بایگانی برچسب: s

آموزه یازدهم: پرچم‌داران

شعرهای میهنی، برای بیان حسّ غرور، عظمت و افتخار ملّی سروده  می‌شوند. به هنگام خواندن این گونه متن‌ها باید با حفظ استواری کلام و تأکید بر واژگان کلیدی متن، همچون«وطن …» لحن مناسب و آهنگ حماسی را به کار گرفت.

ایران سرزمین بزرگ و عزیز و شکوهمند است. سرزمینی که دین و زبان و فرهنگ و جسم و جان من و تو در آن پرورش یافته و اکنون پاره‌ای از پیکره ماست.

اگرچه در طول تاریخ ستم‌ها و گزند‌های فراوانی دیده، اما هرگز ایمان، عزّت و اراده استوار خود را از دست نداده است.

میهنی که در دوران دفاع مقدس، لحظه‌های تلخ و شیرین بسیاری را به چشم دیده و گرمی خون دلاوران را بر پیکر خود احساس کرده است و شهدای بسیاری را در دل خود جای داده و از گستاخی و بی رحمی‌های دشمن، خون دلها خورده است.

در دوران جنگ تحمیلی، خیل عظیم نوجوانان و جوانان بسیجی و جان برکفان ارتشی و سپاهی، این پهنه خدایی را به بنیانی استوار و سدی نفوذ ناپذیر و پایدار در برابر هجوم وحشیانه صدام و حامیان آمریکایی او تبدیل کرد.

قلمرو زبانی: پیکره: بدن / گزند‌: آسیب / عزّت: ارجمندی / استوار: پابرجا، پایدار / مقدس: پاک / شهدا: ج شهید / خیل: جمع، گروه، دسته / عظیم: بزرگ / پهنه: گستره، میدان / بنیان: بنیاد، پایه، پی، شالوده / حامی: حمایت کننده، پشتیبان / قلمرو ادبی: از دست دادن: کنایه / جسم و جان؛ تلخ و شیرین: تضاد / دل: جانبخشی (میهن مانند انسانی انگاشته شده که دل دارد.)/ خون دلها خوردن: کنایه از رنج بسیار کشیدن / جان بر کف: کنایه از آماده جان باختن

در آن ایام که دشمن، از آسمان و زمین آتش بمب و موشک بر سر مردم بی‌گناه این سرزمین فرومی‌ریخت، ایران سرافراز هرگز رنگ نباخت و بر خود نلرزید و جنب و جوش خود را رها نکرد برجا ماند و درس پاکی، پایداری و پاسداری را به انسان‌های آزاده و دل زنده جهان آموخت.

آری در دوران دفاع مقدس جوانان مؤمن و سربازان شجاع این ملت در برابر تازش دشمن به لطف پروردگار مهربان، حماسه‌های شگفت‌انگیز آفریدند و پس از پایان جنگ تحمیلی، همّت و تلاش همه سربازان سربلند و دلاوران رشید با علم و دانش و تخصّص و تعهد درآمیخت، تا حافظ آبروی این سرزمین آسمانی و بیانگر فکر ایرانی باشد.

امروز نوجوانان شاداب وبا ایمان و جوانان سرزنده و پاک آیین میهن اسلامی همانند قلل استوار پایدارند که مایه عزت و افتخار نسل‌های امروز و فردایند و سیمای وطن را به زیور و شکوه خلاقیت و نوآوری می‌آرایند و به لطف خداوند بزرگ در همه عرصه‌ها و میدان‌ها پرچم ایران اسلامی را با سرود سرفرازی و آزادمنشی برخواهند افروخت.

قلمرو زبانی: ایام: روزها، ج یوم / باختن: از دست دادن (بن ماضی: باخت؛ بن مضارع: باز) / جنب و جوش: کوشش / آموختن بـ: یاد دادن (بن ماضی: آموخت؛ بن مضارع: آموز) / تازش: حمله / همت: اراده / رشید: دلیر / تعهّد: پایبندی / درآمیختن: ترکیب کردن (بن ماضی: درآمیخت؛ بن مضارع: درآمیز) / حافظ: نگهبان / قلل: قله ها / سیما: چهره / زیور: زینت / خلاقیّت: آفرینشگری / آراستن: آرایش کردن، بزک کردن (بن ماضی: آراست؛ بن مضارع: آرا)/ عرصه‌: میدان، گستره / آزادمنشی: آزادگی، وارستگی / برافروختن: روشن کردن (بن ماضی: برافروخت؛ بن مضارع: برافروز)/ قلمرو ادبی: آسمان، زمین: تضاد / رنگ باختن: کنایه از ترسیدن / بر خود لرزیدن: کنایه از ترسیدن / پاکی، پایداری و پاسداری: واج آرایی / دل زنده: کنایه از سرزنده و شاداب / همانند قلل: تشبیه / سیمای وطن، زیور و شکوه خلاقیت و نوآوری: اضافه تشبیهی

۱ ای وطن ای دل مرا مأوا / ای وطن ای تن مرا مسکن

قلمرو زبانی: مأوا: پناهنگاه، منزل / مسکن: منزل، مکان سکونت / را: اضافه گسسته / قلمرو ادبی: قالب: قطعه /  ای وطن: استعاره

بازگردانی: ای وطن، ای که پناه دل منی و خانه ای برای تن منی. ( تو مایه امنیت و آرامش منی)

۲ ای وطن ای تو نور و ما همه چشم / ای وطن ای تو جان و ما همه تن

قلمرو زبانی: قلمرو ادبی: تو نور؛ ما همه چشم؛ تو جان؛ ما همه تن: تشبیه / تو، همه: واژه آرایی / جان؛ تن: تضاد / چشم، جان، تن: مراعات نظیر

بازگردانی: ای وطن! تو مانند نور تابناکی و ما نیز همچون چشمانی که برای دیدن به نور نیاز دارند. تو همچون روحی در کالبد ما جای داری.

