بایگانی برچسب: s

آموزه ششم: نی نامه

۱- بشنو این نی چون شکایت می‌کند  /  از جدایی‌ها حکایت می‌کند

قلمرو زبانی: مقصود از جدایی: جدایی روح جزئی (انسان) از روح کل (خدا) است./ چون: چگونه / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، سبک عراقی، نوع ادبی: غنایی (رشته انسانی) / « نی» استعاره از مولانا یا نماد هر انسان آگاه و دور مانده از اصل خویش / جانبخشی: حکایت کردن نی / جناس ناهمسان: حکایت، شکایت

بازگردانی:  هنگامی که نی بانگ بر می‌آورد و از درد دوری و جدایی خود گله می‌کند به آن گوش فرادار.

خدایگان

پیام: ناله آدمی به خاطر دوری از حق، هجران

گوشزد: هجده بیت نخست مثنوی معنوی به «نی نامه» نام برآورده است.

۲- کز نیستان تا مرا ببریده اند  / در نفیرم مرد و زن نالیده اند

قلمرو زبانی: کز: که از  / نیستان: نیزار/ ببریده اند: جدا کرده اند / نفیر: فریاد و زاری به صدای بلند / قلمرو ادبی: نیستان: استعاره از عالم معنا / «مرد و زن» مجاز از همه هستی و همه موجودات / واج آرایی: «ن» / تضاد: مرد، زن / جانبخشی

بازگردانی: از زمانی که مرا از نیستان (عالم معنا) و خاستگاهم جدا کرده اند، همۀ هستی از سوز و جانگداز من به ناله و زاری درآمده اند.

پیام: اندوه هستی به دلیل جدایی از عالم معنا.

۳- سینه خواهم شرحه شرحه از فراق /   تا بگویم شرح درد اشتیاق

قلمرو زبانی: شرحه: پاره گوشتی که از درازا بریده باشند / شرحه شرحه: پاره پاره / فراق: جدایی (همآوا← فراغ: رفاه و آسایش) / اشتیاق: میل قلب به دیدار محبوب؛ در متن درس کشش روح کمال طلب و خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی/ قلمرو ادبی: سینه: مجاز از شنونده دردمند و دردآشنا / شرحه شرحه شدن دل: کنایه از درد و رنج کشیدن / جناس: شرحه، شرح / واج آرایی: «ش»‌ / واژه آرایی: «شرحه»

بازگردانی:  برای بازگفت درد اشتیاقم، شنونده‌ای می‌خواهم که دوری از یار را آزموده باشد و دلش از درد و داغ جدایی سوخته باشد.

پیام: حال دلشده را فقط دلشده درمی یابد. / جستجوی همدرد

۴- هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش /   بازجوید روزگار وصل خویش

قلمرو زبانی: کاو: که او / اصل: ریشه و خاستگاه، سرچشمه / بازجوید: جستجو می‌کند / وصل: پیوند و پیوستگی / قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: اصل، وصل / تلمیح به «إنّا لله و إنّا الیه راجِعون» و «کلُّ شیءٍ یَرجعُ الی أصلِه»

بازگردانی: هر کسی از جایگاه و میهن اصلی خویش دور مانده باشد، پیوسته در آرزوی رسیدن به جایگاه اصلی خود است.

پیام: بازگشت به جایگاه اصل.

۵- من به هر جمعیّتی نالان شدم  /  جفت بدحالان و خوش حالان شدم

قلمرو زبانی: جمعیّت: گروه مردم / بدحالان: کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق کند است / خوش حالان: رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمان اند./ قلمرو ادبی: جناس: نالان، حالان ؟/ تضاد: بدحالان، خوش حالان / جفت شدن: کنایه از همراهی و همنشینی / بدحالان و خوش حالان: مجاز از همگان

بازگردانی: من ناله عاشقانه ام را برای همۀ انسان‌ها سر داده ام و با رهروان کندرو و تندرو همراه گشته ام.

پیام: همراه شدن نی با همگان، انعطاف پذیری نی.

۶- هر کسی از ظنّ خود شد یار من /  از درون من نجُست اسرار من

قلمرو زبانی: ظنّ: گمان و پندار / اسرار: ج سرّ (شبه هم‌آوا؛ اصرار: پافشاری) / قلمرو ادبی: جناس: ظن، من / واژه آرایی: من / واج آرایی «‌ن»

بازگردانی:  هرکس در حد فهم خود و از روی گمان و پندارش با من همراه و یار شود؛ حقیقت حال مرا درنمی یابد.

پیام: نهفتن راز از ظاهربینان، نقش ظرفیت وجودی مردم در پی بردن به اسرار.

۷- سِرّ من از ناله من دور نیست /  لیک چشم و گوش را آن نور نیست

قلمرو زبانی: سرّ: راز / لیک: ولی / را: نشانه دارندگی و مالکیت / قلمرو ادبی:«چشم و گوش» مجاز از حواس ظاهری/ «نور» نماد شناخت ایزدی و استعاره از بینشمندی و دانایی/ جناس: دور، نور / واژه آرایی: من / چشم و گوش: تناسب/ ناله نی: منظور آهنگ نی است، جانبخشی

بازگردانی:  رازهای من در ناله‌های من نهفته است؛ امّا با چشم و گوش و حواس ظاهری نمی‌توان به حقیقت این ناله پی برد.

پیام: لازمه پی بردن به رازهای ایزدی حواس باطنی است./ ظاهر نشانگر باطن است

۸- تن ز جان و جان ز تن مستور نیست  / لیک کس را دید جان دستور نیست

قلمرو زبانی: مستور: پوشیده، پنهان (هم‌آوا؛ مسطور: نوشته شده) / دید: دیدن، مصدر کوتاه / را: به معنای دارندگی / دستور: اجازه، راهنما، وزیر / قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: مستور، دستور / قلب و عکس: تن ز جان و جان ز تن (رشته انسانی) / تن، جان: تضاد/ واژه آرایی: جان، تن/ واج آرایی: «ن»

بازگردانی:  اگرچه جان و تن بسیار به هم نزدیک اند و هیچ یک از دیگری پوشیده نیست؛ امّا هر چشمی توانایی دیدن جان را ندارد.

