بایگانی برچسب: s

کارگاه تحلیل فصل ۳: علوم و فنون ادبی ۱

قلمرو زبانی: وجود واژگان کهن: پرنیان: حریر/ زی: سوی / زی: زندگی کن // کاربرد واژگان در معنای کهن: خنگ: اسب سفید / میان: کمر / همی آید در بیت دوم به معنای می شود / به کار گیری «دیر» در معنای «دراز»؛ به کارگیری «نشاط» در معنای «میل»؛ به کارگیری «درشتی» در معنای «ناهمواری» / کاربرد کهن واژگان: / میر: امیر (امیر نصر بن احمد سامانی) // کمی واژگان غیرفارسی // کاربرد شبکه معنایی / کاربردهای تاریخی دستور: همی‌آید: می‌آید؛ در معنای می شود / را: اضافه گسسته // زبان شعر ساده و جمله‌ها کوتاه است: مانند: بوی جوی مولیان همی‌آید / بیشتر واژگان شعر ساختمان ساده دارند: مانند: یار، میان، شاد

قلمروزبانی: جوی: رود / مولیان: نام منطقه ای نزدیک دژ بخارا / قلمرو ادبی: قالب: چامه (قصیده) / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / بوی، جوی؛ یاد، یار: جناس / موازنه

قلمروزبانی: ریگ: شن و ماسه / آموی: نام دشتی کنار جیحون (آمودریا) / درشتی: ناهمواری / پرنیان: حریر / آید: می شود / قلمرو ادبی: : ریگ  … پرنیان آید همی: تشبیه

قلمروزبانی: جیحون: شن و ماسه / نشاط: میل، علاقه / خِنگ: اسب سفید / میان: کمر / همی آید: می آید / را: اضافه گسسته (تا میان خنگ ما)/ قلمرو ادبی:

قلمروزبانی: دیر: دراز / زی: زندگی کن / میر: امیر / زی: سوی / همی آید: می آید / قلمرو ادبی: : ای بخارا: جانبخشی / جناس همسان: زی (۱- زندگانی کن ۲- سوی)

قلمرو ادبی: تضمین: اوّلُ مٰا خَلقَ اللهُ تعالی الَقَلم / قلم را فرمود: جانبخشی / کمی آرایه‌های ادبی / واژه‌آرایی: آفرید؛ خواست

قلمروزبانی: حق تعالی: خداوند والا / لوح: تخته / رستخیز: قیامت / عزّ و جلّ: گرامی و شکوه مند است

دانه / باشی / مرغکانت / برچنند

غنچه / باشی / کودکانت / برکنند

همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع متوازی می سازند.

بدان / حجت / که / دل / را / زنده / دارد

بدان / آیت / که / جان / را / بنده / دارد

همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع می سازند. این تقابل سجع‌ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است (همه سجع‌ها متوازی است بجز دل و جان که متوازن است).

خوشا / چون / سروها / استادنی / سبز

خوشا / چون / برگ‌ها / افتادنی / سبز

همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع متوازی می سازند. این تقابل سجع‌ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است. [برخی سرو را با برگ در نظر گرفته اند و بیت را آراسته به موازنه می دانند.]

برند / از / برای / دلی / بارها

خورند / از / برای / گلی / خارها

همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع متوازی است. این تقابل سجع‌ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است.

ما / چو  / ناییم  / و / نوا  / در / ما / ز / توست

ما / چو / کوهیم / و / صدا / در / ما / ز / توست

همه واژگان (به جز واژگان تکراری) مصراع نخست با قرینهٔ خود در مصراع دوم سجع متوازی است. این تقابل سجع‌ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است. [ برخی نای را با کوه در نظر گرفته اند و بیت را آراسته به موازنه می دانند.]

دانه باشی مرغکانت برچِنَند / غنچه باشی کودکانت برکَنَند (مولوی)

پایه‌های آواییدا نِ با شیمُر غَ کا نَتبَر چِ نَند
پایه‌های آواییغُن چِ با شیکو دَ کا نَتبَر کَ نَند
وزنفاعلاتنفاعلاتنفاعلن
نشانه‌های هجاییـ U ـ ــ  Uـ ــ U ـ

اسلوب معادله

هرگاه شاعر بیتی بسراید که با جابجا کردن مصراع نخست و مصراع دوم آسیبی به بیت نرسد و یک مصراع مصداقی برای مصراع دیگر باشد، به آن آرایهٔ اسلوب معادله یا دستان زنی هنری گفته می‌شود. این آرایه بیشتر در سبک هندی دیده می‌شود. در این آرایه معمولاً در مصراع دوم «که» نمی آید.