۳ نکته ای گویمت که گر شنوی / شاد، مانی به جان و زنده به تن

قلمرو زبانی: گر: اگر / شنوی: بشنوی / مانی: می مانی(بن ماضی: ماند؛ بن مضارع: مان) / قلمرو ادبی: جان؛ تن: تضاد

بازگردانی: مطلب مهمی را به تو می‌گویم که اگر آن را بشنوی جانت شاد و خوشدل می‌شود و تنت زنده می‌ماند.

۴ آدمی را چو هفت مهر به دل  / نَبُوَد کم شمار از اهریمن

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / مهر: مهربانی، عشق / نَبُوَد: نباشد (بن ماضی: بود؛ بن مضارع: بو) / اهریمن: شیطان / قلمرو ادبی:

بازگردانی: اگر آدمی را دیدی که هفت عشق در دلش جا ندارد، از شیطان نیز کم ارزش تر شمارش.

۵ مهر ناموس و زندگانی و دین / عزّت و خاندان و مال و وطن

قلمرو زبانی: ناموس: آبرو / عزت: سربلندی / خاندان: خانواده / قلمرو ادبی:

بازگردانی: عشق به همسر، زندگی، دین، سربلندی، خاندان پیامبر، ثروت و میهن

۶ و آن که حبّ وطن نداشت به دل / مرده زان خوب تر به باور من

قلمرو زبانی: حبّ: عشق / به: به معنای در / قلمرو ادبی:

بازگردانی: اما هر کس که عشق به میهن در دلش نباشد، به باور من، از مرده کم ارزش تر است!

ادیب الممالک فراهانی

saeedjafari
jafarisaeed

خودارزیابی

۱- در متن درس، سرزمین ایران با چه ویژگی‌هایی توصیف شده است؟ – سرزمین بزرگ و گرامی و شکوهمند، سرزمینی خون دل خورده، سرزمین ستم دیده، سرزمین عزّتمند و استوار، سرزمین آسمانی، لحظات تلخ و شیرین دیده و …

۲- دربارۀ ارتباط حدیث «حبُّ الوطنِ مِنَ الایمان» با محتوای درس، توضیح دهید. – این حدیث دوست داشتن میهن را نشانه ایمان می‌داند و درس یازدهم نیز درباره عشق به میهن و علاقه به آن است. (حبّ الوطن: میهن دوستی)

۳- به نظر شما برای عزّت و سربلندی ایران اسلامی در عرصه‌های جهانی چه باید کرد؟ – باید خردمند باشیم؛ عاقلانه بیندیشیم؛ به خود تکیه کنیم؛ دانش های روز را بیاموزیم و بکوشیم کشوری سربلند و نیرومند داشته باشیم.

دانش های ادبی: وابسته های اسم ۲ (صفت اشاره، صفت شمارشی)

به جمله‌های زیر، توجّه کنید.

۱- آن قهرمان، پیروز شد.

۲- من این میز را ساختم.

در هر دو گروه اسمی مشخص شده، کلمۀ (آن، این) پیش از اسم «صفت اشاره» است که دربارۀ دوری و نزدیکی آن اسم توضیح می‌دهد. چون صفت اشاره قبل از اسم می‌آید «وابستۀ  پیشین» خوانده می‌شود. اکنون جمله‌های زیر را بخوانید:

۳- چهار دانش آموز به همان کلاس آمدند.

۴- اوّلین گروه در همین مسابقه پیروز شدند.

به گروه‌های اسمی مشخص شده در جمله‌های ۳ و ۴ توجّه کنید. در هر دو گروه اسمی، کلمه ای که قبل از اسم آمده است، صفت شمارشی است و دربارۀ شمار اسم توضیح می‌دهد.

اعداد اصلی (یک، دو، سه و …) و ترتیبی (اوّلین، دومین، سومین و …) صفت شمارشی هستند. صفت‌های شمارشی که پیش از اسم می‌آید، وابستۀ پیشین اسم نامیده می‌شود. اکنون گروه‌های اسمی جمله‌های ۱ تا ۴ را به هسته و وابسته، تقسیم می‌کنیم.