پیام: نادیدنی بودن روح، لازمه دیدن جان داشتن حواس باطنی است.

۹- آتش است این بانگ نای و نیست باد /  هر که این آتش ندارد، نیست باد

قلمرو زبانی: بانگ:‌ صدای / نای: نی، گلو / «باد» دوم: فعل دعایی، (بود← بواد← باد)/  قلمرو ادبی: تشبیه فشرده: بانگ نای، آتش است / نای: نی، گلو (ایهام) / جناس همسان: «نیست باد» در مصراع نخست و دوم، « نیست» در مصراع نخست فعل و در مصراع دوم صفت است به معنای «نابود»؛ باد در مصراع نخست اسم است و در مصراع دوم فعل دعایی، «ذوقافیتین» (رشته انسانی)/ بانگ نای باد نیست: تشبیه؛ وجه شبه: مادی و بی ارزش بودن / آتش دوم: استعاره از عشق یا بانگ عاشقانه نی است./ واژه آرایی: آتش / باد، آتش: تناسب / تضاد: است، نیست / ایهام تناسب: باد در مصراع دوم با آتش  /

بازگردانی:  آوازی که از این نی(مولانا) برمی خیزد، آتش عشق است و باد بی ارزش نیست. در وجود هر کس، آتش عشق راه نیافته باشد، نابود گردد.

پیام: ارزشمندی عشق، نابود شدن بی بهرگان از عشق

۱۰- آتش عشق است کاندر نی فتاد  / جوشش عشق است کاندر می ‌‌فتاد

قلمرو زبانی: کاندر: که در / فتاد: افتاد (بن ماضی: فتاد، بن مضارع: افت) / قلمرو ادبی: آتش عشق: اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده یا رسا) / نی، می‌: جناس / واج آرایی«ش» / واژه آرایی: عشق، کاندر، است، فتاد / «جوشش عشق»: اضافه استعاری، عشق مانند شرابی است که می‌جوشد / ترصیع (رشته انسانی) / حسن تعلیل: جوشش می ‌‌به دلیل عشق است.

بازگردانی:  سوز و گداز آتش عشق است که ناله نی را اثر گذار کرده است. جوشش و شور خم باده نیز از اثر عشق است.

پیام: عشق در همه هستی جاری است

۱۱- نی، حریف هر که از یاری برید /  پرده‌هایش پرده‌های ما درید

قلمرو زبانی: حریف: همدم، یار، دوست، همراه (امروزه به معنای رقیب) / یار: دلبر، معشوقه / دریدن: پاره کردن  (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)/  قلمرو ادبی: بریدن: کنایه از جدا شدن و دور ماندن / جناس: «پرده» نخست: نت، در اصطلاح موسیقی یعنی آهنگ و نغمه‌های مرتّب، پرده دوم پوشش، حجاب / «پرده‌ دریدن» کنایه از رسوا و فاش کردن راز یا حجاب های راه را برداشتن/ جناس‌واره: برید، درید / ایهام: پرده دریدن (آشکار کردن راز، دیدن دلبر آسمانی)

بازگردانی: نی همدم کسی است که از دلبر خود جدا مانده است. آواز نی، راز عاشقان را آشکار می‌سازد و حجاب‌ها را از مقابل چشم عاشقان برمی دارد تا معشوق راستین را ببینند.

پیام: افشاگری نی، همدمی نی با دلشدگان

۱۲- همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ / همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

قلمرو زبانی: تریاق: پادزهر / دمساز: همراز، همدم، مونس، دردآشنا / مشتاق: دارای اشتیاق، آرزومند / هر دو مصراع پرسش انکاری دارد / قلمرو ادبی: همچو نی: تشبیه / متناقض نما: نی زهر و تریاق است / موازنه / واژه آرایی: نی، همچو / جانبخشی

بازگردانی: نی هم زهر است و هم پادزهر. هم دردآفرین است هم درمان بخش. نی، هم همدم نی نواز است و هم مشتاق وصال.

پیام: ویژگی دوگانه نی، نقش ظرفیت وجودی افراد در تأثیرپذیری از عشق

۱۳- نی، حدیث راه پر خون می‌کند /  قصه‌های عشق مجنون می‌کند

قلمرو زبانی: حدیث: سخن / قلمرو ادبی: راه پرخون: کنایه از دشوار و خطرناک / تلمیح به داستان لیلی و مجنون / مجنون: نماد انسانی با عشق راستین / جانبخشی: داستان گفتن نی / تناسب: حدیث، قصه / واج آرایی:‌ « ﹻ »

بازگردانی:  نی داستان پرخطر و دشوار راه عشق را بازگو می‌کند. نی داستان عشق عاشقان راستین را می‌گوید.

پیام: دشوار و پر خطر بودن راه عشق

۱۴- محرم این هوش جز بی هوش نیست /  مر زبان را مشتری جز گوش نیست

قلمرو زبانی: محرم: رازدار / هوش: آگاهی / را: اضافه گسسته / قلمرو ادبی: هوش: استعاره از عشق / بی هوش: استعاره از عاشق / متناقض نما: محرم هوش بودن بی هوش / زبان: مجاز از سخن / اسلوب معادله / واج آرایی صامت « ش» / تناسب: زبان، گوش / جناس: هوش، گوش / واژه آرایی: هوش، جز / جانبخشی، تشبیه: گوش مشتری زبان است

بازگردانی: حقیقت عشق را هر کسی درنمی‌یابد، تنها عاشق (بی هوش) محرم راز عشق است، همان گونه که گوش برای درک سخنانِ« زبان»، ‌ابزار مناسبی است.