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست / جای چشم، ابرو نگیرد، گرچه او بالاتر است

اسلوب معادله

خودآزمایی

  1. در کدام گزینه «اسلوب معادله» دیده  می‌شود؟  

الف) بخــــواهد هم از تـــــــو پدر کـــــین مــــــن              چـو بیند کـــــــه خشت اسـت بالــــــین من

ب) شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی              غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

پ) خورشید فـــروزنــده شبی پــرده نشین شــــــد              کـامــــد بـه در از پـرده، مــه چـارده تـــــو

ت) اقبال خصم هــرچه فـزون تــر شـود نکوسـت              فـــواره چـــون بـــلند شــود سر نگون شود

  • در کدام گزینه «اسلوب معادله» نیست؟                                                                          (سراسری هنر، ۸۸)

الف) نــگر تــا چــه گـوید سخن گـوی بلخ                       کـــه بـــاشـــد ســـخن گـــفتنـــش راســـت تــلـــخ

ب) پــای خــوابیده بــه فـریاد نگـردد بیدار                      بـــنـــد بـــا عـاشـــق بـــیدل چــــــه توانـد کـردن

پ) گر عاشـقی از گــنه چــه بــاک اســت                       خــورشــیــد بــه هــر چــه تــافــت پـــاک اســت

ت) تنها نه آن غزالش جمعی سگان گرفتند                      هرجا که یوسفی هست صد گرگ در کمین است

  • در کدام گزینه «اسلوب معادله» وجود دارد؟

الف) گفتا برو چو خــــاک تحمـّــل کــــن ای فقیه         یا هر چه خوانده ای هـمه در زیر خـاک کن

ب) روز چو شمعی به شـــب نور ده و سر فراز         شب چو چراغی به روز کـــــاسته و نیم تاب

پ) دیــده بستن ز جهان فیــض و گشـــایش دارد          چـــون گــدا کــور شـــود برگ و نـوایی بیند

ت) برق با شـــوقــــم شـــراری بیـــــش نیـــست          شعلــــــه طفــــل نی‌سـواری بیـــــش نیــست

  • در همه بیتها به جز بیت … آرایه «اسلوب معادله» به کار رفته است.

الف) زســخت گــیری دوران چــه باک عـارف را            ز قــحط ســال، همـا بینوا نــخـواهد شــد

ب) دلی که نیست خراشــی در او زمین گـیر اسـت            زری که ســکه نــدارد روان نــمـــی‌باشد

پ) مــــــــــن از خــــــار ســــــر دیوار دانســــــتم            که ناکس کس نمی‌گردد ازین بالانشینی‌ها

ت) حــد مـا نیســت کــه پــیش تــو بــگـوییم ســخن           هم تو با ما سخنی گوی که ما گوش کنیم

  • در کدام گزینه «اسلوب معادله» دیده نمی‌شود؟                                                                   (سراسری زبان، ۸۸)

الف) فکر شنبـــه تــلخ دارد جمــعۀ اطــفــــال را              عشرت امروز بی اندیشۀ فردا خوش است

ب) انتقام هــرزه گــویــان را به خــاموشی گــذار              تــیغ می‌گوید جــواب مــرغ نـاهـــنگام را

پ) فــزود آتــش مـــن آب را خـــبـــر بـــبــریـــد              اســیــر می‌بــردم غــم ز کــافــرم بخـــرید

ت) چون غوره رست ز خامی خویش شد شیرین              چون ماه روزه به پایان رسـید عیــد شــود

  • در کدام گزینه «اسلوب معادله» دیده نمی‌شود؟                                                                 (سراسری تجربی، ۸۷)

الف) هـــــر کـــــه دل پـــــیـــــش دلـــــبری دارد              ریــــــــش در دســــــــــت دیـــــگری دارد