 گروه اسمی 
وابستۀ پیشینوابستۀ پیشینهسته
صفت اشارهصفت شمارشی 
آنقهرمان
اینمیز
 چهاردانش آموز
همانکلاس
 اوّلینگروه
همینمسابقه

گفت و گو

۱- نمونه‌هایی از زیبایی‌ها و جاذبه‌های شهر و استان خود را بیان کنید. – به عهده دانش آموزان

۲- دربارۀ راه‌های حفظ منابع طبیعی کشور عزیزمان، ایران، گفت وگو کنید. – ایران سرزمین چهار فصلی است که دارای کوه‌های سر به فلک کشیده شده دشت‌های فراخ، کویرهای زیبا، جنگل‌های انبوه، باغ‌های پر میوه، زمین‌های باردار و دریاهای نیلگون است. نیز از منابع طبیعی بسیاری برخوردار است. بر ماست که قدر این منابع را بدانیم. طبیعت را از بین نبریم. جنگل ها را ویران نکنیم. کوشش کنیم این منابع باارزش حفظ شود و به آیندگان برسد.

فعالیت های نوشتاری

۱- چهار واژۀ مهم املایی از متن درس بیابید و برای هر کدام، یک متضاد و یک مترادف بنویسید.

کلمهمترادفمتضاد
عظیمبزرگصغیر
حامیانحمایت کنندهدشمنان
رهاآزاداسیر
عزتارجمندیذلت

۲- جمله‌های زیر را به اجزای آن تجزیه کنید؛ سپس هسته و نوع وابستۀ گروه‌های اسمی را مشخص کنید.

◙ دشمن بی رحم، بمب بر مردم بی گناه، فرومی ریخت.

◙ این ملّت شجاع، در هشت سال، حماسه‌های شگفت انگیز آفریدند.

نهادمفعولمتمّمفعل
دشمن بی رحمبمببر مردم بی گناهفرومی ریخت
این ملّت شجاعحماسه‌های شگفت‌انگیزدر هشت سالآفریدند

۳- در متن درس، یک تشبیه بیابید و رکن‌های اوّل و دوم آن را مشخص کنید.

– جوانان سرزنده و پاک آیین میهن اسلامی (مشبه)، همانند (ادات) قلل (مشبه به) استوار و پایدارند (وجه شبه).

الفبای خطّ فارسی در مقایسه با الفبای خط‌های مشهور دنیا، پرنقطه ترین است؛ بنابراین، در نوشتن املا لازم است حرف‌های یک نقطه ای، دو نقطه ای و سه نقطه ای را بشناسیم و نقطۀ هر حرف را در جای خاصّ آن قرار دهیم. مثال: نزد، ترد، بنی، نبی.

ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم / وطن من! / ای تواناترین مظلوم / تو را دوست دارم!

قلمرو زبانی: مظلوم: ستم دیده / قلمرو ادبی: ای وطن: استعاره

بازگردانی: ای سرزمین من، ای استوار در سرسبزی، ای آفتاب آشکار، ای مظلوم‌ترین سرزمین که تواناترین سرزمینی. تو را دوست دارم.

ای آفتاب شمایل دریادل / که نام خیابان‌هایت را شهیدان برگزیده‌اند / ای فروتن نیرومند! / ایستاده‌ایم در کنار تو، سبز و سربلند / 

قلمرو زبانی: شمایل: چهره / برگزیدن: انتخاب کردن (بن ماضی: برگزید؛ بن مضارع: برگزین)  / قلمرو ادبی: آفتاب شمایل: تشبیه (کسی که چهره اش مانند آفتاب است) / دریا دل: تشبیه (کسی که دلش مانند دریا بخشنده است.) / سبز: مجاز از شاداب

بازگردانی: ای وطن که صورتت مانند آفتاب و دلت همچون دریا است. ای وطن که شهیدان بسیاری داده ای. ای فروتن توانمند. ما شاداب و سرافراز از تو دفاع می کنیم.

و تو آن درخت گردوی کهن‌سالی / و بیش از آنکه من خوف تبر را نگرانم، / تو ایستاده‌ای

قلمرو زبانی: خوف: ترس / را: برای / قلمرو ادبی: تو آن درخت گردوی کهنسالی: تشبیه

بازگردانی: و تو مانند درخت گردوی کهنسال، شکوه مندی. بیشتر از آنکه من از ترس تبر نگران باشم تو استوار ایستاده‌ای.

و پسران تو / مردان نیایش و شمشیرند / و مادران صبوری داری / و پدرانی به غایت، جرئت‌مند. / دوست دارم تو را / آن‌گونه که عشق را / دریا را / آفتاب را … /

قلمرو زبانی: به غایت: بی‌نهایت / جرئت‌مند: باجرأت / قلمرو ادبی: شمشیر: مجاز از جنگ / آن‌گونه که عشق: تشبیه

بازگردانی: پسران این سرزمین مردان دعا و نماز و جنگ اند. مادرانت بردبارند و پدرانت بسیار نترس. عشق من به تو مانند عشق به عشق، دریا، آفتاب است.

ای مجمع‌الجزایر گل‌ها، خوبی‌ها! / ای بهار استوار! / ای اقیانوس مواج عاطفه و خشونت …، / ای شکیبای شکوهمند!