پیام: شایستگی عاشق برای آگاهی از رازها

۱۵- در غم ما روزها بیگاه شد  /  روزها با سوزها همراه شد

قلمرو زبانی: غم: منظور غم عشق است / بیگاه: غروب، نابهنگام / سوز: سوز و گداز/ قلمرو ادبی: بیگاه شد: کنایه از اینکه سپری شد / روزها: مجاز از عمر / جناس: روزها، سوزها / واج آرایی: «ر»، «ا» / واژه آرایی: روزها / قافیه دوگانه (رشته انسانی)

بازگردانی:  همه عمر ما با سوز و گداز عاشقانه به پایان رسید و روزگارمان باغم و اندوه گذشت.

پیام: عاشق همیشه اندوهگین است.

۱۶- روزها گر رفت، گو رو، باک نیست  /  تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست

قلمرو زبانی: باک: ترس/  رو: برو/ باک نیست: اشکالی ندارد، مهم نیست / مرجع «تو»: عشق / قلمرو ادبی: روزها: مجاز از عمر / جان بخشی: گو روزها برو / تو، ای عشق بمان: جانبخشی / جناس: پاک، باک / واژه آرایی: تو / تضاد: رو، بمان

بازگردانی: اگر روزهای عاشق با اندوه سپری شود مهم نیست، ای عشق! تو پایدار و جاودان بمان، زیرا غیر از تو موجود پاکی وجود ندارد.

پیام: ارزشمندی عشق

۱۷- هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد  /  هر که بی روزی است، روزش دیر شد

قلمرو زبانی: هر که: هر کس / روزی: رزق / قلمرو ادبی: ماهی: استعاره از عاشق واقعی، عارف راستین / سیر شد: کنایه از دلزده شد، بیزار شد / آب: استعاره از عشق / اسلوب معادله / تناسب: ماهی، آب / روزش دیر شد: کنایه از عمرش تباه شد / روزی: استعاره از عشق / جناس: سیر، دیر  / واژه آرایی: هر که / آبش: جهش ضمیر، او از آب … / جناس ناهمسان: روز، روزی

بازگردانی: تنها ماهی دریای حق (عاشق) است که از غوطه خوردن در آب عشق و معرفت سیر نمی‌شود. هر کس از عشق بی بهره باشد، ملول و خسته می‌گردد.

پیام: اشتیاق پایان ناپذیر عاشق

۱۸- درنیابد حال پخته هیچ خام /  پس سخن کوتاه باید، والسّلام

قلمرو زبانی: دریافتن: فهمیدن، درک کردن / والسلام: تمام شد؛ دیگر هیچ / قلمرو ادبی: پخته: کنایه از عارف راستین و باتجربه / خام: کنایه از انسان بی بهره از عشق / تضاد: پخته، خام

بازگردانی:  کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمی‌کند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.

پیام: انسان خام سخن انسان پخته را درنمی یابد.

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- معنای واژه‌ «دستور» را در بیت‌های زیر مشخّص کنید.

■ چه نیکو گفت با جمشید دستور / که با نادان نه شیون باد و نه سور (فخرالدّین اسعد گرگانی) / دستور: وزیر

گر ایدونک دستور باشد کنون / بگوید سخن پیش تو رهنمون (فردوسی) / دستور: اجازه

۲- با توجّه به دو بیت زیر از مولوی، آیا می‌توان «دیر شدن» و «بی گاه شدن» را معادل معنایی یکدیگر دانست؟ دلیل خود را بنویسید.

مکر او معکوس و او سرزیر شد / روزگارش برد و روزش دیر شد

بی‌گاه شد بی‌گاه شد، خورشید اندر چاه شد / خورشیدِ جان عاشقان در خلوت الله شد

آری، می‌توان آن‌ها را معادل هم دانست؛ زیرا هر دو، مفهوم «تباه و تمام شدن» وجود دارد و می‌توان به جای هر دو معادل «تمام شدن» را آورد.

۳- نقش دستوری گروه های مشخص شده در بیت زیر را بنویسید.

هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من

یار من: گروه مسندی؛ یار: هسته؛ مسند / من: مضاف الیه // اسرار من: گروه مفعولی؛ اسرار: هسته؛ مفعول / من: مضاف الیه

قلمرو ادبی

۱- بیت‌های زیر را از نظر کاربرد آرایه جناس همسان بررسی کنید.

الف) آتش است این بانگ نای و نیست باد / هر که این آتش ندارد نیست باد

در این بیت واژه‌های «نیست باد» جناس همسان دارند؛ زیرا در لفظ دقیقاً یکسان اما در معنی با هم متفاوتند. در مصراع اوّل «نیست باد» به معنی «باد هوا نیست» امّا در مصراع دوم «نیست باد» یک فعل دعایی و به معنای «نابود شود» به کار رفته است.

ب) نی، حریف هر که از یاری بُرید / پرده‌هایش پرده‌های ما درید

دو واژه «پرده» جناس همسان دارند؛ زیرا یکمی به معنای «نغمه و آواز یا نت» و دومی به معنای «حجاب» است.

۲- به بیت زیر توجّه کنید:

مستمع، صاحب سخن را بر سر کار آورد / غنچه خاموش، بلبل را به گفتار آورد (صائب تبریزی)

در این بیت، مصراع دوم در حکم مصداقی برای مصراع اوّل است؛ به گونه‌ای که می‌توان جای دو مصراع را عوض کرد؛ در واقع شاعر، بر پایه تشبیه، بین دو مصراع ارتباط معنایی بر قرار کرده است؛ به این نوع کاربرد شاعرانه «اسلوب معادله» می‌گویند.