ب) حــریص را نــکــند نــعــمت دو عــالــم ســیر             هـــــمــیشــه آتـــــش ســوزنده اشـــتها دارد

پ) نخواهد آتش از همسایه هر کس جوهری دارد             چنار از سینۀ خـــــود می‌کند ایجاد آتش را

ت) اقبال خصم هــرچه فـزون تــر شــود نکوســت            فـــواره چـــون بـــلند شــود سر نگون شود

  • در کدام گزینه «اسلوب معادله» دیده می‌شود؟

الف) کـرده ام خـاک در میکده را بستر خویش                 می‌گذارم چـو سبو دست بـه زیر سـر خویش

ب) برو طـــواف دلی کن که کعبه مخفی است                  که آن خلیل بـنا کــــرد و این‌خدا خود ساخت

پ) دود اگـــر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست                 جای چشم، ابرو نگیرد،گرچه او بالاتر است

ت) زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت                  کس ندارد ذوق مستی می‌گساران را چه شد

  • در همه بیتها به جز بیت … آرایه «اسلوب معادله» به کار رفته است.                                     (سراسری زبان، ۸۹)

الف) شـــراب گـــرد کـــدورت نـــبرد از دل مـا               چو دانـــه سوخــته باشـــد چه از سحاب آیــد

ب) دو مـنزل اند دل و دیـده هـر دو خـانـــۀ تــو               چــه حاجت اســت که من گویمت کـجا بنشین

پ) در خزان از عندلیبان بانگ افسوسی نخاست               چون ورق برگشت چشم یاری از یاران مدار

ت) دیــده بستن ز جهان فیــض و گشـــایش دارد               چـــون گــدا کــور شـــود برگ و نــوایی بیند

  • در کدام بیت اسلوب معادله وجود ندارد؟                                                                         (سراسری تجربی، ۸۷)

الف) هر کــــــــه دل پیــــش دلـــــبری دارد              ریـش در دســـــت دیگـــــــــــری دارد

ب) حریص را نکــــــــند نعمت دو عالم سیر             همــــیشه آتش سوزنده اشتهــــــــا دارد

پ) نخواهد آتش از همسایه هرکس جوهری دارد            چنار از سینۀ خود می‌کند ایجاد آتش را

ت) اقبال خصم هر چه فزون‌تر شود نکوست           فواره چون بلند شــــــود سرنگون شود

آموزه هفتم: سبک خراسانی

سبک در اصطلاح ادبی، شیوۀ خاص یک اثر یا آثار ادبی است و به مجموعۀ ویژگی‌هایی که شاعر یا نویسنده در نحوۀ بیان اندیشه به کارمی‌گیرد، «سبک شعر» می‌گویند.

سبک
علوم و فنون ادبی

شیوۀ بیان هر نویسنده یا شاعر، «سبک شخصی» اوست. از این دید، می‌توان گفت به تعداد شاعران و نویسندگان جهان، سبک وجود دارد؛ زیرا اطلاعات، دانش، ذوق و استعدادهای افراد متفاوت است؛ امّا در عین تفاوت، شباهت‌هایی نیز در نحوه بیان برخی از شاعران و نویسندگان وجود دارد که آنان را در یک دسته، جای می‌دهد.

سبک را از دیدگاه‌های گوناگون می‌توان طبقه بندی کرد. بر اساس نظریۀ ارسطو، فیلسوف بزرگ یونانی، طبقه بندی زیر را برای شعر این دوره می‌توان در نظر گرفت:

۱- بر اساس نام شاعر یا نویسنده؛ مانند سبک فردوسی، سبک بیهقی؛

۲- بر اساس زمان و دورۀ اثر؛ مانند سبک دورۀ غزنوی، دورۀ مشروطه؛

۳- بر اساس موضوع و نوع؛ مانند سبک عرفانی، سبک حماسی؛

۴- بر اساس محیط جغرافیایی؛ مانند سبک آذربایجانی و سبک خراسانی؛

۵- به تناسب مخاطب؛ مانند سبک عامیانه، سبک عالمانه؛

۶- بر اساس هدف؛ مانند سبک تعلیمی، سبک فکاهی؛

۷- بر اساس قلمرو دانشی؛ مانند علمی، فلسفی.