قلمرو زبانی: مجمع الجزایر: چندین جزیره نزدیک به هم / قلمرو ادبی: مجمع‌الجزایر گل‌ها: استعاره (تو مانند سرزمین گلی) / ای بهار استوار: استعاره / اقیانوس مواج عاطفه و خشونت: تشبیه (عاطفه و خشونت مانند اقیانوس است)

بازگردانی: تو مانند گلستان و مجمع خوبی هایی، مانند بهار سرسبزی و استواری. تو لبریز از عاطفه و احساس و خشمی. تو شکیبا و شکوهمندی.

کجای زمین از تو عاشق‌تر است؟ … / من از تو برنمی‌گردم تا بمیرم / و مرگ در کنار تو زندگی است / تو را دوست می‌دارم …

قلمرو زبانی: برگشتن: (بن ماضی: برگشت؛ بن مضارع: برگرد)  / قلمرو ادبی از کسی برگشتن: کنایه از به کسی پشت کردن و او را کنار گذاشتن / کجای زمین از تو عاشق‌تر است؟: استعاره / مرگ در کنار تو زندگی است: متناقض نما (سالهای بعد می خوانید.)

بازگردانی: تو از همه سرزمین ها برتری. من به تو پشت نمی کنم. مرگ برای تو زندگی جاودان است. تو را دوست دارم.

چقدر به اقیانوس می‌مانی! / برای تو و به خاطر تو / ای پهلوان فروتن! / خدا چقدر مهربانی‌اش را وسعت داد

قلمرو زبانی: مانستن: مانند بودن (بن ماضی: مانست؛ بن مضارع: مان) / قلمرو ادبی: به اقیانوس می‌مانی: تشبیه

بازگردانی: تو مانند اقیانوسی. ای سرزمین پهلوانان فروتن. خدا لطف کرد که تو را نصیب ما کرد.

در دورهای کویر طبس / آن اتفاق / یادت هست؟ / نه من بودم و نه هیچ‌کس / خدا بود و گردباد…

قلمرو زبانی: دورهای کویر: کویر دوردست / قلمرو ادبی: تلمیح: اشاره به رخدادی دارد که چند بالگرد آمریکایی بر آن بودند پنهانی وارد ایران شوند و طوفان شن باعث فروپاشی نقشه آنها شد.

بازگردانی: در کویر دوردست کویر، یادت هست که چه رخ داد. آن جا فقط خدا بود و بس.

وطن من، آه ای پوپک مؤّدب! / ای رویین‌تن متواضع! / ای متواضع‌ رویین‌تن! / ای وطن من!

قلمرو زبانی: پوپک: هدهد / مؤّدب: با ادب / رویین‌تن: آنکه بدنی نیرومند دارد و ضربۀ اسلحه بر او اثر ندارد. / قلمرو ادبی:

بازگردانی: تو مانند هدهد با ادبی. ای نیرومند و آسیب ناپذیر، ای میهن من.

از آسمان سبز؛ سلمان هراتی

آموزه دهم: فصل شکوفایی

۱- دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو / امروز می‌آید از باغ بوی بهار من و تو

قلمرو زبانی: سوخت: سوزاند / بار: میوه / ای دوست: شبه جمله / برگ: توشه /

سلمان هراتی

قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن (رشته انسانی)/ دیروز: مجاز از پیش از جنبش اسلامی / غم سوخت: جانبخشی / برگ و بار: استعاره از آرزوها و امیدها / من و تو: مجاز از ایرانیان / تناسب: برگ، بار، باغ، بهار / دیروز، امروز: تناسب، تضاد؟ / استعاره پنهان: من و تو مانند درخت، برگ و بار داریم / امروز: مجاز از پس از جنبش اسلامی / بهار: استعاره از انقلاب و پیروزی، نماد شکوفایی / بوی بهار می‌آید: کنایه از اینکه زمان به بار نشستن ما فرامی رسد و نزدیک است، حس‌آمیزی / باغ: استعاره از ایران / واج آرایی: صامت «ب» / بار، بهار: جناسواره / بار، باغ: جناس ناهمسان/ من و تو: واژه‌آرایی، ردیف

بازگردانی: ای دوست، اگر غم ظلم و ستم، دیروز آرزو و امیدهای من و تو را سوزاند و نابود کرد [هراسی نیست؛ چرا که] امروز بوی بهار پیروزی به مشام می‌رسد.

پیام: جنبش اسلامی، ما را از غم رهاند.

۲- آن جا در آن برزخ سرد در کوچه‌های غم و درد / غیر از شب آیا چه می‌دید چشمان تار من و تو؟

قلمرو زبانی: آیا چه: ناهنجاری نگارشی / برزخ: حد فاصل بین دو چیز، در اینجا فاصله میان دوران طاغوت و انقلاب اسلامی، یعنی دوران گذار. / قلمرو ادبی: برزخ سرد: استعاره از ایران استبداد زده / سرد، درد: جناس ناهمسان / سرد: ایهام دارد: ۱- سرد (چون فصل زمستان، انقلاب پیروز شد) ۲- بی روح و افسرده / چشمان: مجاز از شهروندان ایران / کوچه‌های غم و درد: اضافه تشبیهی / شب: نماد ظلم و ستم / واج آرایی: «د» / واژه‌آرایی: آن / پرسش انکاری

بازگردانی: در آن سرزمینِ همچون برزخ در آن کوچه‌هایی که یادآور غم و درد ما بود، چشمان من و تو جز ستم و بیداد چه چیز را دیده بود؟ هیچ چیز.

