن زندگی می کند چه نام دارد؟ – نامش آفریقا ست.)

۶- مَن یَحفِرُ التُّرابَ الْجافَّ لِصَیدِ السَّمَکِ الْمَدفونِ؟ – الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ یحْفِرونَ التُّرابَ الجْافَّ لِصَیدِهِ. (چه کسی خاک خشک را برای شکار شُش‌ماهی می کند؟ – شکارگر آفریقایی خاک خشک را برای شکارش حفر می کند.)

۷- لمِاذا یحَفِرُ الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ التُّرابَ الجْافَّ حَسَبَ النصِّ؟ – یحْفِرونَ التُّرابَ الجْافَّ لِصَیدِ السَّمَکُ الْمَدفونُ. (با توجه به متن چرا شکارچیان آفریقایی خاک خشک را می کنند؟ – خاک خشک را برای شکار شُش‌ماهی می کنند.)

۸- مَتی یَسْتُرُ السَّمَکُ المَدفونُ نفْسَهُ فی غِلافٍ مِنَ المَواد المُخاطیَّهِ؟ – یسْتُرُ السَّمَکُ المَدفونُ نفْسَهُ عِندَ الجَفافِ. (کی شُش‌ماهی خودش را در پوششی از مواد مخاطی پنهان می کند؟ – شُش‌ماهی خودش را هنگام خشکسالی پنهان می کند.)

۹- إبحْثْ عنَ متُضَاد «تدخلُ و فوَق و أمَوات و یَموتُ و صُعود» و متُرَادفِ «غذِاء و یَروحُ و عام و یرَقدُ». -«تدخلُ(داخل می شود) ≠ تَخْرُجُ (خارج می شود)/ فَوق(بالا) ≠ تحت(زیر) / أموات(مردگان) ≠ أحیاء (زندگان)/ یَموتُ (می میرد)≠ یعیش (زندگی می کند) / صُعود(فرارفتن): نزول(فرودآمدن)» «غذاء (خوراک)= طعام / یَروحُ (می رود)= یَذهبُ / عام (سال)= سنه / یرقدُ (می خوابد)= یَنام» (به دنبال متضاد «تدَخْلُ و فوَق و أمَوات و یَموتُ و صُعود» و متُرَادفِ «غذِاء و یرَوحُ و عام و یرَقدُ» بگرد.)

۱۰- ابِحَثْ عَنِ «المَفعولِ المُطلقِ» وَ «المُضافِ إلیهِ» وَ «الصِّفَهِ» وَ «الجْارِّ وَ المَجرورِ». (دنبال «المَفعولِ المُطلقِ» وَ «المُضافِ إلیهِ» وَ «الصِّفَهِ» وَ «الجْارِّ وَ المَجرورِ» بگرد.)

المَفعولِ المُطلقِ: نَوْماً عَمیقاً؛ احتْیاجَ الْأحَیاء؛ خُروجاً عَجیباً / المُضافِ إلیهِ: نفْسَهُ؛ عِندَ الجَفافِ؛ فَمِهِ؛ نَفْسَهُ؛ تَحْتَ الطّینِ؛ داخِلَ حفُرْه؛ انتْظِارِ نُزولِ المَطرِ؛ مَکانِ اخْتفِائهِ؛ قبَلَ نُزولِ المَطرِ؛ صَیدِهِ. / الصِّفَهِ: المَواد المُخاطیهِّ؛ نَوْماً عَمیقاً؛ حفُرْهَ صَغیرهَ؛ خُروجا عَجیباً؛ الصَّیادونَ الْإفریقیّونَ؛ التُّرابَ الجْافَّ. / الجْارِّ وَ المَجرورِ: مِنَ الْأسَماکِ؛ فی إفْریقیا؛ فی غِلافٍ؛ مِنَ المَواد؛ مِنْ فَمِ؛ مِنْ سَنَهٍ؛ إلیَ الْماء؛ فِی انتْظِارِ؛ مِنْ الغِلافِ؛ إلی مَکانِ.

۱۱- ابِحَثْ عَن أسَماء الجَمع السّالمِ وَ المُکسَرِ وَ اکتبْ نوَعَها. (دنبال اسمهای جَمع سالمِ وَ مکسرِ بگرد و نوع آنها را بنویس.)

الْأسَماکِ: جمع مکسّر؛ مفرده سَمَک/ المَواد: جمع مکسّر؛ مفردها مادّه / الصَّیادونَ: جمع مذّکر سالم؛ مفردها صیّاد / الْإفریقیّونَ: جمع مذّکر سالم؛ مفردها إفریقیّ.

۱۲- اکُتبْ نوَعَ فعِلِ «یسْتُرُ» وَ صیغَتَهُ. أ هوَ لازِمٌ أمْ مُتعَدٍّ؟ (نوع فعل «یسْتُرُ» و صیغه آن را بنویس. آیا آن لازم است یا متعدی؟)

مضارع؛ للغائب؛ متعدّ

پی دی اف درس چهارم عربی پایه دوازدهم انسانی
پاورپوینت درس چهارم عربی دوازدهم انسانی
ویدئوی متن درس چهارم عربی دوازدهم انسانی
ویدئوی قواعد درس چهارم عربی دوازدهم انسانی
ویدئوی حل تمارین درس چهارم عربی دوازدهم انسانی