بایگانی برچسب: s

گونه‌های وام‌گیری

هنگامی که از وام‌گیری سخن می‌رود، بیشتر خوانندگان به یاد وام‌گیری واژگانی می‌افتند و از دیگر گونه‌های وام‌گیری آگاهی ندارند. وام‌گیری پدیده‌ای است که می‌تواند در هر بخش از سازه‌های زبان روی دهد و ویژه واژگان نیست؛ البته در بیشتر جایها و در نخستین گامها، وام‌گیری واژگانی به انجام می‌رسد و زبان وام‌گیرنده در آغاز، از دیگر زبانها تنها واژه می‌ستاند؛ امّا این فرایند در این گامه نمی‌ماند و می‌تواند بس گسترده‌تر و پهناورتر به انجام برسد؛ برای همین نیاز به آن است که پیش از بررسی وام‌گیری به سازه‌های زبان نمونشی داشته باشیم.

       زبان‌شناسان زبان را در سه سطح برمی‌رسند: واج‌شناسی، دستور( صرف و نحو= ساخت‌واژه و ساخت‌جمله) و معناشناسی. در زبان پارسی در هر سه بخش، وام‌گیری دیده می‌شود. می‌توان بخش معنایی را نیز بررسید و اثرگذاری عربی بر معنای واژه‌های پارسی را پژوهید. برای کاویدن این پرسمان نخست واج‌شناسی و دستور بررسی می‌شود. زنجیره گفتار: واج – هجا – واژک – واژه – گروه – فراکرد – جمله به دو بخش واج‌شناسی و دستور دسته‌بندی می‌شود و دستور نیز به دو بخش ساخت‌واژه و ساخت‌جمله. از واج تا هجا، در پیوند است با واج‌شناسی؛ واژک و واژه در پیوند با ساخت‌واژه است و از گروه تا جمله در پیوند با ساخت‌جمله است. می‌تواند بود که وام‌گیری در همه سازه‌های یاد شده به انجام ‌رسد. زبان وام‌دهنده می‌تواند واج، واژه، گروه یا جمله‌های خود را به زبان دیگر گسیل دارد. پذیرش هر سازه زبانی از زبانی دیگر گونه‌ای وام‌گیری است.

       به گمان نگارنده وام‌گیری و اثرپذیری از زبانهای دیگر می‌تواند در تک‌تک سازه‌های زنجیره گفتار روی دهد. به دیگر سخن، زبان می‌تواند در هر یک از سازه‌های زبانی از زبان دیگری اثر بپذیرد یا بر زبان دیگری اثر بنهد. حتا وام‌گیری معنایی که کمابیش نهشته تازه‌ای است، نیز می‌تواند درخور بررسی باشد. ما به کوتاهی وام‌گیری را در بخشهای گوناگون زبان: واج، دستگاه صرفی و نحوی، معناشناسی برمی‌رسیم.

وام‌گیری واجی

دستگاه واجی زبان یکی از سخت‌ترین و استوارترین سازه‌های زبان است و بسیار دیر‌تر از دیگر سازه‌های زبان اثر می‌پذیرد. نزدیک به یک هزار سال بر زبان پارسی گذشته است و کمتر دگرگونی واجی در زبان رخ داده؛ البته اندکی از واجهای زبان مانند ذال و خای کردی (خو ) از زبان پارسی سترده شده‌اند و برخی از واکه‌ها مانند واکه کوتاه زیر کشیده (کسره کشیده)، از زبان پارسی بیرون رفته‌اند؛ امّا دگرگونی ژرفی در واجهای پارسی روی نداده است. برخی از عربی‌دانان ایرانی بسیار کوشیدند تا به مردم بیاموزند واجگاه‌های تازی را پاس بدارند و واژه‌های عربی‌تبار را همانند عرب‌زبانان برگویند؛ امّا هزار سال گذشت و این تک و تابها به بار ننشست. دستگاه واجی جان‌سخت‌تر از آن است که با پند و اندرز کاسته یا افزوده شود. فراوان دیده می‌شود که روستازاده‌ و شهرستان‌نشینی به تهران می‌آید و ده‌ها سال نیز در تهران می‌ماند؛ امّا برخی واجها را به شیوه تهرانیان نمی‌تواند برگوید.