توجّه: در اسلوب معادله، هر یک از دو مصراع، استقلال معنایی و نحوی دارند؛ به گونه‌ای که یکی از طرفین، معادل و مصداقی برای تأیید مفهوم طرف دیگر است.

نمونه:

■ عشق چون آید، برد هوش دل فرزانه را / دزد دانا می‌کشد اوّل چراغ خانه را (زیب‌النّسا)

■ شانه می‌آید به کار زلف در آشفتگی /  / آشنایان را در ایّام پریشانی بپرس (سلیم طهرانی)

■ عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را / سیل، یکسان می‌کند پست و بلند راه را (غنی کشمیری)

در کدام بیت درس، شاعر از «اسلوب معادله» بهره گرفته است؟ دلیل خود را بنویسید.

محرم این هوش جز بی‌هوش نیست / مر زبان را مشتری جز گوش نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد / هر که بی روزی است روزش دیر شد

زیرا مصراع دوم معادلی برای مصراع نخست است؛ افزون بر این، هر مصراع یک مفهوم کامل دارد و وابسته مصراع دیگر نیست.

قلمرو فکری

۱- مقصود مولوی، از «نی» و «نیستان» چیست؟

نی: نماد مولانا یا انسان آگاه و عارف کامل و آشنا به حقایق جهان مینوی است

نیستان: نماد عالم معنا یا همان میهن اصلی انسان

۲- کدام بیت، به این سخن مشهور «کُلُّ شَیءٍ یَرْجِعُ إِلَی أصْلِهِ» (هر چیزی سرانجام به اصل و ریشه خود باز می‌گردد.) اشاره دارد؟

هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگارِ وصل خویش

۳- حافظ، در هر یک از بیت‌های زیر، بر چه مفاهیمی تأکید دارد؟ بیت‌های معادل این مفاهیم را از متن درس بیابید.

الف) در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز / هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

پیام: هر فردی، حقیقت عشق را نمی‌فهمد و هر کس بر شالوده تصوّر و گمان خود درباره آن سخن می‌گوید.

ارتباط با ==> هر کسی از ظنّ خود شد یار من / از درون من نجُست اسرار من

ب) زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر / بگو بسوز که بر من برگ کاهی نیست

پیام: بی‌ارزش بودن عمر در صورت نبود عشق

ارتباط با ==> روزها گر رفت، گو رو باک نیست / تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست

۴- جدول زیر را با توجّه به مفاهیم ابیات درس کامل کنید.

مفهوم

شماره بیت

دشوار و پر خطر بودن راه عشق

سیزدهم

ظاهر نشانه‌ای از باطن است

هفتم

اشتیاقِ پایان ناپذیر عاشق

هفدهم

نقش ظرفیت وجودی افراد در تأثیرپذیری از عشق

دوازدهم

تأثیر عشق بر هستی

دهم

انواع را
گونه های «را»
اسلوب معادله
اسلوب معادله
جناس
گونه های جناس

گنج حکمت: آفتاب جمال حق

پادشاهی به درویشی گفت که مرا آن لحظه که تو را به درگاه حق، تجلّی و قرب باشد، یاد کن.

گفت که: «چون من در آن حضرت رسم و تابِ آفتاب آن جمال بر من زند، مرا از خود یاد نیاید؛ از تو چون یاد کنم؟! امّا چون حق تعالی بنده‌ای را گُزید و مستغرق خود گردانید، هر که دامن او را بگیرد و از او حاجت طلبد، بی آنک آن بزرگ، نزد حق یاد کند و عرضه دهد، حق، آن را برآرد.»

قلمرو زبانی: درویش: تهیدست و صوفی / تو را: «را»ی دارندگی / تجلی: جلوه گری / قرب: نزدیکی(هم آواواره؛ غرب: باختر) / حضرت: بارگاه / تاب: تابش، فروغ / جمال: زیبایی، منظور خداوند است / زد: تابید / مرا از خود یاد نیاید: من خودم را نیز فراموش می‌کنم / چون: چگونه / چون: هنگامی که / گزیدن: انتخاب کردن (بن ماضی: گزید، بن مضارع: گزین) / مستغرق: غرق شده / مرجع «او»: بنده ای که مستغرق حق شده / عرضه دادن: ارائه دادن / برآوردن: اجابت کردن(بن ماضی: برآورد، بن مضارع: برآور) قلمرو ادبی: پادشاه، درویش: تضاد / چون نخست و دوم: جناس /  از تو چون یاد کنم؟!: پرسش انکاری/ دامن کسی را گرفتن: کنایه از متوسل شدن /

بازگردانی: پادشاهی به درویشی گفت آن زمان که به درگاه خدا، نزدیک می‌گردی و تجلی حق را می‌بینی ، به یاد من هم باش.

درویش گفت: «چون من به بارگاه ایزدی می‌رسم و نور زیبای خداوند بر من می‌تابد، من خودم را نیز از یاد می‌برم؛ چگونه به یاد تو باشم؟! امّا هنگامی که خداوند بنده‌ای را انتخاب کرد و غرق خود گردانید، هر کس به او متوسل شود و از او حاجتی بخواهد، بدون آنکه آن بزرگ، خدا را یاد کند و حاجت حاجتمند را به خداوند عرضه دهد، خداوند، آن حاجت را برآورده گرداند.»

فیه ما فیه؛ مولوی
پی دی اف درس ششم فارسی دوازدهم
فارسی۳ درس۶ بخش ۱ (نی نامه)
فارسی۳ درس۶ بخش ۲ (نی نامه)

آموزه چهاردهم: طوطی و بقال

در این فصل، متنهایی را می خوانیم که به شیوۀ داستانی، موضوع‌ها و مفاهیمی را بیان کرد‌ه اند. به این گونه آثار که با بهره گیری از عنصر روایت، شخصیت، لحن، زمان، مکان و زاویۀ دید و… پدید می آیند؛ «ادبیات داستانی» گفته می شود.