پیام: در روزگار گذشته مردم دچار ناامیدی و غم و درد بودند

۳- دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ / امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو  

قلمرو زبانی: غربت: دوری از خانمان، بیگانگی(هم‌آوا: قربت: نزدیکی) / دیروز من… بودم و یک چمن داغ [حذف فعل «بودم» به قرینهٔ لفظی] / چمن: با داغ بسیار؛ چمن در اینجا «ممیز» واقع شده / داغ: بسیار گرم، آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می‌گذراند / امروز… آیینه دار من و تو است [حذف فعل «است» به قرینهٔ معنوی] / آیینه دار: آن که آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خود را در آن ببیند؛ در اینجا و به ویژه در ادبیات معاصر یعنی انعکاس دهنده / قلمرو ادبی: دیروز: مجاز از پیش از جنبش اسلامی / باغ: استعاره از ایران / امروز: پس از جنبش اسلامی / خورشید … است: جانبخشی، کنایه از این که جایگاه ما بلند گشته است، تشبیه / تناسب: باغ، چمن، دشت / باغ، داغ: جناس ناهمسان / واج آرایی «د» / داغ: استعاره از درد و غم / خورشید: استعاره از انقلاب و حرکت / دشت: استعاره از میهن

بازگردانی: در گذشته در غریبی ایران خزان زده بودیم و پر از داغ و حسرت بودیم؛ امّا امروز، یعنی پس از انقلاب خورشید پیروزی در دشت میهن بردمیده است و همه جای میهن آیینه دار من و تو و تجلّی حضور ما ست.

پیام: انقلاب اسلامی، فرصتی است برای تجلی استعدادهای مردمی

۴- غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران / صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو

قلمرو زبانی: غبار: گرد / غربت: غریبی، دور از خانمان / جویبار: جوی بزرگی که از جوی‌های کوچک تشکیل می‌شود / قلمرو ادبی: غبار: استعاره از آلودگی / غرق غبار: اضافه استعاری / باران: نماد رویش و سبزی / جویبار: نماد حرکت / صد: مجاز از بسیار / واج آرایی صامت «غ»، «ر» / باران، جویبار: تناسب / صد جویبار انتظار … است: جانبخشی

بازگردانی: پر از غربت و غبار باغ خزان زده هستیم. نیاز به بارانی داریم که خود را شست وشو دهیم. جویباران بسیاری منتظر ماست. (ما دچار پراکندگی هستیم؛ به جویبار همبستگی بپیوندیم.)

پیام: پیوستن به پویش مردمی

۵- این فصل، فصل من و توست فصل شکوفایی ما / برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو

قلمرو زبانی: فصل: دوره، منظور زمان پس از جنبش اسلامی است / خواندن: آواز خواندن / اینک: اکنون / قلمرو ادبی: شکوفایی: استعاره پنهان / گل: نماد، استعاره از انقلاب و تجلیّات آن / بهار: استعاره از زمان شکوفایی ما / با گل بخوانیم: جانبخشی، استعاره پنهان/ واژه‌آرایی: فصل

بازگردانی: این دوره، فصل شکوفایی استعدادهای من و توست؛ ما که به انتظار بهار نشسته بودیم. برخیز همنوا با انقلاب و گل، نغمه سرایی کنیم که بهار من و تو می‌آید.

پیام: انقلاب اسلامی، فصل شکوفایی ما ست

۶- با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم / در باغ می‌ماند ای دوست گل یادگار من و تو

قلمرو زبانی: یادگار: واژهٔ دو تلفّظی / سحرخیز: صفت فاعلی کوتاه / می‌ماند: مضارع اخباری(بن ماضی: ماند؛ بن مضارع: مان)، جاوید است /  قلمرو ادبی: جان سپردن: کنایه از مرگ، شهادت / نسیم: نماد حرکت انقلاب / نسیم سحرخیز: جانبخشی / گل: استعاره از انقلاب و تجلیّات آن، خاطرات و مبارزه

بازگردانی: همراه با این نسیم سحرگاهی برخیز [قیام کن] و همراه شو. اگر در راه پیکار مردیم [هراسی نیست.] ای دوست، گل و انقلاب به یادگار از من و تو خواهد ماند.

پیام: به یادگار ماندن آرمان شهید

۷- چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم / من می‌روم سوی دریا، جای قرار من و تو

قلمرو زبانی: بی تاب: آشفته / بی قرار: بی آرامش / قلمرو ادبی: چون رود: تشبیه، جانبخشی / رود: نماد جریان‌های انقلابی / دریا: نماد همبستگی و یکپارچگی / قرار دوم: ایهام (۱- دیدار ۲- آرامش) / دریا، رود: تناسب / واژه‌آرایی: قرار

بازگردانی: مانند رود که امید رسیدن به دریا را دارد من نیز با ناآرامی، امید رسیدن به دریا را دارم. ما باید به یکدیگر بپیوندیم و همبسته شویم.