       می‌توان نشان داد که در زبان نوشتار برخی از واجهای پارسی در دوره‌ای یکسره فرونهاده شدند و از نثر پارسی رخت بربستند. واجهایی همچون: پ، ژ، گ، و چ . این واجها در زبان نوشتار کنار نشستند و به جای این واجها برابر تازی‌شان روایی گرفت؛ البته تنها در زبان نوشتار نه در زبان گفتار. برای نمونه در متنهای کهن دری «گرگان»، «جرجان» شد و پیل، فیل. بیشتر یا همه واجهای یادشده در نثر روزگاران گذشته از یاد رفت و ریخت تازی آنها رواج یافت. این نیز می‌تواند نمونه‌ای از وام‌گیری به شمار رود؛ امّا در راستای بیرون راندن واجهای خودی. در چند دهه گذشته، نویسندگان کوشیدند که واجهای فراموش شده را در نثر راه دهند و آنها را از نو زنده سازند؛ همچنین ریخت فارسی واژه‌ها را به کار ببرند. برای نمونه «جرجان» را «گرگان» کردند و «سفید» را «سپید». برای همین است که سره‌نویسان می‌کوشند فارسی را پارسی بگویند و واژه‌ها را درست و نژاده به زبان آورند.

       در یکی دو دهه گذشته، وام‌گیری واجی دیگری نیز با بسامد پایین رخ داده است. برخی از گویندگان صدا و سیما یا مردمی که از فرنگ می‌گردند، خواسته یا ناخواسته، واجهای زبان را مانند برگویی آنها در زبانهای اروپایی به کار می‌برند. به ویژه هنگامی که می‌خواهند نامهای انگلیسی را به زبان آورند. از فرنگ‌برگشتگان یا شبکه‌های برون‌مرزی می‌کوشند که برگویی(=تلفظ) واژه‌ها به برگویی انگلیسی نزدیک باشد. اگر اینگونه وام‌گیری پی گرفته شود، می‌تواند کم‌کم بر دستگاه واجی زبان اثر بنهد. از گویندگان صدا و سیما باید درخواست که هر واژه‌ای را اگر چه ویژه‌نام (= اسم خاص) باشد به شیوه پارسی‌زبانان فرابگویند نه به شیوه عرب‌زبانان یا فرنگی‌زبانان.

وام‌گیری هجایی

یکی از گونه‌های وام‌گیری، وام‌گیری هجایی است. در این گونه وام‌گیری، دستگاه هجایی زبان وام‌دهنده بر دستگاه زبانی وام‌گیرنده اثر می‌نهد و آن را دگر می‌گرداند. پیش از بررسی این گونه وام‌گیری به بررسی دستگاه هجایی زبان پارسی می‌پردازیم و سپس این گونه وام‌گیری را برمی‌رسیم.

◙ دستگاه هجایی زبان پارسی

دستگاه هجایی فارسی بسیار ساده و پیراسته است و به فرازنای سادگی و سودگی خود رسیده است. می‌توان گفت که دستگاه هجایی زبان پارسی نمی‌تواند ساده‌تر از این شود. اگر همخوان‌ها را با «ﮬ » و واکه‌ها را با «و» نشان دهیم، ساختار هجایی زبان پارسی اینچنین خواهد بود:

(( (ﮬ و ) ﮬ) ﮬ)