ادبیات داستانی، همۀ آثار روایی را در برمی گیرد. به دیگر سخن هر اثر روایتی خلّاقانه، در قلمرو ادبیات داستانی، جای می گیرد. ادبیات داستانی شامل قصّه، داستان، داستان کوتاه و رمان است.داستان در حقیقت، ظرفی است که نویسنده به کمک آن، اندیشه ها، آرزوها و جهت گیری‌های فکری خویش و مفاهیم خاص را در آن می گنجاند؛ پس با خواندن هر متن داستانی، باید به درون مایه و محتوای آن بیندیشیم.

۱- بود بقالی و وی را طوطـــــی ای / خوش نوایی، سبز گـــویا طوطی ای

قلمرو زبانی: وی: او / خوش نوا: خوش سخن / گویا: سخن گو / را: نشانه دارندگی و مالکیت / حذف فعل به قرینه لفظی: وی را طوطی بود /  قلمرو ادبی: مثنوی / وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن / ،«طوطی»: نماد انسان هایی است که شتاب زده و بر اساس ظاهر داوری می کنند / واج آرایی «ی»

بازگردانی: بقّالی، طوطی ای خوش آواز، سبزرنگ و سخنگویی داشت.

۲- در دکان بودی نگـــــــهبان دکان / نکته گـــــفتی با همه سوداگـــــران

قلمرو زبانی: بودی: می‌بود / نکته گفتن: شوخی کردن / سوداگر: آنکه کارش داد و ستد است، بازرگان، تاجر. / قلمرو ادبی: واج آرایی «ن» و «ا»

بازگردانی: طوطی از دکّان نگهبانی می‌کرد و با خریداران همسخن می‌شد و شوخی می‌کرد.

۳- در خطابِ آدمــــــی ناطــــق بدی / در نوای طوطـــــیان، حــــاذق بدی

قلمرو زبانی: خطاب: رویاروی سخن گفتن / آدمی: انسان/ ناطق: سخنگو، گویا / بُدی: می‌بود (بن ماضی: بود، بُد؛ بن مضارع: بو) / نوا: نغمه و آواز / حاذق: ماهر، چیره دست. / قلمرو ادبی: واج آرایی «ا»

بازگردانی: در سخن گفتن با آدمیان گویا و در آوازخوانی میان طوطیان چیره دست بود.

۴- جست از صدر دکان، سویی گریخت / شیشه های روغنِ گُل را بریخــــت

قلمرو زبانی: جستن: پریدن، جهیدن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه) / صدر: بالا، سینه / گریخت: فرار کرد (بن ماضی:گریخت، بن مضارع: گریز)  /  قلمرو ادبی: گریخت، بریخت: جناس ناهمسان

بازگردانی: طوطی از بالای دکان به سویی پرید و شیشه‌های روغن گل را ریخت.

۵- از سوی خانه بیامد خواجه اش / بر دکان بنشست فارغ، خواجه وش

قلمرو زبانی: خواجه: سرور، آقا / فارغ: آسوده (هماوا؛ فارق: جدا کننده) / خواجه وش: کدخدامنش / وش: مانند / قلمرو ادبی: واژه آرایی: خواجه / خواجه وش: تشبیه.

بازگردانی: صاحب طوطی از خانه به مغازه آمد و با خیال آسوده و کدخدامنشانه در مغازه نشست.

۶- دید پر روغن دکان و جامه چرب / بر سرش زد، گشت طوطی کل ز ضرب

قلمرو زبانی: جامه: پارچه / مرجع «ش» در«سرش»: طوطی / کل: مخفّف کچل / گشت: شد / ضرب: زدن / قلمرو ادبی: چرب، ضرب: جناس ناهمسان / ایهام: کل (۱- کچل؛ ۲- گنگ) [کتاب راهنمای معلم]

بازگردانی: بقّال دید که مغازه پر روغن و پارچه ها (وسایل) چرب شده است، عصبانی شد و چنان ضربه‌ای بر سر طوطی زد که طوطی کچل شد.

۷- روزک چندی سخن کوتاه کـــــرد / مرد بقـــــّــال از ندامـــــت آه کـــــرد

قلمرو زبانی: روزک چندی: چند روز اندک؛ «ک» نشانه کمی و تقلیل / ندامت: پشیمانی، تأسف / قلمرو ادبی: سخن کوتاه کردن: کنایه از «سکوت کردن»

بازگردانی: طوطی چند روزی خاموش شد و سخن ‌نگفت. [از این رو] مرد بقّال از پشیمانی آه و ناله می‌کرد.

۸- ریش برمی‌کند و می‌گفت: ای دریغ / کآفتاب نعمــــتم شد زیر مـــیغ

قلمرو زبانی: دریغ: افسوس / شد: رفت / میغ: ابر / قلمرو ادبی: کنایه: ریش بر کندن (پشیمان شدن و افسوس خوردن) / آفتاب نعمت: اضافه تشبیهی / آفتاب، میغ: تناسب، تضاد / آفتاب نعمتم … میغ: کنایه از «از دست دادن نعمت»

بازگردانی: مرد بقال موهای چهره اش را می‌کند و می‌گفت افسوس که نعمتم از دست رفت.

پیام: پشیمانی از کردار گذشته

۹- دست من بشکسته بودی آن زمان / چون زدم من بر سر آن خوش زبان

قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / بودی: می بود(بن ماضی: بود، بُد؛ بن مضارع: بو) / قلمرو ادبی: دست، سر، زبان: تناسب / زبان، زمان: جناس ناهمسان / زبان: مجاز از سخن / واج آرایی: «ن». / واژه آرایی: من

بازگردانی: ای کاش آن زمانی که بر سر طوطی خوش آوازم می‌زدم، دستم می‌شکست.