محمّدتقی بهار، ملک الشّعرا، برای شعر فارسی، شش نوع سبک و دوره قائل است:

۱- سبک خراسانی یا ترکستانی (از آغاز شعر فارسی تا قرن ششم)؛

۲- سبک عراقی (از قرن ششم تا قرن دهم)؛

۳- سبک هندی (از قرن دهم تا سیزدهم)؛

۴- دورۀ بازگشت (در تمام طول قرن سیزدهم)؛

۵- دورۀ مشروطه؛

۶- دورۀ معاصر.

این تقسیم بندی بر مبنای حوزه جغرافیایی و تاریخی شعر است و بعضی از مکتبها و سبکهای فرعی را نیز می‌توان به آن افزود.

بر بنیاد تقسیم بندی بهار و با توجّه به دوره‌های تاریخی، نثر فارسی هم در شش رده، طبقه بندی می‌شود:

۱- دورۀ سامانی (۳۰۰ تا ۴۵۰ هـ. ق)؛

۲- دورۀ غزنوی و سلجوقی اوّل (۴۵۰ تا ۵۵۰ هـ. ق)؛

۳- دوره سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان، نثر فنّی ( ۵۵۰ تا ۶۱۶ هـ . ق)؛

۴- دورۀ سبک عراقی، نثر مصنوع ( ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ هـ . ق)؛

۵- دورۀ بازگشت ادبی ( ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ هـ . ق)؛

۶- دورۀ ساده نویسی (۱۳۰۰ هـ . ق تا امروز).

مکتبها و سبکهای ادبی معمولاً محصول اوضاع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و … زمان‌های است که صاحبان آن مکتبها و سبکها در آن می‌زیسته اند.

انواع نثر
نثر ساده یا مرسل نثر فنی نثر موزون نثر مصنوع
saeedjafari
jafarisaeed

نخستین آثار نظم زبان فارسی بعد از اسلام، ابتدا در سیستان و سپس در خراسان بزرگ (خراسان کنونی و افغانستان و تاجیکستان، ماوراءالنهر و ترکستان) پدید آمد. به سبک این آثار، «سبک خراسانی» گفته‌اند و به علّت آنکه اوج آن در زمان سامانیان بوده است، آن را «سبک سامانی» هم نامیده اند. از سوی دیگر سبک خراسانی بر حَسَب زمان، به سه سبک فرعیِ سامانی، غزنوی و سلجوقی تقسیم می‌شود که ویژگی‌های مشترکی دارند. سبک دورۀ سلجوقی را باید «بینابین» نام نهاد؛ زیرا ویژگی‌های سبک عراقی نیز در آن به چشم می‌خورد. از شعرای معروف سبک خراسانی می‌توان به رودکی، فردوسی، ناصرخسرو و … اشاره کرد.

هر اثر شعری را در سه قلمرو، می‌توان بررسی کرد: زبانی، ادبی و فکری.

۱- سادگی زبان شعر؛

۲- کم بودن لغات عربی به جز اصطلاحات دینی و علمی و لغات بیگانه، در مقایسه با دوره‌های بعد؛

۳- تفاوت تلفّظ برخی از کلمات در مقایسه با زبان امروز مثلاً، یَک، هَزار / یِک، هِزار؛

۴- کهنه و مهجور بودن بخشی از لغات در مقایسه با دوره‌های بعد؛ گبر، جوشن.

۵- استفاده از دو نشانه برای یک متمّم، مانند «زدش بر زمین بر به کردار شیر»

قلمرو زبانی: مهتری: ریاست (واژه کهن) / گر: اگر / کام: دهان / به کام شیر در: در دهان شیر؛ دو نشانه برای یک متمّم / شو: برو (واژه در معنای کهن) / عزّ: عزّت / جاه: مقام و منصب / کم بودن لغات عربی (عزّ و نعمت) / جهش ضمیر: مردانت؛ چو مردان مرگ رویارویت (ضمیر کوتاه)/ قلمرو ادبی: استعاره پنهان در مصراع نخست (مهتری مانند طعمه ای در دهان شیر است.) / تشبیه: چو مردان

بازگردانی: اگر بزرگی در دهان شیر هم هست برو خطر کن و آن را از دهان شیر بیرون بیاور. یا بزرگی و سربلندی و نعمت و مقام یا مانند مردان مرگ با سرافرازی.