      از بررسی این ساختار هویدا می‌شود که همیشه در آغاز هجا، تنها یک همخوان می‌آید و نه بیشتر و پس از همخوان نیز می‌باید، یک واکه بیاید. پس از واکه نیز یک یا دو همخوان می‌تواند بنشیند. به سخن دیگر در زبان دری تنها دو همخوان می‌توانند در کنار هم بیایند؛ البته در پایان هجا، نه در آغاز آن، همچون واژه: «بانگ» که «ن» و «گ» در کنار هم نشسته‌اند و هیچ واکه‌ای میان آنها نیامده است. امروز گاه دیده می‌شود که برخی از گویندگان صدا و سیما یا مردم از فرنگستان برگشته، دستگاه هجایی انگلیسی را پاس می‌دارند و می‌کوشند بسان فرنگیان زبان به وامواژه‌های انگلیسی بگشایند. دستگاه هجایی زبان انگلیسی اینچنین است:                

(((ﮬ )ﮬ )ﮬ )ﮬ )))) و (((ﮬ) ﮬ) ﮬ ))))[۱]

در دستگاه هجایی انگلیسی، سه همخوان در کنار هم می‌توانند نشست و گاه در پایان هجا، چهار همخوان نیز هم‌نشین می‌شوند.

       همانگونه که گفته شد در فارسی تنها دو همخوان در کنار هم می‌آیند؛ آن هم در پایان هجا نه در آغاز آن. اگر ما بیش از دو همخوان را در کنار هم بیاوریم، دستگاه هجایی ساده فارسی را دستکاری کرده‌ایم. نمونه‌ این دستکاری را در واژه «لوستر» می‌تواند دید. اگر «لوستر» را با سکون «ت» و «ر» به زبان آوریم، «س»، «ت» و «ر» که هر سه همخوان‌اند در کنار هم نشسته‌اند و میانشان هیچ واکه‌ای نیامده است. با این کار دستگاه هجایی زبان پارسی را گزاییده‌ایم. بیشتر مردم کوچه و بازار این واژه را با زیر «ت» (تِ) به زبان می‌آورند و همین کار، شایسته و بهنجار است. نام «سارتر» نیز گاه با سکون «ت» به زبان می‌آید و در این حالت نیز سه همخوان «ر»، «ت» و «ر»، همنشین شده‌اند. بهتر است این واژه به زیر «ت» (تِ) برگوییم یا اینکه «ر» پایانی را از واژه بستریم و «سارت» به زبان آوریم؛ همان‌سان که برخی از مردم این واژه را به زبان می‌آورند. از گویندگان صدا و سیما می‌باید درخواست شود که واژه‌ها و نامهای ویژه را به شیوه فارسی‌زبانان به زبان آورند، نه به روش فرنگیان. نمونه‌های دیگری از برگویی نادرست در زیر می‌آید:

◙ سْپورت، سْتودیو، کـْلاس                                                 نادرست

◙ اِسپورت، اِستودیو، کِلاس                                                 درست

       پاسداشت برگویی واژه‌ها به شیوه تازی‌زبانان نیز نادرست است. دسته‌ای گمان می‌کنند که واژه‌های تازی می‌باید همانگونه به زبان آید که در واژه‌نامه‌های تازی آمده است. این رفتار به زبان پارسی آسیب می‌رساند. عرب‌زبانان «نمونه» را «نموذج» می‌گویند و «بزرگمهر» را «بوذرجمهر». هیچ دلیل ندارد که ما پایبند برگویی واژه‌ها در زبان تازی باشیم. فارسی‌زبانان ناخودآگاه وامواژه‌ها را با ساختار آوایی زبان سازگار و دمساز می‌کنند و همین رفتار درست است و شایسته. بهتر است به همان شیوه، واژه‌ها را به زبان آوریم که مردم کوچه و بازار آنها را به کار می‌برند. در زیر نمونه‌هایی به گواه آورده می‌شود که برگویی واژه‌ها در عربی و پارسی یکسان نیست.