پیام: پشیمانی از کردار گذشته

۱۰- هدیه ها می‌داد هـــر درویش را  / تا بیابد نطــــــــق مرغِ خـــــویش را

قلمرو زبانی: درویش: تهیدست، گدا / را: به / نطق: سخن گفتن / مرغ: پرنده

بازگردانی: مرد بقّال به هر نیازمندی کمک می‌کرد تا شاید طوطی دوباره سخن بگوید.

۱۱- بعدِ سه روز و سه شب، حیران و زار / بر دکان بنشسته بد نومـــــــــیدوار

حیران: سرگشته / زار: درمانده و ناتوان، بیچاره / بد: بود (بن ماضی: بود، بُد؛ بن مضارع: بو)/ نومیدوار: با ناامیدی / وار: مانند / قلمرو ادبی: سه: واژه آرایی / روز، شب: تضاد / نومیدوار: تشبیه.

بازگردانی: بعد از سه شبانه روز سرگردان و ناامید و بیچاره با ناامیدی در دکّانش نشسته بود.

۱۲- می‌نمود آن مرغ را هر گون شگُفــت / تا که باشد کاندر آید او به گُــــــــفت

قلمرو زبانی: گون: گونه، نوع / را: به / شگفت: عجیب / اندر: در / گفت: سخن(اسم) قلمرو ادبی: شگفت، گفت: شبه جناس، قافیه، قافیه عیب دار(رشته انسانی).

بازگردانی: بقّال برای طوطی کارهای شگفت انگیز انجام می‌داد (ادا و شکلک در می‌آورد)  تا شاید پرنده اش آغاز به سخن گفتن کند.

۱۳- جولقیی‌ای سر برهـنه می‌گذشت / با سر بی مو، چو پشت طاس و طشت

قلمرو زبانی: جولقی: ژنده پوش و گدا و درویش / سربرهنه: بی کلاه / طاس: کاسۀ مسی / قلمرو ادبی: سر: واژه آرایی / سر، مو؛ طاس، طشت: تناسب / چو پشت طاس و طشت: تشبیه.

بازگردانی: روزی گدایی سربرهنه که سرش مانند پشت کاسه مسی و تشت صاف بود از آن جا می‌گذشت.

۱۴- طوطی اندر گــفت آمد در زمان / بانگ بر درویش زد  که هی فـــلان

قلمرو زبانی: اندر: در/ گفت: سخن گفتن(اسم) / درزمان: بی درنگ / بانگ: فریاد / درویش: گدا، تهیدست / هی: هان.

بازگردانی: طوطی بی درنگ شروع به سخن گفتن کرد و گدا را صدا زد که ای فلانی:

۱۵- از چه ای کــل با کـــلان آمیختی؟ / تو مگر از شیشه روغن ریخــــتی؟

قلمرو زبانی: کل: مخفف کچل؛ کلان: کچل ها / آمیختی: معاشرت کردی(بن ماضی: آمیخت، بن مضارع: آمیز) / مگر: قید پرسش / از شیشه روغن: شیشۀ روغن.

بازگردانی: تو چرا کچل شدی و در جمع کچل‌ها درآمدی؟ آیا تو هم شیشه‌های روغن را ریخته‌ای؟

۱۶- از قیاسش خنده آمد خــــــلق را / کاو چو خود پنداشت صاحب دلق را

قلمرو زبانی: قیاس: سنجش، مقایسه / خلق: مردم / کو: که (زیرا) او /  دلق: جامه پاره پاره / صاحب دلق: ژنده پوش / پنداشت: تصور کرد (بن ماضی:پنداشت، بن مضارع: پندار) / قلمرو ادبی: دلق، خلق: جناس ناهمسان/ تشبیه پنهان.

بازگردانی: مردم از مقایسۀ نادرست طوطی خندیدند، زیرا طوطی آن مرد گدای بی مو را مانند خودش پنداشته بود.

۱۷- کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه ماند در نبشتن شــــیر و شیر

قلمرو زبانی: پاکان: انسان‌های پاک / مانستن: مانند بودن(بن ماضی: مانست، بن مضارع: مان)؛ ماندن: اقامت کردن (بن ماضی: ماند، بن مضارع: مان) / نبشتن: نوشتن (بن ماضی: نبشت، بن مضارع: نبیس ) / قلمرو ادبی: شیر، شیر: جناس همسان، شیر نخست: شیر خوردنی، شیر دوم: شیر بیشه

بازگردانی: رفتار انسان های پاک را با کار خودت مقایسه نکن. هر چند دو کلمه‌ شیر درنده و شیر خوردنی در نوشتن یکسان هستند؛ اما معنای آنها بسیار از هم دور است.

۱۸- جمله عالم زین سبب گمراه شد / کم کـــــسی ز ابدال حق آگـــــــاه شد

قلمرو زبانی: جمله: همه / عالم: جهان / زین سبب: به این خاطر / ابدال: مردان کامل / قلمرو ادبی: عالم: مجاز از مردم جهان

بازگردانی: مردم جهان به دلیل چنین سنجش‌های ناروایی به گمراهی افتادند. کمتر کسی است که مردان حقّ را بشناسد و به جایگاه آن‌ها پی ببرد.

۱۹- هر دو گون زنبور خوردند از محل / لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

قلمرو زبانی: گون: گونه / لیک: ولی / قلمرو ادبی: نیش، عسل: تضاد / جناس: ‌زان، زین

بازگردانی: هر دو نوع زنبور (زنبور عسل و زنبور قرمز) از یک محل تغذیه می‌کنند، اما یکی تولید عسل می‌کند و دیگری نیش زهرآلود.