۱- قالب عمدۀ شعر این دوره، قصیده است؛ قالبهای مسمّط، ترجیع بند و مثنوی نیز به تدریج در این دوره شکل می‌گیرد و قالب غزل نیز در اواخر این دوره، رشد می‌یابد؛

۲- استفاده از آرایه‌های ادبی، طبیعی و در حدّ اعتدال است؛

۳- قافیه و ردیف، بسیار ساده است؛

۴- در توصیف پدیده‌ها بیشتر از تشبیه حسّی بهره گرفته می‌شود.

۱- روح شادی و نشاط و خوش باشی، در شعر غلبه دارد؛

۲- شعر واقع گراست و توصیفات عمدتا طبیعی، ساده، محسوس و عینی است؛

۳- معشوق، عمدتاً زمینی است؛

۴- بیشتر روح حماسه بر ادبیات این دوره حاکم است؛

۵- اشعار پندآموز و اندرزگونۀ این دوره، ساده است و جنبۀ عملی و دستوری دارد؛

۶- مضمون عمدۀ اشعار این سبک، حماسه، مدح و اندرز و … است؛

۷- فکر و کلام ساده است؛ یعنی هنوز با پیچیدگی‌های عرفانی، حِکمی و اندیشه‌های فلسفی درنیامیخته است.

قلمرو زبانی: پدرام: شاد / بُناگوش: بن گوش، بیخ گوش، نرمه گوش / لوح:‌ تخته / صحیفه: کتاب / رخام: سنگ مرمر / گلِ سوری: گل سرخ / باده: می / همی‌دهد: می‌دهد (کاربرد تاریخی دستور)/ ار: اگر / مناظره: گفتگو و دیدار / خُرامیدن: راه رفتن از روی ناز و به‌زیبایی (واژه کهن) / قلمرو ادبی: گل بخندید، باغ پدرام شد: جانبخشی؛ استعاره / چون بناگوش: تشبیه (استعاره: گل سیب و گل بادام مانند گوشواره درختان است.)/ همچو لوح … همچون صحیفه ای زِ رُخام: تشبیه / پیغام گل سوری: جانبخشی / به دست: به وسیله، مجاز

سبک خراسانی: سبک سامانی و غزنوی، سبک سلجوقی
سبک خراسانی

نثر این دوره را در دو شاخه، بررسی می‌کنیم: دورۀ سامانی، دورۀ غزنوی و سلجوقی.

برخی از ویژگی‌های نثر این دوره عبارت‌اند از:

۱- ایجاز و اختصار در لفظ و معنا؛

۲- تکرار فعل یا اسم به حکم ضرورت معنی؛

۳- کوتاهی جملات؛

۴- لغات کم کاربرد فارسی در مقایسه با دوره‌های بعد؛

۵- بهره گیری کمتر از لغات عربی؛

۶- افزایش کاربرد نشانه‌های جمع فارسی بر جمع عربی.

نشانه جمع در فارسی

محتوای نثرهای این دوره، بیشتر علمی است و گاهی نثرهای حماسی، تاریخی و دینی هم دیده می‌شود. از نمونه‌های موفّق این گونه نثر، می‌توان ترجمۀ تفسیر طبری، تاریخ بلعمی، التّفهیم و شاهنامۀ منثور ابومنصوری را نام برد.

و چون ابرهه (را) چشم بر عبدالمطلّب افتاد، حالی حرمت او را از تخت فرو آمد و بنشست با عبدالمطلّب، و او را گفت که یا پیر، حاجت خواه.

قلمرو زبانی: را: اضافه گسسته (چشم ابرهه) / حرمت او را: برای؛ به خاطر حرمت او / فروآمد: پایین آمد / بنشست: کاربرد دستور تاریخی / او را گفت: به او گفت / درونمایه نثر تاریخی است. / جمله‌ها کوتاه است.

ابرهه چنان دانست که او حاجتِ خانه خواهد خواست، و به دلش اندر بود که اگر حاجت خانه خواهد، بدو بخشد. پس عبدالمطلّب گفت که دویست اُشتر از آنِ من بیاورده اند، بفرمای تا اُشترانِ من بازدهند.