◊ جَبهه، نَشاط، کافِر، زُهَره، جَناب                                                 در زبان تازی

◊ جِبهه، نِشاط، کافَر، زهره، جِناب                                                 در زبان پارسی

وام‌گیری واژگانی

دستگاه واژگانی از نرم‌ترین و اثرپذیرترین دستگاه‌های زبانی به شمار می‌رود. بیشتر زبانهای جهان به سادگی، واژه از زبان‌های دیگر به وام می‌ستانند یا واژه‌ای را کنار می‌نهند و به فراموشی می‌سپارند. واژگان زبان در هر سده، رنگی دارد. واژه‌ها به سادگی از یاد می‌روند و جای خود را به واژه‌های تازه می‌سپارند. در این میان دشواژه‌ها از واژگانی به شمار می‌روند که آگاهانه فرونهاده می‌شوند و پیوسته واژه‌ای ناآشنا به جای واژه آشنایش می‌نشیند؛ واژه‌هایی همچون آبریزگاه، اندامهای زادآوری، پیخه و پیخال. دشواژه‌ها برای مردم نازیبایند و زبانوران می‌کوشند به جای واژه‌های آشنارو و شناخته شده از واژه‌های ناآشنا و عبارت‌های کنایی بهره بجویند؛ ازین رو  این واژه‌ها بیش از دیگر واژه‌ها دگرگون می‌شوند و به جای آنها واژه‌های تازه و نوآمده می‌نشیند.

        بررسی این که چه واژه‌ای زودتر دگرگون می‌شود و چه واژه‌ای جان‌سخت‌تر است جستاری دیگر می‌طلبد. در این بخش تنها به آن می‌پردازیم که واژه‌های زبان از دیگر سازه‌ها بیشتر و تندتر دگرگون می‌شود و در معرض اثرپذیری‌اند. دیگر اینکه اثرپذیری واژگانی زمینه‌ای را فراهم می‌آورد که دستگاه‌ها و سازه‌های دیگر زبان نیز کم‌کم دگرگون شوند و از زبان دیگری اثر بپذیرند؛ پس برای اینکه دیگر سازه‌های زبان کمتر گزاییده شوند می‌باید از رخنه واژگان پیشگیری کرد.

       در آغاز گمان می‌رفت که تنها واژه‌های عربی به وام گرفته می‌شوند، امّا کم‌کم فراوانی جمعهای «ات» سبب شد که پسوند «ات» در دری جای بگشاید و با واژک «ات» برخی از واژه‌های پارسی نیز جمع بسته شود، مانند: پیشنهادات و فرمایشات. نباید گمان برد تنها وامواژه‌ها را می‌پذیریم و وام‌گیری واژگانی خرده و زیانی ندارد. وام‌گیری واژگانی بستری می‌آماید تا وام‌گیری‌های دیگر به انجام برسد. برای پیشگیری از دگرگونی دستگاه صرفی و نحوی زبان می‌باید از وام‌گیری واژگانی پرهیخت. فراوانی وام‌گیری واژگانی می‌تواند به دستگاه صرفی و نحوی زبان نیز رخنه کند و دستگاه صرفی و نحوی زبان را از کار بیندازد. وام‌گیری واژگانی سبب می‌شود که فرایند واژه‌سازی بیکاره بماند و کم‌کم توان واژه‌سازی از زبان وام‌گیرنده گرفته شود؛ باید توجه داشت که «جامعه‌شناسان زبان نشان داده‌اند بی‌استفاده ماندن فرایندهای واژه‌سازی از جمله علائم مرگ یک زبان است (ن.ک. درسلر، ص۱۸۴-۱۹۱). نمونه بارز چنین زبانی در حال حاضر زبان استرالیایی دیریال است که از نظر جامعه شناسان زبانی در شرف مرگ است. این زبان نه تنها بسیاری از واژه‌های انگلیسی را به عاریت گرفته، بلکه فرایندهای واژه‌سازی‌اش به کلی بی‌استفاده مانده و حتا برای نشان دادن نقشهای دستوری کلمات، الگوی خاص خود را فرونهاده است و از الگوی زبان انگلیسی پیروی می‌کند.» («اسم و صفت مرکب…»، ص۱۵) می‌بینید که وام‌گیری اگر پیگیرانه دنبال شود می‌تواند سرانجام زبانی را ریشه‌کن سازد. چه شد که زبان عربی همه زبانهای پیرامون خود را نیست کرد و در سراسر، سوریه، فلسطین و شمال آفریقا درگسترد؟ هیج یک از این مرز و بومها عرب‌زبان نبودند. این سرزمینها مستعرب‌اند، نه عرب. همانا می‌باید زبان عربی نخست واژگان خود را به سرزمینهای مستعرب گسیل کرده و کم‌کم زبانهای بومی را نابود کرده باشد.