۲۰- هر دو گون آهو گیا خوردند و آب / زین یکی سرگین شد و ز آن مشک ناب

قلمرو زبانی: سرگین: فضله، پشگل / مشک: گونه ای عطر / ناب: خالص / قلمرو ادبی: سرگین، مشک: تضاد / گیاه، آب: تناسب / آب، ناب: جناس ناهمسان.

بازگردانی: هر دو نوع آهو، آب و گیاه می‌خورند؛ امّا یک نوع آهو پشگل تولید می‌کند (آهوی معمولی) و دیگری (آهوی ختن) مُشک خالص.

۲۱- هر دو نی خوردند از یک آبخور /  این یکی خالی و آن پر از شکــــر

قلمرو زبانی: آبخور: آبشخور، محلی که از آنجا آب بردارند / خالی: پوک / قلمرو ادبی: خالی، پر: تضاد.

بازگردانی: هر دو نوع نی از یک آب، آبیاری می‌شوند؛ امّا یکی نیشکر می‌سازد و دیگری پوک می شود.

۲۲- صد هزاران زین چنین اشباه بین / فرق شـــــان هفتاد ساله راه بین

قلمرو زبانی: اشباه: ج شبه، مانندها، همانندان( شبه همآوا؛ شبح: سایه) / قلمرو ادبی: صد هزار: مجاز از بسیار فراوان / هفتاد ساله راه: کنایه فاصله فراوان و زیاد / هزاران، هفتاد: تناسب

بازگردانی: هزاران گونه از این شباهت‌های ظاهری وجود دارد؛ امّا این شباهت‌ها، ظاهری است و تفاوت میان مشابهات بسیار زیاد است.

۲۳- چون بسی ابلیس آدم روی هست / پس به هر دستی نشاید داد دست

قلمرو زبانی: بسی: بسیاری / ابلیس: اهریمن / / شاید: شایسته است / قلمرو ادبی: آدم روی: آدم نما، تشبیه (چهره ای مانند چهرۀ آدم) / ابلیس، آدم: تضاد / دست دادن: کنایه از«همنشینی کردن» / هست، دست: جناس ناهمسان / دست: واژه آرایی.

بازگردانی: از آن جا که شیطان‌های آدم نما در جهان بسیارند؛ پس شایسته نیست که با هر کسی دوست شوی
جناس

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- معادل معنایی واژگان زیر را از متن درس بیابید.

ابر (میغ)                       آسوده (فارغ)                      چیره دست (حاذق)                       مردان کامل (ابدال)

۲- دربارۀ کاربرد کلمۀ «را» در بیت زیر توضیح دهید.

هدیه ها می داد هر درویش را / تا بیابد نطق مرغ خویش را

«را» نخست در معنای «به» و به عنوان حرف اضافه به کاررفته است. «را» دوم نشانه مفعول است.

گونه های را

۳- دربارۀ تحوّل معنایی کلمۀ «سوداگران» توضیح دهید.

این واژه در گذشته به معنای بازرگان و کاسب به کار می رفته است ولی امروزه بیشتر به معامله گران مواد مخدر و کارهای خلاف قانون گفته می شود.

۴-  پسوند «وش» در کلمۀ «خواجه وش» به چه معناست؟ دو واژۀ دیگر که این پسوند را دارا باشند، بنویسید.

«وش» پسوند است به معنای «مانند». / مهوش، مهوش، پریوش، تلخ‌وش.

قلمرو ادبی

۱- کنایه ها را در بیت هشتم بیابید و مفهوم آنها را بنویسید.

کنایه: ریش بر کندن (پشیمان شدن و افسوس خوردن) / آفتاب نعمتم … میغ: کنایه از «از دست دادن نعمت»

تمثیل

مؤثرّترین شیوه ای که مولوی در «مثنوی معنوی» از آن بهره می گیرد، «تمثیل» است. تمثیل به معنای «تشبیه کردن» و «مَثَل آوردن» است و در اصطلاح ادبی، آن است که شاعر یا نویسنده برای تأیید و تأکید بر سخن خویش، حکایت، داستان یا نمونه و مثالی را بیان کند تا مفاهیم ذهنی خود را آسان تر به خواننده انتقال دهد.

اکنون ارتباط محتوای این درس را با تمثیل به کار گرفته شده، توضیح دهید.

مولوی برای بیان اینکه سنجش نابجا و داوری ظاهری نادرست است از «تمثیل» بهره برده است. ،«طوطی»نماد انسان هایی است که شتاب زده و براساس ظاهر داوری می کنند؛ هدف مولانا از بیان این داستان، نکوهش سطحی نگری و شتاب زدگی در داوری است.

جناس

جناس یا همجنس‌سازی نزدیکی هرچه بیشتر واژه‌ها از نظر لفظی است. آرایه جناس بر دو گونه می‌شود: جناس همسان و جناس ناهمسان.

جناس همسان

در جناس همسان، همه صدادارها و بی صداهای دو واژه یکسان است، امّا معنا متفاوت.

خرامان بشد سوی آب روان / چنان چون شده باز یابد روان

 گلاب است گویی به جویش روان / همی شاد گردد به بویش روان

☼  روان در مصراع نخست به معنای جاری و در مصراع دوم به معنی جان و روح است.

اگر واژه‌‌ها از نظر لفظ و معنا یکسان باشند آرایه تکرار پدید می‌آید.