قلمرو زبانی: به دلش اندر: دو نشانه برای یک متمم / أشتر: شتر (کاربرد کهن) / بازدادن:‌ پس دادن

ابرهه گفت که دریغا که من نشانی بر پیشانی عبدالمطّلب دیده بودم که اگر او از بهر خانه حاجت خواستی، من حالی حاجت او برآوردمی و روا گردانیدمی. پس عبدالمطلّب گفت که ایّها المَلِک، من خداوند اُشترم نه خداوند خانه، و مر این خانه را خداوندی هست، و او خود خانۀ خود را نگاه دارد. (ترجمۀ تفسیر طبری)

قلمرو زبانی: دریغا: افسوس / از بهر: برای / حالی: فورا / برآوردمی: برآورده می‌کردم (کاربرد دستور تاریخی)/ ایّها المَلِک: ای پادشاه (عبارت عربی)/ خداوند: صاحب / مر این خانه را: «را»ی دارندگی

برخی از ویژگی‌های نثر این دوره عبارت‌اند از:

۱- اِطناب (جمله‌ها معمولاً طولانی هستند)؛

۲- تمثیل و استشهاد به آیات، احادیث و اشعار عرب؛

استشهاد: استناد

۳- حذف افعال به قرینه؛

۴- افزایش کاربرد لغات عربی (نسبت به دورۀ قبل)

از نمونه‌های این دوره، می‌توان آثار زیر را نام برد: تاریخ بیهقی، قابوس‌نامه، سفرنامۀ ناصرخسرو، سیاست‌نامه، کیمیای سعادت و کشف المحجوب.

سعید جعفری

خودارزیابی آموزه ۷

قلمرو زبانی: سودن: فرسودن؛ ساییده شدن (واژه کهن) / مرا دندان: «را»ی دارندگی؛ هر چه دندان داشتم / بل: بلکه(واژه عربی) / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / تشبیه حسی: دندان چراغ تابان بود / واژه‌آرایی: بود؛ دندان / واج‌آرایی «ن»

قلمرو زبانی: سیم: نقره / سیم زده: نقره اندود / درّ : مروارید / مرجان: بسّد؛ جانور بی‌مهرۀ دریایی که مانند گیاه به زمین چسبیده است. / قلمرو ادبی: تشبیه: درّ و مرجان بود، ستارۀ سحری بود و قطره باران بود / واژه‌آرایی: بود / تناسب

قلمرو زبانی: سودن: فرسودن؛ ساییده شدن / زان: از آن / کیوان: زحل / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود؛ نحس / واج‌آرایی «ن»

قلمرو زبانی: منْت: من به تو(جهش ضمیر، ضمیر کوتاه)/ قضا: سرنوشت / یزدان: خداوند / واژگان عربی: نحس؛ قضا / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود، نه / واج‌آرایی «ن»

قلمرو زبانی: ندانستمی: نمی‌دانستم / بُوَد: هست (واژه کهن) / طرب: شادی / را: به معنای برای/ فراخ: پهن/ قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود / دلم … فراخ میدان بود: تشبیه؛ کنایه / همریشگی: بُوَد، بود

قلمرو زبانی: نغمه: آواز/ بینی: می بینی (کاربرد دستور تاریخی) / قلمرو ادبی: ماهرو: تشبیهحسی است(روی مانند ماه) / همریشگی: بینی؛ ندیدی

قلمرو زبانی: رفتی: می‌رفت (کاربرد دستور تاریخی) / هزاردستان: بلبل؛ تفاوت تلفظ  / گویی: مانند اینکه/ قلمرو ادبی: تشبیه حسی است:هزاردستان بود / اغراق

قلمرو زبانی: شد: رفت (کاربرد واژه در معنای کهن) / نوشتن: درنوردیدن(بن ماضی: درنوردید؛ بن مضارع: درنورد)/ قلمرو ادبی: شعرش همه جهان بنوشت: کنایه (آوازه اش همه جا پخش بود)/ واژه‌آرایی:شد / اغراق