پیام: همبستگی مردم

دری به خانۀ خورشید، سلمان هراتی

آموزگاری سعید جعفری

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- در متن درس، واژه‌ای بیابید که هم‌آوای آن در زبان فارسی وجود دارد؟

غربت: دوری از خانمان، بیگانگی(هم‌آوا: قربت: نزدیکی)

۲- انواع «و» (ربط، عطف) را در بیت آخر مشخّص کنید.

دیروز اگر سوخت ای دوست، غم برگ و (عطف)  بار من و (عطف) تو / آن جا در آن برزخ سرد، در کوچه‌های غم و (عطف) درد.

دیروز در غربت باغ من بودم و (ربط) یک چمن داغ / غرق غباریم و (پیوند) غربت، با من بیا سمت باران / چون رود امیدوارم بی‌تابم و (ربط) بی‌قرارم.

انواع واو

۳- در متن درس، کدام گروه‌های اسمی، در نقش «مفعول» به کار رفته‌اند؟

دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو / غیر از شب آیا چه می‌دید چشمان تار من و تو؟ / با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم.

مفعول: واژه‌ای است که کار بر روی آن انجام شده است. نشانه آن «را» است و در پاسخ «چه چیزی را» و «چه کسی را» می آید.

قلمرو ادبی

۱- در متن درس برای کاربرد هریک از آرایه‌های «تشخیص» و «تشبیه» دو نمونه بیابید.

تشخیص: ۱- غم برگ و بار من و تو را سوزاند  ۲- برخیز با گل بخوانیم

تشبیه: ۱- من چون رود امیدوارم ۲- امروز خورشید، آیینه‌دار من و توست (خورشید چون آیینه‌داری است)

برای آگاهی از آرایه تشخیص اینجا را کلیک کنید.

برای آگاهی از آرایه تشبیه اینجا را کلیک کنید.

۲- در بیت زیر، «برزخ سرد» و «شب» نماد چه مفاهیمی هستند؟

آن‌جا در آن برزخِ سرد، در کوچه‌های غم و درد / غیر از شب آیا چه می‌دید چشمان تار من و تو؟

برزخِ سرد: نماد روزگار ستم شاهی / شب: نماد بیداد و ستم

قلمرو فکری

۱- مقصود نهایی شاعر از مصراع دوم بیت زیر چیست؟

چون رود امیدوارم بی‌تابم و بی‌قرارم / من می‌روم سوی دریا، جای قرار من و تو

حرکت شاعر به سوی اجتماعات انقلابی و آزادی‌خواهانه مردم.

۲- توضیح دهید بیت زیر با فصل ادبیات انقلاب اسلامی چه مناسبت و پیوندی دارد؟

دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ / امروز خورشید در دشت، آیینه‌دار من و تو

در این بیت به خودکامگی روزگار گذشته و رنج‌ها و مصیبت‌های آن زمان اشاره می‌کند و اینکه رهبر با راه نمایی خود توانست مردم را از این دوران ستم‌‌شاهی نجات بخشد. پایداری رهبر و مردم، دعوت به مبارزه، هدایتگری امام از جمله درونمایه‌هایی است که در این بیت دیده می‌شود.


۳- درباره ارتباط موضوعی هریک از سروده‌های زیر با متن درس توضیح دهید.

الف) ز خورشید و از آب و از باد و خاک / نگردد تبه نام و گفتار پاک (فردوسی)

با بیت ششم درس ارتباط دارد هر دو به این نکته اشاره دارند که حتی اگر وجود خاکی انسان از بین برود؛ اما خوبی‌ها در رفتارهای شایسته ما، ماندگار خواهند بود و یاد ما جاودانه خواهد شد.

ب) ای منتظر، مرغ غمین در آشیانه! / من گل به دستت می‌دهم، من آب و دانه … / می‌کارمت در چشم‌ها گل نقش امّید / می‌بارمت بر دیده‌ها باران خورشید. (سیاوش کسرایی)

با بیت چهارم ارتباط دارد. هر دو به این اشاره دارند که با وجود رنج‌ها و سختی‌های راه، آینده‌ای خوب و روشن در انتظار ما خواهد بود. آینده‌ای که امید به زندگی و شادی و نشاط در آن موج می‌زند.

تیرانا

تیرانا، نثر شاعرانه است. هنر اوستا در این کتاب ترکیب سازی واژگانی است.

فرزند خیالی است که نویسنده در این کتاب، برای خود می‌آفریند و با او به گفت وگو می‌نشیند، همانند «امیل» به قلم ژان ژاک روسو.

مهرداد اوستا

تیرانا! من از طبیعت آموختم که همانند با درختان بارور بی آنکه زبان به کمتر داعیه‌ای گشاده باشم، سراسر کرامت باشم و سراپا گشاده دستی، بی هیچ گونه چشمداشتی به سپاسگزاری یا آفرین.