سعید جعفری

وام‌گیری نحوی یا گرته‌برداری

بدان‌سان که گفته شد وام‌گیری واژگانی، ستاندن واژه از زبانهای دیگری است؛ امّا در گرته‌برداری، وامواژه به زبان زخنه نمی‌کند؛ بلکه واژه‌های آمیغی به پاره‌های سازنده‌اش فرومی‌کاهد و در برابر هر پاره برابری خودی نهاده می‌آید. برای نمونه ترجمه‌گران عبارت «take a shower» را به پارسی برگردانده‌اند و آن را «دوش گرفتن» ترجمه کرده‌اند. دوش را ما نمی‌گیریم؛ بلکه زیر آن می‌رویم. ما به گرمابه و حمام می‌رویم. گرفتنی به انجام نمی‌رسد. به این ترجمه نادرست، گرته‌برداری گفته می‌شود. واژه گرته‌برداری در بنیاد گرده برداری بوده است. نگارگر برای اینکه نگاره‌ای را از رو بکشد، دوده را بر روی یک کاغذ می‌افشاند. پیرنگ (=طرح) را روی گرده می‌نهد و سپس خطها را پررنگ می‌سازد. این کار سبب می‌شد که طرح بر روی کاغذ زیرین بیفتد و بر روی کاغذی دیگر بازنگاری شود. به این کنش، گرته‌برداری می‌گویند. ترجمه‌گر ناورزیده همین کار را با واژگان انجام می‌دهد. گرته‌برداری در بنیاد ترجمه واژه به واژه است؛ در گرته‌برداری، ترجمه‌گر، تک‌تک واژه‌ها را به فارسی برمی‌گرداند و آنها را کنار هم می‌چیند. البته ترجمه واژه به واژه همه جا نادرست نیست. در برخی جایها زبان را مایه‌ور می‌کند و از آن گزیری نیست. مانند اینکه واژه «ترنس اکت» (transact) را برخی به دو بخش کرده‌اند: «ترنس» (trans) و «اکت» (act)؛ و به جای آنها، واژک «ترا» و «کنش» نهاده و واژه «تراکنش» را ساخته‌اند.

       اگر گرته‌برداری نحوی به ساختار زبان آسیب نزند، از آن گزیری نیست؛ امّا اگر به ساختار نحوی زبان آسیب برساند می‌باید از آن پرهیخت. گرته‌برداری نباید سبب شود که ساختار زبان بپریشد و هنجارهای آن بیاشوبد. رواج مفعول مطلق در نثر بیهقی نمونه‌ای از گرته‌برداری نحوی از زبان عربی است. زبان دری، مفعول مطلق ندارد و بیهقی بی‌گمان از دستور زبان تازی اثر پذیرفته است. نمونه‌ای از کاربرد مفعول مطلق در زیر می‌آید:

◊ بجـنبید جنـبیدنی باشـکوه     چو از زلزله کالبدهای کوه           (شرف‌نامه، نظامی، ص۱۹۷)

◊ برآرم تن زردگون زین مغاک    بغــرم بغـریدنی هــولناک

( نیمایوشیج، ص۶۰ ، گفت‌آورد از فرهنگ درست…،ص۲۸۱)

◊ بجنبید جنبیدنی باشکوه       چو از زلزله کالبدهای کوه

(سعدی، گفت‌آورد از: دستور خیام‌پور، ص۶۴)

مفعول مطلق در عربی به دو گونه است: مفعول مطلق تأکیدی و مفعول مطلق نوعی. در زبان پارسی به جای مفعول مطلق تأکیدی، قید تأکید: همانا، بدرستی که، بی‌گمان… می‌آید و به جای مفعول مطلق نوعی، قیدهای بیانی:

کلّم اللهُ موسی تکلیماً          ترجمه: خداوند با موسا سخن گفت سخن‌گفتنی ( نادرست)

ترجمه: همانا خداوند با موسا سخن گفت          ( درست)

اذکروا اللهَ ذکراً کثیراً            ترجمه: یزدان را یاد کنید یادکردنی فراوان        ( نادرست)

ترجمه: یزدان را بسیار یاد کنید                     (درست)

در ترجمه برخی از قرآنها نیز جای نهاد و گزاره و دیگر سازه‌ها پریشیده و واژه‌ها همانند و همال زبان عربی در کنار هم چیده شده‌اند. در این ترجمه‌ها ترجمان پایبند دستور زبان پارسی نیست و می‌کوشد در برابر هر واژه تازی برابر فارسی بنهد و واژه پارسی را در زیر عبارت‌های عربی بنگارد. گویی ترجمان گمان می‌کرده جابجا کردن واژه‌ها، نارواست و گونه‌ای دستکاری در نبی به شمار می‌رود. ترجمه‌های زیر، نمونه‌ای از گرته‌برداری است:

لن ترضی عَنکَ الیَهود و لاالنِصاری. و خشنود نباشند از تُه جهودان و ترسا[آ]ن. حَتی تتبعَ ملّتهَم. تا کار نبندی به شریعت ایشان را و نماز نکنی تُه قبله ایشان. (بخشی از تفسیری…، ص۲۱)

و الّذینَ یتوَفونَ مِنکم وَ یذرُونَ ازواجاً وصیه لازواجهِم مَتاعاً الی الحول غیرَ اِخراجٍ فان خرجنَ فلاجناحَ عَلیکُم فِیما فعَلنَ فِی انفسهنَّ مِن مَعروفٍ: و آنانکه وفات آید ایشان را از شما، و رها کند زنان را اندرز برای زنانشان نفقه تا سال جز بیرون کردن، اگر بیرون شوند بزه نیست بر شما در آنچه کنند در خود از نیکی. ( روض الجنان…، ص۴۱۰)

گرته‌برداری را می‌توان به دو دسته کرد: گرته‌برداری معنایی و گرته‌برداری نحوی.

الف) گرته‌برداری معنایی: در این گونه وام‌گیری یکی از معناهای واژه به جای همه معناهای آن واژه به کار می‌رود. برای نمونه conditions در زبان انگلیسی و فرانسوی هم به معنای شرایط است و هم به معنای اوضاع. مترجم ناکارشناس در همه جا این واژه را به «شرایط» برمی‌گرداند. در نتیجه، واژه «شرایط» کم‌کم به معنای «اوضاع» نیز به کار می‌رود و معنای آن دگرگون می‌شود. به جای اینکه بگوییم: «در این شرایط نمی‌توانم کاری انجام دهم»، بهتر است بگوییم: «در این اوضاع و احوال نمی‌توانم کاری انجام دهم». عبارت«نقطه نظر» در ترجمه «point of view» و کاربرد «انسانیّت» در معنای «انسان بودن» گونه‌ای گرته‌برداری معنایی است که می‌باید از آن پرهیخت.

ب) گرته‌برداری نحوی: در این گونه گرته‌برداری ساختهای دستوری زبان وام‌دهنده با اندکی دگرگونی به زبان وام گیرنده رخنه می‌کند و بر ساختار نحوی زبان اثر می‌نهد؛ مانند:

«روی این پروژه کار می‌کنم» این عبارت نادرست است؛ زیرا ما درباره موضوعی پژوهش می‌کنیم، نه بر روی آن. مترجم تازه کار عبارت «work on» را تک تک به پارسی برگردانده و حرف اضافه «روی» را به جای «درباره» به کار برده است.