واژه‌های دومعنایی

شانه🙁 دوش، ابزار شانه زدن )- بهشت: ( جنّت، فروگذاشت)- مدام: ( شراب،  همیشه)- خویش: ( خویشتن، خویشاوند )- پروانه: ( اجازه، پرنده )- قلب: (مرکز، دل )- شیرین: ( نام زنان، گونه ای مزه )- گور: ( قبر، گورخر )- گوی: ( بگو، توپ )- نی: ( ساز، گیاه نی )- باز: ( پرنده، دوباره، گشاده )- بند: ( ریسمان، اسارت )- مهر: ( خورشید، مهربانی )- چنگ: ( ساز، مشت )- چین: ( کشور، شکن )- دوش: ( شانه، دیشب )- زاد: ( توشه، به جهان آمد )- نهاد: ( گذاشت، ذات )- داد: ( عدالت، بخشید )- روان: ( جان، جاری )- شوی: ( بشوی، شوهر )- روی: ( چهره، بالا، فلز روی )- جوی: ( رود، بجوی )- گلیم: ( گستردنی، گل هستیم )- غریب:(ناشناس، شگفت )- قامت🙁تکبیر نماز، قد )- پرده:( اصطلاح موسیقی، حجاب )- لب: ( اندام تن، کنار )- هزار: ( بلبل، عدد)- صاحب خبر: (پیک، دلبر)-

جناس ناهمسان (ناقص)

هر گاه دو واژه در حرکت یا یک حرف با هم اختلاف داشته باشند جناس ناقص، پدید می‌آید؛ مانند: کمند / سمند –  آمار / مار –  بنات /  نبات –  کان / مکان – آرام / رام

از متن درس، نمونه هایی برای انواع جناس بیابید.

دلق، خلق: جناس ناهمسان / شیر، شیر: جناس همسان، شیر نخست: شیر بیشه، شیر دوم: شیر نوشیدنی / جناس: ‌زان، زین

 / آب، ناب: جناس ناهمسان / هست، دست: جناس ناهمسان  

قلمرو فکری

۱- مولوی در بیت های زیر، بر چه مفهومی تأکید دارد؟

◙ هر دو نی خوردند از یک آبخور/ این یکی خالی و آن پُر از شکر

هر دو نی از یک آبخشور آبیاری می شوند ولی فراورده و محصول آنها یکسان نیست. پس همانندی های ظاهری نباید سبب شود که ما گمان کنیم این همانندی ها دلیل باطن یکسان هم می شود.

◙ دست کان لرزان بُوَد از ارتعاش / وانکه دستی تو بلرزانی ز جاش

هردو جنبش آفریدۀ حق، شناس / لیک، نتوان کرد این، با آن قیاس

دو دست لرزان هستند. ظاهرا همانند هم اند؛ ولی یکی به دلیل بیماری است و دیگری به خاطر اینکه تو آن را به لرزش درآورده ای و نشانه تندرستی تو است. هر دو حرکت و پویه از خداوند است؛ ولی آن دو را با هم نمی توان سنجید و با هم قیاس کرد.

۲- با توجّه به بیت زیر:

« جمله عالم زین سبب گمراه شد / کم کسی ز ابدال حق آگاه شد»

الف) مقصود از «ابدال» چه کسانی است؟ مردان خدا

ب) از نظر شاعر، علّت گمراهی جمله عالم چیست؟

علت گمراهی مردم در آن است که ظاهر بین هستند و گمان می کنند ظاهر یکسان همیشه دلیل باطن یکسان است.

۳- مولوی در بیت زیر، آدمی را از چه چیزی برحذر می دارد؟

چون بسی ابلیس آدم روی هست / پس به هر دستی نشاید داد دستمردم را تشویق می کند که از انسان های اهریمن صفت دوری کنند.

گنج حکمت: ای رفیق

روزی حضرت عیسـی روح الله می گذشـت. ابلهی با وی دچار شـد و از حضرت عیسـی سـخنی پرسید؛ بر سـبیل تلطف جوابش باز داد و آن شـخص مسـلّم نداشت و آغاز عربده و سفاهت نهاد. چندان که او نفرین می کرد، عیسـی تحسـین می نمود.

 قلمرو زبانی: دچار شدن: برخورد کردن / برسبیل: از راه، از سر / تلطف: مهربانی، اظهار لطف و مهربانی کردن، نرمی کردن / مسـلّم نداشت: باور نمی‌کرد، نمی پذیرفت / عربده: فریاد پرخاشجویانه برای برانگیختن دعوا و هیاهو، نعره و فریاد / سفاهت: نادانی، بی خردی، کم عقلی / آغاز نهادن: آغاز کرد / نفرین: لعنت / تحسین: آفرین، ستایش / قلمرو ادبی: تضاد: نفرین، تحسین

عزیـزی بـدان جـا رسـید؛ گفـت: «ای روح الله، چرا زبون این ناکس شـده ای و هـر چند او قهر می کنـد، تـو لطـف می فرمایی و با آنکه او جور و جفا پیش می بـرد، تو مهر و وفا بیش می نمایی؟».  عیسـی گفـت:« ای رفیـق! کل اناء یترشح بما فیه، از کوزه همان برون تراود کـه در اوسـت؛ از او آن صفـت می زایـد و از مـن ایـن صورت می آید. مـن از وی در غضـب نمی شـوم و او از مـن صاحب ادب می شـود. من از سخن او جاهل نمی گردم و او از خلـق و خـوی من عاقل می گردد.»

قلمرو زبانی: عزیز: گرامی / زبون: خوار، ناتوان / ناکس: نامرد / قهر: خشم، غضب / جور: ستم / جفا: ستم، آزار / پیش بردن: انجام دادن / بیش: بیش تر / تراویدن: ترشح کردن /  جاهل: نادان / خلق و خوی: اخلاق

قلمرو ادبی: او جور و … می‌نمایی؟: شبه سجع / جفا، وفا: تضاد، جناس / بیش، پیش: جناس / کل اناء یترشح بما فیه: هر ظرفی آنچه را در آن است تراوش می‌کند؛ تضمین / می‌زاید، می‌آید: جناس، سجع / زاییدن: تولید شدن / از او آن صفـت … می‌آید: سجع ( پایه سجع: می زاید، می آید) / جاهل، عاقل: ‌تضاد /

اخلاق محسنی،  حسین واعظ کاشفی