قلمرو زبانی: همانند با: همسو با / بارور: میوه دار / داعیه: ادّعا / گشاده باشم: ماضی التزامی / گشودن: باز کردن (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا) / کرامت: سخاوت، جوانمردی، احسان، بزرگواری، بخشندگی و نیز بزرگوار داشتن کسی / چشمداشت: انتظار و توقع امری از چیزی یا کسی / چشم داشتن: منتظر دریافت پاداش یا مزد بودن / آفرین: ستایش، تحسین / قلمرو ادبی: همانند با درختان بارور: تشبیه / زبان: مجاز از دهان/ زبان به چیزی گشودن: سخن گفتن/ سراپا: کنایه یا مجاز از همه وجود / گشاده دستی: کنایه ؟از سخاوت، بخشندگی /

پیام: بخشندگی و جوانمردی        

تو نیز تیرانا! گشاده دستی و کرامت را از درختان میوه دار بیاموز و از بوستان و پالیز که به هر بهار سراپا شکوفه باشی و پای تا سر گل و با هر تابستان از میوه‌های شیرین و سایهٔ دلپذیر، خستگان راه را میزبانی کریم باشی و پای فرسودگان آفتاب زده را نوازشگری درمان بخش دردها

قلمرو زبانی: پالیز: بوستان و در متن، با بوستان رابطهٔ معنایی ترادف دارد. / خستگان را و آفتاب زده را: «را» در کاربرد حرف اضافهٔ «برای»/ فرسودن: خسته کردن، به تدریج نابود کردن، درمانده کردن (بن ماضی: فرسود، بن مضارع: فرسا) / کریم:‌ بخشنده / آفتاب زده: صفت مفعولی، آفتاب سوخته / نوازشگر: صفت فاعلی / درمان بخش: صفت فاعلی / حذف فعل به قرینه لفظی:‌ پای فرسودگان … دردها باشی. / قلمرو ادبی: از درختان … بیاموز: استعاره پنهان / پای فرسودگان: کنایه از خستگان / آفتاب زده: کنایه از آن که دچار بیماری و درد شده است / تناسب: بوستان، گل، شکوفه، بهار، درختان و…/ پای تا سر: مجاز از همهٔ وجود / شکوفه باشی و پای تا سر گل: استعاره پنهان /

پیام: یکسره بخشنده و جوانمرد بودن

نه همین مهربانی را به مهر که پاداش هر زخمهٔ سنگی را دست‌های کریم تو میوه‌ای چند شیرین ایثار کند.

قلمرو زبانی: مهر: عشق / که: بلکه / مهربانی را و هر زخمهٔ سنگی را: «را» در کاربرد حرف اضافهٔ «برای»/ زخمه: ضربه، ضربه زدن (زخمیدن: کوبیدن) / «چند» درعبارت «میوه‌ای چند شیرین»: صفت مبهم / ایثار کردن: بخشیدن / قلمرو ادبی: زخمه سنگ: کنایه از آزار و اذیت

پیام: در برابر بدی خوبی کن

تو اگر آن مایهٔ کرامت را از مادر به میراث می‌داشتی، می‌بایست همانند با درختان بارور، بخشندگی و ایثار را سراپا دست باشی؛ سپاس خورشید را که هر بامداد بر سر تو زرافشانی می‌کند و ابر، گوهر.

قلمرو زبانی: و ابر، گوهر…: [بخشی از] فعل به قرینهٔ لفظی حذف شده است. [گوهر افشانی می‌کند.] / ایثار: از خودگذشتگی / قلمرو ادبی: مادر: استعاره از طبیعت/ سراپا دست: مجاز از بخشندگی / «زر» در «زرافشانی کردن»: استعاره از «نور» پراکندن خورشید / گوهر: استعاره از باران/ مراعات نظیر: خورشید، بامداد و ابر

پیام: یکسره بخشنده و جوانمرد بودن

اگرم هیچ در سرنوشت از آزادگی بهره‌ای باشد، همینم از آفریدگار سپاسگزاری بس که بدین سعادتم رهنمون بود تا هرگز فریب آزاده مردم را از خویشتن بتی نسازم.

قلمرو زبانی: «م» در اگرم و همینم: ضمیر جهشی، اگر در سرنوشتم… و همین از آفریدگارم… / بس: کافی / سعادت: خوشبختی / رهنمون: راهنما / «را» در «آزاده مردم را»: حرف اضافه؛ به خاطر / قلمرو ادبی: از خویشتن بت ساختن: کنایه از خودبین شدن؛ از خویشتن بتی نسازم: از احساس و علاقهٔ مردم آزاده، نسبت به خود، سوءاستفاده نکنم و خود را در نگاه آنها بزرگ نگردانم (چون بتی مایهٔ پرستش قرار ندهم).

قلمرو فکری: نویسنده از خدای سپاسگزار است که خوشبختی بزرگی به او بخشیده تا با تعریف و تمجید مردم به خود مغرور نگردد.

تیرانا، نثر شاعرانه است. هنر اوستا در این کتاب ترکیب سازی واژگانی است.

تیرانا: فرزند خیالی است که برخی از نویسندگان در عرصهٔ نویسندگی، برای خود خلق می‌کنند و با او به گفت وگو می‌نشینند، همانند «امیل» ژان ژاک روسو.

تیرانا! من از طبیعت آموختم که همانند با درختان بارور بی آنکه زبان به کمتر داعیه‌ای گشاده باشم، سراسر کرامت باشم و سراپا گشاده دستی، بی هیچ گونه چشمداشتی به سپاسگزاری یا آفرین.