       ◙ همخوانی صفت و موصوف نیز از دیگر گرته‌برداری‌های نحوی است. در زبان پارسی صفت در شمار، نرینه و مادینه بودن از موصوف خود پیروی نمی‌کند. ترکیب زن عالمه، دیوان شاعره معاصر، نمونه‌ای از گرته‌برداری نحوی است. در نثرهای فنّی و گرانبار از آرایه‌های ادبی، صفت به پیروی از موصوف خود جمع بسته می‌شود یا به صورت مادینه می‌آید. فارسی‌زبانان می‌باید به یاد داشته باشند که صفت همیشه مفرد است و در پارسی، نرینه و مادینه نداریم. پس به جای بانوی عالمه و دیوان شاعره می‌باید بانوی عالم و دیوان شاعر گفته شود. به فراوانی نمونه‌های همخوانی صفت و موصوف در نثر کهن یافت می‌شود، به ویژه در نثر روزگار صفوی؛ نمونه‌هایی در زیر می‌آید:

روضه مقدسه، عتبه علیّه، عتبات عالیات، غلامان خاصه شریفه، امرای عظام،

       ◙ گاه دیده می‌شود که با دستگاه نحوی و صرفی زبان تازی از واژه‌های پارسی واژه تازه‌ای ساخته‌اند؛ مانند: نزاکت از واژه «نازک».

       ◙ گسترش ساختهای مجهول به جای معلوم نیز نادرست است. در زبان انگلیسی جمله های مجهول به فراوانی به کار می‌رود؛ امّا در پارسی این گونه نیست. نباید بی دلیل، به جای ساخت معلوم، جمله مجهول به کار ببریم . عبارت زیر نادرست است:

◊ شیشه به دست علی شکسته شد. (نادرست)

◊ علی شیشه را شکست. (درست)

وام‌گیری جمله‌ها

در این گونه وام‌گیری جمله عربی یا جمله‌ای از زبان دیگر، بی هیچ دستکاری به زبان دری راه می‌یابد. جمله‌هایی همچون ماشاءالله، بارک الله، سلامٌ علیکم … همه گونه‌ای وام‌گیری به شمار می‌روند. شمار این جمله‌ها در سده‌های پنجم و ششم کم‌شمار بود و اندک. امّا با گذشت زمان شمارشان افزود و به آنجا انجامید که خوانند بی‌آگاهی از زبان تازی نمی‌تواند نثر فنّی و پرآرایه را بخواند و معنای آن را دریابد. هنوز خواندن این کتابها یکی از دشواری‌های دانشجویان ادب پارسی به شمار می‌رود. بیشتر دانشجویان ادب فارسی از اینکه می‌باید آگاهی گسترده‌ای از زبان تازی داشته باشند، ناخرسندند و از خواندن متنهای دشواریاب می‌گریزند؛ امّا چه باید کرد وام‌گیری‌های بی‌مرز و اندازه سبب شد که برخی از متنهای پارسی دیریاب و دشوار گردد و دانشجویان ناچار به فراگیری زبان تازی گردند. نمونه‌ای از نثر فنّی و پر از واژه‌های عربی در زیر می‌آید:

«… و حقیقت اگر پردلان روزگار سوالف که بعد از چند هزار سال در اسمار و اخبار نظماً و نثراً ذکر شجاعت و مردانگی ایشان نقوش صحایف و کتب است باز به جهان رفعت کنند، در میدان عرض فروسیت و آداب و مراسم محاربت از آحاد لشکر مغول تعلیم گیرند و جز غاشیه‌داری در خدمت رکاب ایشان هیچ شغلی اختیار نکنند و رُماه امَم ماضیه از عرب کسعی و قبیله قاره و از طبقات چهارگانه عجم آرش شیفاتیر و اسفندیار رویین‌تن و قورش اشغان [کورش اشکان] و بهرام گور که کتاب مراتب الفرسان کیفیّت رَمَیات مشهور ایشان را شارحی بسزاست… »

(تاریخ وصّاف، گفت‌آورد از سبک شناسی نثر، شمیسا، ص۱۴۷)

سعید جعفری


[۱] (((c(c(c )))v((((c(c(c(c ))))   

برای دیدن جستارهای دیگر درباره سره نویسی اینجا را کلیک کنید.