قلمرو زبانی: دگر گشت: تغییر کرد (واژه کهن) / انبان: توشه دان، کیسه بزرگ (واژه کهن) / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: عصا؛ دگر / عصا بیار: کنایه از اینکه پیر شدم / وقت انبان بودن: کنایه از «زمان فرارسیدن مرگ»

– قالب شعر قصیده است / استفاده از آرایه‌ها طبیعی و در حد اعتدال است / قافیه و ردیف بسیار ساده است / تشبیه‌ها حسی است / شعر واقع گراست و توصیفات عمدتا طبیعی، ساده، محسوس و عینی است. / شعر پندآموز و ساده است و جنبه عملی و دستوری دارد / فکر و کلام ساده است و در آن عرفان و اندیشه‌های فلسفی دیده نمی‌شود.

– سادگی زبان شعر / کم بودن واژگان عربی / تفاوت تلفظ برخی از واژگان مانند: هزار / کهنه و مهجور بود برخی از واژگان مانند: سودن و نوشتن به معنای درنوردیدن / کاربرد تاریخی دستور: «رفتی» به جای «می‌رفت» / کاربرد «را» در معنایی به جز نقش مفعولی / به کارگیری «شد» در معنای «رفت» / واژه کهن: بسود، بُوَد / کاربرد واژه در معنای کهن: شد به معنای «رفت» / ضمیر کوتاه یا اسکان پیش از ضمیر: منْت

چهاردهم صَفَر را به شهر سراب رسیدم و شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم. بیستم صفر سنۀ ۴۳۸ به شهر تبریز رسیدم و آن پنجم شهریور قدیم بود؛ شهری آبادان؛ مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد. بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند؛ و در تبریز، «قطران» نام، شاعری را دیدم؛ شعری نیک می‌گفت؛ امّا زبان فارسی نیکو نمی‌دانست؛ پیش من آمد؛ دیوان مُنجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود، از من بپرسید و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند. (سفرنامه، ناصرخسرو)

قلمرو زبانی: چهاردهم صَفَر را: در چهاردهم صَفَر / سنه:سال / «مرا» حکایت کردند: برای من / سال قمری در کنار سال یزدگردی / بعضی دیگر را: «را» به معنای «به» / او را مشکل بود: او مشکل داشت؛ «را»ی دارندگی / اشعار: جمع شکسته «شعر» / افزایش کاربرد لغات عربی / نثر مربوط به دوره غزنوی و سلجوقی است.

به روزگار خسرو، اندر وقت بوذرجمهر، رسولی آمد از روم. خسرو بنشست چنان که رسم ملوک بود؛ و رسول را بار داد. پیش رسول با وزیر، بوذرجمهر، گفت: «ای فلان، همه چیز در عالم تو دانی؟»

بوذرجمهر گفت: «نه، ای خدایگان!»

خسرو از آن طیره شده و از رسول، خجل گشت. پرسید که همه چیز پس که داند؟ بوذرجمهر گفت: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند.» (قابوسنامه، کیکاووس)

قلمرو زبانی:ایجاز و اختصار در لفظ و معنا / کوتاهی جملات / بهره گیری کمتر از لغات عربی (رسول؛ رسم؛ ملوک: جمع شکسته ملک؛ خجل: شرمنده)/ لغات کم کاربرد فارسی؛ مانند: خدایگان، طیره، خسرو در معنای پادشاه / اندر: به معنای «در» (واژه کهن) / بوذرجمهر: عربی شده بزرگمهر / رسول: پیک، نامه بر / رسم: آیین / بُوَد: هست (واژه کهن) / بار: اجازه حضور / خدایگان: پادشاه، سرور (واژه کهن) / طیره: تیره (کاربرد کهن واژه) / خجل: شرمنده / درونمایه نثر تاریخی است. / نثر مربوط به دوره سامانی است.(البته قابوس نامه از نمونه‌های نثر دوره غزنوی و سلجوقی به شمار می‌رود؛ ولی این بخش کتاب که درباره تاریخ ایران است کهن تر از بخش‌های دیگر به نظر می‌رسد.)

پی دی اف درس هفتم علوم و فنون ادبی دهم (سبک و سبک شناسی)
ویدئوی درس هفتم علوم و فنون ادبی دهم؛ بخش ۱

ویدئوی درس هفتم علوم و فنون ادبی دهم؛ بخش ۲