قلمرو زبانی: همانند با: همسو با / بارور: میوه دار / داعیه: ادّعا / گشاده باشم: ماضی التزامی / گشودن: باز کردن (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا) / کرامت: سخاوت، جوانمردی، احسان، بزرگواری، بخشندگی و نیز بزرگوار داشتن کسی / چشمداشت: انتظار و توقع امری از چیزی یا کسی / چشم داشتن: منتظر دریافت پاداش یا مزد بودن / آفرین: ستایش، تحسین / قلمرو ادبی: همانند با درختان بارور: تشبیه / زبان: مجاز از دهان/ زبان به چیزی گشودن: سخن گفتن/ سراپا: کنایه یا مجاز از همه وجود / گشاده دستی: کنایه ؟از سخاوت، بخشندگی /

پیام: بخشندگی و جوانمردی        

تو نیز تیرانا! گشاده دستی و کرامت را از درختان میوه دار بیاموز و از بوستان و پالیز که به هر بهار سراپا شکوفه باشی و پای تا سر گل و با هر تابستان از میوه‌های شیرین و سایهٔ دلپذیر، خستگان راه را میزبانی کریم باشی و پای فرسودگان آفتاب زده را نوازشگری درمان بخش دردها

قلمرو زبانی: پالیز: بوستان و در متن، با بوستان رابطهٔ معنایی ترادف دارد. / خستگان را و آفتاب زده را: «را» در کاربرد حرف اضافهٔ «برای»/ فرسودن: خسته کردن، به تدریج نابود کردن، درمانده کردن (بن ماضی: فرسود، بن مضارع: فرسا) / کریم:‌ بخشنده / آفتاب زده: صفت مفعولی، آفتاب سوخته / نوازشگر: صفت فاعلی / درمان بخش: صفت فاعلی / حذف فعل به قرینه لفظی:‌ پای فرسودگان … دردها باشی. / قلمرو ادبی: از درختان … بیاموز: استعاره پنهان / پای فرسودگان: کنایه از خستگان / آفتاب زده: کنایه از آن که دچار بیماری و درد شده است / تناسب: بوستان، گل، شکوفه، بهار، درختان و…/ پای تا سر: مجاز از همهٔ وجود / شکوفه باشی و پای تا سر گل: استعاره پنهان /

پیام: یکسره بخشنده و جوانمرد بودن

نه همین مهربانی را به مهر که پاداش هر زخمهٔ سنگی را دست‌های کریم تو میوه‌ای چند شیرین ایثار کند.

قلمرو زبانی: مهر: عشق / که: بلکه / مهربانی را و هر زخمهٔ سنگی را: «را» در کاربرد حرف اضافهٔ «برای»/ زخمه: ضربه، ضربه زدن (زخمیدن: کوبیدن) / «چند» درعبارت «میوه‌ای چند شیرین»: صفت مبهم / ایثار کردن: بخشیدن / قلمرو ادبی: زخمه سنگ: کنایه از آزار و اذیت

پیام: در برابر بدی خوبی کن

تو اگر آن مایهٔ کرامت را از مادر به میراث می‌داشتی، می‌بایست همانند با درختان بارور، بخشندگی و ایثار را سراپا دست باشی؛ سپاس خورشید را که هر بامداد بر سر تو زرافشانی می‌کند و ابر، گوهر.

قلمرو زبانی: و ابر، گوهر…: [بخشی از] فعل به قرینهٔ لفظی حذف شده است. [گوهر افشانی می‌کند.] / ایثار: از خودگذشتگی / قلمرو ادبی: مادر: استعاره از طبیعت/ سراپا دست: مجاز از بخشندگی / «زر» در «زرافشانی کردن»: استعاره از «نور» پراکندن خورشید / گوهر: استعاره از باران/ مراعات نظیر: خورشید، بامداد و ابر

پیام: یکسره بخشنده و جوانمرد بودن

اگرم هیچ در سرنوشت از آزادگی بهره‌ای باشد، همینم از آفریدگار سپاسگزاری بس که بدین سعادتم رهنمون بود تا هرگز فریب آزاده مردم را از خویشتن بتی نسازم.

قلمرو زبانی: «م» در اگرم و همینم: ضمیر جهشی، اگر در سرنوشتم… و همین از آفریدگارم… / بس: کافی / سعادت: خوشبختی / رهنمون: راهنما / «را» در «آزاده مردم را»: حرف اضافه؛ به خاطر / قلمرو ادبی: از خویشتن بت ساختن: کنایه از خودبین شدن؛ از خویشتن بتی نسازم: از احساس و علاقهٔ مردم آزاده، نسبت به خود، سوءاستفاده نکنم و خود را در نگاه آنها بزرگ نگردانم (چون بتی مایهٔ پرستش قرار ندهم).

قلمرو فکری: نویسنده از خدای سپاسگزار است که خوشبختی بزرگی به او بخشیده تا با تعریف و تمجید مردم به خود مغرور نگردد.

تیرانا؛ محمدرضا رحمانی (مهرداد اوستا)
سعید جعفری
دبیرستان طوس
پی دی اف درس دهم فارسی دوازدهم
انواع واو
گزاردن گذاشتن گذشتن
گزارش درس دهم؛ فصل شکوفایی
کارگاه متن پژوهی و تیرانا